مقاله عدل چیست در word دارای 32 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد مقاله عدل چیست در word کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است
توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است
بخشی از فهرست مطالب پروژه مقاله عدل چیست در word
عدل چیست؟
ایرادها و اشکالها
«عدل» از اصول دین
عدل و حکمت
عدل اسلامی
عدل خداوند بخش اول
عدالت اجتماعی در اسلام:
عدل خداوند:
چرا تنها عدل؟! :
عدل از اصول دین:
عدالت اجتماعی و حکومت اسلامی:
منابع :
عدل چیست؟
اولین مسالهاى که باید روشن شود این است که عدل چیست؟ ظلم چیست؟ تا مفهوم اصلى و دقیق عدل روشن نشود هر کوششى بیهوده است و از اشتباهات مصون نخواهیم ماند مجموعا چهار معنى و یا چهار مورد استعمال براى این کلمه هست
الف- موزون بودن: اگر مجموعهاى را در نظر بگیریم که در آن اجزا و ابعاد مختلف بکار رفته است و هدف خاصى از آن منظور استباید شرایط معین در آن از حیث مقدار لازم هر جزء از لحاظ کیفیت ارتباط اجزا با یکدیگر رعایتشود و تنها در این صورت است که آن مجموعه مىتواند باقى بماند و اثر مطلوب خود را بدهد و نقش منظور را ایفا نماید مثلا یک اجتماع اگر بخواهد باقى و برقرار بماند باید متعادل باشد یعنى هر چیزى در آن به قدر لازم (نه به قدر مساوى) وجود داشته باشد شک اجتماع متعادل به کارهاى فروان اقتصادى سیاسى فرهنگى قضائى تربیتى احتیاج دارد و این کارها باید میان افراد تقسیم شود وبراى هر کدام از آن کارها به آن اندازه که لازم و ضرورى است افراد گماشته شوند. ازجهت تعادل اجتماعى آنچه ضرورى است این است که میزان احتیاجات در نظر گرفته شود و متناسب با آن احتیاجات بودجه و نیرو مصرف گردد اینجاست که پاى «مصلحت» به میان مىآید یعنى مصلحت کل مصلحتى که در آن بقاء و دوام کل و هدفهایى که از کل منظور است در نظر گرفته مىشود از این نظر «جزء» فقط وسیله استحسابى مستقل و براى خود ندارد
همچنین است تعادل فیزیکى یعنى مثلا یک ماشین که براى منظورى ساخته مىشود و انواع نیازمندیها براى ساختمان این ماشین هست اگر بخواهد یک مصنوع متعادل باشد باید از مادهاى به قدرى که لازم و ضرورى است و احتیاج ایجاب مىکند در آن به کار بردهباشد باشد
تعادل شیمیایى نیز چنین است هر مرکب شیمیایى فرمول خاصى دارد نسبتخاصى میان عناصر ترکیب کننده آن هست تنها با رعایت آن فرمول و آن نسبتها که متفاوت است تعادل برقرار مىشود و آن مرکب بوجود مىآید
جهان موزون و متعادل است اگر موزون و متعادل نبود برپا نبود نظم و حساب و جریان معین و مشخصى نبود در قرآن کریم آمده است
و السماء رفعها و وضع المیزان (1)
همانطور که مفسران گفتهاند مقصود این است که در ساختمان جهان رعایت تعادل شدهاست در هر چیز از هر مادهاى به قدر لازم استفاده شده است فاصلهها اندازهگیرى شدهاست در حدیث نبوى آمده است
بالعدل قامت السموات و الارض (2)
«همانا آسمان و زمین به موجب عدل برپاست.»
نقطه مقابل عدل به این معنى بى تناسبى است نه ظلم لهذا عدل به این معنى از موضوع بحث ما خارج است
بسیارى از کسانى که خواستهاند به اشکالات مربوط به عدل الهى از نقش تبعیضها، تفاوتها و بدیها جواب بدهند، به جاى آنکه مساله را از نظر عدل و ظلم طرح کنند از نظر تناسب و عدم تناسب طرح کردهاند و به این جهت قناعت کردهاند که همه این تبعیضهاو تفاوتها و بدیها از نظر نظام کلى عالم لازم و ضرورى است
شک نیست که ازنظر نظام عالم و از نظر تناسب ضرورى در مجموعه ساختمان جهان وجود آنچه هست ضرورى است ولى این مطلب جواب شبهه ظلم را نمىدهد
بحث عدل به معنى تناسب در مقابل بىتناسبى از نظر کل و مجموع نظام عالم است ولى بحث عدل در مقابل ظلم از نظر هر فرد و هر جز مجزا از اجزا دیگر است در عدل به معنى تناسب در مقابل بى تناسبى از نظر کل و مجموع نظام عالم است در دل به مفهوم اول مصلحت کل مطرح است و در عدل به مفهوم دوم مساله حق فرد مطرح است لهذا اشکال کننده برمىگردد و مىگوید من منکر اصل تناسب در کل جهان نیستم ولى مىگویم رعایت این تناسب خواه ناخواه مستلزم برخى تبعیضها مىگردد آن تبعیضها از نظر کل روا است و از نظر جزء نارواست
عدل به معنى تناسب توازن، از شؤون حکیم بودن و علیم بودن خداوند است.خداوند علیم و حکیم به مقتضاى علم شامل و حکمت عام خود مىداند که براى ساختمان خود چیزى از هر چیزى چه اندازه لازم و ضرورى است و همان اندازه در آن قرار مىدهد
ب- معنى دوم عدل تساوى و نفى هر گونه تبعیض است گاهى که مىگویند فلانى عادل است منظور این است که هیچگونه تفاوتى میان افراد قائل نمىشود بنابراین عدل یعنى مساوات
این تعریف نیازمند به توضیح است اگر مقصود این باشد که عدالت ایجاب مىکند که هیچگونه استحقاقى رعایت نگردد و با همه چیز و همه کس به یک چشم نظر شود این عدالت عین ظلم است اگر اعطاء بالسویه عدل باشد منع بالسویه هم عدل خواهد بود جمله عامیانه معروف:«ظلم بالسویه عدل است» از چنین نظرى پیدا شده است
و اما اگر مقصود این باشد که عدالتیعنى رعایت تساوى در زمینه استحقاقهاى متساوى البته معنى درستى است عدل ایجاب مىکند اینچنین مساواتى را و اینچنین مساوات از لوازم عدل است ولى در این صورت بازگشت این معنى به معنى سومى است که ذکر خواهد شد
ج- رعایتحقوق افراد و عطا کردن به هر ذى حق او را و ظلم عبارت است از پامال کردن حقوق و تجاوز و تصرف در حقوق دیگران معنى حقیقى عدالت اجتماعى بشرى یعنى عدالتى که در قانون بشرى باید رعایتشود و افراد بشر باید آن را محترم بشمارند همین معنى است این عدالت متکى بر دو چیز است
یکى حقوق و اولویتها، یعنى افراد بشر نسبتبه یکدیگر و درمقایسه با یکدیگر نوعى حقوق و اولویت پیدامىکنند مثلا کسى که با کار خود محصولى تولید مىکند طبعا نوعى اولویت نسبتبه آن محصول پیدا مىکند و منشا این اولویت کار و فعالیت اوست همچنین کودکى که از مادر متولد مىشود نسبتبه شیر مادر حق و اولویت پیدا مىکند و منشا این اولویت دستگاه هدفدار خلقت است که آن شیر را براى کودک بوجود آورده است
یکى دیگر خصوصیت ذاتى بشر است که طورى آفریده شده است که در کارهاى خود الزاما نوعى اندیشهها که آنها را اندیشه اعتبارى مىنامیم استخدام مىکند و با استفاده از آن اندیشههاى اعتبارى به عنوان «آلت فعل» به مقاصد طبیعى خود نائل مىآید آن اندیشهها یک سلسله اندیشههاى «انشائى» است که با «باید» ها مشخص مىشود از آن جمله این است که براى اینکه افراد جامعه بهتر به سعادت خود برسند «باید» حقوق و اولویتها رعایتشود و این است مفهوم عدالتبشرى که وجدان هر فرد آن را تایید مىکند ونقطه مقابلش را که ظلم نامیده مىشود محکوم مىسازد
مولوى در اشعار معروف خود مىگوید
عدل چبود؟ وضع اندر موضعش ظلم چبود؟ وضع در ناموضعش عدل چبود؟ آب ده اشجار را ظلم چبود؟ آب دادن خار را موضع رخ، شه نهى،ویرانى است موضع شه؟پیل هم نادانى است
این معنى از عدل و ظلم به حکم اینکه از یک طرف بر اساس اصل اولویتها است و از طرف دیگر از یک خصوصیت ذاتى بشر ناشى مىشودکه ناچار استیک سلسله اندیشههاى اعتبارى استخدام نماید و «باید»ها و «نباید»ها بسازد و «حسن و قبح» انتزاع کند از مختصات بشرى است و در ساخت کبریائى راه ندارد زیرا همچنانکه قبلا اشاره شد او مالک على الاطلاق است و هیچ موجودى نسبتبه هیچ چیزى در مقایسه با او اولویت ندارد او همچنانکه مالک على الاطلاق است «اولى»ى على الاطلاق است او در هر گونه تصرف کند در چیزى تصرف کرده که به تمام هستى به او تعلق دارد و ملک طلق او است از اینرو ظلم به این معنى یعنى به معنى تجاوز به اولیت دیگرى و تصرف در حق دیگرى و پا گذاشتن در حریم دیگرى درباره او محال است و از آن جهت محال است که مورد و مصداق نمىتواند پیدا کند
د- رعایت استحقاقها در افاضه وجود و امتناع نکردن از افاضه و رحمتبه آنچه امکان وجود یا کمال وجود دارد بعدا خواهیم گفت که موجودات در نظام هستى از نظر قابلیتا و امکان فیضگیرى از مبدا هستى با یکدگرمتفاوتند هر موجودى در هر مرتبهاى هست ازنظر قابلیت استفاضه استحقاقى خاص به خود دارد ذات مقدس حق که کمال مطلق و خیر مطلق و فیاض على الاطلاق استبه هر موجودى آنچه را که براى او ممکن است از وجود و کمال وجود اعطا مىکند و امساک نمىنماید عدل الهى در نظام تکوین طبق این نظریه یعنى هر موجودى هر درجه از وجود و کمال وجود که استحقاق و امکان آن را دارد دریافت مىکند ظلم یعنى منع فیض و امساک وجود از وجودى که استحقاق دارد
از نظر حکماى الهى صفت عدل آنچنانکه لایق ذات پروردگار است و بعنوان یک صفت کمال براى ذات احدیت اثبات مىشود به این معنى است و صفت ظلم که نقص است و از او سلب مىگردد نیز به همین معنى است که اشاره شد
حکما معتقدند که هیچ موجودى «برخدا» حقى پیدا نمىکند که دادن آن حق «انجام وظیفه» و « اداء دین» شمرده شود و خداوند از آن جهت عادل شمرده شود که بدقت تمام وظائف خود را در برابر دیگران انجام مىدهد عدل خداوند فضلش را از هیچ موجودى در هر حدى که امکان تفضل براى آن موجود باشد دریغ نمىداردو واین است معنى سخن على (علیه السلام) در خطبه 124 نهج البلاغه که مىفرماید
«حق یکطرفى نیست هر کسى که برعهده دیگرى حقى پیدا مىکند دیگرى هم بر عهده او حقى پیدا مىکند تنها ذات احدیت است که بر موجودات حق پیدا مىکند و موجودات در برابر او وظیفه و مسئولیت پیدا مىکنند اما هیچ موجودى «بر او» حق پیدا نمىکند»
اگر با این مقیاس که تنها مقیاس صحیح استبخواهیم بررسى کنیم باید ببینیم درمیان همه آن چیزهایى که «شر»، «تبعیض»، «ظلم» و غیره پنداشته شده است آیا واقعا موجودى از موجودات امکان وجود در نظام کل هستى داشته و وجود نیافته است و یا امکان یک کمال وجودى در نظام کلى داشته و از او دریغ نشده است؟ آیا به یک موجودى چیزى داده شده که «نبایست» داده شود؟ یعنى آیا از ناحیه ذات حق بجاى آنکه خیر و رحمت افاضه شود چیزى داده شده که نه خیر و رحمتبلکه شر و نقمت است و نه کمال بلکه عین نقص است؟
صدر المتالهین در جلد دوم «اسفار» ضمن بحث از «صور نوعیه» فصلى دارد تحت عنوان «نحوه وجود کائنات (موجودات حادثه به حدوث زمانى) چه نحو وجود است؟». وى در آن فصل به مفهوم و معنى عدل الهى مطابق مذاق حکما اشاره مى کند. مىگوید
«در گذشته دانستنى که مبارزه ماده و صورت دو سبب نزدیک امور طبیعى هستند و از بحث در تلازم آنها نتیجه گیرى شد که یک سبب فاعلى مافوق مادى نیز در کار استبعدا در بحثحرکات کلیه اثبات خواهیم کرد که حرکات غایت مافوق مادى دو سبب دور موجودات مادى مىباشند. اگر آن دو علت دور در پیدایش امور مادى کافى نمىبود موجودات مادى براى همیشه باقى بودند و فنا و نیستى را در آنها راه نبود و از اول همه کمالات براى همیشه باقى بودند و فنا و نیستى را در آنها راه نبود و از اول همه کمالات شایسته خود را دارا بودند و اولشان عین آخرشان بود اما آن دو علت دور کافى نیست دو علت نزدیک ماده و صورت نیز موثرند و از طرفى میان صور تضاد برقرار است و کیفیات اولیه فساد مىپذیرفتند و هر مادهاى قابلیت صور متضاد را دارد از اینرو هر موجودى دو نوع شایستگى متضاد پیدا مىکند و دو نوع اقتضاى اقتضاء دارد که باقى بماند و وضع موجود را حفظ کند و ماده اقتضا مىکند که تغییر حالت دهد و صورتى دیگر ضد صورت اولیه بخود بگیرد و چون امکان پذیر نیست که این دو استحقاق و او اقتضاى متضاد در آن واحد برآورده شود زیرا ممکن نیست که ماده در آن واحد صورتهاى متضاد داشته باشد و بخشش الهى ایجاب مىکند تکمیل ماده این عالم را که سافلترین عوالم است – به وسیله صورتها از این نور حکمنت الهى حرکت دورى و زمان لا انقطاع و ماده متغیر را مقدر فرمود که دائما صورتها در امتداد زمان تغییر کنند و جا عوض نمایند و به حکم ضرورت هر حال و صورتى به مدت معین اختصاص یابد و هر صورت و حالتى بهره خویش را از هستى ببرد و نیز چون ماده مشترک است هر صورتى نزد صورت دیگر حقى دارد که سزاوار استبه صاحبش رد شود «عدل» ایجاد مىکند که ماده این صورت به آن یکى داده شود و ماده آن یک به این و به این ترتیب ماده در میان صورتها دستبدست مىشود به خاطر همین«عدل» و رعایت استحقاقهاست که نظام عالم بر بقاء انواع است نه افراد.»
سخن که به اینجا رسید پرسش دیگرى پیش مىآید و آن اینکه همه اشیاء با یک نسبت متساوى در برابر خداوند قرار گرفتهاند استحقاقى در کار نیست تا عدل به معنى رعایت استحقاقها مصداق پیدا کند اگر عدلى درباره خداوند صادق باشد عدل به معنى رعایت تساوى است زیرا از نظر استحقاقها چنانکه گفته شد تفاوتى در کار نیست پس عدل به معنى رعایت استحقاقها و عدل به معنى رعایت تساوى درباره خداوند یک نتیجه مىدهد علیهذا عدل الهى ایجاب مىکند که هیچگونه تبعیض و تفاوتى در میان مخلوقات درکار نباشد، و حال آنکه انواع تفاوتها هست هر چه هست تفاوت و تنوع و اختلاف سطح است
پاسخ این است که مفهوم حق و استحقاق درباره اشیاء نسبتبه خداوند عبارت است از نیاز و امکان وجود یا کمال وجود هر موجودى که امکان وجود یا امکان نوعى از کمال وجود داشته باشد خداوند متعال به حکم آنکه تام الفاعلیه و واجب الفیاضیه است افاضه وجود یا کمال وجود مىنماید عدل خداوند – همچنانکه از صدر متالهین نقل کردیم – عبارت است از فیض عام و بخشش گسترده در مورد همه موجوداتى که امکان هستى یاکمال در هستى دارند بدون هیچگونه امساک یا تبعیض
اما اینکه ریشه اصلى تفاوت امکانات و استحقاقها در کجاست؟ چگونه است که با اینکه فیض بارى تعالى عام و لا یتناهى است اشیاء در ذات خود از نظر قابلیت و امکان و استحقاق متفاوت مىشوند مطلبى است که به حول و قوه الهى ضمن پاسخ به ایرادها و اشکالها تشریح خواهد شد
ایرادها و اشکالها