مقاله پلورالیزم یا کثرت گرایی دینی در word دارای 47 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد مقاله پلورالیزم یا کثرت گرایی دینی در word کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است
توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است
بخشی از فهرست مطالب پروژه مقاله پلورالیزم یا کثرت گرایی دینی در word
پلورالیزم یا کثرت گرایی دینی
1 تنگناهای شهود و شناخت بشر
ارزیابی و نقد
2 تکثر تفسیرهای متون دینی
حاصل استدلال
ارزیابی و نقد
الف.ذو بطون بودن کلام الهی
ب. تفسیر پذیری متون دینی
ج. جمعی بودن فهم دینی
د. داعیه برگزیده و بر حق بودن
نتیجه
منابع و مواخذ
بخشی از منابع و مراجع پروژه مقاله پلورالیزم یا کثرت گرایی دینی در word
1 جان هیک، فلسفه دین، ترجمه بهرام راد، ص 238
2 کیان، 28، ص 28، چگونه می توان تنوع ادیان را تبیین کرد؟نوشته: مایکل پترسون، دیوید بازینچر، بروس رایشنباخ، ویلیام هاسکر، ترجمه ابراهیم سلطانی
3 فرهنگ آکسفورد(1995)ذیل کلمه Pluralism
4.فلسفه دین، ص 245
5 کیان، 28، چگونه می توان تنوع ادیان را تبیین کرد، ص 28; فلسفه دین، ص 245-243
6 کیان، 36، مقاله: صراطهای مستقیم، عبدالکریم سروش، ص 76
7 المیزان: 17/174
8 توحید صدوق، باب 36، حدیث 11، ص 246
9 همان، باب 7، حدیث 8
10 همان، حدیث 1و7
11کیان، شماره 28، ص 28، و شماره 36، ص 6
12 مثنوی، دفتر سوم، 1269-1271
13کیان، 28، مقاله «چگونه می توان تنوع ادیان را تبیین کرد»، ص 29-30
14 کیان، 36، صراطهای مستقیم، عبدالکریم سروش، ص 24
15در این باره به المیزان، ج 3، ص 4466، 72 رجوع شود
16و 17 اصول کافی، ج 1، کتاب العقل و الجهل، حدیث 12و20
18و19 نهج البلاغه، خطبه 25 و 133
20 نهج البلاغه، خطبه 158
21 قبض و بسط تئوریک شریعت، چاپ اول، ص 147
پلورالیزم یا کثرت گرایی دینی
کثرت دینی را به دو گونه طولی و عرضی می توان تقریر کرد، البته این تقریر مربوط به ادیان سماوی و توحیدی است. کثرت طولی عبارت است از ادیان یا شرایع آسمانی که در طول تاریخ ظهور نموده و به دین یا شریعت اسلام ختم گردیده اند، چنین کثرتی نه با حقانیت همگانی ادیان منافات دارد و نه از جنبه عملی مشکل ساز است; زیرا که فرض این است که همه ی آنها الهی و توحیدی اند و تغییر و تحریفی هم در آنها راه نیافته است(پس از جنبه نظری و تئوریک همگی بر حق اند). و از طرفی در زمانهای مختلف و متوالی ظهور کرده اند، و پیروان آنها در یک زمان نمی زیسته اند (پس از جنبه عملی و اجتماعی هم هیچ گونه مشکلی پدید نخواهد آمد)
کثرت عرضی ادیان آسمانی بدین صورت است که، همه یا عده ای از پیروان دین و شریعت پیشین، از قبول شریعت جدید سرباز زده و بر شریعت پیشین باقی مانند. مثال روشن این کثرت، ادیان ابراهیمی یعنی یهود، مسیحیت و اسلام است. در این جا در مورد دین یا شریعت پیشین با دو پدیده، مواجه می شویم که یکی پدیده ای است الهی و دیگری پدیده ای است بشری و بلکه شیطانی; پدیده ی نخست «نسخ »، و پدیده ی دوم «تحریف » و «تغییر» نام دارد. هر دو پدیده در این که منشا کثرت دینی و ناهمخوانی و تقابل می گردند، یکسانند، این امر بحث حق و باطل و سعادت و شقاوت را در میان پیروان این ادیان در پی دارد. و مسئله ی پلورالیزم دینی از همین جا سر بر می آورد و مسایل زیر مورد بحث و گفتگو قرار می گیرد
