مقاله بررسی ورود اشعار عارفانه به ادبیات فارسی در word دارای 40 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد مقاله بررسی ورود اشعار عارفانه به ادبیات فارسی در word کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است
توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است
بخشی از فهرست مطالب پروژه مقاله بررسی ورود اشعار عارفانه به ادبیات فارسی در word
مقدمه
باباطاهر
ابوسعید ابوالخیر
ابوالمجد مجدود سنایی
تجلی نهج البلاغه در اشعار ناصرخسرو
عظمت و عزت پیامبر و خاندان مطهر و معززش: ..20
دعوت به محاسبه نفس و بررسی اعمال:
نتیجهگیری
منابع
بخشی از منابع و مراجع پروژه مقاله بررسی ورود اشعار عارفانه به ادبیات فارسی در word
1-تاریخ ادبیات ایران، یان ریپکا و همکاران، 1370
2-شعر صوفیانه، یوهانس، دوبرین، مجدالدین کیوانی، نشر مرکز
3-جستجو در تصوف ایران، زرینکوب، عبدالحسین، امیرکبیر،
4-تصوف و ادبیات تصوف، برتلس، ترجمهی سیروس ایزدی، امیرکبیر، 1376
5-تاریخ ادبیات ایران، یانریپکا و همکاران، 1370
6-تاریخ ادبیات ایران براون، ادوارد، ،ج2
7-شعرالعجم نعمانی، شبلی
8-سبکشناسی بهار، محمدتقی، تهران 1349
9-مختصری در تاریخ تحول نظم و نشر پارسی، صفا، ذبیحاله
10-از رودکی تا بهار، اسلامی ندوشن، محمد علی، تهران 84
11-تاریخ ادبیات در ایران، صفا، ذبیحالها.
12-تازیانههای سلوک، شفیعی کدکنی، محمدرضا
13-سبکشناسی شعر، شمیسا، سیروس، تهران، 1379
14- سخن و سخنوران، فروزانفر، بدیع الزمان
مقدمه
حکیم ابوالمجد، مجدود بن آدم سنایی غزنوی از عارفان و شاعرانی است که علاوه بر مهارت بالا در شعر و شاعری؛ با قرآن و حدیث و معارف دینی نیز، هم آشنایی بسیاری داشت و هم ایمان و اعتقادی استوار. از این روی نشانههای بسیاری از تجلّی قرآن، حدیث و معارف دینی به زبانی شیوا و ساختاری هنری، در سرودههای او دیده میشود
اینک نمونههایی از اثر پذیرهای قرآنی او
غفلت خوش همینمایاند
مهر جاه و زر و زن و فرزند
کی بود کاین نقاب بردارند تا بدانی تو طعم زهر از قند
دیوان، ص
ابیات، گویای این نکته قرآنی هستند که: مهر جاه، زن، زر، فرزند و دیگر دل بستگیهای دنیایی، نقاب غفلت بر چهره و چشم آدمی میزند و او را از هدف اصلی زندگی بیخبر میسازد و پس از مرگ است که این نقاب را از چهره و چشم او بر میدارند و تازه میفهمد که در چه غفلت و خسارتی بوده است
این نکته، آشکار را در آیه شریفه ذیل آمده است
«لَقَد کُنتَ فی غَفلَهً مِن هذا فَکَشَفنا عَنکَ غِطاؤَکَ فَبَصَرُکَ الیومَ حَدید؛ [به او خطاب میشود:] تو از این صحنه [و دادگاه بزرگ] غافل بودی و ما پرده را از چشم تو کنار زدیم و امروز چشمت کاملاً تیز بین است.»(سوره ق، آیه22)
طمع و حرص و بخل و شهوت و خشم حسـد و کبر و حفد به پیوند
هـفـت در دوزخـنــد در تــن تـو ساخته نفسـشان در و دربند
همین که در دست تو است قفل امروز در هر هفت محکم اندر بند
دیوان، ص
در این ابیات؛ طمع، حرص، بخل، شهوت، خشم، حسد و کبر؛ هفت در دوزخ شمرده شدهاند که در وجود آدمی جای گرفتهاند و باز کردن آن درها و وارد شدن بدانها سرانجام، آدمی را به دوزخ میکشاند و راه رهایی از دوزخ قیامت، بستن و قفل زدن به این درها در همین دنیاست
هفت در داشتن دوزخ، نکتهای است که در آیه شریفه ذیل آمده است
«وَ إِنّ جَهَنَّمَ لَمَوعِدُهُم أَجمَعینَ . لَها سَبعَهُ اَبوابً لِکُلِّ بابً مِنهُم جُزء مَقسُوم؛ و همانا که دوزخ وعدگاه همه آنان (گمراهان) است. هفت در دارد و برای هر دری، گروه معینی از آنها تقسیم شدهاند.» (سوره حجر، آیات43و44)
نبینی طبع را طبعی چو کرد انصاف رخ پنهان نیابی دیو را دیوی چو کرد اخلاص رخ پید
دیوان، ص
بیت بالا بیانگر این واقعیت است که چون انصاف و راستی در کار نباشد، طبیعت و فطرت آدمی دگرگون میشود و کار خود را به درستی انجام نمیدهد، ولی هنگامی که اخلاص و انصاف در کار باشد، دیو (شیطان، نفس) کار خویش را از دست میدهد و وسوسههای او در مخلَصان نمیگیرد (اثر نمیکند.)
این نکته دوم (بیتأثیری وسوسههای نفسانی و شیطانی در مخلَصان) برگرفته از آیه کریمه زیر است. آیهای که بیانگر پاسخ انتقام جویانه و کینه توزانه ابلیس به خداوند است، آن گاه که به گناه سجده نکردن بر آدم، از درگاه الهی رانده شد
«لاَغوینَّهُم أَجمَعینَ . إلاّ عِبادَکَ مِنهُمُ المُخلَصینَ؛ همانا که همه آدمی زادگان را گمراه و گرفتار میکنم، جز بندگان مخلَص تورا.» (سوره حجر، آیات 39و40)
گفتنی است که از این آیه به آیات دیگری میرسیم که عبارتند از
«إنَّ عِبادی لَیسَ لَکَ عَلَیهِم سُلطان…؛ ای ابلیس! تو بر بندگان من سلطه و نفوذی نداری….» (سوره حجر، آیه 42)
«اِنَّهُ لَیسَ لَهُ سُلطان عَلَی الَّذینَ آمَنُوا وَ عَلی رَبِّهِم یتَوَکَّلُون؛ همانا که ابلیس را سلطه و نفوذی نیست بر آنان که ایمان آوردند و به خدای خویش توکّل نمودند.» (سوره نحل، آیه 99)
آشکارا بر میآید که پارهای از بندگان از راه ایمان، ارادت، عبادت و طاعت خویش و نیز با لطف، کرامت و عنایت او، به چنان پایگاهی از قدرت روحی و توان معنوی میرسند که از وسوسههای نفسانی و شیطانی ایمن و آسوده میمانند و راهی برای نفوذ آنها باز نمیگذارند. این نکته در سخنی از پیامبر(ص) نیز آمده است که فرمود: هر یک از شما شیطانی دارید و چون پرسیدند: و شما نیز یا رسول اللّه؟ فرمود: آری، ولی من به یاری خداوند آن را تسلیم، فرمانبر، رام و آرام ساختهام
«و لکنّ اللّه أعاننی فَاَسلَم»؛ «انّ شیطانی أسلم علی یدی»
(احادیث مثنوی، ص 148)
این نکته را مولانا نیز چنین گزارش کرده است
نفس ماده کی است تا ما تیغ خود بروی زنیم زخم بر دستم زنیم و زخم از رستم خوریم
کلیات شمس، 3/
رَستـم از این نفـس و هوا مرده بلازنده بل
مرده و زنده و طنم نیست بجز عشق خدا
همان، 1/
در این باره سخن عین القضاه نیز خواندنی است
«اغلب آدمیان مسخّر تقدیرند به واسطه هوا و شهوات عاجل (زود گذر) و این سلاح شیطان است. پس این قوم، همه در اقطاع (تصرف) ابلیساند که «فَبِعِزَّتکَ لَأُغوِینَّهُم اَجمَعینَ» الاّ بعضی که هوا و شهوت در ایشان مقهور و مغلوب شده است به حبّ خدا و رسول(ص) و طلب این؛ پس این قوم، سلاح شیاطین در درون ندارند و ایشان از اقطاع شیاطین نیستند که «اِلاّ عِبادَکَ مِنهُمُ المُخلَصینَ»
نامههای عین القضاه 2/
چون دو گیتی دو نعل پای تو شد بر سر کوی هر دو را بگذار
دیوان، ص
بیت بالا که بیانگر بیرون کردن دوستی دو دنیا است از دل، همچون بیرون کردن دو کفش از پا؛ الهام گرفته است از آیه
«…فَخلَع نَعلَیکَ إنَّکَ بِالوادِ المُقدَّسِ طُوی؛ …کفشهایت را بیرون آر، تو در وادی مقدّس طوی هستی.» (سوره طه، آیه 12)
و تفسیر و تأویل عارفانه دو کفش، به دو دنیا؛ تأویلی است که در نوشتارهای عارفانه، رواج بسیار دارد. برای نمونه در کشف الاسرار (ج6، ص113) میخوانیم
«فاخلع نعلیک أی مزّغ قلبک عن حدیث الدارین و تجرّد للحقّ بنعت الانفراد، ای موسی! کفشهایت را در آر، (دلت را از دوستی دو دنیا تهی ساز و خویش را تنها برای خدا نگهدار و از هر چه جز اوست جدا شو.) یگانه را یگانه باش و از دو گیتی بیزار شو تا نسیم انس از صحرای لمیزل (الهی) دمیدن گیرد.»
این تأویل عارفانه در روایتی از حضرت مهدی(عج) نیز چنین آمده است
«إنّ موسی ناجی ربّه بالواد المقدّس. فقال: یا ربّ! انّی أخلصتُ لک المحبّه منّی و غسلت قلبی ممّن سواک. [و کان شدید الحبّ لأهله] فقال اللّه تبارک و تعالی: اخلَع نعلیک (أی أنزع حبّ أهلک من قلبک ان کانت محبّتک لی خالصه و قلبُک من المیل الی من سوای مغسولهً)؛ موسی در وادی مقدس طور با خدا نیایش کرد و گفت: پرودگارا! من دوستی خویش را تنها برای تو نهادهام و دلم را از جز تو پاک شستهام، [و او خانواده خود را بسیار دوست میداشت.] خدا به او فرمود: کفشهایت را در آر. (یعنی اگر دوستیات تنها برای من است و دلت از دوستی جز من پاک و شسته است، دیگران را از دلت بیرون کن.) (میزان الحکمه، 2/213)
بررسی ورود تجلی قرآن به ادبیات فارسی مورد توجه همهی تاریخنگاران ادبیات فارسی بوده است. اما در میان کتابهای نوشته شده با دو تعبیر متفاوت روبهرو میشویم. گروهی از این بحث با عنوان «تجلی عرفان در ادبیات فارسی» یاد میکنند و گروهی با عبارت «ورود شعر به ادبیات عرفانی». گرچه این دو عنوان در نگاه نخست شبیه به یکدیگرند. اما برای دقیقتر شدن بحث باید تأمّل بیشتری صورت گیرد
ما در ادامه به «تجلی شعر عرفانی در ادبیات فارسی» میپردازیم و به اشعار عاشقانه و غنایی که توسط شاعران غیر عارف سروده میشده و منظورشان عشق انسان به انسان بوده است و گاهی عرفا به منظور خاصی آنها را زمزمه میکردند توجهی نمیکنیم؛ گرچه شعرای صوفی به پشتوانهی همین اشعار غنایی و عاشقانه توانستند شعر عارفانه بسرایند. چون اشعار صوفیانهی فارسی که از قرن پنجم به بعد، ابتدا در خراسان و سپس در مناطق دیگر، به تدریج در زبان فارسی پدید آمد از لحاظ صورت یا قالب تفاوتی با اشعار قبلی این زبان نداشت
پیدایش شعر صوفیانه در زبان فارسی بیشک یکی از مهمترین حوادثی است که در تاریخ این زبان رخ داده است که متأسفانه هیچ کس به طور جداگانه به آن نپرداخته است؛ حادثهای که زبان عامیانه مردم را به زبانی عمیق تبدیل کرد. پیش از این حادثه زبان علمی ایران زبان عربی بوده است و دانشمندان کوتاهترین متنها را هم به عربی مینگاشتند. ابوریحان بیرونی دربارهی زبان فارسی میگوید: «جز به کار بازگفتن داستانهای خسروان و قصههای شبانه نیاید». این اظهار نظر که قطعاً قبل از ورود تجلی قرآن به ادبیات فارسی است نشان میدهد که هیچ کدام از دانشمندان، زبان فارسی را زبان فاخر علمی به حساب نمیآوردند. ورود تجلی قرآن به فارسی تقریباً از اوایل قرن پنجم آغاز گردیده و موجب دمیدن روح تازهای در کالبد شعر فارسی گشته و از برکت آن دامنه معنا در این زبان به تدریج گسترش یافته است تا آن جا که زبان فارسی حامل معانی عمیق عرفانی و ما بعد الطبیعی شد و از این راه به یک زبان مقدس و عمیق تبدیل شد
بسیاری معتقدندکه تاریخ این حادثه به طور قطع مشخص نیست. برخی دیگر بر این باورند که ورود تجلی قرآن به ادبیات فارسی همزمان صدور فهلویات است و چارگانههای باباطاهر را اولین تجلی قرآن میدانند. عدهای میگویند: شروع شعر عارفانه مصادف با شروع سماع است. نظریهی دیگری که حامیان بسیار دارد سنایی را بنیانگذار شعر عرفانی میداند
واضح است که در این نوشته اشعار صوفیانه فارسی مورد نظر ماست و نه اشعار عربی نظیر اشعار حلاج و;
باباطاهر