مقاله شهرستان نیشابور و مهمترین وقایع تاریخ آن در word دارای 43 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد مقاله شهرستان نیشابور و مهمترین وقایع تاریخ آن در word کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است
توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است
بخشی از فهرست مطالب پروژه مقاله شهرستان نیشابور و مهمترین وقایع تاریخ آن در word
شهرستان نیشابور و مهمترین وقایع تاریخ آن
وجه تسمیه نیشابور
نیشابور در دوران پیش از اسلام
نیشابور پس از اسلام
ورود اسلام به نیشابور
نیشابور پایتخت کشور
علتساختن شهر شادیاخ
فتنه غز در نیشابور
نیشابور در آتش
فتنه مغول در نیشابور
نیشابور بعد از حمله مغول
زلزله هاى نیشابور
نیشابور در زمان سربداران
نیشابور در عصر تیمورى
نیشابور در عصر صفویه و افشاریه و قاجاریه
علل ویرانیهاى پیاپى و سرانجام نیشابور
فیروزه نیشابور
پىنوشتها و مآخذ:
منابع و مآخذ:
بخشی از منابع و مراجع پروژه مقاله شهرستان نیشابور و مهمترین وقایع تاریخ آن در word
ابن اثیر، عزالدین، الکامل، بیروت، 1402ق، 11/183-
بیهقی، علی بن زید، تاریخ بیهق، به کوشش کلیماللـه حسینی، حیدرآباد دکن، 1388ق/1968م، ص
جوینی، عطاملک، تاریخ جهانگشای، به کوشش محمد قزوینی، لیدن، 1916م، 2/15-
خواندمیر،غیاثالدین، حبیب السیر، به کوشش محمد دبیر سیاقی، تهران، 1353ش، 2/
رشیدالدین فضلاللـه، جامع التواریخ، تهران، 1362ش، ص
صفا، ذبیحاللـه، تاریخ ادبیات در ایران، تهران، 1363ش، 2/15 به بعد
مادلونگ، و.، «سلسلههای کوچک شمال ایران»، تاریخ ایران از اسلام تا سلاجقه، به کوشش فرای، ترجم حسن انوشه، تهران، 1363ش، صص 184 به بعد
مستوفی، حمداللـه، تاریخ گزیده، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، 1362ش، صص 487-
منهاج سراج، طبقات ناصری، به کوشش عبدالحی حبیبی، تهران، 1363ش، 1/273-
میرخواند، محمدبن خاوندشاه، روضه الصفا، تهران، 1339ش، 4/315، 367-370
عماری، حسین. «آل موید»، دایرت العارف بزرگ اسلامی
شهرستان نیشابور و مهمترین وقایع تاریخ آن
«شهرستان نیشابور و مهمترین وقایع تاریخ آن» عنوان مقاله ای است که در شماره 55 فصلنامه مشکوه
به قلم «ابراهیم زنگنه» به رشته تحریر درآمده است، با این مقاله مروری جامع، اما فشرده بر آنچه که در طول تاریخ بر «نیشابور» گذشته است، خواهیم داشت
شهرستان نیشابور به مرکزیت شهر نیشابور، 9308 (1) کیلومتر مربع وسعت دارد و جمعیت آن طبق سرشمارى سال 1370 هـ . ش، 287/399 نفر است. تراکم نسبى جمعیت این شهرستان حدود 42 نفر در کیلومتر مربع مىباشد. 632 آبادى مسکون دارد و در قسمت مرکزى استان خراسان واقع شده است. (2)
این شهرستان با مختصات ریاضى طبق نقشه زیر با طول جغرافیایى بین 58 تا 59 درجه و عرض جغرافیایى بین 35 تا 37 درجه، محدود است از شمال به شهرستانهاى چناران و قوچان، از جنوب به شهرستانهاى کاشمر و تربتحیدریه، از مشرق به شهرستان مشهد و از مغرب به شهرستانهاى اسفراین و سبزوار. (3)
این شهرستان داراى پنج بخش است به نامهای
تحت جلگه به مرکزیت بزغان و دهستانهاى تحتجلگه، طاغنکوه، فیروزه
زبرخان به مرکزیت قدمگاه و دهستانهاى اردوغش، اسحاقآباد، زبرخان
سرولایتبه مرکزیت چکنه و دهستانهاى بینالود، سرولایت
میان جلگه به مرکزیت عشقآباد و دهستانهاى غزالى، عشقآباد، بلهیرات
مرکزى به مرکزیت شهر نیشابور و دهستانهاى دربقاضى، ریوند، فضل، مازول. (4)
دشت نیشابور در دامنه کوه بینالود قرار دارد، این رشته کوه در دنباله رشته کوه البرز در جهت شمالغربى و جنوبشرقى کشیده شده است. مرتفعترین قله این رشته کوه با 3400 متر در شمال نیشابور قرار دارد که در همان حال بلندترین قله خراسان بهشمار مىآید
دشت مرتفع نیشابور محصور بین کوههاى بینالود و کوهسرخ، فلات ایران را به دشتهاى آسیاى مرکزى مرتبط مىسازد و این مسیر در طى قرنهاى متمادى همواره یکى از مهمترین شاهراه ها بوده و جهت مسافرت و حمل و نقل و نیز لشکرکشىها مورد استفاده بوده است. متاسفانه طوایف مهاجم نیز از این شاهراه به منظور یورشهاى ددمنشانه خود بهره بردهاند
در حال حاضر، این دشت، مشهد را به وسیله جاده آسفالته درجه یک و راهآهن به تهران مربوط مىسازد. در طول زمان چنین موقعیت استثنایى برحسب اقتضا به نفع و یا به ضرر شهر نیشابور بوده است. در دورههاى صلح و آرامش، آبادى، جمعیت و بازرگانى نیشابور به سبب داشتن منابع طبیعى مرغوب از قبیل معادن فیروزه و خاکهاى زراعتى وسیع، رو به گسترش نهاده و برعکس در زمان جنگ چون مورد طمع مهاجمان قرار داشته مورد حملات متعدد واقع شده و رو به ویرانى نهاده است. نشانهها و شواهد امروزى که عبارت از خرابههاى متعدد در اطراف شهر است گستردگى این شهر را در زمانهاى قدیم بخوبى نشان مىدهد. (5)
وجه تسمیه نیشابور
قدیمترین سندى که از نیشابور یاد مىکند اوستا است که با واژه «رئونت» به معنى جلال و شکوه از آن نام مىبرد. احتمالا این واژه بعدها به کلمه ریوند تبدیل شده که اکنون نام دهستانى از توابع نیشابور است. (6) در برخى از متون دوره اسلامى نام دیگر نیشابور «ابرشهر» آمده است که مسلما این لفظ در دورههاى قبل از اسلام به کار مىرفته است. سکههاى مکشوفه، این موضوع را مدلل مىسازد. براى نمونه در سکهاى که تصویر قباد ساسانى را نشان مىدهد کلمه ابرشهر دیده مىشود. (7)
بحث درباره کلمه ابرشهر زیاد است از آن جمله برخى «ابرشهر» را از ریشه «اپرناک» گرفتهاند که مربوط به قوم «پرنى» است که اسلاف پارتیان مىباشند. (8) بعضى ابرشهر (با سکون ب) گویند که مراد شهرى ابرى یا شهرى مرتفع که به ابرها نزدیک است. این هر دو قول بدون مبنا و اصولا مردود است اگر چه براى سند اول هنوز جاى تامل باقى است اما اگر ابر را فارسى قدیم «بر» به معنى بلند جایگاه و رفیع و بزرگ بدانیم کلمه ابرشهر مقبولتر مىنماید. (9)
مسکوکاتى که از دوران باکتریان در افغانستان به جاى مانده از پادشاهى به نام «نیکهفور» یاد مىکند که دامنه فرمانروایى او تا نیشابور گسترش داشته و به روایتى این شهر را وى بنا نهاده است که بعدها به «نیسهفور» و «نیسافور» و نهایتا به «نیشابور» تبدیل شده است. «نیسافور» در گویش عرب به معنى شىء سایهدار است و شاید در آن جا درختهایى وجود داشته که سایهگستر تارک خستگان بوده است. (10)
واژه نیشابور در دوره ساسانى همه جا به شکل «نیوشاپور» آمده است که آن را به معنى کار خوب شاپور یا جاى خوب شاپور گرفتهاند زیرا شاپور دوم این شهر را تجدید بنا کرد ولى به روایت اغلب مورخان شاپور اول بانى آن بوده است. اگر مطلب بالا را در مورد نوسازى این شهر قرین صحت بدانیم، کلمه «نیو» مىتوان به شکل امروزى آن «نو» تعبیر کرد و معنى نیشابور چیزى جز شهر نوسازى شده شاپور نخواهد بود و دیگر دلیلى براى بحث در مورد شاپور اول و دوم وجود نخواهد داشت. زیرا که بعضى از مورخان در انتخاب هر یک از آن دو دچار شک شدهاند ولى قدر مسلم بانى اولیه باید شاپور اول باشد و پس از وقوع زلزلهاى شاپور دوم امر به ترمیم و بازسازى آن کرده است و این به هر حال کار نیک شاپور دوم بوده است که به لفظ «نیوشاپور» از آن یاد کردهاند. (11)
نیشابور در اوایل اسلام به «ابرشهر» معروف بود که در سکههاى دورههاى اموى و عباسى به همین نام آمده است. «ایرانشهر» هم گفتهاند که شاید عنوانى افتخارى براى این شهر بوده است. البته چون یکى از چهار شهر کرسىنشین خراسان بود لقب «امالبلاد» هم براى خود کسب کرده است. (12)
نیشابور در دوران پیش از اسلام
گفتار فردوسى، قدمت نیشابور را به دورانهاى باستان مىبرد و شعر وى گواه بر وجود این شهر در اساطیر ملى ایران است. درباره به سلطنت رسیدن کیکاوس مىگوید: بیامد سوى پارس کاووس کى
جهانى به شادى نو افکند پى
فرستاد هر سو یکى پهلوان
جهاندار و بیدار و روشنروان
به مرو و نشابور و بلخ و هرى
فرستاد هر سو یکى لشکرى
یا در هنگامى که کیخسرو از تورانزمین به ایران مراجعت مىکند، فردوسى با این سخن زیبا از نیشابور یاد مىکند
از آن پس به راه نشاپور شاه
بیاورد پیلان و گنج و سپاه
همه شهر یکسر بیاراستند
مى و رود و رامشگران خواستند (13)
در ذکر احوالات اردشیر ساسانى، طبرى مىگوید که: «اردشیر بابکان از سواد عازم استخر شد و از آن جا نخست به سکستان و سپس گرگان، ابرشهر، مرو، بلخ، خوارزم و تا انتهاى سرزمین خراسان رفت. او بسیارى از مردمان را کشت و همه مرزهاى شرقى را به اطاعت آورد.»(14)
از گفته فوق احتمالا دو نتیجه به دست مىآید. یکى این که ابرشهر در واقع نام اولیه و اصلى نیشابور است، چنان که در صفحات قبل بیان شد و دیگر این که اردشیر همانند دیگر جهانگشایان مردمان بسیارى کشته که لاجرم ابرشهر مستثنا نبوده است و شاید در اثر خرابیهایى که در دوران وى به وجود آمد مردم به نقطه دیگرى در همان نزدیکى پناه بردند و در زمان شاپور اول این محل جدید به نام شاه ایرانزمین نامگذارى شد
کتیبه شاپور اول که ویژه پیروزى او در مناطق شرقى ایران است و از مناطق «پرثو»، «مرو»، «هرات»، «سغد»، «ابرشهر» نام مىبرد، دلیل واضحى بر وجود ابرشهر مىباشد که به هر حال همانند شهرهاى دیگر یا کاملا به فرمان شاپور درآمد و یا خراجگزار وى شد. (15) حرکتشاپور به نیشابور به این صورت بود که پس از حمله ترکان به نواحى شرق که احتمالا بایستى پس از مرگ اردشیر واقع شده باشد و دادخواهى مردم از شاپور اول، «وى با لشکرى جرار بر سر آن اتراک رفت و به محاربه و مقاتله، ایشان را از ملک ایران اخراج کرد و باز به نیشابور آمده و این جا مقام نمود و بناى شهر متصل به قهندز و اقامه شهرستان اخراج و ابراج و تشبیه اساس فرمود و محلات و عمارات به هم وصل کرد و خندق شهر و قهندز به هم متصل کرد. وى بر چهار جانب شهر چهار دروازه مرتب داشت، شرقى، غربى، جنوبى، شمالى. مهندسان را فرمود و طریق بنا به ایشان نمود تا چنان بنا نهادند که چون آفتاب طلوع کرد شعاع آن از هر چهار دروازه شهر طلوع کردمى و آن عجایب بناها بود و به وقت غروب از هر چهار دروازه آفتاب در نظر بودى که پوشیده شدى». (16)
حاکم نیشابورى (متوفى 405 هـ . ق)، صاحب تاریخ نیشابور، نیز از اتصالات محلات و خندق شهر و قهندز یاد مىکند که دلیل واضحى بر یکى بودن نیشابور با ابرشهر مىباشد. علاوه بر این، براساس آنچه وى ذکر مىکند، در واقع نیشابور در زمان شاپور اول بنیاد یافته است، مخصوصا این که در هنگام حفر خندق خبر از یافتن گنجى براى وى آوردند و او همه آن گنج را نفقه کرد و این خود دلیل بر استقرار وى در نیشابور، به هنگام حفر خندق مىباشد. درباره حصار و باروى شهر نیشابور که همزمان با حفر خندق انجام شده است مؤلف در جاى دیگر چنین مىگوید
«شاپور اول بر حوالى شهر خارج خندق عمارت آغاز کرد، معماران و عمله مرتب کرد و تکلیفات شاقه فرمود، رعایا عاجز آمدند، معماران را امر کرد که هر روز پیش از آفتاب به سر کارها روند. هر که از رعایا پیش از آفتاب حاضر نشود زنده در میان خشت و گل دیوار گیرند و چنان کردند. و خلق بر آن رنج قرار گرفتند. و بعد از سنین کثیره; استخوان بنىآدم از سر تا قدم از میان گل بر خاک مىافتاد». (17)
زردشت هم یکى از سه آتشکده معروف ایران را به نام مهربرزین در کوههاى نیشابور ساخت
نیشابور پس از اسلام
بنا به نوشته مورخان و جغرافی دانان عربزبان مانند ابنرسته، مقدسى، اصطخرى، ابنحوقل و یاقوت حموى، شهر نیشابور، یک فرسنگ در یک فرسنگ بوده و بازار و میادین و دکاکین و کاروانسراهاى بسیار داشته است که از لحاظ اقتصادى «انبارگاه مالالتجاره فارس و کرمان و هند یعنى ولایات جنوبى و همچنین رى و جرجان و خوارزم» بوده است. در این دوره یعنى در قرون وسطى ایالتخراسان به چهار قسمتیعنى چهار ربع تقسیم مىگردیده و هر ربعى به مرکزیت یکى از چهار شهر بزرگ نیشابور، مرو، هرات و بلخ خوانده مىشده و در زمانهاى مختلف یکى از این شهرها مرکزیت تمام خراسان بزرگ را به عهده داشته و چنان که گفته خواهد شد نیشابور نیز از زمان طاهریان به بعد به عنوان پایتخت انتخاب گردیده است و گفتهاند که: «این شهر از قاهره قدیم (فسطاط) بزرگتر و از بغداد جمعیتش بیشتر و از بصره جامعتر و از قیروان عالیتر بوده و 44 محله داشته و 50 خیابان اصلى و مسجدى ممتاز و کتابخانهاى با شهرت جهانى و یکى از چهار شهر شاهى امپراطورى خراسان بوده است». (18)
ورود اسلام به نیشابور
