برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

 مقاله توحید از دیدگاه شهید مرتضی مطهری در word دارای 19 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد مقاله توحید از دیدگاه شهید مرتضی مطهری در word  کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است

توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است

بخشی از فهرست مطالب پروژه مقاله توحید از دیدگاه شهید مرتضی مطهری در word

مقدمه  
طرح مسأله  
پس ببینید طرح یک مسأله چقدر تفاوت می‏کند  
آیا وجود خدا اثبات پذیر است ؟  
منابع:  

بخشی از منابع و مراجع پروژه مقاله توحید از دیدگاه شهید مرتضی مطهری در word

. 1 نهج‏ البلاغه ، خطبه . 1 . 2 بقره /

. 1 حدید /

. 1 حدید / . 3 . 2 روم / . 7 . 3 شوری / . 11 . 4 صافات / . 180 . 5 بقره /

مقدمه

بحث درباره توحید - یعنی ایمان به خدا و یگانگی خدا – است . می‏دانیم‏ که سرسلسله تمام عقاید دینی اعتقاد به توحید و اعتقاد به خداست . حالا ما در اینجا می‏گوییم اعتقاد به خدا و توحید ، هر دو را یک جور می‏گیریم ، ولی بعد توضیح خواهیم داد که آیا اعتقاد به خدا و اعتقاد به یگانگی خدا دو مسأله جدا از یکدیگر است یا این دو مسأله توأم با یکدیگر است و اعتقاد به خدا و یگانگی خدا از یکدیگر جدایی پذیر نیست . سرسلسله تمام‏ معتقدات دینی ایمان به خداست . در کلمات حضرت امیر هم هست : ” « اول الدین معرفته » ” ( 1 ) اول دین ، آغاز دین ، پایه دین ، ریشه دین‏ خداشناسی است . قرآن کریم تعبیری دارد ، می‏گوید : ” « الذین یؤمنون بالغیب »” ( 2 )

اصلا مابه‏التفاوت مردمانی که معتقد به ادیان هستند و حتی فلاسفه الهی ( ممکن است که تابع دینی هم نباشند ) [ با مردمانی که معتقد به دینی‏ نیستند ، و به تعبیر دیگر ] مابه‏التفاوت ” الهی ” و ” مادی ” همین یک کلمه است : ایمان به‏ غیب

غیب یعنی نهان ، یعنی حقایقی که ظاهر نیست . ” ظاهر نیست ” به معنی این است که مستقیما محسوس و ملموس نیست . قرآن در جاهایی‏ کلمه ” غیب ” را در مقابل ” شهادت ” گذاشته است که همان معنای ” حضور ” است . این موجوداتی که ما الان داریم آنها را می‏بینیم و حس‏ می‏کنیم و لمس می‏کنیم اینها شهادتند . عالم طبیعت را روی همین اصطلاح‏ قرآن ” عالم شهادت ” نامیده‏اند . یک نفر ” الهی ” با ” مادی ” در عالم شهادت یعنی در طبیعت اختلاف ندارد ، یعنی یک نفر الهی منکر شهادت و منکر طبیعت نیست ، طبیعت و شهادت را او همان‏طور می‏شنا سد که‏ یک نفر مادی می‏شناسد ، ولی یک نفر الهی علاوه بر شهادت یا طبیعت به‏ تعبیر دیگری ، به غیب و نهان هم معتقد است یعنی هستی و وجود را منحصر به مشهودات و محسوسات نمی‏داند ، به وجود نامحسوس و وجود غیبی هم‏ اعتقاد دارد که البته سرسلسله امور غیبی همان‏طور که عرض کردم خداست

