برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

 مقاله علم اجمالى در عین کشف تفصیلى (تحلیل و نقد سه نظریه در مسئله علم خدا به اشیا) در word دارای 34 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد مقاله علم اجمالى در عین کشف تفصیلى (تحلیل و نقد سه نظریه در مسئله علم خدا به اشیا) در word  کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است

توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است

بخشی از فهرست مطالب پروژه مقاله علم اجمالى در عین کشف تفصیلى (تحلیل و نقد سه نظریه در مسئله علم خدا به اشیا) در word

چکیده  
مقدّمه  
تبیین نظریه ابن ‏سینا در باب علم حق‏ تعالى  
سخن ابن‏ سینا در علم به جزئیات  
نظریه صور ارتسامى در بوته نقد  
نظریه ملّاصدرا درباره علم واجب تعالى  
1 اصالت وجود و تشکیک آن  
2 نظریه وجود رابط و تحلیل ملّاصدرا از رابطه علّیت  
3 علم حضورى علّت به معلول  
4 علم به وجود و علم به ماهیت  
5 علمْ حقیقتى وجودى است نه کیفى نفسانى  
6 مناط کلّیت و جزئیت در ادراک  
7 علم به علّت عین علم به معلول است  
8 وحدت حقّه حقیقیه و تأثیر آن در نظریه ملّاصدرا  
نظریه ابداعى علّامه طباطبائى  
نتیجه‏ گیرى  
منابع  

بخشی از منابع و مراجع پروژه مقاله علم اجمالى در عین کشف تفصیلى (تحلیل و نقد سه نظریه در مسئله علم خدا به اشیا) در word

ـ ابن‏سینا، الاشارات و التنبیهات، تهران، مطبعه‏الحیدرى، 1379ق

ـ ــــــ ، التعلیقات، تحقیق عبدالرحمن بدوى، بیروت، مکتبه الاعلام‏الاسلامى، 1404ق

ـ ــــــ ، المبدأ و المعاد، اهتمام عبداللّه نورانى، تهران، مؤسسه مطالعات اسلامى، 1363

ـ ــــــ ، الهیات شفاء، تصحیح سعید زاید، قم، مکتبه آیه‏اللّه المرعشى، 1404ق

ـ ــــــ ، دانشنامه علائى (الهیات)، مقدّمه و تصحیح محمّد معین، چ دوم، همدان، دانشگاه بوعلى‏سینا، 1383

ـ ارسطو، متافیزیک (مابعدالطبیعه)، ترجمه شرف‏الدین خراسانى، تهران، حکمت، 1377

ـ استیس، والتر ترنس، تاریخ انتقادى فلسفه یونان، ترجمه یوسف شاقول، قم، مفید، 1385

ـ بغدادى، ابوالبرکات، المعتبر فى الحکمه، چ دوم، اصفهان، دانشگاه اصفهان، 1373

ـ جوادى آملى، عبداللّه، رحیق مختوم، تدوین و تنظیم حمید پارسانیا، چ سوم، قم، اسراء، 1386

ـ ــــــ ، شرح حکمت متعالیه، تهران، الزهراء، 1372

ـ ــــــ ، شمس‏الوحى تبریزى، قم، اسراء، 1386

ـ داماد، میر محمّدباقر، مصنّفات میرداماد، تحقیق عبداللّه نورانى، تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگى، تهران، 1381ـ1385

ـ راسل، برتراند، تاریخ فلسفه غرب، ترجمه نجف دریابندرى، چ ششم، تهران، کتاب پرواز، 1373

ـ ژیلسون، اتین، خدا و فلسفه، ترجمه شهرام پازوکى، تهران، حقیقت، 1374

ـ سهروردى، شهاب‏الدین، مجموعه مصنّفات شیخ اشراق، تصحیح هانرى کربن، چ دوم، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگى، 1373

ـ شهرزورى، شمس‏الدین محمّد، شرح حکمه‏الاشراق، تصحیح و تحقیق و ترجمه حسین ضیایى تربتى، چ دوم، تهران، پژوهشگاه علوم انسانى و مطالعات فرهنگى، 1380

ـ شیرازى، قطب‏الدین، درّه‏التاج، به اهتمام و تصحیح سیدمحمد مشکوه، چ سوم، تهران، حکمت، 1369

ـ ــــــ ، شرح حکمه‏الاشراق، به اهتمام عبداللّه نورانى و مهدى محقق، تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگى، 1383

ـ طباطبائى، سید محمّدحسین، اصول فلسفه و روش رئالیسم، پاورقى مرتضى مطهّرى، چ ششم، قم، صدرا، 1368

ـ ــــــ ، نهایه الحکمه، تحقیق و تعلیق عباسعلى زارعى سبزوارى، چ دوم، قم، اسلامى، 1427ق

ـ طوسى، خواجه نصیرالدین، اجوبه‏المسائل النصیرى (بیست رساله)، به اهتمام عبداللّه نورانى، تهران، پژوهشگاه علوم انسانى، 1383

ـ ــــــ ، شرح الاشارات و التنبیهات مع المحاکمات، قم، نشرالبلاغه، 1375

ـ قوام‏صفرى، مهدى، نظریه صورت در فلسفه ارسطو، تهران، حکمت، 1382

ـ کاپلستون، فردریک، تاریخ فلسفه (یونان و روم)، ترجمه سید جلال‏الدین مجتبوى، چ پنجم، تهران، سروش، 1385

ـ کلینى، محمّدبن یعقوب، اصول کافى، چ دوم، تهران، چاپ اسلامیه، 1362

ـ مطهّرى، مرتضى، مجموعه آثار، تهران، صدرا، 1368، ج 5

ـ ملّاصدرا (صدرالدین محمّدبن ابراهیم شیرازى)، الحکمه المتعالیه فى الاسفار العقلیه الاربعه، چ سوم، بیروت، دار احیاءالتراث، بى‏تا

ـ ــــــ ، الشواهد الربوبیه فى المناهج السلوکیه، تصحیح و تعلیق سید جلال‏الدین آشتیانى، چ دوم، مشهد، المرکز الجامعى للنشر، 1360

ـ ــــــ ، العرشیه، تصحیح غلامحسین آهنى، تهران، مولى، 1361

ـ ــــــ ، المبدأ و المعاد، تصحیح سید جلال‏الدین آشتیانى، تهران، انجمن حکمت و فلسفه ایران، 1354

ـ ــــــ ، المشاعر، به اهتمام هانرى کربن، چ دوم، تهران، کتابخانه طهورى، 1363

ـ ــــــ ، شرح الهدایه الاثیریه، تصحیح محمّدمصطفى فولادکار، بیروت، موسسه التاریخ‏العربى، 1422ق

چکیده

کیفیت علم خداوند به اشیا (پیش و پس از ایجاد)، همواره، یکى از مسائل مهمّ فلسفه اسلامى بوده که دو نظریه ابن‏سینا و ملّاصدرا درباره آن از اهمیت بیشترى برخوردار است. ابن‏سینا با توجه به نظام فلسفى خود، علم بارى‏تعالى را از طریق صور ارتسامى طرح‏ریزى مى‏کند؛ ولى ملّاصدرا با استفاده از قاعده «بسیط‏الحقیقه»، و بنابر مبانى بدیع حکمت متعالیه (به ویژه اصالت وجود)، نظریه «علم اجمالى در عین کشف تفصیلى» را مطرح مى‏سازد

نگارش مقاله حاضر، نخست با هدف تبیین و تحلیل معناشناختى نظریه ملّاصدرا انجام مى‏گیرد. سپس، به بررسى مبانى و اصولى خواهیم پرداخت که ملّاصدرا را به نظریه خاص خود رهنمون ساخته است. در نهایت، بررسى خواهیم کرد که: آیا سخن ملّاصدرا آخرین نظریه در این مسئله است یا اینکه مى‏توان با نقد و تحلیل آن به نظریه دیگرى رسید؟ به همین مناسبت، نظریه علّامه طباطبائى را مطرح کرده و مقایسه‏اى اجمالى بین آن و نظریه ملّاصدرا ارائه داده‏ایم

کلیدواژه‏ها: علم خدا، صور مرتسمه، بسیط‏الحقیقه، علم اجمالى، کشف تفصیلى، واقعیت مطلق و مقیّد، اطلاق ذاتى، ملّاصدرا، علّامه طباطبائى، ابن‏سینا

 

مقدّمه

یکى از مهم‏ترین مباحث الهیات بالمعنى الاخص در فلسفه اسلامى، بحث از چگونگى علم حق‏تعالى است. این بحث از آنجا اهمیت بیشترى پیدا مى‏کند که بنابر تعالیم اسلامى، علم خداوند به خود و سایر اشیا مورد تأکید فراوان است و در این زمینه آیات و روایات بسیارى وجود دارد.1 از این گذشته، طبق قواعد و اصول فلسفى نیز واجب متعال بایستى از هر جهت کامل و نامتناهى باشد؛ همان‏گونه که وجود او فوق مالایتناهى بمالایتناهى است، صفات و کمالات وجودى‏اش نیز که عین ذاتش هستند، باید در اعلى درجه از شدّت و تمامیت قرار داشته باشند. خداوندى که معطى تمام کمالات وجودى به موجودات امکانى است، به حکم قاعده «معطى الشى‏ء لیس فاقدا له»، نه تنها خود باید داراى صفت علم و ادراک باشد، بلکه لازم است علم او (به عنوان اساسى‏ترین صفت کمالى) تمام مراتب هستى را دربر گرفته باشد؛ همه اشیاى جزئى و کلّى نیز باید در پیشگاه ربوبى او حاضر و معلوم باشند. امّا آنچه این مسئله را با اهمیت‏تر مى‏کند و موجب بروز بحث‏هاى دامنه‏دارترى مى‏شود این است که تبیین کیفیت این علم خصوصا علم به ماسوى از منظر فلسفى با مشکلاتى روبه‏روست که نیل به این حقیقت را دشوار مى‏سازد. به همین علّت، کمتر مسئله‏اى از مسائل کلامى و فلسفى بوده است که این‏همه مورد اختلاف قرار گرفته باشد

دشوارى‏هاى تبیین علم حق ‏تعالى موجب شده است که بعضى از متقدّمان در حکمت و فلسفه علم خداوند به غیر را از اساس انکار کنند؛ حتى بعضى که علم را به اضافه بین عالم و معلوم تفسیر مى‏کنند، علم خداوند به ذات خویش را نیز نفى مى‏نمایند. به اعتقاد این افراد، اضافه بین شى‏ء و نفس آن صحیح نیست؛ زیرا چنین اضافه‏اى موجب تعدّد واجب خواهد شد. اینان چون علم خداوند به ذات را قبول ندارند، علم او به غیر را نیز رد مى‏کنند؛ زیرا علم به غیرْ متوقّف بر علم به ذات مى‏باشد

اهمیت مسئله علم خداوند آن‏گاه وضوح بیشترى مى‏یابد که دانسته شود مباحث کلامى و فلسفى مهمّى با آن رابطه‏اى تنگاتنگ دارند؛ مباحثى نظیر اتّحاد ذات با صفات، خلقت و فاعلیت خداوند، حکمت و اتقان صنع خالق، بداء، جبر و اختیار، و دیگر ابحاثى که هریک بخشى عظیم از معارف اسلامى را تشکیل داده و گفت‏وگوهاى فراوانى را به دنبال داشته‏اند

به لحاظ تاریخى، طرح این مسئله به صورت کنونى بعد از افلاطون و ارسطو انجام گرفته است. افلاطون با ارائه نظریه «مُثُل الهى»، بحث علم الهى را به گونه‏اى خاص طرح و حل نموده، و علم خداوند را منفصل از او دانسته است.4 پس از وى، ارسطو به کلّى منکر هرگونه علم و توجه خداوند نسبت به غیر شده است. او در اخلاق ائودموسى مى‏گوید: «خدا برتر از آن است که به چیزى خارج از ذات خود بیندیشد؛ چراکه آنچه ما به وسیله آن به سعادت مى‏رسیم در بیرون از ماست، امّا خدا سعادتِ خودش است.»5 اگر محرّک اوّل بخواهد علم به جهان مادّى و طبیعت داشته باشد، این خود مستلزم نقص اوست؛ زیرا باید از مقام ذات خود تنزّل کند و به مرتبه پایین بیاید، و لازم مى‏آید که غایتى خارج از ذات خود داشته باشد. بنابراین، فعل او معرفت است. و او تنها به خود که بهترین موجود است مى‏اندیشد؛ به تعبیرى، او فکرِ فکر است6 («نوئزیزیس نوئزیس»)7 و هیچ‏گونه توجّهى به جهان خارجى ندارد. تأثیر او در عالم از روى علم و قصد نیست، بلکه مانند تأثیرى است که شخص، ناآگاهانه، در شخصى دیگر دارد

در مسیر رشد تفکّر حکماى اسلام، چگونگى علم بارى‏تعالى مورد توجه خاصّى قرار داشته است و متکلّمان، از اشاعره گرفته تا معتزله، هریک به تشریح دیدگاه خود در این رابطه پرداخته‏اند. فارابى و ابن‏سینا که نه «مُثُل افلاطونى» را قابل فهم مى‏شمارند و نه ثابتات ازلیه معتزلى را معقول مى‏دانند، نظریه خاصّ خود مبنى بر ارتسام صور اشیا نزد حق‏تعالى را مطرح ساخته و تلاش کرده‏اند تا این نظریه را به گونه‏اى تبیین و تحکیم نمایند که با قواعد دینى مطابقت کند و با محذوراتى که سایر حکما با آنها مواجه بودند، برخورد نکند. ایشان صور معقوله را هم ملاک علم قبل از ایجاد حق تلقّى کرده و هم مناط علم مع‏الایجاد دانسته‏اند. در واقع، آنان علم بارى‏تعالى را منحصر در علم حصولى نموده‏اند

با این حال، تحوّل بنیادى در این مسئله را شیخ شهاب‏الدین سهروردى، صاحب مکتب اشراق، به وجود آورد. وى صور معقوله مشّایى را به شدّت مورد حمله قرار داد و در نهایت، علم خداوند را به «اضافه اشراقى» بین علّت و معلول، و علمى حضورى تفسیر کرد. بر این اساس، سهروردى ـ برخلاف ابن‏سینا ـ ملاک علم واجب به ماسوى را نه صور ارتسامیه، بلکه حضور نفس اشیا مى‏داند. از نظر او، علم واجب به ماسوى در مرتبه ذاتْ عین ذات، و در مرتبه فعلْ عین فعل است. شیخ اشراق، برخلاف اسلاف خود، حقیقت علم را به بصر ارجاع مى‏دهد؛ و چون حقیقت ابصار نزد او به خروج شعاع و انطباع نیست و به اضافه نوریه بین نفس و مبصر است، قدرت و علم و بصر در حق‏تعالى یکى مى‏شوند. بر این اساس، وى علم را به انکشاف، و محض اضافه اشراقى تفسیر مى‏کند. ذات نورالانوار براى او معلوم است، چراکه او نور لنفسه است و علم او به اشیا ظهور آنها براى نورالانوار است. براى تحقّق ابصار، عدم حجاب کفایت مى‏کند و با نبود حجاب، ابصار بین باصر و مبصر تحقّق پیدا مى‏کند

این نظریه سهروردى تا مدت‏ها پس از او در آثار حکمایى نظیر خواجه نصیرالدین طوسى،10 قطب‏الدین شیرازى11 و میرداماد12 تأثیر گذاشت و حتى نشانه‏هاى آن در بعضى از کتب ملّاصدرا همانند مبدأ و معاد قابل رؤیت است. امّا نظریه اضافه اشراقى تنها علم در مقام فعل و بعد از ایجاد را ثابت و تبیین مى‏کند؛ از این‏رو، این نظریه نتوانست ملّاصدرا را قانع کند و او بر اساس حکمت متعالیه، با بهره‏گیرى از نقاط مثبت نظریه مشّاء و اشراق، و متأثّر از مباحث عرفانى (خصوصا آثار ابن‏عربى و قیصرى)، دیدگاه جدیدى ارائه کرد که «علم اجمالى در عین کشف تفصیلى» نام گرفت. پایه اصلى نظریه ملّاصدرا «قاعده بسیط‏الحقیقه کلّ الاشیاء و لیس بشى‏ء منها» مى‏باشد که فهم آن در کشف مقصود این فیلسوف بسیار راهگشاست

تبیین نظریه ابن‏سینا در باب علم حق‏تعالى

ابن‏ سینا معتقد است: صور موجودات قبل از ایجادْ مرتسم در ذات بارى‏تعالى مى‏باشد و مجموع آنچه در عالم است، صورتى دارد که این صورت، در ذات واجب تعالى، بر وجهى کلّى منطبع است؛ همچنان‏که وقتى انسان به شیئى مى‏نگرد، صورت و ماهیت آن شى‏ء در ذهن او منطبع و مرتسم مى‏شود. بنابراین، ابن‏سینا علم خداوند به پدیده‏هاى عالم را علمى حصولى، و از طریق حضور صورت اشیا مى‏داند و مى‏گوید: پیش از خلق جهان، صورت علمىِ تمام اشیا در نزد خداوند وجود داشته است

ویژگى بارز این علم آن است که علمى فعلى بوده و انفعالى نیست. یعنى علم، منشأ پیدایش معلوم است؛ زیرا در غیر این صورت، بدین معنا خواهد بود که اوّل اشیا بوده باشند و واجب تعالى هم آنها را احساس و ادراک نموده باشد تا بدین وسیله به آنها علم پیدا کند. و این امر در حقّ واجب متعال محال است، زیرا موجب انفعال و تأثّر مى‏شود. پس، علم واجب متعال علمى فعلى است، نه انفعالى

توضیح اینکه گاهى معقول از شى‏ء موجود در خارج اخذ مى‏شود؛ مثل علم ما به فلک که با مشاهده و رصد، آن را مى‏بینیم و صورتى را از آن برمى‏داریم. و زمانى هم شى‏ء خارجى از صورت معقوله مأخوذ است؛14 کارى که بنّا و مهندس مى‏کنند، از این قبیل است. در صورت اوّل، شى‏ء خارجى وجود دارد و ما صورتى را از آن برمى‏داریم و در واقع از آن منفعل مى‏شویم؛ امّا در صورت دوم، ما صورتى را ایجاد مى‏کنیم و بر اساس آن چیزى را در خارج به وجود مى‏آوریم. طبق نظریه صور ارتسامى، نسبت اشیا به واجب تعالى از قبیل فرض دوم است. به نظر ابن‏سینا، نظام عینى عالم ـ که نظام احسن است ـ تابع نظام علمى حق‏تعالى مى‏باشد و نظام علمى حق‏تعالى نظامى متبوع است که تابع ذات متعالى اوست. علم فعلى حق‏تعالى داراى چند ویژگى است، به این معنا که سبب تام براى معلوم است. یعنى عالِم براى تحقّق معلومْ محتاج غیر نمى‏باشد و علمش همانند علم معمار و مهندس نیست؛ چراکه معمارى که صورت بنا را در ذهن ترسیم کرده، اگرچه علمش فعلى است، ولى در تحقّق خارجى معلوم سبب تام نیست؛ چون شکل‏گیرى خانه در خارج بستگى به عوامل دیگرى از قبیل مصالح، کارگر، زمان، مکان و; دارد. ولى علم خداوند سبب تام براى حدوث معلول مى‏باشد. و همچنین، این علم ذاتى بوده و اکتسابى نیست؛ یعنى علمى است که از قبل ذات خداوند نشئت گرفته و عامل دیگرى در حصول آن نقش نداشته است

ویژگى سوم علم فعلى خداوند این است که تعقّل محض بوده و در آن، احساس هیچ نقشى ندارد و معلوم به صورت اجمالى در نزد عالم حاضر است، و در عین حال که فعلیت دارد، موجب تکثّر نمى‏شود؛ برخلاف علم نفسانى که موجب تکثّر در عالِم مى‏شود.16 ادراک نفسانى به واسطه احساس حاصل مى‏شود و انسان بدون احساس نمى‏تواند صورت معقوله را درک کند؛ زیرا، نفس ضعیف انسانى، بدون واسطه احساس و آلات و مادّه، نمى‏تواند به درک عقلى نائل شود و به همین جهت، علم انسان دستخوش تغییر و تبدّل مى‏شود. ولى واجب‏الوجود که عارى از هر نقصى بوده و عاقل بالذّات است، براى ادراک معقولات نیازمند احساس نمى‏باشد. بنابراین، صورت‏هاى عقلى اشیا که از علل و اسباب اشیا حاصل شده است، بدون وساطت احساس جزئیات، براى واجب حاصل است؛ به همین دلیل، در علم او هیچ تغییرى رخ نمى‏دهد

از نظر ابن‏سینا، علم ذاتى حق، بسیط و اجمالى است و علم تفصیلى حق، صور تفصیلى همه اشیاست که به نحوى قائم به ذات حق و زاید بر ذات اوست. پس، در مرتبه ذات حق، اشیا تفصیلاً منکشف نمى‏باشند؛ انکشاف تفصیلى در مرتبه صور علمیه قائم به ذات حق است، همچنان‏که در انسان نیز چنین است.17 خداوند هم در مقام ذاتْ علم به اشیا دارد و آن علمى اجمالى است و هم در مقام فعلْ علم به ماسوى دارد که آن علمى تفصیلى و از طریق تمثّل صور اشیا براى حق‏تعالى و به صورت حصولى است

این صور معقوله خود از لوازم ذات بارى‏تعالى مى‏باشند و وجودشان، عین تعقّل واجب است؛ نه تقدّمى در میان است و نه تأخّرى (بلکه وجود صورت‏ها عینا همان عقلیت واجب نسبت به آنهاست)،18 زیرا هر موجودى به واسطه صورت‏هاى عقلى خود از واجب صادر مى‏شود، و اگر صورت‏هاى عقلى خود به واسطه صورت‏هاى دیگرى صادر شوند، تسلسل لازم مى‏آید. بنابراین، وجود آنها و تعقّل واجب یکى است. این صور علم خداوند هستند و خداوند علم به علم خود دارد؛ امّا نه به واسطه علمى دیگر، بلکه به نفس وجود همان علم. این موضوع را مى‏توان به عنوان یکى از محسّنات نظریه ابن‏سینا برشمرد؛ چه اینکه از آنجایى که طبق نظر ابن‏سینا این صور متّصل به ذات حق و از لوازم بى‏واسطه او هستند، علم خداوند به آنها علمى حضورى است و فاعلیت خداوند نسبت به این صور بالرضا مى‏باشد، یعنى علم چیزى جز فعل نیست و هر دو یکى هستند

سخن ابن‏ سینا در علم به جزئیات


برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید