برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

 مقاله حماسه عرفانی در word دارای 69 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد مقاله حماسه عرفانی در word  کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است

توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است

بخشی از فهرست مطالب پروژه مقاله حماسه عرفانی در word

بخش اول : حماسه عرفانی
چکیده  
واژگان کلیدی  
مقدمه  
بررسی ریشه‌های لغوی حماسه در زبانهای اروپایی و عربی  
حماسه در سیر تاریخی نقد ادبی در غرب  
زمینه‌ها و مایه‌های «حماسه عرفانی» در آثار ادبی فارسی  
«حماسه‌ی عرفانی» چیست؟  
ابعاد همسانی‌ها و وجوه تشابه متون حماسی و عرفانی  
حماسه‌های غیر ملـّی و پذیرش حماسه‌ی عرفانی  
تأمـّلی بر حماسه‌های بزرگ جهانی از حیث رویکردهای عرفانی مضامین آنها  
نظر دانشمندان و منتقدان درباره‌ی تأیید اصل «حماسه عرفانی» و «حماسه روحانی»  
همسانی ساختار آثار حماسی و عرفانی  
نتیجه‌گیری  
منابع  
بخش دوم : زندگی نامه حافظ شیرازی
زندگی نامه و ویژگیهای حافظ  
دیوان حافظ  
زبان و هنر شعری  
غزلیات  
نمونه ‌ای از اشعار  
رباعیات  
حافظ و پیشینیان  
تأثیر حافظ بر شعر دوره‌ های بعد  
شرح حافظ  
فال حافظ  
افکار حافظ  
واژه ‌های کلیدی حافظ  
آرامگاه حافظ  
منابع  
بخش سوم : مقایسه نثر قدیم با نثر جدید
نگاهی به گونه نثر فارسی از ابتدا تا امروز  
گذشته ی نثر فارسی  
دگرگونی نثر فارسی در سده ی سیزدهم  
علت های پیدایی نثر معاصر  
نخستین جلوه‌های نثر امروز  
مشخصات نثر امروز و انواع آن  
نثر کتاب های پژوهشی  
نثر کتاب های ادبی  
نثر روزنامه‌ای  
نثر ترجمه  
نمونه های از نثرهای  فاخر  
بخشی از مناجات نامه  
بخشی از مرزبان‌نامه  
نثر «مقامات»  
بخشی از کلیله و دمنه  
بخشی از گلستان  
نثر تقلیدی  
بخشی از  نثر قائم مقام  
منابع  

بخشی از منابع و مراجع پروژه مقاله حماسه عرفانی در word

آیت اله مطهری، حماسه حسینی،
آیت اله مطهری، خدمات متقابل اسلام و ایران،
شهیدی، نهج‌البلاغه، خطبه‌ی 51: 44
زرین‌کوب، با کاروان حلـّه،
صفا، پورنامداریان و قبادی، 1369
مثنوی، تصحیح نیکلسن، جلد سوم، ص

بررسی ریشه‌های لغوی حماسه در زبانهای اروپایی و عربی

در معنوی لغوی، حماسه در زبان یونانی [1]، در انگلیسی [2]و در زبان فرانسه [3]خوانده می‌شود (صلیبا، 1366 324) و متن حماسی را epic می‌خوانند. این واژه در زبان عربی از ریشه «حمس» به معنای «دلاوری» و «خشمناکی»، «شور و هیجان» است (صفی‌پور، بی‌تاجلد اول). نیز به معنی «تندی»، «شجاعت»،«ممانعت و جنگیدن» است. (صلیبا1366: 324 همچنین در معنای «شجاعت» و «غیرت دینی» به کار رفته است. (لسان العرب، ابن منظور)

حماسه در سیر تاریخی نقد ادبی در غرب

حماسه یکی از عمده‌ترین مصادیق انواع (Genre) ادبی است که در یونان قدیم، حتی قبل از ارسطو، کمابیش شناخته شده بود. در آثار افلاطون (م. 437 ق.م) حماسه «به معنی الهام خداوندی است و در نظر وی هم به معنی تأمل فیلسوف است و هم پهلوانی و جنگاوری و هم به معنی الهام شاعر.» (صلیبا، 1366: 324)