بعد از ایمان به خدا ایمان به سایر موجودات غیبی و به تعبیر قرآن ” ملائکه ” پیدا می‏شود . اعتقاد به وحی که خودش غیب دیگری است پشت سر این پیدا می‏شود . بعد اعتقاد به معاد که یک غیب دیگری است پیدا می‏شود . همه اینها غیب و نهان است . این را عرض کردیم برای اینکه یک طرز تفکر و در واقع یک مغالطه‏ای – که ظاهر هم این است که این مغالطه جنبه‏ عمدی دارد – در میان افکار اروپاییها یا کتابهای فلسفی‏ای که اروپاییها نوشته‏اند دیده می‏شود که اصلا پایه این حرف غلط است . اینها می‏آیند طرز تفکر را این‏جور تقسیم می‏کنند ، می‏گویند بعضیها ماتریالیست هستند و بعضی‏ ایده‏آلیست . ماتریالیست کیست ؟ کسی که معتقد است به وجود ماده ، و وجود روح را یعنی هر چه که غیر مادی باشد – منکر است . ایده‏آلیست کیست‏ ؟ کسی که معتقد به وجود روح است ولی وجود ماده را منکر است . معلوم‏ است که این یک حرف سخیفی است . البته اینها که می‏گویند ایده‏آلیست ، بعد هم مطلق الهیون ، حکیمان الهی و صاحبان ادیان ، تمام اینها را در جرگه ایده‏آلیسم ذکر می‏کنند و ایده‏آلیسم را هم این‏جور تعبیر می‏کنند : انکار وجود ماده ، [ و ایده‏آلیست ] یعنی آن که اصالت را به قول آنها برای روح قائل است و برای ماده اصالتی به هیچ نحو قائل نیست

این حرف ، حرف اساسی‏ای نیست که ما بگوییم آیا ما ماتریالیست هستیم‏ یا ایده‏آلیست به آن مفهومی که آنها تعریف کرده‏اند . بحث در این است‏ که آیا هستی محدود و محصور است به عالم شهادت و طبیعت و محسوسات یا عالمی غیر از عالم محسوس و عالم طبیعت و عالم شهادت وجود دارد ؟

طرح مسأله

در مقدمه این بحث ، ما بعضی از مطالب را باید حتما ذکر کنیم ، اگر ذکر نکنیم به نتیجه نخواهیم رسید یا دیر به نتیجه خواهیم رسید . یکی از آنها این است که مسائل از نظر پیدا کردن راه حل بر دو قسم است : بعضی‏ مسائل ، اشکال در پیدا کردن راه حل است به این معنا که طرح مسأله خیلی‏ ساده است ، همه افراد در طرح مسأله یک‏جور فکر می‏کنند ولی بحث در پیدا کردن راه حلش است ، مثل مسائل ساده ریاضی ، یک مسأله را وقتی طرح‏ می‏کنند ، دو تا دانشجو یا دانش‏آموز که مسأله را طرح می‏کنند یک جور طرح‏ می‏کنند ، طرحش خیلی ساده است ولی یکی از آنها راه حلی برایش پیدا می‏کند ، دیگری راه حل پیدا نمی‏کند . به اصطلاح منطقیین تصورشان از مسأله‏ یک‏جور است ولی در تصدیق به حکم با همدیگر اختلاف پیدا می‏کنند . یک کسی‏ یک برهانی برای اثبات همین که تصور شده پیدا می‏کند و دیگری پیدا نمی‏کند . بعضی از مسائل – که معمولا مسائل فلسفی از این قبیل است اشکال عمده در طرح صحیح خود مسأله است که مسأله از اول صحیح طرح شود و اغلب مسأله به‏ صورت صحیحی طرح نمی‏شود و اشکالاتی هم که پیدا می‏شود از کیفیت طرح پیدا می‏شود ، یعنی یک آدم مفکر از اول مسأله را به یک شکل ناصحیحی طرح می‏کند ، بعد هم بیست سال رویش کار می‏کند به نتیجه‏ای نمی‏رسد چون از اول صحیح‏ طرح نکرده ، و می‏گویند یک تفاوتی که میان مسائل فلسفی و سایر مسائل وجود دارد این است که مسائل فلسفی را عمده باید خوب تصور کرد . زحمت در این‏ است که انسان مسأله را آن جوری که هست از اول خوب در ذهن خودش طرح‏ کند . اگر بتواند مسأله را خوب طرح کند ، بعد پیدا کردن راه حلش برایش‏ آسان است ، لغزشگاهش همین است که آن را صحیح طرح نکند ، بعد هم یک‏ عمر معطل می‏شود ، آخرش هم به جایی نمی‏رسد ، و این مطلب درباره توحید فوق‏العاده صادق است . عمده این است که ما این مسأله را از اول صحیح طرح‏ کنیم و همه اشتباهات ، ایرادها ، اشکالها ، شکلها و شبهه‏ها هم روی همین‏ است که تصور افراد از این مسأله تصور صحیحی نیست

البته ما بعد توضیح می‏دهیم ولی از همین جا یک مطلبی را توجه بفرمایید

ممکن است در ذهن بسیاری از اشخاص این حرف بیاید که آقا شما می‏گویید توحید فطری است ، هر کسی به حکم فطرتش آن را دریافت می‏کند ، اگر توحید فطری می‏بود افراد بشر درباره‏اش اختلاف نمی‏کردند ، پس چرا بشر همیشه در دنیا این جور بوده است که دو اردو را در این مساله تشکیل می‏داده است : اردوی موحدین ، اردوی منکرین ؟ الان هم اگر شما بروید سراغ دانشمندان درجه‏ اول دنیا ، می‏بینید تقسیم می‏شوند به دو دسته : بعضیها خدا را قبول دارند و بعضیها خدا را قبول ندارند . پس ( توحید ) لااقل فطری نیست ، یک‏ مسأله بسیار بسیار معضل غیر فطری ( است ) ، مشکلی است که هنوز بشر نتوانسته است یک راه حل قطعی برای آن پیدا کند . نظیر سرطان است در طب که هنوز علما نتوانسته‏اند علت و داروی آن را کشف کنند . فرضیه‏ها و نظریه‏هایی در اینجا وجود دارد و هر عده‏ای هم یک فرضیه را تأیید می‏کنند و دنبال آن هستند . اما وحدت نظری هم در دنیا پیدا نشده . خوب ، برای این‏ است که مسأله مشکلی است ، مسأله بسیار معضلی است . جواب ما این است‏ که مسأله توحید مسأله سهل و ممتنع است . اگر کسی به نحو صحیحی این مسأله‏ را طرح کند ، در تصدیق آن تردیدی نمی‏کند ، مردد نمی‏شود . اشکالات همان‏ دانشمندان درجه اولی که شما می‏گویید ، وقتی که وارد بحثشان می‏شوید ، می‏بینید یک چیزی را پیش خودشان فرض و تصور کرده‏اند و اسم ” خدا ” را روی آن گذاشته‏اند ، بعد همه شکها ، و شبهه‏ها و ایرادها را روی همان‏ مفروض خودشان ( بنا ) کرده‏اند . حالا علت اینکه این مسأله این‏جور می‏شود چیست ؟ البته علتهایی دارد

خوب ، ممکن است شما بپرسید که این مساله توحید را مگر دو جور یا بیشتر می‏شود طرح کرد ؟ و اگر چه جور طرح کنیم به اشتباه می‏افتیم و چه‏جور طرح کنیم به اشتباه نمی‏افتیم ؟ این را من با یک مثال توضیح می‏دهم

ببینید ، ما می‏خواهیم وجود خدا را اثبات کنیم ، ببینیم خدا هست یا نیست . اشیائی را که می‏خواهیم هستی و نیستی آنها را اثبات کنیم از اول‏ باید بدانیم دوجورند . یک وقت هست که ما در مقام اثبات موجودی از موجودها به عنوان یک جزء از اجزای عالم هستیم . فرض کنید افرادی که‏ درباره عناصر بحث می‏کنند که عدد عناصر چقدر است ، می‏گوییم فلان عنصر را فلان دانشمند کشف کرده . هر عنصر از عناصری که در این عالم هست یک جزء از اجزای این عالم است . یا درباره ستارگان می‏گوییم فلان ستاره را فلان‏کس‏ کشف کرده

معنایش این است که در میان این موجودات عالم ، مثلا در منظومه شمسی قبلا خیال می‏کردند که هفت تا یا هشت تا ستاره هست ، اخیرا یک ستاره دیگر هم در کنار این ستاره‏ها کشف شد ، معلوم شد که نه ، یک‏ ستاره نهمی هم در این منظومه شمسی وجود دارد ، یعنی موضوعی که ما به‏ دنبال آن هستیم و آن را جستجو می‏کنیم شیئی از اشیاء عالم است در کنار سایر اشیاء ، که اشیاء را ما می‏شماریم می‏گوییم فلان شی‏ء ، فلان شی‏ء ، فلان‏ شی‏ء ، یکی هم فلان شی‏ء دیگر . این یک جور است . یک وقت هست که ما وقتی درباره اثبات وجود یک چیزی بحث می‏کنیم ، آن چیز شیئی در کنار سایر اشیاء نیست ، آن شی‏ء اگر باشد ، با همه اشیاء و در همه اشیاء هست‏ و اگر نباشد در هیچ جا وجود ندارد . چطور ؟ حال مثال عرض می‏کنم : می‏دانید که یکی از مسائلی که علما و فلاسفه از قدیم الایام درباره آن‏ بحث کرده‏اند مساله زمان است که آیا زمان وجود دارد یا وجود ندارد . عده‏ زیادی معتقد بودند که اساسا زمان وجود ندارد ولی البته عقیده اکثر همیشه‏ این بوده که نه ، زمان وجود خارجی دارد . اگر کسی بخواهد این‏جور در جستجوی زمان باشد که همین طوری که مثلا یک ستاره شناس دنبال این است که‏ یک ستاره را در عالم پیدا کند در کنار ستاره‏های دیگر ، یا یک طبیعی دان‏ دنبال این است که یک عنصری را در کنار عنصرهای دیگر پیدا کند ، به‏ عنوان یک پدیده از پدیده‏های عالم جستجو کند ، بگوید برویم بگردیم ببینیم‏ یک چیزی به نام زمان در میان موجودات عالم پیدا می‏کنیم یا پیدا نمی‏کنیم‏ ، اگر کسی این جور در جستجوی زمان باشد ، او اگر نابغه‏ترین افراد بشر باشد و میلیونها سال دنبال زمان بگردد زمان را نمی‏تواند پیدا کند ، بگوید مثلا ببینیم ما در زیر یک ذره‏بینی می‏توانیم زمان را پیدا کنیم ، در پشت‏ یک تلسکوپی می‏توانیم زمان را پیدا کنیم ، در یک لابراتوار در ضمن یک‏ تجزیه‏ای می‏توانیم زمان را پیدا کنیم . آدمی که تصورش از زمان به عنوان‏ جزئی از اجزای طبیعت در کنار سایر اجزای طبیعت است ، تا ابد جستجو کند زمان را پیدا نمی‏کند . آخرش خسته می‏شود می‏گوید زمان وجود ندارد . مکان‏ را هم اگر کسی بخواهد این‏طور جستجو کند از همین قبیل است . اما اگر کسی‏ از اول تصورش درباره زمان به این نحو نباشد که بخواهد یک جزء از اجزای‏ عالم را پیدا کند ، بلکه بخواهد یک جنبه از جنبه‏های عالم را پیدا کند ( قضیه فرق می‏کند ) . ” یک جنبه از جنبه‏های عالم ” یعنی این موجوداتی که‏ ما الان داریم می‏بینیم ، این موجودات سه بعدی که دارای طول و عرض و عمق‏ هستند ، آیا هر موجودی در متن واقع دارای یک امتداد و یک کشش دیگری به نام ” کشش‏ زمانی ” هست یا نه ؟

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید