مقاله نگرش به دنیا در word دارای 39 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد مقاله نگرش به دنیا در word کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است
توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است
بخشی از فهرست مطالب پروژه مقاله نگرش به دنیا در word
نگرش به دنیا
دو پرسش
سه اصل یا سه پایه زهد اسلامى
زهد و ایثار
على علیه السلام در خطبه«المتقین»مى گوید:
همدردى
زهد و معنویت زهد و عشق و پرستش
على را با نعمت و لذت ناپایدار چه کار؟
منابع
بخشی از منابع و مراجع پروژه مقاله نگرش به دنیا در word
1- حدید/27
2- رجوع شود به بحار الانوار،ج 15،جزء اخلاق،باب 14(باب النهى عن الرهبانیه و السیاحه).ملاى رومى در دفتر ششم مثنوى داستانى آورده از مناظره مرغ و صیاد درباره این حدیث
3- نهج البلاغه،خطبه 184
4- حشر/9
5- «;اخذ الله على العلماء ان لا یقاروا على کظه ظالم و لا سغب مظلوم»(نهج البلاغه،خطبه3)
6- نهج البلاغه،خطبه 200
7- نهج البلاغه،نامه 45
8- نهج البلاغه،خطبه 200
9- بحار،ج9،چاپ تبریز،ص 758
10- اعراف/32
11- کلمات قصار،حکمت 171
12- خطبه159
13- کلمات قصار،:حکمت 128
14- نهج البلاغه،نامه 45
15- نهج البلاغه،خطبه 215
16- نهج البلاغه،نامه 45
17- کافى،ج 2/ص16 و129
18- احزاب/4
19- نهج البلاغه،حکمت99
20- نهج البلاغه،نامه 45
21- آقاى اکبر پرورش
22- نهج البلاغه،نامه 45
23- نهج البلاغه،نامه 45
24- اصول اقتصاد نوشین،فصل«شکل ارزش-پول»
مجموعه آثار جلد 16 صفحه
استاد شهید مرتضى مطهرى
نگرش به دنیا
زهد و پارسایى عنصر دیگر موعظهاى نهج البلاغه«زهد»است.در میان عناصر موعظهاى،شاید عنصر زهد بعد از عنصر تقوا بیش از همه تکرار شده باشد.زهد مرادف استبا ترک دنیا.در نهج البلاغه به مذمت دنیا و دعوت به ترک آن زیاد بر مىخوریم.به نظر مىرسد مهمترین موضوع از موضوعات نهج البلاغه که لازم استبا توجه به همه جوانب کلمات امیر المؤمنین تفسیر شود،همین موضوع است و با توجه به اینکه زهد و ترک دنیا در تعبیرات نهج البلاغه مرادف یکدیگرند،این موضوع از هر موضوع دیگر از موضوعات عناصر نهج البلاغه زیادتر دربارهاش بحثشده است.بحثخود را از کلمه«زهد»آغاز مىکنیم
«زهد»و«رغبت»اگر بدون متعلق ذکر شوند،نقطه مقابل یکدیگرند،«زهد»یعنى اعراض و بىمیلى،در مقابل«رغبت»که عبارت است از کشش و میل
بىمیلى دو گونه است:طبیعى و روحى.بىمیلى طبیعى آن است که طبع انسان نسبتبه شیئى معین تمایلى نداشته باشد،آنچنان که طبع بیمار میل و رغبتى به غذا و میوه و سایر ماکولات یا مشروبات مطبوع ندارد.بدیهى است که این گونه بىمیلى و اعراض ربطى به زهد به معنى مصطلح ندارد
بىمیلى روحى یا عقلى یا قلبى آن است که اشیائى که مورد تمایل و رغبت طبع است،از نظر اندیشه و آرزوى انسان-که در جستجوى سعادت و کمال مطلوب است-هدف و مقصود نباشد،هدف و مقصود و نهایت آرزو و کمال مطلوب امورى باشد ما فوق مشتهیات نفسانى دنیوى،خواه آن امور از مشتهیات نفسانى اخروى باشد و یا اساسا از نوع مشتهیات نفسانى نباشد بلکه از نوع فضائل اخلاقى باشد از قبیل عزت،شرافت،کرامت،آزادى و یا از نوع معارف معنوى و الهى باشد مانند ذکر خداوند، حبتخداوند،تقرب به ذات اقدس الهى
پس زاهد یعنى کسى که توجهش از مادیات دنیا به عنوان کمال مطلوب و بالاترین خواسته عبور کرده، متوجه چیز دیگر از نوع چیزهایى که گفتیم معطوف شده است.بىرغبتى زاهد بىرغبتى در ناحیه اندیشه و آمال و ایده و آرزو است نه بىرغبتى در ناحیه طبیعت
در نهج البلاغه در دو مورد«زهد»تعریف شده است.هر دو تعریف همان معنى را مىرساند که اشاره کردیم.در خطبه 80 مىفرماید
ایها الناس!الزهاده قصر الامل و الشکر عند النعم و الورع عند المحارم
اى مردم!زهد عبارت است از کوتاهى آرزو و سپاسگزارى هنگام نعمت و پارسایى نسبتبه نبایستنیها
در حکمت439 مىفرماید
الزهد کله بین کلمتین من القران قال الله سبحانه:«لکیلا تاسوا على ما فاتکم و لا تفرحوا بما آتاکم»و من لم یاس على الماضى و لم یفرح بالآتى فقد اخذ الزهد بطرفیه
زهد در دو جمله قرآن خلاصه شده است:«براى اینکه متاسف نشوید بر آنچه(از مادیات دنیا)از شما فوت مىشود و شاد نگردید بر آنچه خدا به شما مىدهد»،هر کس برگذشته اندوه نخورد و براى آینده شادمان نشود بر هر دو جانب زهد دستیافته است
بدیهى است وقتى که چیزى کمال مطلوب نبود و یا اساسا مطلوب اصلى نبود بلکه وسیله بود،مرغ آرزو در اطرافش پر و بال نمىزند و پر نمىگشاید و آمدن و رفتنش شادمانى یا اندوه ایجاد نمىکند
اما باید دید که آیا زهد و اعراض از دنیا که در نهج البلاغه به پیروى از تعلیمات قرآن زیاد بر آن اصرار و تاکید شده است،صرفا جنبه روحى و اخلاقى دارد و به عبارت دیگر زهد صرفا یک کیفیت روحى استیا آنکه جنبه عملى هم همراه دارد؟یعنى آیا زهد فقط اعراض روحى استیا توام استبا اعراض عملى؟
و بنا بر فرض دوم آیا اعراض عملى محدود استبه اعراض از محرمات و بس که در خطبه 80 به آن اشاره شده است و یا چیزى بیش از این است آنچنان که زندگى عملى على علیه السلام و پیش از ایشان زندگى عملى رسول اکرم صلى الله علیه و آله نشان مىدهد؟
و بنا بر این فرض که زهد محدود به محرمات نیست،شامل مباحات هم مىشود،چه فلسفهاى دارد؟ زندگى زاهدانه و محدود و پشت پا زدن به تنعمها چه اثر و خاصیتى مىتواند داشته باشد؟
و آیا به طور مطلق باید عمل شود و یا صرفا در شرایط معینى اجازه داده مىشود؟
و اساسا آیا زهد در حد اعراض از مباحات،با سایر تعلیمات اسلامى سازگار استیا خیر؟
علاوه بر همه اینها،اساس زهد و اعراض از دنیا بر انتخاب کمال مطلوبهایى ما فوق مادى است،آن کمال مطلوبها از نظر اسلام چیست؟مخصوصا در نهج البلاغه چگونه بیان شده است؟
اینها مجموع سؤالاتى است که در زمینه مساله زهد و اعراض از دنیا،کوتاهى آرزو-که در نهج البلاغه فراوان درباره آنها بحثشده-باید روشن شود
در فصول آینده این سؤالات را مطرح و بدانها پاسخ مىگوییم
زهد اسلامى و رهبانیت مسیحى گفتیم بر حسب تعریف و تفسیر که از نهج البلاغه درباره زهد استفاده مىشود،زهد حالتى است روحى. زاهد از آن نظر که دلبستگیهایى معنوى و اخروى دارد،به مظاهر مادى زندگى بىاعتناست.این بى اعتنایى و بىتوجهى تنها در فکر و اندیشه و احساس و تعلق قلبى نیست و در مرحله ضمیر پایان نمىیابد،زاهد در زندگى عملى خویش سادگى و قناعت را پیشه مىسازد و از تنعم و تجمل و لذت گرایى پرهیز مىنماید.زندگى زاهدانه آن نیست که شخص فقط در ناحیه اندیشه و ضمیر وابستگى زیادى به امور مادى نداشته باشد،بلکه این است که زاهد عملا از تنعم و تجمل و لذت گرایى پرهیز داشته باشد.زهاد جهان آنها هستند که به حد اقل تمتع و بهرهگیرى از مادیات اکتفا کردهاند.شخص على علیه السلام از آن جهت زاهد است که نه تنها دل به دنیا نداشت،بلکه عملا نیز از تمتع و لذتگرایى ابا داشت و به اصطلاح تارک دنیا بود
دو پرسش
اینجا قطعا دو پرسش براى خواننده محترم مطرح مىشود و ما باید بدانها پاسخ دهیم: یکى اینکه همه مىدانیم اسلام با رهبانیت و زهدگرایى به مخالفتبرخاسته،آن را بدعتى از راهبان شمرده است (1) . پیغمبر اکرم صریحا فرمود:«لا رهبانیه فى الاسلام» (2) .هنگامى که به آن حضرت اطلاع دادند که گروهى از صحابه پشتبه زندگى کرده از همه چیز اعراض نمودهاند و به عزلت و عبادت روى آوردهاند، سخت آنها را مورد عتاب قرار داد،فرمود:من که پیامبر شمایم چنین نیستم.پیغمبر اکرم به این وسیله فهماند که اسلام دینى جامعهگرا و زندگىگراست نه زهدگرا.بعلاوه تعلیمات جامع و همه جانبه اسلامى در مسائل اجتماعى،اقتصادى،سیاسى،اخلاقى بر اساس محترم شمردن زندگى و روى آوردن به آن است نه پشت کردن به آن
گذشته از همه اینها،رهبانیت و اعراض از زندگى با جهانبینى و فلسفه خوشبینانه اسلام درباره هستى و خلقت ناسازگار است.اسلام هرگز مانند برخى کیشها و فلسفهها با بدبینى به هستى و خلقت نمىنگرد و هم خلقت را به دو بخش زشت و زیبا،روشنایى و تاریکى،حق و باطل،درست و نادرست،بجا و نابجا تقسیم نمىکند
پرسش دوم اینکه:گذشته از اینکه زهد گرایى همان رهبانیت است که با اصول و مبانى اسلامى ناسازگار است،چه مبنا و فلسفهاى مىتواند داشته باشد؟چرا بشر محکوم به زهد شده است؟چرا بشر باید به این دنیا بیاید و دریا دریا نعمتهاى الهى را ببیند و بدون آنکه کف پایش تر شود از کنار آن بگذرد؟
بنا بر این،آیا تعلیمات زهدگرایانهاى که در اسلام دیده مىشود،بدعتهایى است که بعدها از مذاهب دیگر مانند مسیحى و بودایى وارد اسلام شده است؟پس با نهج البلاغه چه کنیم؟زندگى شخصى پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله و همچنین زندگى عملى على علیه السلام را که جاى شکى در آن نیست چگونه تفسیر و توجیه کنیم؟حقیقت این است که زهد اسلامى غیر از رهبانیت است.رهبانیت، بریدن از مردم و روآوردن به عبادت استبر اساس این اندیشه که کار دنیا و آخرت از یکدیگر جداست، دو نوع کار بیگانه از هم است،از دو کار یکى را باید انتخاب کرد:یا باید به عبادت و ریاضت پرداخت تا در آن جهان به کار آید و یا باید متوجه زندگى و معاش بود تا در این جهان به کار آید.این است که هبانیتبر ضد زندگى و بر ضد جامعهگرایى است،مستلزم کنارهگیرى از خلق و بریدن از مردم و سلب هر گونه مسؤولیت و تعهد از خود است
اما زهد اسلامى در عین اینکه مستلزم انتخاب زندگى ساده و بىتکلف است و بر اساس پرهیز از تنعم و تجمل و لذتگرایى است،در متن زندگى و در بطن روابط اجتماعى قرار دارد و عین جامعهگرایى است، براى خوب از عهده مسؤولیتها بر آمدن است و از مسؤولیتها و تعهدهاى اجتماعى سرچشمه مىگیرد
فلسفه زهد در اسلام آن چیزى نیست که رهبانیت را به وجود آورده است.در اسلام مساله جدا بودن حساب این جهان با آن جهان مطرح نیست.از نظر اسلام،نه خود آن جهان و این جهان از یکدیگر جدا و بیگانه هستند و نه کار این جهان با کار آن جهان بیگانه است.ارتباط دو جهان با یکدیگر از قبیل ارتباط ظاهر و باطن شىء واحد است،از قبیل پیوستگى دو رویه یک پارچه است،از قبیل پیوند روح و بدن است که چیزى استحد وسط میان یگانگى و دو گانگى.کار این جهان با کار آن جهان نیز عینا همین طور است،بیشتر جنبه اختلاف کیفى دارد تا اختلاف ذاتى،یعنى آنچه بر ضد مصلحت آن جهان استبر ضد مصلحت این جهان نیز هست،و هر چه بر وفق مصالح عالیه زندگى این جهان استبر وفق مصالح عالیه آن جهان نیز هست لهذا یک کار معین که بر وفق مصالح عالیه این جهان است اگر از انگیزههاى عالى و دیدهاى ما فوق طبیعى و هدفهاى ماوراء مادى خالى باشد،آن کار صرفا دنیایى تلقى مىشود و به تعبیر قرآن به سوى خدا بالا نمىرود اما اگر جنبه انسانى کار از هدفها و انگیزهها و دیدهاى برتر و بالاتر از زندگى محدود دنیایى بهرهمند باشد،همان کار کار آخرتى شمرده مىشود
زهد اسلامى که-چنانکه گفتیم-در متن زندگى قرار دارد،کیفیتخاص بخشیدن به زندگى است و از دخالت دادن پارهاى ارزشها براى زندگى ناشى مىشود.زهد اسلامى چنانکه از نصوص اسلامى بر مىآید بر سه پایه اصلى که از ارکان جهانبینى اسلامى است استوار است
سه اصل یا سه پایه زهد اسلامى
1بهرهگیرىهاى مادى از جهان و تمتعات طبیعى و جسمانى،تنها عامل تامین کننده خوشى و هجتسعادت انسان نیست.براى انسان به حکم سرشتخاص،یک سلسله ارزشهاى معنوى مطرح است که با فقدان آنها تمتعات مادى قادر به تامین بهجت و سعادت نیست
2سرنوشتسعادت فرد از سعادت جامعه جدا نیست.انسان از آن جهت که انسان است،یک سلسله وابستگیهاى عاطفى و احساس مسؤولیتهاى انسانى در باره جامعه دارد که نمىتواند فارغ از آسایش دیگران آسایش و آرامش داشته باشد
3روح در عین نوعى اتحاد و یگانگى با بدن در مقابل بدن اصالت دارد،کانونى است در برابر کانون جسم،منبع مستقلى استبراى لذت و آلام.روح نیز به نوبه خود بلکه بیش از بدن نیازمند به تغذیه و تهذیب و تقویت و تکمیل است.روح از بدن و سلامت آن و نیرومندى آن بىنیاز نیست،اما بدون شک غرقه شدن در تنعمات مادى و اقبال تمام به لذتگرایى جسمانى مجال و فراغتى براى بهرهبردارى از کانون روح و منبع بىپایان ضمیر باقى نمىگذارد و در حقیقت نوعى تضاد میان تمتعات روحى و تمتعات مادى(اگر به صورت غرقه شدن و محو شدن و فانى شدن در آنها باشد)وجود دارد
مساله روح و بدن مساله رنج و لذت نیست،چنین نیست که هر چه مربوط به روح است رنج است و هر چه مربوط به بدن است لذت.لذات روحى بسى صافتر،عمیقتر،با دوامتر از لذات بدنى است.رو آورى یکجانبه به تمتعات مادى و لذات جسمانى،در حاصل جمع از خوشى و لذت و آسایش واقعى بشر مىکاهد.لهذا آنگاه که مىخواهیم به زندگى رو آوریم و از آن بهره بگیریم و بدان رونق و صفا و شکوه و جلال ببخشیم و آن را دلپسند و زیبا سازیم،نمىتوانیم از جنبههاى روحى صرف نظر کنیم
با توجه به این سه اصل است که مفهوم زهد اسلامى روشن مىشود،و با توجه به این سه اصل است که روشن مىگردد چگونه اسلام رهبانیت را طرد مىکند اما زهدگرایى را در عین جامعهگرایى و در متن زندگى و در بطن روابط اجتماعى مىپذیرد.در فصول بعد،نصوص اسلامى را بر اساس این سه اصل در مورد زهد توضیح مىدهیم
زاهد و راهب گفتیم اسلام به زهد دعوت و رهبانیت را محکوم کرده است.زاهد و راهب هر دو از تنعم و لذتگرایى دورى مىجویند ولى راهب از جامعه و تعهدات و مسؤولیتهاى اجتماعى مىگریزد و آنها را جزء امور پست و مادى دنیایى مىشمارد و به صومعه و دیر و دامن کوه پناه مىبرد،اما زاهد به جامعه و ملاکهاى آن و ایدههاى آن و مسؤولیتها و تعهدهاى آن رو مىآورد.زاهد و راهب هر دو آخرت گرایند،اما زاهد آخرتگراى جامعهگر است و راهب آخرتگراى جامعهگریز.در لذتگریزى نیز ایندو در یک حد نمىباشند،راهب سلامت و نظافت و قوت و انتخاب همسر و تولید فرزند را تحقیر مىکند اما زاهد حفظ سلامت و رعایت نظافت و برخوردارى از همسر و فرزند را جزء وظیفه مىشمارد.زاهد و راهب هر دو تارک دنیایند اما دنیایى که زاهد آن را رها مىکند سرگرم شدن به تنعم و تجمل و تمتعات و این امور را کمال مطلوب و نهایت آرزو دانستن است،ولى دنیایى که راهب آن را ترک مىکند کار،فعالیت و تعهد و مسؤولیت اجتماعى است.این است که زهد زاهد بر خلاف رهبانیت راهب در متن زندگى و در بطن روابط اجتماعى است و نه تنها با تعهد و مسؤولیت اجتماعى و جامعهگرایى منافات ندارد بلکه وسیله بسیار مناسبى استبراى خوب از عهده مسؤولیتها بر آمدن
تفاوت روش زاهد و راهب از دو جهانبینى مختلف ناشى مىشود.از نظر راهب،جهان دنیا و آخرت دو جهان کاملا از یکدیگر جدا و بى ارتباط به یکدیگرند،حساب سعادت جهان دنیا نیز از حساب سعادت آخرت کاملا جداستبلکه کاملا متضاد با یکدیگرند و غیر قابل جمع،طبعا کار مؤثر در سعادت دنیا نیز از کار مؤثر در سعادت آخرت مجزاست و به عبارت دیگر وسایل سعادت دنیا با وسایل سعادت آخرت مغایرت و مباین است،امکان ندارد یک کار و یک چیز هم وسیله سعادت دنیا باشد و هم وسیله سعادت آخرت
ولى در جهانبینى زاهد،دنیا و آخرت به یکدیگر پیوستهاند،دنیا مزرعه آخرت است.از نظر زاهد آنچه به زندگى این جهان سامان مىبخشد و موجب رونق و صفا و امنیت و آسایش آن مىگردد این است که ملاکهاى اخروى و آنجهانى وارد زندگى اینجهانى شود،و آنچه مایه و پایه سعادت آنجهانى است این است که تعهدات و مسؤولیتهاى اینجهانى خوب انجام شود و با ایمان و پاکى و طهارت و تقوا توام باشد
حقیقت این است که فلسفه زهد زاهد و رهبانیت راهب کاملا مغایر یکدیگر است.اساسا رهبانیت تحریف و انحرافى است که افراد بشر از روى جهالتیا اغراض سوء در زمینه تعلیمات زهدگرایانه انبیاء ایجاد کردهاند
اینک با توجه به متون تعلیمات اسلامى،فلسفه زهد را به مفهومى که تشریح کردیم توضیح مىدهیم
زهد و ایثار