ارسطو بیش از هر کسی، متون حماسی را به عنوان نوع مستقل ادبی به رسمیت شناخت. ابتدا از نظر امثال ارسطو، حماسه به متونی اطلاق می‌شد که «با زبان فخیم ادبی به موضوع جنگهای بزرگ و جدال‌های سرنوشت‌ساز اقوام یا گروهی از مردم بر محور پهلوان یا پهلوانان خاصی شکل گیرد و به سرانجامی شگرف ختم شود.» (زرین کوب، 1342: 27)

به‌تدریج، حماسه در طول زمان، کانون توجه دانشمندان حوزه‌های مختلف از جمله فلسفه قرار گرفت و با کندوکاوهای محققان و منتقدان ادبی جهان، صفا و وضوح بیشتری یافت و تعریف دقیق‌تری پیدا کرد. در اروپا و در دوران جدید، جان لاک، آن را به معنی «شعور دینی می‌داند که بر وحی متکـّی است.» (صلیبا، 1366: 324). به نظر او، حماسه «شعور دینی است که متکی بر وحی بدون عقل باشد یا شعور دینی که به یک وحی منزل ذاتی (درونی) مشخصی تبدیل گردد.»(صلیبا، 1366: 324)

زمینه‌ها و مایه‌های «حماسه عرفانی» در آثار ادبی فارسی

در تاریخ تفکر ایرانی ـ اسلامی،‌ شیخ شهاب‌الدین سهروردی (وفات 587 ه‍.ق.) را می‌توان یکی از بارزترین شخصیت‌های مبدع و طراح این اندیشه دانست

در حوزه شعر عرفانی نیز سنایی (وفات بین 525 تا 545 ه‍.ق.)، عطار (وفات 618 ه‍.ق.) و به‌ویژه مولوی را می‌توان مهمترین شخصیت‌های بزرگ این باور دانست. نیز سهم شیخ نجم‌الدین رازی (وفات 645 ه‍.ق.) و شیخ‌ فرید‌الدین عطار را در عرصه‌ی ادبیات منثور در آثاری همچون مرصاد العباد و تذکره الاولیا، بالاخص در وصف حال حسین بن منصور حلاج (مقتول به سال 309 ه‍..ق.) در پردازش قطعات حماسی ـ عرفانی در زمینه نثر عرفانی، نمی‌توان نادیده انگاشت

افزون بر اینها، اساطیر ایرانی نیز به عنوان رکن اساسی حماسه در شعر بسیاری از شاعران غیرحماسه‌سرا اعم‌ّ از عارف مسلک یا دیگران، نسل به نسل آن را در اشعار خود یاد کرده‌اند، از جمله در اشعار ناصرخسرو (وفات 481 ه‍.ق.). نظامی (وفات 614 ه‍.ق.)، خاقانی (وفات 582 یا 595 ه‍.ق)، حافظ (وفات 792 ه‍.ق) و دیگران، این اساطیر در دریای شعر آنان موج می‌زند. علاوه بر آن، در متون عرفانی فارسی، نمادهای اسطوره‌ای، دوشادوش متون حماسی، زینت‌بخش آنها و عظیم‌ترین نشان همگرایی متون حماسی و عرفانی به شمار می‌آید

«حماسه‌ی عرفانی» چیست؟

حماسه پیش از هر چیز یک صنعت و فن ظریف، پیچیده و نمادین اما به ظاهر ساده و آسان ادبی است. نوعی فن‌ّ جمال‌شناسانه است. ظرف و صورتی است ادبی همانند غزل، قصیده، مثنوی، نمایشنامه و داستان که محتوا و معانی گوناگونی را می‌توان در آن جای داد

حماسه می‌تواند پیامی انسانی و جهان شمول داشته باشد و محدود به اقوام و نژادی خاص در نظر گرفته نشود. لذا می‌تواند اخلاقی، تاریخی، اساطیری و از جمله عرفانی باشد؛ یعنی یک موضوع و درونمایه و تم متعالی بیانگر عشق به معبود ازلی باشد. البته ملت‌هایی که دارای تمدن و تاریخ‌اند، حماسه آنها پررنگ‌تر و اصیل‌تر است و بالعکس اقوامی که پیشینه چندان پرباری ندارند، می‌توان گفت که از داشتن حماسه به معنای واقعی محروم‌اند

آیا نمی‌توان حادثه‌ای سترگ و موضوعی پراهمیت چون سفر روحانی بندگانی بزرگ به بلندای آسمان معنویت و سیر عباد به سوی حضرت معبود از خاک به افلاک را به زبان و سبک حماسی بیان کرد؟ آیا شاعر حق ندارد برای چنین امر خطیری قالب ادبی حماسی را برگزیند؟ همچنانکه بزرگانی چون عطار در سرودن منطق‌الطیر چنین کرده‌اند؟ البته مرد خدا از روحیه شجاعانه‌ای برخوردار است که جز در برابر خداوند یکتا، به هیچ چیز و کسی تسلیم نمی‌شود و در برابر آنان سر فرود نمی‌آورد و شجاعت را به پایه‌ای می‌رساند که حتی بر روی نیمه تاریک و اهریمنی وجود خویش پای می‌نهد و با سلاح ورع و تقوی با آن می‌ستیزد و غالباً هم بر آن غالب می‌شود. علاوه بر آن، چنانکه از کتب عرفان و تصو‌ّف برمی‌آید، بیشتر اهل باطن از نیروی جسمانی فوق‌العاده هم برخوردار بوده‌اند. ابوالقاسم قشیری گویا در شناخت اسلحه و سواری و رموز پهلوانی چیزها می‌دانست که دیگران نمی‌دانسته‌اند

 پوریای ولی یا پهلوان محمود خوارزمی، هم شاعر بود هم عارف و درویش مشرب و هم پهلوان و نجم‌الدین کبری برغم زهد در عمل و ترک لذائذ دنیوی آن‌چنان شهامت و رشادتی از خویش نشان داد که بر تارک حوادث حماسی می‌درخشد و از این دست نمونه‌ها در زندگی عارفان نیز چشمها را به کر‌ّات خواهد نواخت که در اینجا مجال ذکر آنان فراهم نیست

تنها «نوع ادبی» حماسه نیست که ظرفیت معنایی متحو‌ّل و گسترده‌ای یافته است، بلکه بسیاری از «قالب‌های ادبی» دارای چنین گنجایشی هستند. مثلاً در زبان فارسی، غزل ابتدا به منظور بیان مفاهیم عاشقانه و غنایی شکل گرفت، اما در ادوار بعدی، ظرف بیان معانی گونه‌گون گشت. تحو‌ّل اساسی در مفاهیم غزل از زمان ورود عرفان و تصو‌ّف به عرصه‌ شعر فارسی آغاز گردیده بود و عارفان و صوفیان در قالب غزل، عشق زمینی را به آسمان بردند و با معشوق ازلی نرد عشق باختند. چنانکه در دوره مشروطه عمده غزل‌های شاعران بزرگ مفهومی اجتماعی و سیاسی پیدا کرد که اهل ادب از آن به عنوان غزل سیاسی ـ اجتماعی یاد می‌کنند. همین تحول و دگرگونی دوباره در جریان دگرگونی‌های جدید اجتماعی در عصر انقلاب اسلامی، ‌به‌ویژه در دوران جنگ تحمیلی در ایران تکرار شده است. باید گفت که این روحیه شاعر است که به نوع شعر، رنگ و حال و هوا می‌بخشد. اگر شاعر خود، حماسی باشد، غزل عاشقانه او نیز رنگ حماسی به خود خواهد گرفت

چه بسیار اهل دلی که با بهره‌گیری از غزل‌های معمولی، با هنرمندی و ظرافت و زیبایی مفهوم آن را براساس جهان‌بینی خود تغییر داده‌اند. غیر از غزل، ‌قالب‌هایی چون قصیده نیز از این تحول مضمونی و حتی ساختاری برکنار نمانده‌اند. در واقع می‌توان گفت با ورود جهان‌بینی عرفانی به عرصه‌ شعر و ادب فارسی، صورت ظاهری و تصویرگری‌های معمولی پیشینیان، بهانه و دستاویزی برای وارد کردن معانی متعالی و ملکوتی در حوزه ادب گردید و قالبهای ادبی آنان، با تحولاتی در خدمت این درونمایه‌ها و مفاهیم درآمد. بنابراین، برغم فاصله‌ فراوان مضمونی میان جهان‌بینی مادی و عرفانی، اهل دل با چه شگردهای شگفتی همان قالب‌های ادبی غزل، مثنوی و قصیده را ـ که ظرف بیان وصف‌های ملال‌آور، ‌مدح ستمگران و جهانخواران و روایت‌های افسانه‌ای یا تاریخی بود ـ در خدمت اندیشه‌های خود به کار گرفتند و این در حالی است که از نظر استمرارپذیری و ظرفیت پردازش مضمون عرفانی نسبت به مضامین وصف و مدح نیز طبعاً تفاوت ساختاری مهمی در شالوده‌ شعرهای عرفانی با اشعار پیشین می‌توان دریافت. افزون بر آن، متون حماسی از جنبه‌های گوناگون با متون عرفانی تناسب و همسانی بیشتری دارد. از جمله

الف ـ از نظر انعکاس همسان و پرورش مشابه موضوعات و بن‌مایه‌هایی[4] چون سفر و سیر و سیاحت، آزمون و ابتلا، خواب و رؤیا، رازناک بودن حوادث و رخدادها، متکی بودن بر مبانی و باورهای اسطوره‌ای و داشتن آرمانی والا و افق دید وسیع

ب ـ حادثه‌پردازی مشترک، چون جدال و کشمکش خیر و شر، نیک سیرتی و بدکرداری، تأویل و تفسیرپذیری، باور به اقتدار و جبر آسمانی و نیروهای ماورایی، حوادث ما فوق طبیعی، رضایت ندادن به وضع موجود، محوریت قهرمان و ; همچنین سمت و سوی نهایی جدالها که مآلاً به مرکزیت نیروهای خیر و شر مربوط می‌شوند؛ یعنی واقع شدن ایزدان در طرفی و اهریمن در سویی دیگر

ج‌ـ بهره‌گیری از نمادهای مهم و برجسته‌ای چون سیمرغ، دیو، اژدها، ابلیس، اهریمن، قاف، البرز، خورشید، ماه، کوه و دریا و ;

د ـ پردازش همسان و ظهور ساختار مشابه از جمله بهره‌گیری یکسان از ساختار روایی بلند، عموماً استفاده از قالب مثنوی

آنچه ذکر شد، از جمله مصادیق مشابهت، همسانی و همسویی است که در میان انواع و اشکال گوناگون ادبی فقط میان متون حماسی و عرفانی ممکن است به وقوع بپیوندد و ادبیات وصف و مدح نمی‌تواند در زمینه‌های مذکور با ادبیات عرفانی همسان و مشابه باشد و برعکس، ادبیات حماسی در این زمینه می‌تواند با ادبیات عرفانی برابری کند و شاید دسته‌بندی مسائل و توضیحی که در پی می‌آید، این مسأله را بهتر تبیین کند

ابعاد همسانی‌ها و وجوه تشابه متون حماسی و عرفانی

1ـ مبتنی بودن هر دو بر تماثل و همانند پنداری طبیعت با ماوراء طبیعت و تن آدمی با مجموعه طبیعت

2ـ انعکاس بن‌مایه‌ها و موضوعات مشترک مانند فر‌ّه‌ی ایزدی، متکی شدن به عالم غیب و ماوراء‌الطبیعه، سفر و سیر و سیاحت، امتحان و آزمون، خواب، رؤیا و راز، متکی بودن بر باورها و مبانی اسطوره‌ای، عنصر قهرمانی و نقش انسانها در روایت

3ـ حادثه‌پردازی مشترک مانند هفتخوان رستم با هفت وادی عشق به‌ویژه در منطق‌الطیر عطار، جدال و چالش دائمی و رویارویی خیر و شر و نیروهای اهریمنی و اهورایی، تأویل‌گرایی و تفسیرپذیری، اقتدارگرایی و باورمندی جبر آسمانی و اقتدار ماورایی، محوریت قهرمان، دخالت نیروهای ماوراء‌الطبیعی، نفی وضع موجود و آرمانگرایی، حوادث و وقایع خارق‌العاده و طولانی

4ـ بهره‌گیری مشترک از نمادهای مهم و اساسی همچون: سیمرغ، عنقا، هما، جام جم، آیینه اسکندر، دیو،‌ اژدها، شیطان، ابلیس، اهریمن، قاف، البرز، خورشید، ماه، آسمان، دریا، آب، کوه، دشت، صحرا، سروش، هاتف

5ـ پردازشهای همسان و ظهور ساختار مشابه مانند بهره‌گیری از ساختار روایی بلند و استفاده‌ بیشتر از قالب مثنوی، تفصیل و اطناب و طولانی شدن نقل روایتها و پیوند زدن برخی داستانها به یکدیگر، تحرک، پویایی و تنوع تصاویر و تغییر و تحول قهرمان و حالات روحی و روانی آنان، پافشاری و اصرار قهرمانها بر عزم راستین و آرمانی و; است

6ـ تشابه در پردازش شخصیتهایی چون: جمشید و کیخسرو، سلیمان و ذوالقرنین و اسکندر، فریدون و حضرت موسی(ع) در آغاز تولد و ; و اوان زندگی فریدون و یا حوادث عمر حضرت یعقوب در پایان، همچنین پردازش شخصیت ضحاک و فرعون، کاووس و نمرود، سیاوش و حضرت یوسف(ع)، موارد فراوان دیگر که به ویژه در حماسه‌های دینی فراوان به چشم می‌خورد

می‌توان گفت جدال در متون حماسی و عرفانی موجب صیرورت آن آثار و تکامل شخصیت قهرمان آنها از آغاز تا انجام است، زیرا اگر جدال نباشد نه قهرمانگری معنی دارد و نه حماسه پای می‌گیرد و نه متون عرفانی معنی پیدا می‌کند. مسأله‌ جدال در شاهنامه به حدی جدی و فراگیر است که گویا شاهنامه جز طرح جدال، چیز دیگری نیست؛ از جدال سنگ و آهن که آتش نتیجه‌ آن باشد تا جدال نفس امـّاره با جنبه‌های متعالی و قدسی انسان که جمشید و ضحـّاک و کاووس مظهر آن هستند

در جنگ بزرگ ایرانیان با قوای اهریمنی تورانیان و کشته شدن بزرگترین دشمن ایران و مظهر شر‌ّ و بدی (افراسیاب) که سراسر جلد چهارم و پنجم شاهنامه گزارش این نبرد است، فردوسی برای آنکه شکوه عظمت این نبرد را بیان کند در ابتدا و اثنای این جدال، نبردهای فرعی فراوان را گنجانیده است. آنجا که رستم اکوان دیو را به بند می‌کشد و به هلاکت می‌رساند، فردوسی می‌گوید

دگـر باره اکوان بدو باز خورد                             تهمتن چــو بشنید گفتــار دیو

بزد بر سر دیـو چون پیل مست                            همی خواند بر کـردگـار آفرین

تو مــر دیــو را مردم بدشناس                             نگشــتی بدو گفت: سـیر از نبرد؟

برآورد چــون شیـرجنگی‌غریو‌;                        سر و مغزش از گرز‌ او‌گشت‌پست

کــزو بود پیـروزی و زورکیــن                          کسی کـاو ندارد زیزدان سپـاس

در آثار مولوی نیز جدال و کشمکش پرنده روح با حصار تن و قهرمان روح با اژدهای نفس ـ برای رهایی از این قفس و بازگشت به عالم ملکوت ـ است؛

نفست اژدرهاست، او کی خفته است؟                  از غـم بـی‌آلـتـی افـســرده اســت

اما میدان و سطح این جدال در غزلیات شمس با مثنوی کمی تفاوت دارد. در غزلیات رتبه‌ این جدال که با شور و شیدایی تصویر می‌آفریند، نازلتر از جدال در مثنوی است که با ثبات و آرامش تصویرگری می‌کند. مولوی از همان آغاز مثنوی نبرد ازلی و ابدی را طرح کرده است

بشنو از نی چون حکایت می‌کند                         از جــدایـی‌هـا شـکـایـت مـی‌کـنـد

این شکایت و جدال همان نبردی است که می‌توان گفت سراسر مثنوی، تفسیر همین نجوا و تشریح همین جدال و برای بازگشت است. (زرین‌کوب، 1364)

جــان ز هجر عرش اندر فاقه‌یی                           تــن ز عـشـق خـار بـن چـون نـاقـه‌یی

جـان گشــاید سوی بـالا بالهـا                            در زده تــن در زمـیــن چـنـگـالـهــا

از موارد دیگر همانندی متون حماسی و عرفانی، ‌مسأله‌ خرق عادت و عناصر فوق طبیعی و خواب و رؤیا، جادو، آزمون، امتحان و ابتلا، سلوک و رازداری است

به عنوان نمونه، شواهدی از مشابهت رؤیا و خواب در شاهنامه و مثنوی نقل می‌شود

نگــر خواب را بیهـده نشمری                             به‌ویژه که شــاه جهـان بینـدش

یـکـی بـهـره دانــی ز پـیـغـمـبـری                      روان درخـشــنــده بــگـزیـنـــدش

اولیا را خواب، ملک است ای فلان                      همچنان اصحاب کهف اندر جهان

خواب می‌بینند و آنجــا خــواب نی                     در عــدم در مـی‌رونــد و بــاب نـی

آزمون و امتحان در شاهنامه و مثنوی:

به از آزمــایش ندیــدم گوا                    گـــوایـی سـخـنـگـوی و فرمـانــروا ( فردوسی )

گــرنبودی امتحــان هربدی                    هــر مـخـنــّث در وغــا ر‌ُسـتـم بـُدی (مولوی)

راز و سر‌ّ عام در شاهنامه و مثنوی:

نهــانش نوا کرد و کس را نگفت                        هـمــان راز او داشــت انـدر نـهـفـت

فردوسی

راز جــز با رازدان انبـاز نیست                              راز انــدر گــوش مـنـکر راز نـیـست

مولوی

با توجه به مطالب سابق‌الذکر، آیا می‌توان میان متون عرفانی با متون غیرحماسی از قبیل وصفی و مدحی چنین مشابهت‌ها و همگونی‌هایی را یافت؟ آیا می‌توان میان متون حماسی با متون پیشین چنین همانندی‌هایی را سراغ گرفت؟ پاسخ این پرسش در ادب فارسی منفی است و دلیل مهم ادعای این پژوهش این است که مشابهت‌های یادشده میان ادب حماسی و عرفانی به حدی عمیق و گسترده شد که به تدریج موجب گردید تا «حماسه‌ی عرفانی» در ادبیات فارسی تکوین یابد، نضج و گسترش پیدا کند و ماندگار گردد؛ حتی دردوره‌ معاصر به ویژه در جریان انقلاب اسلامی و پس از آن چنین حادثه‌یی تکرار شد

از سوی دیگر «حماسه‌ عرفانی» فراتر از حوزه‌ متون و مباحث ادبی، در حوزه‌ اندیشه‌ورزی و نظریه‌های فلسفی ایرانی نیز از جایگاهی والا و وسیع برخوردار است. پرچمدار این اندیشه شیخ شهاب‌الدین سهروردی است که به تبیین کامل اجزاء و عناصر آن پرداخته است و پس از او نیز استمرار یافته و در فرهنگ و ادبیات ایران اثر بسزایی گذاشته است تا جایی که رگه‌های اندیشه‌ وی را در آراء ملاصدرا نیز می‌توان سراغ گرفت. این نگرش در اندیشه‌ وارثان تفکـّر صدرایی در ایران به‌ویژه در برخی از آثار استاد مطهری آشکار است

تداوم و پی‌جویی این اندیشه موجب شد تا ادبیات فارسی نیز در تصویرگریها و آفرینش روایتها، به ویژه در دوران جنگ بزرگ هشت ساله؛ در سایه‌ی آن به سیر خود ادامه دهد

حماسه‌های غیر ملـّی و پذیرش حماسه‌ی عرفانی

نگارنده مدعی نیست که این نوع نگاه یا این تقسیم‌بندی خاص درباره‌ حماسه‌های همه‌ سرزمینها صدق می‌کند، بلکه بر آن است درباره‌ متون ادبی حماسی و عرفانی فارسی می‌توان براساس موازین علمی نقد ادبی، چنین تفسیری را عرضه کرد. این با نظر هگل درباره‌ تحو‌ّل و تکامل آثار حماسی نیز سازگار است. (مختاری، 1368)

امروزه این تقسیم‌بندی پذیرفته شده است که برخی حماسه‌ها از جمله مهابهاراتا و رامایانا یا بهشت گمشده‌ میلتون را حماسه‌هایی می‌دانند که ملّی و تاریخی نبوده، دینی، فلسفی یا اخلاقی خوانده می‌شوند و تقریباً عموم منتقدان در این اطلاق، اتفاق نظر دارند. یا حماسه‌هایی چون خاوران‌نامه‌ ابن حسام، حمله حیدری میرزا محمد رفیع خان باذل، خداوند‌نامه‌ صبای کاشانی، اردیبهشت‌نامه‌ سروش اصفهانی را نیز حماسه‌ ملـّی نمی‌پندارند، بلکه حماسه‌های دینی می‌دانند. بنابراین، حماسه‌های غیرملـّی امری پذیرفته شده است. آیا با چنین پیشینه‌یی از تقسیم‌بندی‌ها یا تلقی‌ها نمی‌توان به قسمی دیگر مشابه حماسه‌های اخلاقی، فلسفی و دینی؛ یعنی حماسه‌ی عرفانی قائل شد؟

حماسه‌ی‌ عرفانی در واقع، بازآفرینی حماسه‌های اساطیری، ملـّی، فلسفی و مذهبی است که رزم آفاقی در آن به درون و انفس مبدل شده است و در درون جغرافیای بزرگ نفس و روح، نبرد درمی‌گیرد چنانکه گاه گرد و غبار کشاکش قهرمان (روح) و ضد قهرمان (نفس) کم از برخاستن غبار جنگهای جغرافیایی طبیعت بیرون نیست

حماسه‌های عرفانی منثور فارسی نیز عموماً به صورت داستانهای رمزی و نمادین خلق شده‌اند؛ بسیاری از این آثار «رساله‌الطیر» نام دارند مانند رساله‌الطیر ابن سینا، رساله الطیر غزالی و رساله‌الطیر نجم‌الدین رازی. در آثار مذکور،‌پرنده که نماد و سمبل روح یا نفس ناطقه است پس از آگاهی از غربت خود در جهان ماده و زندان تن با راهنمایی، از عالم ملکوت و ماوراء‌ طبیعت مطلع گشته، از طریق وی با اصول و موانع عالم کبیر و صغیر آشنا می‌شود

موضوع اصلی در این رساله‌الطیرها به گونه‌یی است که پس از حصول خودآگاهی برای روح، حماسه‌ وی در قالب سفری عظیم و پرمخاطره آغاز می‌گردد. سفر از خاک تا افلاک؛‌روح باید در این مسیر پرمهلکه از غربت جسم و اعماق چاه تاریک تن یا عالم ماده به سوی اوج و عالم معنی و شرق نورانی و ناکجاآباد حقیقت‌سفر کند

نحوه‌ پردازش مواجهه‌ قهرمان؛ یعنی «روح با مهالک و جدالهای بزرگ او با موانع، در این آثار کاملاً با جدال و جنگهای حماسه‌های طبیعت بیرون همتایی دارد و گاه شکوه و همینه آنان پرکشش‌تر نیز می‌شود.» (پورنامداریان، 1367)

تأمـّلی بر حماسه‌های بزرگ جهانی از حیث رویکردهای عرفانی مضامین آنها

گیلگمش (هزاره‌ دوم پیش از میلاد) را به دلیل مرکزیت درونمایه‌ آن؛ یعنی جستجوی گیاه زندگی، می‌توان نوعی حماسه‌ عرفانی یا سازگار با محتوای عرفانی تلقی کرد. به ویژه آنکه «در جستجوی گیاه جاودانگی، سر به کوه و صحرا می‌گذارد و بعد از ماجراهای فراوان، این گیاه را به دست می‌آورد » (شالیان، 1377) چرا که در متون عرفانی فارسی صرف نظر از سوابق افراد که ممکن است در آغاز در ورطه‌های غیرعرفانی و غیراخلاقی گرفتار باشند ولی چون به فانی بودن لذات جهانی پی ببرند و در جستجوی جاودانگی و ماندگاری حقیقی برآیند و در تداوم طلب این حقیقت سفرها و مهالک پیاپی را درنوردیده تا به اکسیر جاودانگی و کیمیای بقا در معشوق ازلی دست یابند. نمونه این گونه افراد فضیل عیاض و بشر حافی و ابراهیم ادهم‌اند که چونان شیری سرخ، تن تیره و حصار عادات را می‌درند و فرو می‌ریزانند و به انسانی دیگر بدل می‌شوند

زنده یاد زرین کوب، درباره‌ ایلیاد و اودیسه‌ هومر نیز تحلیلی مشابه با دریافت فوق دارد. (زرین کوب، 1364: 122). افزون بر اینها، رگه‌هایی از رویکردهای عرفانی را می‌توان در بسیاری از آثار حماسی دیگر مشاهده کرد و محققان بسیاری بر این دریافت صحه گذاشته‌اند. از جمله در آثار حماسی رامایانا، حماسه‌ هندیان و نیز منظومه‌هایی که به حماسه‌ اخلاقی و انسانی اشتهار دارند؛ ایاتکار زریران و قسمتهای مهمی از شاهنامه‌ فردوسی و گرشاسبنامه‌ اسدی طوسی و برزونامه‌ عطایی رازی و منظومه‌ سیکلیک یونانیان و حماسه‌ آلمانی نیبلونگن و مجموعه حماسه‌های کهن فرانسوی اشانسون ـ اوژست و نیز در بهشت گمشده‌ جان میلتون به روشنی دریافتنی است

بدیهی است وقتی در چنین حماسه‌های انسانی و اخلاقی، رویکردهای عرفانی جلوه‌گر باشد، در حماسه‌هایی که کاملاً دینی هستند و در ادب فارسی تعداد آنها به بیش از 20 اثر می‌رسد (صفا، 1339) به طریق اولی مضامین عرفانی پررنگ‌تر و پرمایه‌تر خواهد بود

از نوشته‌های استاد مطهری در باب حماسه مستفاد می‌شود که سرمایه‌ او‌ّلیه و عناصر حماسی در متون دینی فراوان است که ورود آنها در متون ادبی همراه با پردازش متناسب آنان با شیوه‌های حماسه‌سرایی سزاوار توجـّه است

استاد مطهری حتی برخی سوره‌های قرآن کریم مانند «والعادیات» یا بخشهایی از نهج‌البلاغه را کاملاً حماسی قلمداد می‌کنند

نظر دانشمندان و منتقدان درباره‌ی تأیید اصل «حماسه عرفانی» و «حماسه روحانی»


[1] Enthousiasmos

[2] Enthusiasm

[3] Enthousiasme

[4] motif


برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید