مقاله نحوه به خلافت رسیدن ابوبکر و فعالیتهای حضرت علی (ع) در دوران 23 سال اسلام در word دارای 49 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد مقاله نحوه به خلافت رسیدن ابوبکر و فعالیتهای حضرت علی (ع) در دوران 23 سال اسلام در word کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است
توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است
بخشی از فهرست مطالب پروژه مقاله نحوه به خلافت رسیدن ابوبکر و فعالیتهای حضرت علی (ع) در دوران 23 سال اسلام در word
مقدمه
علت تشکیل سقیفه
نظریه احمد حسین یعقوب
خلافت ابی بکر
ابی بکر
علی علیه السلام در دوران خلافت 25 ساله پس از پیامبر(ص)
الف: خلفاء و علی (ع)
ب: موضع امام (ع) در بیان مواضع خود را خلافت
تلاش امام برای تحقق امامت:
علی علیه السلام در مقابل مشکلات:
1ـ مشکل عدالت اقتصادی:
2ـ مشکل مسائل نژادی:
3ـ مشکل انحرافات دینی:
4ـ مشکل فساد داخلی:
موضع امام در اصلاح وضع داخلی:
عایشه دختر ابی بکر «ام المومنین» و آغاز جنگ جمل
هجرت علی (ع) به عراق
علی (ع) و معاویه:
همراهی معاویه و عمروبن عاص:
مقدمات درگیری:
حکمیت و تفرقه:
خوارج و ویژگیها
پس از خوارج:
مکه، یمن و مدینه:
قطقطانه:
منابع و ماخذ
بخشی از منابع و مراجع پروژه مقاله نحوه به خلافت رسیدن ابوبکر و فعالیتهای حضرت علی (ع) در دوران 23 سال اسلام در word
کتاب تاریخ اسلام ـ تالیف جعفر سبحانی
کتاب پیام آور رحمت ـ تالیف مصطفی رجایی خراسانی
کتاب تاریخ ده هزار ساله ایران ـ عبدالعظیم رضایی
تاریخ سیاسی اسلام ـ تالیف رسول جعفری
مقدمه
سقیفهی بنی ساعده محل سرپوشیدهای بود که اقوام بهنگام ضرورت در آن گرد میآمدند. بهنگام رحلت پیامبر(ص) مهاجران و انصار در سقیفه گرد آمدند تا نسبت به تعیین خلیفه و جانشین محمد(ص) اقدام کنند. آنها برای این منظور سعدبن عباده پیشوای خزرجبان را در نظر گرفته بودند. چون ابوبکر از این خبر آگاهی یافت، به همراه عمر بدانجانب رهسپار گشت و در نتیجهی کوشش و تلاش عمر و یاری مهاجران و انصار به خلافت برگزیده شد
در این نشست پیرامون امارت و فرمانروائی گفتگوی فراوان و مناقشهی بسیار صورت گرفت و نوزده نفر در این باره به احتجاج برخاستند. مهاجران سبقت و پیشگامی خود را ملاک برتری خویش عنوان کردند و انصار یاریهای بیدریغ خود را معیار صلاحیت خود دانستند. سررشتهداران ماجرای سقیفه میگفتند اگر پیامبری و خلافت هر دو در یک خاندان قرار گیرد، هاشمیان (بنیهاشم) بر قریش جیره خواهند شد. این امر در واقع حکایت از آن دارد که چه مهاجران و چه انصار خلافت بنیهاشم را مایهی خشم اعراب میپنداشتند و شاید به منظور حفظ وحدت و اتفاق اعراب بود که خلافت علی(ع) را قربانی کردند
ابوبکر گفت: پیغمبر فرمود که خلیفه باید از قریش باشد. جمعیت انبوه حاضران با شنیدن سخنان ابوبکر در مسجد حاضر شده، وی را به خلافت برگزیدند. بنابه روایتی، ابوبکر بر بالای منبر رفت و پس از سپاسگزاری از مردم، اظهار داشت که حق این بود که علی(ع) به خلافت برگزیده گردد. ولی مردم این پیشنهاد را نپذیرفته گفتند: رسول خدا ترا صدیق خوانده و علاوه بر آن تو پیر و شیخ قبیلهی قریشی و این مقام حقاً به تو میرسد. سلمان، اباذر، مقداد، عمار یاسر و گروهی از صحابه نیز خلافت را حق علی(ع) اعلام کردند، ولی اظهارات ایشان مورد عنایت و اعتنا قرار نگرفت
ابوبکر دو سال و سه ماه خلافت کرد. در دوران حکمرانی ابوبکر، مسلمانان بر ایران حمله بردند، بخشی از عراق و شام را فتح کردند و فتنهی مسلیمهی کذاب که در یمامه دعوی پیغمبری میکرد، فرونشانده شد
ابوبکر را یار غار پیامبر میدانند. او نخستین مردی بود که اسلام را پذیرفت وی همهی دارائی خود را در راه پیشرفت آئین محمد(ص) صرف کرد، دختر خویش عایشه را به همسری پیامبر اسلام درآورد و در سختیها یار و یاور صمیم و با ارادت وی بود. ابوبکر در ماه جمادیالاخر سال سیزدهم هجرت چشم از جهان فروبست
علت تشکیل سقیفه
بررسی سرگذشت گروهی که در سقیفه بنیساعده دور هم گرد آمده بودند، به خوبی نشان میدهد که چگونه در آن روز اسرار هویدا گشت و بار دیگر عصبیتهای قومی و عشیرهای و افکار جاهلی از لابلای گفتگوهای یاران پیامبر خود را نشان داد و روشن گردید که هنوز تربیتهای اسلامی در اعماق دل آنان نفوذ نکرده و اسلام جز سرپوشی بر چهره کریه جاهلیت، چیزی نبوده است
بررسی این واقعه تاریخی به خوبی میرساند که هدف از آن اجتماع، هدف از آن سخنرانیها و پرخاشها، جز منفعتطلبی و سودجویی چیز دیگری نبود و هر فردی کوشش میکرد که لباس خلافت را که باید بر اندام شایستهترین فرد از امت پوشیده شود، بر اندام خود بپوشد
چیزی که در آن انجمن مطرح نبود، مصالح اسلام و مسلمانان بود و یا جستجوی شایستهترین فرد از امت که با تدبیر خردمندانه و دانش وسیع و روح بزرگ و اخلاق پسندیده خود، بتواند کشتی شکسته اسلام را به ساحل نجات رهبری کند
مرحوم استاد مظفر در السقیفه مینویسد
در بحث گذشته دیدیم که خدمت ممتازی که انصار به اسلام کرده بودند به خیالشان انداخته بود که در خلافت یا در زمامداری مسلمین ذیحقند و این حقیقت را ما از زبان نامزد خلافت از طرف انصار (سعدبن عباده) در خطبهای که آن روز ایراد کرد، میفهمیم
به اضافه اینکه از آن بیم داشتند که امر خلافت در بست در اختیار کسانی قرار گیرد که انصار فرزند و پدر و برادرشان را کشته بودند. با این اعتقاد که مساله از دست اهلش خارج شده است و همان گونه که گذشت دلیل بر این مطلب اخیر این است که پس از آنکه ناامید شدند، خواستند با علی(ع) بیعت کنند
ما از مجموعه آنچه گذشت میفهمیم که اینها در این کوشش بیشتر از آنکه مهاجم باشند، مدافع بودند. حالت دفاعی همیشه از احساس ضعف و ناکامی به وجود میآید و این احساس برای کسانی که بخواهند در زندگی پیروز شوند، بزرگترین درد روحی است زیرا بر اثر آن، تصمیم و اراده ضعیف و سست میگردد و در رای و تدبیر شخصی، اضطراب پیدا میشود و همه این احوال در اجتماع سقیفه در چهره انصار ظاهر و هویدا بود. شاهد بر این مدعا این است که بین خود انصار انشعاب روی داد و در برابر دشمنانشان عقبنشینی اختیار کردند و حتی بیشتر از اینها پیش از آنکه کسی با آنان به منازعه برخیزد، یعنی پیش از آمدن مهاجرین در اجتماع آنان، حاضر شده بودند که در امر خلافت به طریق شرکت عمل کنند و سخنگوی آنان چنین گفت
وقتی که با ما منازعه کنند، خواهیم گفت: «یک امیر از ما و یک امیر از شما و هرگز به چیزی کمتر از این حاضر نخواهیم شد» که سعد پس از این سخن گفت: «هذا اول الوهن» یعنی: «این اولین گام شکست است» حقیقت این است که این گفته، اول و آخر شکست آنان بود
این حالت یعنی اینکه حاضر بودند خلافت را با شرکت دیگران متصدی شوند، حتی بعد از آمدن مهاجرین نیز ادامه یافت و علیرغم تذکر سعد که «این اولین شکست است» باز این کلمه را تکرار کردند
این گفته در ضمن حاکی از آن است که انصار دارای روحیههایی بزرگ و با گذشت و مردمانی نرمخو بودهاند و این مطلب نیز صدق میکند که اینان پیش از آنکه مهاجم باشند، حالت دفاعی داشتند و خلافت و پیشوایی را برای آن نمیخواستند که مالک مقدرات و شؤون امت گردند، بلکه منظورشان این بود که زیان و صدمه کسانی را که از صدمهشان بیم داشتند، دفع کنند.[1]
ایشان در قسمت اول این بحث مینویسد
ما در بحث سابق کوشش کردیم متشبث به چیزهایی شویم که سوء نیت را از انصار برطرف کند ولی مطمئنیم که آنچه از طرف انصار گفتیم، چیزی خارج از یک سری وسوسههایی که بالاخره کار شخص را از نقطهنظر دینی تجویز نمیکند، نبود ولی امید ما این است که انصار در کاری که کردهاند، معذور باشند تا ما عده فراوانی از صحابه را گمراه ندانیم
اما در وسع ما نیست که این کار انصار را فی نفسه صحیح بدانیم، اعم از آنکه سوءنیت داشته یا نداشتهاند، زیرا مادام که فرض کنیم حقیقتی از لحاظ نص راجع به امام وجود داشته بنابراین این گونه خودرایی و پیشدستی که انصار در عقد اجتماع خویش به خرج دادند، نمیتواند چیزی خارج از خیانت به اسلام و تفریط بی مجوز در حقوق مسلمین به شمار آید، آن هم در موقعی که چنین فاجعه بزرگی هوش از اسلام برده و مسلمین هم از شدت مصیبت عقل از سرشان پریده و نمیدانند که از طرف عرب و دشمنان اسلام چه به روزشان خواهد آمد.[2]
نظریه احمد حسین یعقوب
صاحب کتاب «نظریه عداله الصحابه» در دفاع از انصار آنچنان گام جلو نهاده که مساله را به گونهای دیگر بیان میکند. ایشان مینویسد
اما راجع به انصار باید گفت که به طور قطع و یقین، همه آنها در سقیفه حاضر نبودند و چنان که به موجب نص شرعی، نخبگان انصار کسانی بودند که در جنگ بدر حضور داشتند گردهمایی انصار در سقیفه بدون حضور آنان امکانپذیر نبود و آن دو فردی که با مهاجرین سه گانه برخورد کردند (عویم بن ساعده و معن بن عدی) از جنگاوران بدر بودند و چنان که هدف از گردهمایی از نظر انصار انتخاب و تعیین خلیفه بوده، حداقل این دو تن بدری که آن موقع خارج از اجتماع عزاداران رسول اکرم(ص) بودند، در آن شرکت میکردند
علاوه بر این، رسول اکرم (ص) جان به جان آفرین تسلیم نمود، در حالی که در میان خانه مبارک خود آرمیده بود. آیا پذیرفتنی است که انصار همگی او را رها کرده و آن هنگام ک عترت پاک آن حضرت، مهیای خاکسپاری او در ضریح مقدسش بودند، احدی از آنها برای وداع آن حضرتش نرفته باشد؟ این مطلبی است که قبول آن جز با تقلید کورکورانه ممکن و میسر نیست
گذشته از اینها بر فرض که انصار همگی به خاطر انتخاب و تعیین خلیفه اجتماع کرده باشند، آنها مسالهدان بودند و به خوبی میدانستند که حضرت محمد(ص) از قریش است و ائمه طاهرین (ع) اصل و نسب قریشی دارند و احکام و ویژگیهای اهل بیت پیامبر(ص) را میشناختند و موقع نصب و معرفی ولی و خلیفه پیامبر(ص) در غدیرخم حضور داشتند. رسول اکرم(ص) سفارش علی(ع) و اهل بیت خود را به آنها کرده بود و یک بار در اجتماع آنها چنین فرمود
«ای گروه انصار! آیا راهنمایی نکنم شما را به چیزی که اگر بدان چنگ زنید، هرگز گمراه نخواهید شد؟» همگی گفتند: چرا یا رسول الله! سپس آن حضرت فرمود
«این علی(ع) است، پس او را دوست بدارید، چنان که مرا دوست میدارید و به او احترام کنید، چنان که به من احترام میکنید به درستی که گفتار من، فرمان خداوند است که جبرئیل به من ابلاغ نموده است[3]
با این حال، چگونه ممکن است انصار این حدیث شریف را از یاد ببرند، یا همگی آن را به فراموشی بسپارند؟ چطور ممکن است ماجرای نصب و معرفی خلیفه را فراموش کنند؟ در حالی که با شعار «ناروایی فراهم آمدن خلافت و نبوت برای هاشمیان» میانهای نداشتند. اصلاً آنها از قریش نبودند و لذا کنار زدن آل محمد(ص) برای آنها سود و مصلحتی در برنداشت. چگونه ممکن است گفته رسول اکرم(ص) را درباره علی(ع) از یاد ببرند که فرمود
«او بعد از من ولی و سرپرست شما است» و او بعد از پیامبر(ص) ولی هر مرد و زن مومنی میباشد…»
نادیده گرفتن این نصوص روشن و مسلم چه مصلحتی برای انصار داشت؟ شکی نیست که انصار برای انتخاب خلیفه از میان آنها، اجتماع نکرده بودند و این امری است که قبول آن بسیار دشوار میباشد، زیرا انصار نسبت به خلیفه و ولی خدا معرفت داشتند و در نبود علی(ع) وقتی متوجه شدند که خلافت از دست خارج خواهد شد، یک صدا گفتند: «با غیر علی(ع) بیعت نخواهیم کرد»
و بنا بر نقل دیگر بعضی از انصار این جمله را بر زبان آوردند[4] که اگر این روایت صحیح باشد، برخی از حاضرین میخواستند با غیر آن حضرت بیعت نمایند.با این حال تردید نمیتوان کرد که یکی از این دو روایت، صحیح و انکارناپذیر است
هنگامی که انصار تسلیم بیعت ابوبکر شدند و فاطمه زهرا(ع) به آنها مراجعه کرد و درخواست یاری و کمک نمود، به آن حضرت گفتند: «ای دختر پیامبر(ص) کار بیعت ما با ابوبکر سپری شده و چنان که همسرت، دست خود را پیش از ابوبکر به سوی ما دراز میکرد، ابوبکر را ترجیح نمیدادیم»
و بشیربن سعد همان کسی که خرق اجماع انصار کرد و پیش از همه دست بیعت به ابوبکر داد، با شنیدن استدلال امام علی(ع) رو به آن حضرت کرد و گفت: «اگر انصار سخنان تو را قبل از بیعت با ابوبکر شنیده بودند حتی دو نفر در حقانیت تو اختلاف نمیکردند.»[5]
لذا عاقلانه نیست که افرادی با این اندیشه و تفکر، دور هم جمع شوند که در نبود ولی برای پیامبر(ص) جانشین انتخاب کنند. در صورتی که این ولی را رسول اکرم(ص) در غدیر خم و پیش چشم آنها برایشان انتخاب و معرفی فرموده و آنها خود، بهترین تبریک و تهنیتها را پیشکش کردهاند…
از اینها گذشته «سعدبن عباده» این صحابه جلیل القدر و رئیس قبیله خزرج و مرد قاطعی که هیچ مصلحتی را بالاتر از قبول خلافت ولی و اهل بیت پیامبر(ص) و بزرگان مهاجرین بعد از آن حضرت نمیدانست. این صحابی جلیلالقدر به اتفاق همه مورخین بیمار و قادر بر حرکت نبود و چنان که توانایی میداشت، از دیدار واپسین رهبر و پیامبر خود صرف نظر نمیکرد و نیز مسلم است که منزل سعد به سقیفه و محل گردهمایی وصل بوده که بنا به نقل ابن قتیبه، او را به راحتی به منزلش بردهاند
احتمالاً این گروه از انصار به عیادت او آمده خبر رحلت رسول اکرم(ص) را به وی دادهاند و بعید به نظر نمیرسد که گفتگوی تندی میان این عده بر سر خلافت و شرایط و احوال دوره بعد از پیامبر(ص) نیز در گرفته باشد.[6]
احمد حسین یعقوب پس از بیان چگونگی ورود مهاجرین سهگانه به گردهمایی و چگونگی بیعت گرفتن برای ابوبکر در چند صفحه بعد مینویسد
حقیقت این است که داستان گردهمایی سقیفه، زیر نظر طرفداران عمر و ابوبکر ساخته و پرداخته شده است. آن هم به گونهای که حساسیت حکام و زمامداران را برنیانگیزد و چهره طرفداران این ماجرا و کسانی که مهاجرین سهگانه را به مثابه قهرمان این داستان تاریخی، تلقی میکنند مخدوش نسازند.[7]
صاحب تاریخ سیاسی اسلام در بررسی علل تشکیل سقیفه دو نکته دیگر را در دفاع از انصار بیان میکند
یکی اینکه گویا پیامبر(ص) نیز به انصار گفته بود که بعد از او صدماتی به آنها خواهند زد و آنها که باید صبور باشند.[8] لذا آنها بدون اینکه تامل کافی درباره واقعیت امر کرده و ابتدا از علی(ع) حمایت کنند، نابخردانه دست به تشکیل سقیفه زده و تصمیم گرفتند تا سعدبن عباده رئیس قبیله خزرج را به ریاست برگزینند
دیگر اینکه اگرچه انصار در سقیفه ذکری از علی(ع) کرده و یک نفر از آنها گفته بود که اگر علی(ع) بود دو نفر بر او اختلاف نمیکردند.[9] اما احتمالاً گمان کردهاند که علی(ع) از گرفتن خلافت منصرف شده، چون به سقیفه نیامده است. لذا این کلمات کمتر مورد توجه قرار گرفته و با توجه به بحرانهای موجود مسائل دیگر برای آنها در درجه اول از اهمیت بوده است.[10]
وی در ادامه میافزاید
نظر قریش نسبت به علی(ع) بسیار بدبینانه بود. در ابتدا چنانچه حدیدی نیز متذکر شده، قریش او را قاتل عزیزان خود میدانستند! این خونها اگرچه درکنار محمد(ص) و با انگیزه دینی ریخته شده بود، اما در هر حال از شمشیر علی (ع) چکیده بود.[11]
اضافه بر آن محبوبیتی که علی(ع) نزد پیامبر(ص) داشت، برای دیگران آزردگی و حسادت به وجود آورده بود.[12]
خلافت ابی بکر
آفتاب عمر رسول گرامی غروب نمود و مسلمانان را در سوک خود فرو برد. بزرگترین مسئلهای که مسلمانان، پس از درگذشت پیامبر گرامی، با آن روبرو بودند مسئله رهبری امت بود. مواجه شدن با چنین مسئلهای بدان علت بود که امت اسلامی در هیچ زمانی بینیاز از رهبر نبوده و وجود امام و خلیفهای برای هدایت آنان ضروری است
از نظر شیعه وجود رهبری در زمان خود رسول گرامی حل شد و جانشین او در یک اجتماع باشکوه در غدیر خم تعیین گردید ولی از نظر برادران اهل سنت مسئله به گونهای دیگر است و باید گره به دست خود مسلمانان گشوده شود؛ اکنون ببینیم این مشکل چگونه گشوده شد؟
هنوز جسد مطهر پیامبر در گوشه اطاق قرار داشت که گروهی از مسلمانان مدینه از فوت او آگاه شده و گرداگرد مسجد و خانه او جمع شدند. آنان همگی مرگ پیامبر را باور نموده و اندیشهای جز انجام دادن مراسم غسل و تدفین او نداشتند. در این میان «عمربن خطاب» از میان جمعیتی که در مسجد نشسته بودند برخاست و گفت: «به خدا قسم پیامبر خدا نمرده است بلکه همچون حضرت موسی از نظر ما غایب شده و باز میگردد»[13] سپس عمر و مغیره اجازه گرفتند که وارد حجره پیامبر شوند و در این مورد تحقیق بیشتری کنند. در حجره دو نفر پارچه را از چهره پیامبر عقب زدند. عمر گفت: «او نمرده بلکه از هوش رفته است» ولی مغیره گفت: «قطعاً در گذشته است.»[14] عمر همچنان بر زنده بودن پیامبر پافشاری میکرد تا ابوبکر وارد شد. وی رو به حاضران کرد و گفت: «هرکس محمد را میپرستد محمد مرده است و هرکس خدای محمد را میپرستد او زنده است.» آنگاه این دو آیه را خواند
تو میمیری و آنان نیز میمیرند.[15]
محمد رسولی است که پیش از او پیامبرانی آمدهاند اگر او بمیرد یا کشته شود به عصرهای پیشین باز میگردید؟ هرکس برگردد بر خدا ضرر نمیزند و خدا سپاسگزاران را پاداش میدهد.[16]
در این جا اختلاف بر سر فوت پیامبر برطرف شد. همگان در انتظار مراسم تدفین پیامبر بودند که ناگهان دو نفر از انصار خود را به مجمع رساندند و رو به ابیبکر کردند و گفتند که نطفه فتنه در حال انعقاد است و انصار در سقیفه بنی ساعده گرد آمدهاند و میخواهند با سعدبن عباده بیعت کنند. ابیبکر و عمر و ابوعبیده از جای خود برخاستند و به سرعت خود را به سقیفه رساندند.[17] آنان هنگامی رسیدند که سعدبن عباده در مجمعی از انصار سخن میگفت. وی ضمن تشریح خدمات انصار چنین گفت: «ای گروه انصار شما پیش از دیگران به آئین اسلام گرویدید از این جهت برای شما فضیلتی است که برای دیگران نیست. پیامبر اسلام متجاوز از ده سال قوم خود را به خداپرستی و مبارزه با شرک دعوت نمود، جز جمعیت کمی از آنان کسی به او ایمان نیاورد ولی هنگامی که پیامبر با شما سخن گفت شما به او ایمان آوردید و دفاع از او را برعهده گرفتید، و برای گسترش اسلام و مبارزه با دشمنان جهاد نمودید و در تمام دورهها سنگینی کار بر دوش شما بود و روی زمین را شمشیرهای شما رنگین کرد و عرب سرکش در پرتو قدرت شما گردن نهاد تا آنجا که رسول خدا از میان رفت و از همه شما ناراضی بود، هر چه زودتر زمام کار را به دست بگیرید که جز شما کسی لیاقت این کار را ندارد.[18]
در این موقع ابوبکر برخاست و چنین گفت: «خداوند محمد را برای پیامبری به سوی مردم اعزام نمود تا خدا را بپرستند و شریک و انبازی برای او قرار ندهند. برای عرب ترک آئین شرک و بت پرستی سنگین و گران بود، گروهی از مهاجران به تصدیق و ایمان و یاری او در لحظات سخت بر دیگران سبقت گرفتند و از کمی جمعیت نهراسیدند، آنان نخستین کسانی بودند که به او ایمان آوردند و خدا را پرستش نمودند. آنها خویشاوندان پیامبرند و به زمامداری و جانشینی شایستهتر میباشند.» سپس به فضیلت و موقعیت و سوابق انصار ر اسلام اشاره کرد و گفت
«اگر از گروه مهاجرین که در هجرت پیشقدم بودهاند بگذریم هیچ کس به مقام و موقعیت شما نمیرسد. بنابراین چه بهتر ریاست و خلافت را مهاجرین به دست بگیرند و وزارت و مشاوره را به شما واگذار کنند و هیچ کاری را بدون تصویب شما انجام ندهند.[19]
هرگاه خلافت و زمامداری را قبیله خزرج به دست بگیرند اوسیان از آنها کمتر نیستند و اگر به اوسیان واگذار شود خزرجیان از آنها دست کم ندارند. گذشته از این، میان این دو قبیله خونهائی ریخته و افرادی کشته شده و زخمهائی غیرقابل جبران پدید آمده است که هرگز فراموش نمیشوند. هرگاه یک نفر از شما، خود را برای خلافت آماده کند بسان این است که او خود را در میان کام شیر افکنده باشد و سرانجام میان دو فک مهاجر و انصار خرد شود.[20]
آنگاه حباب بن منذر از جانب انصار و عمر و ابوعبیده از جانب مهاجر سخن گفتند و هرکدام در دعوت به تعیین زمامدار و جانشین از گروه مهاجر و انصار دلایلی را یاد کردند. در این میان آنچه که مایه سنگینی کفه مهاجر شد این بود که شخصیتی از انصار به نام بشیربن سعد که پسر عمومی سعدبن عباده و از تمایل اوس و خزرج به گزینش او سخت ناراحت بود، سکوت مجلس را شکست و برخلاف توقع گفت پیامبر از قریش است، خویشاوندان پیامبر برای زمامداری از ما شایستهترند چه بهتر کار خلافت را به خود آنان واگذار نمائیم و مخالفت نکنیم
جبهه انصار با مخالفت شخصیتی مانند بشیر وحدت کلمه را از دست داد. در این موقع ابیبکر رو به مردم کرد و گفت مردم! به نظر من عمر و ابوعبیده برای خلافت شایستگی دارند. با هرکدام میخواهید بیعت کنید. ولی هر دو نفر برخاستند و به ابیبکر گفتند: «تو از ما شایستهتری تو همسفر رسول خدا در غار ثور میباشی، چه کسی میتواند در این امر بر تو سبقت بگیرد، آنگاه هر دو نفر جلو رفتند، دست ابیبکر را به عنوان بیعت فشردند و از انصار بشیربن سعد که وحدت کلمه را بهم زد، دست ابوبکر را نیز برای بیعت فشرد
مخالفت شخصیتی از خزرجیان، به قبیله اوس که از لحظه نخست با پیشوائی سعدبن عباده خزرجی موافق نبودند جرئت مخالفت بخشید. رئیس آنها رو به افراد خود کرد و گفت: «هرگاه خزرجیان گوی خلافت را بربایند و زمام امور را به دست بگیرند یک نوع فضیلت و برتری پیدا میکنند، هر چه زودتر برخیزید و با ابوبکر بیعت کنید». سپس خود او برخاست و با او بیعت کرد واوسیان نیز همگی از او پیروی کردند و بیعت نمودند. به این ترتیب ابوبکر به بیعت دو نفر از مهاجران و بیعت رئیس اوسیان و به دنبال آن پیروان او اکتفا کرد و سقیفه را ترک گفت و به سوی مسجد آمد، ولی رئیس خزرجیان و پیروان او یادآور شدند که ما جز با علی با کسی دیگر بیعت نمیکنیم
ابی بکر وقتی زمام خلافت را به دست گرفت که گروهی از طوایف راه ارتداد را پیش گرفته بودند و گروهی دیگر از پرداخت زکات خودداری میکردند. مسیلمه کذاب نیز دریمامه دعوی نبوت مینمود و سپاه اسامه در اجرای فرمان رسول خدا در حال حرکت بودند. وی در دوران حکومت خود با طوائف مرتد نبرد کرد، کسانی را که از پرداخت زکات خودداری میکردند رام ساخت، سپاهی را برای سرکوبی مسیلمه گسیل داشت و جیش اسامه را برای نبرد با رومیان تنفیذ کرد. او در شب سه شنبه بیست و دوم جمادیالاخر در سال سیزدهم هجرت در سن شصت و سه سالگی درگذشت[21]
ابی بکر
[1] – اسرار سقیفه، حجتی کرمانی، ص
[2] – اسرار سقیفه، ص
[3] – شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 9، ص 170ـ حلیه الاولیاء ابونعیم، ج 1، ص 63ـ مجمع الزوائد، ج 9، ص 132ـ کفایه الطالب، کنجی شافعی، ص 210ـ ینابیع الموده، قندوزی حنفی، ص313 ـ کنزالعمال، ج 15، ص 126ـ الریاض النضره، طبری، ج 2، ص 233ـ فضائل الخمسه، ج 2، ص 98ـ مطالب السول، ابن طلحه، ج 1، ص 60 و فوائد المسمطین، ج 1، ص 197، ح 154
[4] – الامامه و السیاسه، ابن قتیبه، ج 3، ص8 و 198ـ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 2، ص
[5] – الامامه والسیاسه، ج 3، ص
[6] – نظریه عداله الصحابه و المرجعیه السیاسیه فی الاسلام، احمد حسین یعقوب، مترجم مسلم صاحبی، ص
[7] – همان ماخذ، ص
[8] – انساب الاشراف، قسم سوم، ص 53، چاپ بیروت
[9] – یعقوبی، ج2، ص 132ـ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 65، ص
[10] – تاریخ سیاسی اسلام، رسول جعفریان، ج 1، ص 263ـ موسسه در راه حق، پاییز 1366 هـ .ق
[11] – شرح نهج البلاغه، ج 13، ص
[12] – تاریخ العرب و الاسلام، ص
[13] – سیره ابن هشام ج 2 ص 656 و تاریخ طبری ج 3 ص
[14] – طبقات ابن سعد ج 2 ص
[15] – سوره زمر آیه
[16] – سوره آل عمران آیه
[17] – سیره ابن هشام ج 2 ص 669 و عقدالفرید ج 4 ص 257،
[18] – تاریخ طبری ج 3 ص
[19] – تاریخ طبری ج 3 ص
[20] – البیان والتبیین ج 2 ص
[21] – کامل بن اثیر ج 2 ص 287 و تاریخ الخلفاء سیوطی ص