در سال17 یا23 هجرى، عمربن خطاب خلیفه دوم احنفبن قیس را براى فتح خراسان فرستاد و پس از آن در سال 32 هجرى عثمان بن عفان خلیفه سوم عبدالله بن عامر را به خراسان گسیل داشت و چنان که حاکم نیشابورى مىنویسد: «در زمان خلافت عثمان کنارنگ مجوس که والى خراسان بود به عبدالله عامر نامه نوشت و او را از مرگ یزدگرد پادشاه ساسانى آگاه ساخت و به خراسان دعوت نمود. عبدالله عامر بهسرعت رهسپار خراسان شد و با لشکر خود عازم نیشابور گشت. اما روایت دیگر چنین است: موقعى که ابنعامر به نیشابور رسید مردم نیشابور به ریاست برزانجاه که والى آن حدود بود در مقابل اعراب به جنگ برخاستند و یک ماه تمام مقاومت کردند و چون فصل زمستان بود و سرما شدت یافت، ناچار سپاه عبدالله بن عامر از اطراف نیشابور برخاستند و به طرف ازغند که هواى معتدلترى داشت رهسپار شدند ولى پس از چندى سپاهیان عرب به ریاست عبدالله خازم به سوى نیشابور بازگشتند و در این نوبت برزانجاه شکستخورد و متوارى شد و کنارنگ فرمانرواى نیشابور از در صلح درآمد و قبول کرد که معادل هفت هزار درهم خراج بدهد
سپس عبدالله عامر به شهر نیشابور آمد و در محله شاهنبر سکونت گزید و در همان محله مسجدى بر روى آتشکده ساخت و سرایى براى خود بنا نهاد. چون عبدالله عامر به سفر حج رفت قیس بن هیثم را از طرف خود در نیشابور گذاشت، در این وقت قارن که مرزبان قومس و گرگان بود به نیشابور لشکر کشید و آنجا را تصرف کرد ولى بعد از چندى عبدالله خازم او را شکست داد و به قتل رسانید و مجددا نیشابور را تصرف نمود و از طرف خلیفه سوم به حکومت نیشابور منصوب شد
در سال96 هجرى سلیمان عبدالملک حکومتخراسان را به یزیدبن مهلب داد و بعد از او در سال99 هجرى عمربن عبدالعزیز به خلافت رسید، جراحبن عبدالله را به خراسان فرستاد و پس از چندى در سال 120 هجرى هشام بن عبدالملک امارت خراسان را به نصرسیار سپرد که وقایع فراوانى در نیشابور پدید آمد. (19)
نیشابور پایتخت کشور
در سال 131 هـ . ق، ابومسلم خراسانى، نهضتى در خراسان بر ضد خلافت بنىامیه به وجود آورد و با قیام متهورانه خود به نیشابور آمد و حاکم آن شهر گردید. وى در مدت حکومتخویش مسجدى در نیشابور ساخت و قصد رونق بخشیدن به این شهر را داشت اما در سال 138 هـ . ق در بغداد به تحریک منصور خلیفه عباسى مقتول گردید و بدینسبب چندى پیشرفت نیشابور متوقف شد
اما چون خراسان در اوایل قرن سوم هجرى به سال 205 قمرى در حیطه اقتدار طاهر ذوالیمینین درآمد، وى در مشرق ایران حکومت مقتدرى به هم رسانید و مستقلانه در خراسان به حکومت پرداخت. وى به هنگام خطبه نماز جمعه نام خلیفه عباسى را از خطبه انداخت اما همان شب درگذشت و پسرش طلحه به امارت خراسان و سیستان رسید و سپس در سال213 ه . ق که طلحه وفات یافت برادرش عبدالله بن طاهر جانشین وى گردید و در سال 215 هجرى قمرى شهر نیشابور را به پایتختى اختیار نمود و در آنجا آبادانى فراوان کرد. مخصوصا به رونق کشاورزى و حفر قنوات و اصلاح امر آبیارى و احداث ساختمانهاى جدید و ایجاد دهات بسیار در منطقه همت گماشت و نیز شهر و قصر معروفى به نام شادیاخ ساخت و این شهر در زمان او و خاندانش اهمیت فوقالعادهاى یافت. (20)
علت ساختن شهر شادیاخ