1 از جنبه تئوریک کدامیک از ادیان بر حق و کدامیک باطل است؟
2 از جنبه غایت اندیشی و رستگاری جویی پیروی از کدام دین مایه نجات و رستگاری خواهد بود؟
3 از بعد اجتماعی پیروان ادیان مختلف چگونه می توانند با هم زندگی مشترک و مسالمت آمیز داشته باشند؟
بحث و گفتگو در باره مسایل مذکور سابقه ای دیرینه دارد گرچه در جهان معاصر حساسیت و برجستگی خاصی یافته و مباحثه های بسیاری در باره آن درگرفته است. یکی از نظریه هایی که در این خصوص مطرح گردیده این است که هیچ یک از ادیان برخوردار از حقیقت خالص و ناب نیست، بلکه هر یک تنها بهره و نصیبی از آن دارد، حقیقت خالص و واقعیت غایی فراسوی مذاهب و ادیان است
این حکم در مورد همه ادیان و مذاهب اعم از توحیدی و غیر توحیدی صادق است. از این نظریه به عنوان پلورالیزم Pmsilarul یاد می شود.جان هیک متکلم مسیحی معاصر که یکی از طرفداران این نظریه است می گوید
«ادیان مختلف، جریانهای متفاوت تجربه دینی هستند که هر یک در مقطع متفاوتی در تاریخ بشر آغاز گردیده و هر یک خودآگاهی عقلی خود را درون یک فضای فرهنگی متفاوت باز یافته است ». (1)
همو گفته است
«کثرت گرایی دینی بر آن است که ادیان گوناگون همگی می توانند مایه رستگاری یا کمال نفس پیروان خود شوند، چنان که در هندوئیسم تصریح می شود که برای نیل به رهایی و رستگاری راههای بسیاری وجود دارد». (2)
نظریه دیگر در باب پلورالیزم دینی این است که ما در عین این که به پیروان ادیان حق می دهیم که بحث حق و باطل را در مورد خود و دیگران جدی بگیرند، و نیز پیروی از آیین و مذهب خود را راه نجات و رستگاری بدانند، ولی این دو مطلب که جنبه نظری و تئوریک دارد چنان نیست که راه معاشرت مسالمت آمیز را به کلی مسدود سازد، بلکه می توان با رعایت یک سلسله قوانین کاربردی جامعه ای را تشکیل داد که پیروان ادیان مختلف با یکدیگر معاشرت و معاونت داشته باشند. یکی از معانی که در فرهنگ آکسفورد برای پلورالیزم شده ناظر به همین نظریه است (3) برخی این تفسیر را تولرانس Tecnarelo یعنی تحمل کردن دیگران و برخورد شکیبانه داشتن با مخالفان خود، نامیده اند
به اعتقاد ما معنای قابل قبول پلورالیزم دینی همین معنای اخیر است. این معنا علاوه بر این که از جنبه ی نظری مدلل و استوار است، در عمل نیز تجربه شده است، و در آیین مقدس اسلام نیز چارچوب روشنی برای آن تعیین شده است; ولی نظریه ی نخست، گذشته از این که کاربردی و عملی نیست، از جنبه ی نظری نیز نادرست و بی پایه است، چنان که با نقد مبانی ای که برای آن گفته شده، روشن خواهد شد
بررسی همه این مبانی از گنجایش این نوشتار بیرون است، برخی از آنها را مورد بحث قرار می دهیم
1 تنگناهای شهود و شناخت بشر
طرفداران پلورالیزم دینی، دین و معرفت دینی را بر اساس تجربه ی دینی بنا نهاده و یادآور شده اند که چون هیچ تجربه تعبیر ناشده ای وجود ندارد، و از طرفی تعبیر و تفسیرهای تجربه دینی به دلیل محدودیت ها و ویژگیهای مختلف فرهنگی که دارند، هرگز نمی توانند درک کاملی از حقیقت مطلق به انسان بدهند، در نتیجه هیچ دین و معرفت دینی، کامل و تمام عیار نخواهد بود. در تبیین این نظریه از اصل معروف کانت که میان شیی ء فی نفسه (نومن nemon ) و شیی ء در مرحله ظهور در دستگاه ادراکی انسان (فنومن pnemoneh ) فرق نهاده است نیز استفاده شده است چنان که جان هیک می گوید: «امانوئل کانت (بدون این که قصد این کار را داشته باشد) چهارچوبی فلسفی فراهم نموده که ضمن آن چنین فرضیه ای می تواند بسط و تکامل یابد. او میان عالم آن گونه که فی نفسه هست و آن را عالم معقول می نامد، و عالم آن گونه که بر آگاهی و شعور انسان ظاهر می گردد و آن را عالم پدیدار می نامد فرق گذاشت ». (4)
بنابر این هنگامی که دینداران می کوشند تا از واقعیت غایی فی نفسه سخن بگویند، فقط می توانند توضیح بدهند که آن واقعیت چگونه برای آنان پدیدار شده است، چگونگی توصیف دینداران از واقعیت فی نفسه، بستگی به مفاهیمی دارد که در تفسیر آن به کار می برند. در نتیجه سخن کسانی که معتقدند خداوند موجودی متشخص است با سخن کسانی که واقعیت غایی را نا متشخص می دانند، تعارضی ندارد. (5)
در تایید این فرضیه از داستان موسی و شبان مولوی بهره گرفته و گفته شده است: «قصه ی موسی و شبان در حقیقت برخورد یک متکلم است با یک عامی واجد تجربه های خام و تفسیر نشده ی مذهبی. مولوی از این داستان استفاده های پلورالیستیک می کند. می گوید: شبان یک مشبه بود، تجربه خود از خدا را به یک انسان، یک طفل و امثال آن تفسیر کرده بود و فکر می کرد که خدا هم مثل ما همین گونه نیازها را دارد و لذا او را آن چنان وصف می کرد. موسی یک متکلم تنزیه گر بود، و لذا بر شبان بانگ زد و او را عتاب کرد که چنین مشبهانه در حق خداوند سخن مگو، سپس توضیح می دهد که هرکدام از ما در هر مرتبه ای از تنزیه که باشیم، باز هم مبتلا به تشبیهیم; چرا که از قالبهای مانوس ذهنمان برای توصیف خدا کمک می گیریم، هیچ کس نیست که از تشبیه به طور کامل رهایی یافته باشد و بتواند خدا و کنه ذات او را چنان که هست، با تجرید تام ذهن از همه عوارض، بشناسد و دریابد; از نظر عارفان و صوفیان، این مطلب حتی در حق انبیای عظام الهی هم صادق است، چه رسد به آدمیانی که به مقام عصمت انبیا هم نرسیده اند و به تمام حقیقت و همه پیکره واقعیت دست نیافته اند». (6)
ارزیابی و نقد
محدودیت و تنگنای شهود و شناخت بشر تنها می تواند مبین وجود کثرت معرفتهای بشری نسبت به واقعیت غایی و حقیقت مطلق وعلت پیدایش مذاهب و فرق دینی باشد، ولی معیار حق دانستن همه ی آنها نخواهد بود، بسان این که تزاحم منافع و تمایلات بشری و محدودیت داده های طبیعی و دست مایه های معیشتی علت بروز اختلاف و نزاع در جوامع بشری است، ولی دلیل بر حقانیت همه ی طرفهای نزاع نمی باشد. و این در حالی است که پلورالیسم دینی به تفسیر یاد شده در صدد یافتن راه حل تعارض میان پیروان ادیان است; بدین صورت که چون درک و فهم همگان از حقیقت مطلق محدود است، و هیچ یک از آنها با واقعیت آن گونه که هست مطابقت ندارد، پس هیچ یک حق نخواهد بود و کسی را نرسد که درک خود را حق و درک دیگری را باطل بداند
ولی مطابقت نداشتن هیچ یک از معرفتها و درکها با حقیقت مطلق آن گونه که هست دلیل بر حقانیت یا بطلان همه ی آنها نیست; زیرا حقیقت مطلق امری است بسیط و دارای کمالات غیر متناهی و منزه از هرگونه نقص و نیاز، بنابراین هر تصویر و تعریفی از حقیقت مطلق که تشبیه آلود و ملازم با نقص و نیاز باشد، باطل، و هر تصویر و تعریفی از آن که منزه از نقص و نیاز باشد حق خواهد بود
و این که گفته شده است برای هیچ انسانی درک خداوند منزه از تشبیه امکان پذیر نیست، قطعا در مورد آنان که قرآن کریم ایشان را «مخلصین » نامیده است صادق نیست. قرآن کریم در باره ی آنان می فرماید
«سبحان الله عما یصفون الا عبادک المخلصین » (صافات/160159): خداوند از آنچه وصف کنندگان می گویند منزه است، مگر برگزیدگان از بندگان خدا (که توصیف آنها پذیرفته است)
علامه طباطبایی در ذیل این آیه گفته است:«علت این که خداوند از وصف های بشری در حق او منزه است این است که خداوند نامحدود است و هر وصفی که بندگان در حق او می اندیشند یا بر زبان جاری می کنند او را تحدید می کند، ولی بندگان برگزیده ی خداوند که خدا را قبل از غیر خدا می شناسند، هرگاه خدا را در درون خود وصف کنند او را به صفاتی که لایق او است وصف می کنند، و هرگاه آن صفات را بر زبان جاری سازند از آنجا که معانی و الفاظ از توصیف حقیقت مطلق قاصرند به قصور بیان خود اعتراف می کنند.چنان که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم که سید «مخلصین » است فرمود:«لا احصی ثناء علیک انت کما اثنیت علی نفسک »: آن حضرت در این عبارت خدا را ثنا گفته است، و نقصان ثنای خود را با این جمله که او ثنایی جز آنچه خدا می پسندد اراده نکرده است، جبران نموده است (7) ».و به نص قرآن کریم پیامبران از مخلصین و برگزیدگان الهی اند
اصولا روش قرآن کریم و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و ائمه ی اهل بیت علیهم السلام در خداشناسی جمع میان اثبات و نفی است، یعنی هم صفات کمال را برای خداوند اثبات می کنند (در مقابل مذهب تعطیل) و هم صفات نقص را از او نفی می کنند(در مقابل مذهب تشبیه) و این است حقیقت «امر بین الامرین » در بحث صفات الهی. امام صادق علیه السلام در احتجاج با یکی از زنادقه فرمود: «درباره ی خداوند نه اندیشه ی نفی مطلق درست است، و نه اندیشه ی تشبیه; زیرا نفی مطلق مستلزم انکار و رد خداست، و تشبیه مستلزم ترکیب و تالیف است ». (8) امام رضا علیه السلام فرمود: «درباره توحید و خداشناسی سه مذهب است
1 مذهب نفی، 2 مذهب تشبیه، 3 مذهب اثبات بدون تشبیه، دو مذهب نخست باطل، و مذهب سوم درست است ». (9)
فردی از امام جواد علیه السلام پرسید: آیا جایز است که خدا را شیی ء بنامیم؟ امام علیه السلام فرمود: آری مشروط به این که از دو جانب تعطیل و تشبیه برحذر باشی. (10)
مثال کوران و فیل (فیل در تاریکخانه) نیز که جان هیک و دیگران (11) در تعیین پلورالیسم دینی به آن استناد کرده اند، براین مطلب دلالت ندارد، و درمورد بحث ما مطابقت ندارد، و مولوی نیز از آن چنین استفاده ای نکرده است، نتیجه ای که مولوی از این داستان گرفته محدودیت درک حس است که نمی توان با تکیه بر درک حسی، حقایق غیبی را شناخت. وی می گوید: در آن تاریکخانه افرادی که از طریق دست و لمس، فیل را توصیف کردند اگر هر یک شمعی در دست می داشت می توانست به خطای درک خود آگاه شود، مشکل در موضوع معرفت (فیل) نبود، بلکه مشکل در ابزار شناخت بود.اگر بخواهیم مثال مزبور را در بحث کنونی (خداشناسی) پیاده کنیم باید چنین نتیجه بگیریم که ابزارهای حسی نمی تواند انسان را به وجود و صفات خدا رهنمون شود، باید از ابزار دیگری بهره گرفت و آن شهود، عقل و وحی است.چنان که می گوید
در کف هر کس اگر شمعی بدی
اختلاف از گفتشان بیرون بدی
چشم حس همچون کف دستست وبس
نیست کف را بر همه او دست رس
چشم دریا دیگر است و کف دگر
کف بهل وز دیده ی دریا نگر (12)
نتیجه ای که مولوی از داستان فیل در تاریکخانه گرفته است درست مخالف پلورالیسم دینی است. مولانا می گوید: اگر در خداشناسی از راه و ابزار درست استفاده شود، اختلاف از میان برداشته می شود، بدین صورت که همگان حقیقت را آن گونه که درک آن برای بشر میسور است، فهم خواهند کرد. پلورالیسم زاییده مشوب نمودن درک عقلی یا شهود عرفانی به داده های حسی است، حال اگر بگویی بشر در تاریکخانه ی حواس جای دارد و او را از چنین تنگنای معرفتی گریز و گزیری نیست، پاسخ این است که باید در این جهت به هادیان الهی رجوع کرد و از چراغ خرد و نورافکن وحی بهره جست تا در دام تشبیه یا تعطیل نیفتاد، و فلسفه نبوت ها همین بوده است
استناد به مثال فیل در تاریکخانه مشکل دیگری نیز دارد و آن جهل مرکب دایمی است; زیرا آنان که در تاریکخانه و از راه حس لامسه با فیل رابطه معرفتی بر قرار کردند، هرگز از فیل شناخت درستی به دست نیاوردند. فیل نه عمود و ستون است، و نه باد بزن و نه ناودان و نه; و اگر هیچ گاه در روشنایی فیل را نمی دیدند، پی به خطای خود نمی بردند، و چون در مورد حقیقت مطلق و غیر متناهی فرض بر این است که هیچ کس نمی تواند آن را آن گونه که هست درک کند; بنابر این، هیچ کس به آن معرفت ندارد، پس همگی در اشتباهند، و یا دچار شکاکیت و حیرت
برخی از ناقدان غربی در این باره چنین گفته اند: «ممکن است در نقد کثرت گرایان بگویند که این اعتقادشان لاجرم به شکاکیت می انجامد، به داستان تمثیلی هیک باز گردیم، ما نمی توانیم هیچ چیز در باره فیل واقعی بدانیم، حتی نمی توانیم اطمینان داشته باشیم که فیلی وجود دارد، همین امر در مورد واقعیت غایی هم صدق می کند. در واقع نکته ای که می توان از داستانهای تمثیلی هیک آموخت این نیست که همه ی مردان کور درست می گفتند، این است که هیچ کدام درست نمی گفتند