برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

 مقاله تحقیق در معنای توحید و شرک در word دارای 53 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد مقاله تحقیق در معنای توحید و شرک در word  کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است

توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است

بخشی از فهرست مطالب پروژه مقاله تحقیق در معنای توحید و شرک در word

تحقیق در معنای توحید و شرک  
1 – اقسام توحید  
2 – فرق توحید ربوبی و الوهی:  
3 – لفظ جلاله به معنی عام  
4 – شرک عرب جاهلی، شرک ربوبی نیز بود  
5 – تحدید عبادت  
پاسخ شگفت آور  
پی‏نوشت‏ها:  
کارهایی که به عنوان دین صورت می‏گیرد،بر سه نوع است:  
باز هم سخنی پیرامون جشنهای میلاد  
تقسیم بدعت به نیک و بد  
منابع:  

تحقیق در معنای توحید و شرک

 با یک تعریف منطقی برای عبادت میتوان بر بسیاری از اختلافات وهابیان پایان بخشید

 اساسی‏ترین مسائل قرآنی و کلامی، مساله توحید و شرک است و علماء و دانشمندانی که درباره توحید و شرک سخن گفته‏اند، به اقسام گوناگون آن دو اشاره کرده‏اند، توحید همانند شرک، برای خود انواع و اقسامی دارد که در کتابهای عقیدتی و احیانا تفسیری پیرامون آنها بحث و گفتگو شده است. برای اینکه خوانندگان گرامی از مجموع اقسام آن به صورت فشرده آگاه باشند، فهرست آن را در اینجا می‏آوریم، سپس درباره یک قسم که همان توحید و شرک در عبادت است، به طور گسترده سخن می‏گوییم، زیرا محور بحث ابن تیمیه و پیرو او محمد بن عبد الوهاب، همین مساله است. آنان مسلمانان را به شرک در عبادت، متهم می‏کنند و در دیگر اقسام، همه را با خود همآهنگ می‏دانند، و آنچه که بیش از همه در کتابهای آنها به چشم می‏خورد، مساله شرک است. و نازلترین بدگوئی آنان درباره یک نفر، متهم کردن او به‏«شرک‏»است، از آنجا که برای‏«توحید در عبادت‏»اند، غالبا در تشخیص مصادیق آن دچار اشتباه شده و چیزهائی که ارتباطی به عبادت و پرستش ندارد، از مصادیق آن می‏انگارند

 اصولا کلید مناظره با وهابیان و حل عقده‏ها و گرههائی که از جمود آنان مایه می‏گیرد تفسیر صحیح از«عبادت‏»است که در نتیجه، موارد آن روشن شود، و انسان عبادت و پرستش را از احترام و ارج گذاری و دیگر مفاهیم جدا سازد، و تا این گره گشوده نشود و عبادت و پرستش به شکل دقیق، تفسیر نگردد، هر نوع بحث و مذاکره با این گروه سودی نداشته و طرفین به نتیجه نمی‏رسند

 مثلا پیروان محمد بن عبد الوهاب می‏گویند:توسل به پیامبران و صالحان، استغاثه به آنان و استمداد از اولیاء عبادت آنهاست، و از آنجا که عبادت، مخصوص خداست، طبعا چنین اعمالی پرستش غیر خدا به شمار می‏رود و پرستشگر غیر او مشرک و محکوم به قتل است

 در حالی که گروه‏های دیگر می‏گویند توسل به صالحان، از مقوله توسل به اسباب است استغاثه و استمداد از ارواح صالحان، پرستش آنها نیست‏بلکه توسل به وسائل غیبی است که در شرائطی مؤثر می‏باشند

 و ما صریحا این مساله را اعلام میکنیم که نقطه مرکزی اختلاف وهابیان با دیگر مسلمانان، مساله تحدید معنای عبادت و پرستش و در نتیجه جدا سازی مصادیق آن، از مصادیق دیگر مفاهیم، مانند احترام و بزرگداشت‏یا توسل به اسباب و وسائل، است و به کلیه مناظران و نویسندگان با هدف توصیه می‏کنیم که پیش از هر چیز، این مشکل را حل کنند و مناظر را وادار سازند که از«عبادت‏»یک تعریف جامع و مانع ارائه دهد

 مایه تاسف اینکه در این سه قرن که کتابهای وهابیان، در اکثر مناطق منتشر شده و همه مسلمانان را به جز گروه خود متهم به شرک می‏کنند، فصلی و یا بابی برای تعریف عبادت، اختصاص نداده‏اند، و غیر از کلی گویی کار دیگری نکرده‏اند. و چون این بحث جنبه کلیدی دارد، اگر اندکی سخن به درازا کشد و از حالت فشرده بیرون آید، از خواننده گرامی پوزش می‏خواهیم و برای اینکه این راه را به صورت روشن و ساده بپیماییم، یک رشته مسائل اساسی را تحت عناوینی جداگانه می‏آوریم

1 – اقسام توحید

 همانطور که یادآور شدیم توحید برای خود و قهرا شرک نیز در برابر آن اقسامی دارد که فقط عناوین آنها را با یک تفسیر اجمالی می‏آوریم

 الف – توحید ذاتی – خدای واجب الوجود، یگانه است و برای او نظیر و مانندی نیست، و نیز او بسیط است و ذات او از ترکیب پیراسته است

 ب – توحید صفاتی – صفات ثبوتی خدا همگی عین ذات او هستند. البته نه به این معنا که خدا فقط ذاتی دارد و از صفاتی مانند علم و قدرت در وجود او خبری نیست (1) بلکه ذات از نظر کمال به پایه‏ای رسیده است که علم، جدا از ذات و قدرت جدا از واقعیت او نیست، و واقعیت وجود او این کمالات را تشکیل می‏دهد. البته این نوع از توحید از آن عدلیه است که معتزله و امامیه در پوشش آن قرار گرفته‏اند ولی اهل حدیث، با این اصل مخالفت نموده و صفات او را زائد بر ذات او می‏انگارند و اشاعره، نیز در این مساله پیرو احمد بن حنبل هستند

 ج - توحید در خالقیت – در جهان آفرینش، خالق واقعی و حقیقی و مستقلی جز خدا نیست و تاثیر دیگر موجودات، از فرشته و انسان و علل طبیعی، همه و همه، جنبه ظلی و تبعی دارند و به اذن و مشیت او کار، انجام می‏دهند. این همان معنای صحیح‏«توحید در خالقیت‏»است که بحثهای دقیق علمی و قرآنی، ما را به آن رهبری نموده است، در حالی که اشاعره و اهل حدیث توحید در خالقیت را به گونه ناروایی تفسیر کرده‏اند که امروز دستاویز ملحدان و منکران مذهب، واقع شده است، و آن اینکه در جهان، یک مؤثر (اعم از اصلی و تبعی) بیش نیست، و خدای جهان مستقیما بدون تاثیر گذاری علل و اسباب، پدید آرنده اشیاء و آثار است، و در حقیقت، خدا در حال تقارن علل و اسباب طبیعی و امکانی، مستقیما اثر بخش است، و موقعیت علل، جز موقعیت مقارنت و نمایش چیزی نیست

 این نوع تفسیر نارسا از توحید در خالقیت، سبب شده است که مارکسیستها، خدا شناسان را متهم به نفی قانون علیت و معلولیت نموده و بگویند آنان معتقدند خدای جهان، جانشین تمام علل و اسباب است، و این خداست که مستقیما تب مالاریا را در وجود انسان پدید می‏آورد و میکرب، نقشی در آن بیماری ندارد آنگاه به صورت صحیح و نا صحیح بر مذاهب بتازند و آنانرا ضد علم و دانش معرفی کنند، در حالی که نمی‏دانند، گفتار مورد نظر آنان، مربوط گروه خاصی است

 فلاسفه و محققان اسلامی از این نظریه کاملا بیزارند و گروه عدلیه و پیروان اهل بیت، در تفسیر توحید در خالقیت، تفسیر دوم را ناروا دانسته، و همگی به تفسیر نخست معتقدند، و آیه(هل من خالق غیر الله) (فاطر/3)را به شکل یاد شده در بالا تفسیر می‏کنند

 د – توحید در ربوبیت – ربوبیت، مشتق از«رب‏»به معنای صاحب است، عرب هر موقع بگوید: رب البیت، رب الدابه، رب الضیعه، مقصود صاحبان خانه و اسب و مزرعه است. ولی از آنجا که تدبیر و کارگردانی هر چیزی بر عهده صاحب آن است، طبعا مقصود از توحید در ربوبیت، همان توحید در تدبیر و کارگردانی است‏یعنی خدا جهان را آفرید (توحید در خالقیت) و تدبیر و کارگردانی آن نیز بر عهده اوست آنچان نیست که اصل خلقت از آن خدا باشد و کارگردانی آن را بر عهده فرشتگان، پریان و انبیاء و اولیاء بگذارد. بلکه او هم خالق است و هم مدبر و جهان یک خالق و یک مدبر اصیل بیش ندارد البته اعتراف بوجود یک مدبر اصیل و مستقل، مانع از آن نیست که جهان آفرینش توده‏ای از علل و اسباب باشد که روی یکدیگر اثر نهاده و جهان آفرینش به صورت زنجیره‏ای از علل و معلومات پیش برود

 همان طور که در توحید در خالقیت‏یاد آور شدیم، اعتقاد به چنین توحیدی به معنی نفی دیگر علل چه از نظر آفرینندگی و چه از نظر تاثیر در یکدیگر، نیست، بلکه مقصود این است که خالق اصیل و مدبر مستقل خداست، و خالقیت و آفرینندگی موجودات امکانی، همه و همه به اذن و مشیت و سرپرستی اوست، همچنین توحید در تدبیر، مانع از اعتراف به مدبران ظلی و تبعی نیست که تحت فرمان او، انجام وظیفه می‏کنند، چنانکه می‏فرماید: (فالمدبرات امرا) (سوره نازعات/آیه 5) (سوگند به کارگردانان امر آفرینش)

 ه – توحید در حاکمیت و ولایت – مقصود از چنین توحید این است که بر بندگان خدا فقط خدا حق حکومت دارد، و هیچ انسانی بر هیچ انسانی حق حکومت ندارد چنانکه می‏فرماید: (ان الحکم الا الله) (یوسف/40) در همین جا نیز سخن یاد شده در توحید در خالقیت و ربوبیت، تکرار می‏شود. و آن اینکه حصر حق حاکمیت‏به خدا مانع از آن نیست که گروهی به فرمان او حکومت کنند و تحت‏برنامه دقیق الهی به اداره اجتماع انسانی بپردازند

 و – توحید در اطاعت و فرمانبرداری – حق اطاعت از شؤون حکومت است و چون حاکمیت اصیل از آن خداست طبعا حق اطاعت از آن اوست و هیچ فردی نسبت‏به فردی واجد چنین حقی نیست، ولی انحصار چنین حقی به خدا، مانع از آن نیست که گروهی به صورت نمایندگی از جانب خدا لازم الطاعه باشند و طاعت آنان در حقیقت اطاعت‏خدا باشد چنانکه می‏فرماید: (من یطع الرسول فقد اطاع الله) (نساء/80) «هر کس از پیامبر فرمان برد، در حقیقت از خدا فرمان برده است. »

 ز – توحید در تشریع و قانونگذاری – مقصود از آن، این است که قانونگذاری، حق خاص خداست و هیچ فردی نمی‏تواند برای کسی جعل قانون کند و خداست که با فرستادن پیامبران و کتابهای آسمانی، بشر را به قوانین سعادت بخش، آشنا می‏سازد، البته قانونگذاری از آن خداست، ولی برنامه ریزی مربوط به خود جامعه است که در پرتو آن قوانین کلی، برای اداره کشور برنامه ریزی می‏کند و اما کار مجتهدان، همان شناسایی قوانین الهی و معرفی آنهاست که کارشناسان این قسمت‏به شمار می‏روند

 ح – توحید در عبادت – یعنی عبادت مخصوص خداست و جز او نباید کسی را به هیچ عنوانی پرستید. اگر برخی از مراتب توحید (مانند توحید صفات) مورد اختلاف است، در این مساله که‏«عبادت از آن خداست و جز او نباید کسی را عبادت کرد»اختلافی وجود ندارد اصولا نمیتوان فردی را موحد یا مسلمان خواند مگر آنکه اصل (ایاک نعبد و ایاک نستعین) را بپذیرد یعنی (تنها تو را می‏پرستیم و تنها از تو یاری می‏جوییم)

 هدف اساسی از اعزام پیامبران، گسترش این اصل است، زیرا مردم به مرور زمان از توحید فطری منحرف شده و به جای خدای واقعی، خدا نماها را پرستش میکردند خدا پیامبران را فرستاد تا مردم را به همان توحید فطری باز گردانند چنانکه می‏فرماید

 (کان الناس امه واحده فبعث الله النبیین مبشرین و منذرین و انزل معهم الکتاب بالحق لیحکم بین الناس فیما اختلفوا فیه. . . ) (بقره/213)

 (مردم همه یک امت‏بودند، تا اینکه خدا پیامبران نوید بخش و بیم دهنده را بر انگیخت و به همراه آنها کتاب را به حق فرو فرستاد تا درباره آنچه مردم بر سر آن اختلاف کرده بودند داوری کنند)

 آیات قرآن صریح در این است که توحید در پرستش، اصل مشترک در میان تمام پیامبران می‏باشد، چنانکه می‏فرماید

 (و لقد بعثنا فی کل امه رسولا ان اعبدوا الله و اجتنبوا الطاغوت. . . ) (نحل/36)

 «در میان هر امتی پیامبری فرستادیم که:خدا را بپرستید و از پرستش بتها بپرهیزید. »

 بنابراین، اصل کلی مورد اختلاف نیست و همه میگویند که عبادت از آن خداست و هر نوع شرک و دو گانه پرستی و انحراف از خط توحید محکوم است و باید از آن دوری جست، و اگر اختلافی در کار است فقط و فقط در تشخیص جزئیات است که آیا مثلا توسل به انسان پاکدامن، مصداق پرستش اوست، یا از جزئیات توسل به اسباب است. اینجاست که لازم است عبادت به صورت منطقی تحدید شود، تا با در دست داشتن مقیاس و ضابطه صحیح، درباره موضوعات مورد نزاع به داوری بپردازیم

2 – فرق توحید ربوبی و الوهی

 در کتابهای وهابیان به پیروی از بنیانگذار این مکتب، از دو نوع توحید نام می‏برند و می‏گویند:«توحید ربوبی‏»و«توحید الوهی‏»

 توحید نخست را به توحید در خالقیت و توحید دوم را به توحید در عبادت و پرستش تفسیر میکنند، و یاد آور می‏شوند که همه فرق اسلامی، توحید در خالقیت را پذیرفته‏اند و خالقی جز خدا قائل نیستند ولی آنان در الوهیت گرفتار شرک شده‏اند، زیرا کارهای آنان مانند توسل به پیامبران و صالحان، و یا استغاثه و استمداد از آنان و یا طلب شفاعت از پیامبران، همه و همه پرستش انبیاء و پیامبران است و از این هت‏با مشرکان عصر رسالت، یکسان و همگام هستند، و اگر توحید، در ربوبیت، برای نجات از عذاب کافی بود، همه مشرکان عصر رسالت، اهل نجات بودند (2)

 در اینجا دو نکته را یادآور می‏شویم

 1 – تفسیر ربوبیت‏به خالقیت، و الوهیت‏به پرستش از اشتباهات رائج وهابیان است که هرگز در آن تجدید نظر نکرده‏اند و خلف از سلف این اصطلاح را گرفته و پیوسته می‏تازند، زیرا همانطور که یادآور شدیم، ربوبیت از کلمه‏«رب‏»به معنای صاحب گرفته شده است، و صاحب و مالک بودن یک جاندار و یا یک مزرعه تناسب با خالقیت و آفرینندگی ندارد، بلکه مناسب با مقام کارگردانی و تدبیر آنهاست. صاحب یک اسب، به خاطر بهره‏گیری از آن، سرپرستی زندگی او را بر عهده می‏گیرد و با دادن آب و علوفه، وسیله ادامه حیات او را فراهم می‏سازد، چنانکه صاحب یک مزرعه برای پرورش گیاهان و درختان برنامه‏ریزی کرده و کارگردانی آنجا را بعهده میگیرد. بنابراین لازم و شایسته است که به جای توحید در ربوبیت همان اصطلاح معروف‏«توحید در خالقیت‏»را بیاورند. و از اصطلاح خود قرآن پیروی کنند

 نظیر چنین اشتباهی در کلمه الوهیت رخ داده است، ولی تحقیق این است که‏«اله‏»به معنی‏«معبود»نیست و اگر هم احیانا در آن به کار رود، اصطلاح جدیدی است که هرگز قرآن بر آن اصطلاح سخن نمی‏گوید. بلکه لفظ الله و اله یک معنا بیش ندارد. چیزی که هست، اولی‏«علم‏»و اسم خاص است و دومی کلی و اسم عام. در حقیقت هر دو به معنای‏«خدا»هستند ولی در زبان عربی بر خلاف زبان فارسی، خدا دو نوع اسم دارد. خاص و عام، خاص، تنها بر خدای واجب الوجود اطلاق می‏شود و بس، در حالی که عام، هم او را شامل است و هم دیگر خدایان پنداری را که بت‏پرستان آنها را خدا می‏انگارند، هر چند از خدایی جز اسم، نصیب دیگری ندارند و به تعبیر قرآن

 (ما تعبدون من دونه الا اسماء سمیتموها انتم و آباؤکم ما انزل الله بها من سلطان. . . ) (یوسف/40)

 «شما جز خدا، تنها بتهایی را می‏پرستید که خودتان و پدرانتان، نام خدا بر آن نهاده‏اید هرگز خدا بر خدایی آنان، دلیل و برهانی نفرستاده است‏»

 در زبان انگلیسی عین همین اختلاف هست. مثلا در زبان انگلیسی که به و اسم عام را به صورت [ god ] می‏نویسند و از این طریق اسم خاص را از عام جدا می‏کنند

 از دقت در آیات قرآنی میتوان این معنی را استفاده کرد که‏«اله‏»در قرآن به معنی خداست، البته به صورت معنای عام، نه به معنی معبود، زیرا در غیر این صورت، تفسیر قسمتی از آیات دچار اشکال می‏شود، اینک در آیات یاد شده در زیر دقت‏بفرمائید

 1 – (لو کان فیهما الهه الا الله لفسدتا) (انبیاء/22)

 «هر گاه در آسمانها و زمین خدایان دیگری جز الله وجود داشتند، نظام آفرینش دچار فساد و تباهی می‏شد

 مضمون آیه و برهانی که آیه یاد آور می‏شود در صورتی صحیح است که‏«اله‏»را به معنی خدا بگیریم نه به معنی معبود و در غیر این صورت، استدلال ناتمام خواهد بود، و مقصود این است اگر در جهان خدایانی، همانند، واجب الوجود بود، دستگاه آفرینش دچار فساد و تباهی می‏شد، زیرا خدایان دیگر، بسان خدای واقعی دارای علم و قدرت، خلقت و آفرینش (و لا اقل) تصرف و تدبیر در آسمانها و زمین هستند، و تعدد مدبر، جز تباهی کار نتیجه‏ای ندارد، ولی اگر بگوئیم:مقصود این است که اگر معبودهایی جز خدا بودند، جهان دچار تباهی می‏شد، طبعا استدلال نارسا خواهد بود زیرا:در جهان، معبودانی به حق و یا باطل جز خدا هستند ولی نظام بر پاست

 و لذا وقتی گروهی که اله را به معنی معبود می‏گیرند، با چنین اشکالی روبرو می‏شوند، ناچار می‏شوند کلمه‏«بحق‏»در خود آیه مقدر کنند و بگویند قل لو کان فیهما آلهه (بحق) یعنی اگر معبودان بحقی جز خدا بودند، دستگاه آفرینش دچار تباهی می‏شد، طبعا معبودان به حق باید مانند«الله‏»دارای خلقت و تصرف باشند در این صورت، تالی فاسدی را که آیه متذکر شده به دنبال خواهد داشت

 ناگفته پیداست، چنین تصرفی در کلام فصیح و بلیغ بسیار نارواست و تا دلیلی در کار نباشد، تقدیر، باطل خواهد بود، عین همین گفتار در آیه دیگر نیز حاکم است. یعنی استدلال در صورتی صحیح است که اله در آن به معنی خدا (به صورت عام) باشد نه به معنی معبود، و گرنه استدلال ناتمام بوده و برای تکمیل آن ناچاریم کلمه بر حق را تقدیر بگیریم

 2 – (و ما کان معه من اله اذا لذهب کل اله بما خلق و لعلا بعضهم علی بعض سبحان الله عما یصفون) (مؤمنون/91)

 «بگو اگر با او خدای دیگری بود (نه معبود دیگر) در این صورت، هر خدایی به سوی تدبیر مخلوق خود می‏رفت، و برخی بر برخی برتری می‏جستند. »

 آنچه می‏تواند این برهان را روشن سازد این است که در کنار خدا، خدای دیگری باشد که به گونه‏ای در جهان متصرف باشد، نه معبود دیگر، و گرنه اعتقاد به معبودهای ناتوان و بیچاره که از تصرف و تدبیر دور باشند چنین تالی فاسدی را به دنبال ندارد

 3 – (قل لو کان معه آلهه کما یقولون اذا لابتغوا الی ذی العرش سبیلا) (اسراء/42)

 «اگر با او خدایانی بود، هر یک از آنان سعی می‏کردند که به سوی خدای صاحب عرش راهی پیدا کند. »

 مضمون آیه این است که تعدد«اله‏»مایه اینست که آن اله پنداری، به خدای واقعی راه پیدا کند و این در صورتی است که مقصود از اله همان خدا باشد که خلقت و تصرف در آفرینش از شؤون اوست، و گرنه تعدد معبود منهای این دو صفت، ملازم با هم رتبه بودن با خدا نیست، تا به سوی او راه پیدا کند

 4 – (انکم و ما تعبدون من دون الله حصب جهنم انتم لها واردون لو کان هؤلاء آلهه ما وردوها. . . ) (انبیاء/98 – 99)

 «شما و آنچه را که جز او می‏پرستید هیزم جهنم خواهید بود و همگی بر آن وارد می‏شوید. اگر آنچه می‏پرستید، خدا بودند، قطعا وارد دوزخ نمی‏شدند)

 برهانی که این آیه اقامه می‏کند در صورتی نتیجه می‏بخشد که آلهه به معنی خدایان باشد، زیرا خدایی خداست که مانع از ورود او به دوزخ می‏شود نه معبود بودن او

 خلاصه در این آیات چهارگانه که قرآن براهین عقلی دقیق بر یکتایی خدا، اقامه می‏کند، ناچاریم که اله و آلهه را به همان معنای خدا به معنای عام بگیریم نه به معنی معبود و در غیر این صورت براهین مورد نظر، بی نتیجه خواهند بود، زیرا تعدد خداست که مایه فساد دستگاه آفرینش می‏شود نه تعدد معبود (مضمون دو آیه اول و دوم) و دوگانگی خداست که سبب می‏شود هر خدایی به خدای واقعی راه پیدا کند نه دو گانگی معبود (مضمون آیه سوم) خدا بودن است که مانع از آن می‏شود که هیزم دوزخ گردد نه مجرد معبود بودن ولی اگر لفظ اله در این آیات به معنی معبود گرفته شود، ناچاریم برای تصحیح معنی آیات، کلمه(بحق)را مقدر بگیریم

3 – لفظ جلاله به معنی عام

 گاهی لفظ جلاله معنی علمیت و جزئیت را از دست می‏دهد و حالت کلی به خود می‏گیرد یعنی از لفظ جلاله (الله) ، اله اراده می‏گردد، و در دو آیه یاد شده در زیر جریان از این قبیل است

 (هو الله الذی لا اله الا هو الملک القدوس السلام المؤمن المهیمن العزیز الجبار المتکبر سبحان الله عما یشرکون) (حشر/23)

 (هو الله الخالق الباری‏ء المصور له الاسماء الحسنی یسبح له ما فی السموات و الارض و هو العزیز الحکیم) (حشر/24)

 «در این دو آیه، لفظ جلاله حالت علمی و جزئی بودن را از دست داده و به جای اله به کار رفته است، تو گویی در آیه نخست چنین می‏گوید:او خدایی است که چنین اوصافی را دارد:پادشاه است، منزه از نقایص است و. . . »

 و در آیه دوم چنین می‏گوید:«او آن خدایی است آفریننده و صورتگر، برای او نامهای زیباست این تنها دو آیه یاد شده نیست که لفظ جلاله در آنها معنی کلی پیدا کرده و با اوصاف بعدی از کلیت آن کاسته شده است، بلکه در بعضی آیات دیگر نیز جریان چنین است چنانکه می‏فرماید

 (و هو الله فی السموات و فی الارض یعلم سرکم و جهرکم و یعلم ما تکسبون) (انعام/3)

 «اوست‏خدا در آسمانها و زمین، پنهان و آشکار شما را می‏داند و از کردار شما آگاه است. »

 این آیه بسان آیه یاد شده در زیر است که در آن به جای لفظ جلاله، لفظ اله به کار رفته است

 (و هو الذی فی السماء اله و فی الارض اله و هو الحکیم العلیم) (زخرف/84)

 «اوست‏خدا در آسمانها و اوست‏خدا در زمین و او حکیم و داناست‏»

 سرانجام این بحث را با ذکر آیه‏ای دیگر به پایان می‏رسانیم

 (و لا تقولوا ثلاثه انتهوا خیرا لکم انما الله اله واحد سبحانه ان یکون له ولد) (النساء/171)

 «نگویید خدا سه تاست. از این گفتار باز ایستید که برای شما نیک است، جز این نیست که خدا، خدای یگانه است، پیراسته است از این که فرزندی داشته باشد. »

 این آیه به روشنی می‏رساند که الله و اله مفهوم واحدی دارند، جز اینکه یکی از سعه و گستردگی برخوردار است، و لذا یکی بر دیگری حمل می‏شود

 دقت در مفاد این آیه، و آیات پیشین ما را به یک اصل کلی رهبری می‏کند، و آن اینکه اله و الوهیت، به معنی خدایی و خداوندگاری است نه معنی معبودیت و عبادت، و این اصطلاح معروف در کتابهای وهابیان، که از توحید در عبادت به توحید در الوهیت تعبیر می‏آورند، کاملا بی پایه است، و از اینکه ما در اینجا به صورت گسترده سخن گفتیم، پوزش می‏طلبیم

4 – شرک عرب جاهلی، شرک ربوبی نیز بود

 در بسیاری از کتابهای وهابیان و احیانا دیگران، دیده می‏شود که شرک عرب جاهلی را منحصر به شرک در عبادت نموده و اینکه آنان، بتها را شفیعان درگاه الهی می‏دانستند و می‏پرستیدند و پیوسته می‏گفتند

 (ما نعبدهم الا لیقربونا الی الله زلفی) (زمر/3)

 «آنان را نمی‏پرستیم مگر برای اینکه ما را به خدا نزدیک سازند»

 و (و یعبدون من دون الله ما لا یضرهم و لا ینفعهم و یقولون هؤلاء شفعاؤنا عند الله) (یونس/18)

 «جز خدا چیزهایی را می‏پرستند که نه به آنها ضرر می‏رساند نه سود و می‏گویند اینها نزد خدا شفیعان ما هستند»

 با این دو آیه یاد آور می‏شوند که شرک عرب جاهلی تنها شرک در عبادت بود، در حالی که این دو آیه، ناظر به گروهی از اعراب جاهلی است، در حالی که گروههای دیگر از بت‏پرستان، در مساله تدبیر و کارگردانی جهان، نیز مشرک بودند، و در میان آنها گروهی فرشتگان و پریان و یا آفتاب و ستارگان را می‏پرستیدند، قرآن درباره مردم یمن (قوم سبا) یادآور می‏شود که هدهد سفیر سلیمان به او گزارش کرد که

 (. . . وجدتها و قومها یسجدون للشمس من دون الله. . . ) (نمل/24)

 «ملکه و قوم او را دیدم که آفتاب را می‏پرستیدند»

 اصولا ورود بت پرستی به مکه از طریق شرک در ربوبیت‏بود، یعنی خدایانی را کردگار جهان شمرده و اوضاع جوی را از نظر نزول باران و غیره مربوط به آنان می‏دانستند. تاریخ نگاران یادآوری می‏شوند:عمرو بن‏«لحی‏»امیر مکه در سفر خود به بلقاء شام گروهی را دید که بتهایی را می‏پرستیدند، از آنان پرسید:چرا اینها را می‏پرستید؟ در پاسخ گفتند:ما اینها را می‏پرستیم و از آنها باران می‏طلبیم. آنها باران می‏فرستند، کمک می‏جوییم ما را کمک می‏کنند. امیر مکه، تحت تاثیر تبلیغات آنان قرار گرفت. بتی به نام هبل را همراه خود آورد و بر سطح کعبه نهاد و مردم را به پرستش آن دعوت کرد (3)

 حتی در صلح حدیبیه اندیشه چنین شرکی در مغز برخی از صحابه وجود داشت، و پیامبر، آن را عقیده‏ای شرک آمیز دانست و گفت:«هرگز نگویید باران، به وسیله طلوع و غروب ستارگان به ما می‏رسد»البته نه به این معنا که طلوع و غروب ستاره‏ای را در شرق و غرب نشانه نزول باران یا حکومت‏خشکی میاندیشیدند، بلکه آنها را مؤثر مستقل در ریزش باران یا قبض آن می‏دانستند (4) البته، در اینکه قاطبه عرب جاهلی در مساله خالقیت، موحد بودند، جای تردید نیست و آیاتی بر این مساله گواهی می‏دهد، مانند

 (و لئن سالتهم من خلق السماوات و الارض لیقولن خلقهن العزیز العلیم) (زخرف/9) (5)

 «اگر از آنان بپرسید که:آسمانها و زمین را چه کسی آفریده است؟می‏گویند خدا»

 البته شرک جهان مسیحیت و یا شرک یونانیان و رومیان برای خود سرگذشت دیگری دارد که فعلا وارد آن نمی‏شویم و در شرک آنان مساله توحید در خالقیت دچار آسیب شده بود

5 – تحدید عبادت

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید