برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

 مقاله روان شناسی احساس و ادراک در word دارای 54 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد مقاله روان شناسی احساس و ادراک در word  کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است

توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است

بخشی از فهرست مطالب پروژه مقاله روان شناسی احساس و ادراک در word

مقدمه
تاریخچه
علم و ادراک از نظر فلاسفه یونان
علم و ادراک از نظر حکمای جدید غرب
محرومیت اجتماعی
زمینه های اجتماعی
تأثیر فرهنگ و جامعه کل
بویایی
حساسیت بویایی
حس بویایی
وضع و ساختمان بافت پوششی بویایی
کیفیت بوها
فرق بین آستانه ادراک و آستانه تشخیص بویایی
اهمیت بیولوژیک حس بویایی
حس شنوایی
دستگاه شنوایی
پسیکوفیزیک دستگاه شنوایی
ساخت و کنش قسمتهای مختلف گوش
شنوایی
تعیین محل صداها
محرک شنوایی
بخش های گوش
حس های شیمیایی
حس شیمیایی
حس چشایی
ساختمان دستگاه چشایی
محل و وضع ساختار جوانه های چشایی
گرسنگی محرک
احساس گرسنگی
عوامل ایجاد گرسنگی
حس بینایی
تغییرات فیزیولوژیک دستگاه بینایی
محرک بینایی
ادراک و عوامل موثر در آن
1- وجود اندام حسی
2- حساسیت اندام حسی
عوامل موثر در ادراک
زمینه های فردی
نیازها
منابع و مآخذ

بخشی از منابع و مراجع پروژه مقاله روان شناسی احساس و ادراک در word

روان شناسی احساس و ادراک ، محمود ایروانی – محمد کریم خداپناهی

روان شناسی احساس و ادراک ، مهدی محی الدین بناب

مقدمه

تاریخچه

ادراک انسان از جهان بیرون و حالات نفسانیش، از دیرباز مورد مطالعه و بحث فلاسفه بوده و با اولین طرز تفکر فلسفی درباره ارزش معلومات و شناخت انسان آغاز شده است. این پرسش همواره برای فلاسفه مطرح بوده است که ادراکات انسان چگونه پیدا می شوند؛ آیا اساس این ادراکات تجارب حسی است، یا بدیهیات عقلی؟ آیا ادراک پدیده ای مادی است که در سیر تکاملی ماده و رسیدن به مرحله خاصی شکل می گیرد و یا پدیده ای مجرد و نوعی از هستی است که با ماده تفاوت دارد؟

فلاسفه یونان، حکمای اروپایی، دانشمندان و فلاسفه اسلامی هر یک به نحوی سعی کرده اند به این پرسشها پاسخ دهند. فلاسفه یونان درباره شناخت و ادراکات انسان مشاهدات و مطالعاتی داشته اند، ایشان در پی کشف حقیقت و حدود و وسعت شناخت و داوری درباره حقیقت متوجه شده بودند که انسان در شناختهای خود کم و بیش خطا می کند. مهمترین پرسشی که برای حکمای اروپایی در بحث شناخت مطرح بوده است، چگونگی مطابقت ذهن با عالم خارج است. برای آنها جدایی ذهن از عالم خارج امری بدیهی به نظر می رسید و همگی به تعامل فاعل شناخت و متعلق به آن توجه داشته اند. اندیشمندان اسلامی جایگاه بحث علم و ادراک را در قلمرو وسیع شناخت و ارزش آن قرار داده اند که بر محور حس و عقل و مراتب و اعتبار آنها دور می زند

در این مختصر سعی کرده ایم تا بدون طرح پرسشهای فلسفی ادراک از قبیل تجرد نفس و حالات آن و بدون بحث و جدل در مکتبهای مختلف فلسفی تنها به آرای فلاسفه حکما و دانشمندان اشاره ای داشته باشیم

علم و ادراک از نظر فلاسفه یونان

در قدیمی ترین نظریه ها درباره شناخت و ارزش آن به آرای « سوفسطاییان» [1] بر می خوریم که درباره امکان کشف حقیقت شک و تردید بسیار داشته اند. « پروتاگوراس» یکی از بزرگترین سوفیستها معتقد بود که« انسان مقیاس و میزان همه چیز است». سوفسطایی دیگری می گفت « هیچ چیز وجود ندارد و اگر هم وجود داشته باشد هیچ کس نمی تواند آن را بشناسد و اگر هم بشناسد این شناخت را نمی توان به دیگران منتقل کرد». تمامی این فلاسفه بر این عقیده بودند که معلومات ما از جهان اعتباری ندارد و تمام ادراکات انسانی حتی بدیهیات اولیه باطل و خیال محض است ( ابراهیمی دینانی 1365 ص 9 ). در مقابل این فلاسفه سقراط و پیروان او و خصوصاً ارسطو راههای مغلطه و سفسطه بازی های آنان را روشن ساخته، ثابت کرده اند که « جهان معلومات هیچ در هیچ نیست » بلکه انسان می تواند با نیروی عقل و استعدادی که دارد واقعیت جهان خارج را آنچنان که هست دریابد و اگر فکر خود را به طور صحیح به کار بندد، به درک حقیقت نایل می شود. افلاطون از قول سقراط می گوید که نمی توانیم از طریق یادگیری و آموختن دانش و معرفت کسب کنیم؛ یعنی چیزی یاد نمی گیریم، بلکه آنچه را که در عقل و نفس داریم با تجربه حسی به یاد می آوریم. به نظر افلاطون، محسوسات ظواهرند نه حقایق، و علم و ادراک به آنها تعلق نمی گیرد؛ بلکه آنچه در عالم معقولات است به کمک عقل دریافت می شود. افلاطون عالم ظاهر یعنی محسوسات را که تمام مردم آن را درک می کنند، مجازی و عالم معقول را حقیقی می داند و از آن به مُثُل تعبیر می کند؛ بدین معنی که هر امری در عالم چه مادی باشد مانند حیوان، نبات و جماد، چه معنوی مانند شجاعت، عدالت و نظیر آن، حقیقتی دارد که سرمشق و نمونه کامل اوست و از بدو تولد در وجود انسان موجود است و به حواس درنمی آید؛ بلکه به کمک عقل ادراک می شود و نمونه کامل آن را «مثال» یا «ایده» و جمع آن مثل گویند. (فروغی، 1361 ، ص 81 )

ارسطو هم به پیروی از سقراط و افلاطون، فکر و عقل انسان ها را وسیله درک حقیقت می داند؛ او بر این عقیده است که علم و ادراک انسان از حقایق امور به وسیله حواسی که شامل جزئیات می شود، ممکن نیست بلکه به کمک عقل میسر می شود که می توان آنها را درک کرد؛ وی حواس را مقدمه ای برای درک حقیقت آنچه را که صورت آن در ذهن حاضر شده است می داند

برخی دیگر از فلاسفه یونان بر این عقیده بوده اند که برای کسب علم و معلومان یقینی، معیار و مقیاس صحیحی در اختیار نداریم؛ زیرا حس خطا می کند و عقل هم توانایی اصلاح این خطا را ندارد؛ بنابراین انسان نمی تواند در مورد آگاهی از جهان حکم قطعی صادر کند، پس باید نسبت به همه چیز حتی خود آگاهی، با شک و تردید بنگرد

از جمله این فلاسفه «پیرهون» بودکه مذهب «شک گرایی» را بنا نهاد؛، به نظر او ادراکات انسان از امور، به ذهن شخص ادراک کننده بستگی دارد که در شرایط زمانی و مکانی و وضعیت روانی اشخاص متفاوت است. دیدگاه های فلاسفه یونان، زیربنای فکری حکمای اروپایی شد

علم و ادراک از نظر حکمای جدید غرب

از جمله حکمای اروپایی که به ارزش یقینی ادراکات حاصل از حواس شک می کند، دکارت است. اگر چه او با شک افراطی، کار خود را آغاز می کند ولی سرانجام اعتراف می کند که انسان می تواند از طریق عقل و درک و شهود به معرفت یقینی دست یابد. بنابراین دکارت تجربه حسی را وسیله ارتباط انسان با خارج می داند که نه تنها برای کشف حقیقت امرو، بلکه در زندگی نیز مورد استفاده واقع می شود

دکارت به ادراک های متفاوتی در انسان معتقد است؛ به نظر او برخی از این ادراکات معلول نفسند که با فعالیت ارادی و یا خیالی ذهن ما در ارتباط هستند. دسته دیگر یا معلول بدن هستند یا در اثر جریان مایع لطیفی که آن را «دم» یا «روح حیوانی» می نامد به وجود می آیند. برخی نیز به محرک های خارجی یا داخلی مربوطند؛ ادراکات دیگری از قبیل شادی و خشم و مانند آن به نفس و انفعالات واقعی آن مربوط می شوند (مولر، 1367، ص 226 ) ( روانشناسی ادراک و احساس، دکتر محمود ایروانی، دکتر محمد کریم خداپناهی ص 7-5 )

محرومیت اجتماعی

یک مادر خوب چه کاری برای کودک شیرخوار انجام می دهد که مادر ضعیف انجام نمی دهد یکی از کارها این است که مادر  « خوب» کودک را در معرض مقدار زیادی تحریک حسی قرار می دهد. هنگامی که یک مادر کودک خود را بلند می کند تا با او بازی کند، هنگامی که اسباب بازی را در پیش چشمانش تکان می دهد هنگامی که با کودک سخن می گوید یا او را با خود به جاهایی می برد هم گیرنده های حسی کودک را تمرین می دهد و هم به کودک این امکان را می دهد که نوعی تصویرهای عصبی بسازد که برای درستکاری محیط خود وقتی که بزرگ می شود به آن نیاز خواهد داشت، البته این موضوع در مورد مادر خوب نیز صادق است

دانشمندان انستیتو تکنولوژی ماساچوست بچه گربه هایی را بعد از تولد به مدت هفت ماه در تاریکی کامل پرورش دادند. سپس هنگامی که بچه گربه ها را به محیط روشن عادی آوردند. آنها نمی توانستند مانند بچه گربه هایی که در روشنایی بزرگ شده بودند ببینند. آزمایشهای پزشکی از بچه گربه های محروم نشان دادند که نورون های چشم آنان بطور کامل رشد نکرده بودند. یاخته های عصبی که به آنها تحریک داده نشود به اندازه ماهیچه های که هرگز به کار نرفته اند ضعیف و ناسالم می شوند

مادر«خوب» نیز با نشان دادن عشق و توجه فراوان به کودک هنگامی که رفتارش خوب است و دریغ داشتن محبت وقتی که رفتارش غیر قابل قبول است کودک خود را تربیت می کند تا به شیوه های قابل قبول اجتماع پاسخ دهد. مادر« ضعیف » غالباً کودک خود را نادیده می گیرد یا به کودک خود بطور متضاد پاسخ می دهد. تربیت شایسته به مغز کودک امکان می دهد تا عنصرهای مدار عصبی پیچیده را که بعداً در زندگی خود به آن نیاز خواهد داشت رشد دهد

تصور کنید اگر شما در شیوه غذا دادنتان به کودک شیرخوار، دمدمی و نااستوار بودید چه اتفاقی می افتاد. گاهی به کودک از یک بطری که دارای سر شیشه گوشتی رنگ بزرگ بود شیر می دادید اما گاهی همان بطری را برای دادن یک مایع بد مزه به کار می بردید. در مواقع دیگر در یک بطری که دارای سر شیشه کوچک سبز و زرد بود به بچه شیر می دادید اما گاهی از همین بطری مایع ناخوشایندی به بچه داده می شد. بعد از چند هفته این نوع تجربه کودک هیچ راهی نداشت که پیش بینی کند کدام سر شیشه خوب است به کلی از غذا خوردن صرفنظر کند و هر بار که یکی از آن بطریها را بببیندشروع به گریه کند. ( از کتاب محی الدین بناب ص 168)

 زمینه های اجتماعی

زمینه های اجتماعی انسانی و حیوانی در چگونگی پاسخهای سازش یافته موجود زنده با محیط نقش مهمی داند. با توجه به این که ادراک، یکی از مکانیزمهای تنظیم کننده به پاسخهای سازش یافته است. جای تعجب نیست که اطلاعات مربوط به این زمینه های اجتماعی نیز در ساختمان ادراکی تاثیر بسیار بگذارد. اهمیت نقش این زمینه ها هنگامی ظاهر می شود که موجود زنده کاملاً در محیط زندگی اجتماعی قرار می گیرد، محیطی که از خطوط، سطوح و رنگها از طرفی و افراد اجتماع از طرف دیگر تشکیل شده است. و ما آنها را به شکل اشیاء و علائم اجتماعی سازمان می دهیم. این زمینه ها را می توان در دو سطح بررسی کرد و نقش آنها را در ادراک نشان داد: یکی در سطح «جامعه کل یا اجتماع بزرگی[2]» که در آن زندگی می کنیم که موضوع پژوهش روانشناسی اجتماعی «میدانی» است و دیگر در سطح «اجتماع کوچک[3]» با گروه های محدودی که غالباً موضوع پژوهش های روانشناسی اجتماعی آزمایشگاهی» است

معمولاً بررسی زمینه های اجتماعی را در چهارچوب وسیع آن یعنی «ادراک اجتماعی[4]» و یا در معنای محدود آن «ادراک شخص»[5] مطرح می سازند. در این پژوهش ها که امروزه گسترش قابل ملاحظه ای پیدا کرده است؛ ادراک اجتماعی محتوای اندیشه و طرز برداشت عضو یک گروه اجتماعی از گروه دیگر یا از گروه خودش و به طور کلی از قوم و ملتی خاص است. در گروه های محدود ادراک رهبر گروه از اعضای گروه خود و برداشت گروه از کم و کیف رفتار رهبری مورد نظر که در جریان زندگی گروهی آن هم به صورت تأثیر متقابل شکل می گیرد

[1] -sophists

[2]. Macrosocial

[3]. Microsocial

[4]. Social perception

[5]. Person perception


برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید