مقاله موانع توسعه فرهنگی در جمهوری اسلامی ایران در word دارای 59 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد مقاله موانع توسعه فرهنگی در جمهوری اسلامی ایران در word کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است
توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است
بخشی از فهرست مطالب پروژه مقاله موانع توسعه فرهنگی در جمهوری اسلامی ایران در word
پیشگفتار
فصل اول (کلیات)
طرح مسئله
اهداف تحقیق
اهمیت تحقیق
سوال اصلی
سوالات فرعی
فرضیات تحقیق
متغیرها و مفاهیم عملیاتی
روش تحقیق
مشکلات و موانع تحقیق
سازماندهی تحقیق
فصل دوم- مفهوم توسعه و توسعه یافتگی
فرهنگ و توسعه
مفهوم فرهنگ
ویژگیهای عمومی فرهنگ
تاثیر فرهنگ بر توسعه و اهمیت مفهوم توسعه فرهنگی
استراتژی فرهنگی
فصل سوم- موانع توسعه در ایران
فرهنگ عمومی تاثیر گذار بر روند توسعه
تیپولوژی شخصیتی ایرانیان
نتیجه گیری
فهرست منابع
بخشی از فهرست مطالب پروژه مقاله موانع توسعه فرهنگی در جمهوری اسلامی ایران در word
1- سریع القلم، محمود . عقلانیت و آینده توسعه در ایران، (تهران- مرکز مطالعات استراتژیک خاورمیانه- چاپ دوم 1381)، ص
2- سریع القلم، محمود. سنت، مدرنیسم و فرهنگ توسعه، ماهنامه سیاسی و اقتصادی، سال هفتم، مهر وآبان 1371، ص
3- پهلوان، چنگیز. فرهنگ شناسی، (انتشارات پیام امروز- تهران- 1378) ص
4- یونسکو. فرهنگ و توسعه دو هیافت مردم شناختی توسعه ترجمه زمان چاپ وانتشارات وزارت ارشاد اسلامی، چاپ اول، تهران،
5- منصوری، جواد. فرهنگ استقلال و توسعه (تهران- وزارت امور خارجه- 1374) ص
6- سرمست، بهرام. کثرت گرایی فرهنگی و بحران مشارکت سیاسی، پایان نامه کارشناسی ارشد دانشگاه شهید بهشتی،خرداد 1374، ص
7- عظیمی، حسینی. مدارهای توسعه نیافتگی در اقتصاد ایران، چاپ دوم، (تهران- نشرنی- 1370) ص
8- کاظمی، سید علی اصغر. بحران نوگرایی و فرهنگ سیاسی در ایران معاصر، (تهران- نشر قومس- 1376) ص66
پیشگفتار
یکی از مباحث مهمی که در نیمه دوم قرن بیستم و به دنبال ظهور کشورهای تازه استقلال یافته جهان سوم در عرصه روابط بین الملل توجه بسیاری از اندیشمندان علوم سیاسی را به خود جلب نموده است، نوسازی و توسعه سیاسی و توسعه اقتصادی است. اما این سوال مطرح میشود که چرا تابه حال ایران نتوانسته است به الگویی درجهت نیل به توسعه سیاسی و اقتصادی دست یابد؟ در این مسیر با چه مشکلاتی مواجه میباشد؟
باعنایت به اهمیت این موضوع، مانیز در این پژوهش سعی نمودهایم ضمن ارائه تصویری از توسعه و ویژگیهای آن، به بررسی ساختارهای فرهنگی ایران بپردازیم و مهمترین علل توسعه نیافتگی ایران را فرهنگ حاکم بر روح ملت ایران ذکر نموده، و به عنوان راه حل توسعه فرهنگی را مقدم بر توسعه سیاسی و توسعه اقتصادی دانستهایم
ضمنا در این پژوهش سعی شده است ریشهای ترین مسائل موجود در بطن فرهنگ ایرانی و مشکلات ساختارهای اجتماعی ایران مورد بررسی قرار گرفته تا علل توسعه نیافتگی ایران در عرصه های سیاسی و اقتصادی مشخص تر گردد
در مجموع میتوان گفت که هدف اصلی در این تحقیق این است که توسعه سیاسی و توسعه اقتصادی در کشور ما، در مقام نخست به معنای پالایش ویژگیهای منفی و فرهنگی است که در طول تاریخ و در بستر زمان شکل گرفتهاند و رفع این موانع جز از طریق ایجاد یک نظام آموزشی کار آمد آن هم از طریق اهتمام جدی دولت که قادر به تربیت انسانهایی خلاق و با فرهنگ باشد میسر نیست. بدیهی است که رفع این نواقص در فرهنگ جامعه، بستری مناسب جهت توسعه همه جانبه را در کشور فراهم خواهد آورد
اثبات این موضوع که توسعه فرهنگی مقدم تر از توسعه سیاسی و توسعه اقتصادی است، انگیزه انتخاب موضوع از جانب محقق میباشد
طرح مسئله
دغدغه پیشرفت، توسعه یافتگی و ثبات سیاسی ایران همچنان ادامه دارد، درحالیکه بسیاری از کشورهای هم ردیف ما راه و افقهای خود را پیدا کردهاند، ما هنوز در نزاعهای فکری و سیاسی خود غوطهوریم. جالب اینکه مباحث پیشرفت و توسعه یافتگی را قبل از کشورهایی مانند مالزی، چین، کره جنوبی و… آغاز کردهایم.([1]) سوال اینجاست که چرا تاکنون ایران نتوانسته است به الگویی در زمینه توسعه دست یابد؟ چرا رهبران و نخبگان ایرانی از گذشته درس عبرت نمیگیرند و اشتباهات خود را مرتب تکرار میکنند؟ چرا خیلی فکر نمیکنند؟ و اگر هم فکر کنند صحیح فکر نمیکنند؟ اگر ریشه مسائل قبل از انقلاب را بخواهیم به بیگانگان و امپریالیسم نسبت دهیم مشکلات بعد از انقلاب را چگونه باید ارزیابی کنیم؟ ما ایرانیان خیلی ملت خودخواهی هستیم هیچ وقت نمیخواهیم بپذیریم که اشتباه کردهایم عموماً خارج از خود به دنبال علتها، مشکلات و ریشهها هستیم، زمانی امپریالیسم را سرزنش کردیم و اکنون که امپریالیسم در خانه ما نیست جریان و گروه دیگر را متهم میسازیم. همیشه به دنبال این هستیم که خود را توجیه کنیم. وقتی رهبران و نخبگان ایرانی اشتباه میکنند هیچ وقت از ملت عذرخواهی نمی کنند بلکه اشتباهات خود را به دیگران نسبت می دهند. مسئله دیگر این آنکه افکارمان خیلی مدرن است و مانند تکنولوژی سریع وارد میشود، ولی خلقیات ما که نتیجه وجود سالها استبداد در این مملکت است، همچنان تعیین کننده مانده است و سرنوشت مارا میسازد. ماافکار بسیار خوب خود را در سخنرانیها نتوانسته ایم به سیستم تبدیل کنیم. ظاهراً در نمایش فکر بیش از عمل لذت میبریم. باید بپذیریم انسانهابا سخنرانی تربیت نمیشوند، بلکه به طور مقطعی اهمیت مسائل تربیتی پی میبرند. تربیت یک جامعه تداوم، نظم.تفکر و انسانهایی متعهد و حساسی را میطلبد. دیگر آنکه ما سامان و استوار را دوست نداریم،چون سامان یافتن خیلی زحمت دارد. ساختن یک سیستم خیلی مشکل است. سیستم پذیری خیلی دشوارتر است، به همین دلیل ترجیع دادهایم با هیجانات و اوضاع روز زندگی کنیم. برایمان همان کافی است که درآمد نفت حداقل بقای ما را تضمین میکند و به همین راضی هستیم. مسئله دیگر اینکه عدهای میخواهند به زور عقاید خود را بر دیگران تحمیل کنند. برخی می خواهند تمام مردم ایران را مذهبی کنند، برخی به دنبال غربی کردن همه هستند، برخی به دنبال روشنفکر کردن همه هستند، اینها متوجه نیستند که هر کدام از این اسمها نوعی تحمیل به عامه مردم است. یک جامعه به همه نوع قشر نیاز دارد: مذهبی، غرب زده، روشنفکر، بومی و بسیاری از اقسام دیگر. آزادی در این دنیای پرتنوع و پرتلاطم عبارت است از اینکه هر کس تعلق فرهنگی خود را کسب کند و بدون تعرض و تعدی دیگران و دولت بتواند بدان عمل کند. عمده مشکل توسعه نیافتگی ایران در افکارمان نیست بلکه در تبدیل فکر به عمل است وناتوانی در ساختن سیستم است و نهایتا در شخصیت پرورش نیافته ماست. اینکه هرکسی برایش خودش مهم است و برای عقاید دیگران هیچ ارزشی قائل نمی باشد. در جامعهای که افراد این اندازه نسبت به هم دافعه دارند نمی توان یک سیستم اجتماعی را ساخت. ایده گفتگوی تمدنها را مطرح میکنیم و میخواهیم به جهانیان فن گفتگو بیاموزیم وهمه را به وحدت فراخوانیم اما برخلاف آنچه که دینمان به ما آموخته درمیان خود ترحم نداریم. حذف و حسادت و تخریب به شدت در میان ما رواج دارد و بر پایه محبت و عطوفت و همفکری و هم فهمی با یکدیگر معاشرت نمیکنیم. دو پایه مترولوژیک تمدن غرب، ساماندهی و تشکیل از یک طرف و ظرفیت نقد پذیری از طرف دیگر است. ما در هر دو نوع ضعیف هستیم
در کشور ما بدترینها، بیسوادترینها، گرسنهترینها، عقب ماندهترینها، ومنزوی ترینها به حوزه سیاست و تصمیم گیری وارد میشوند. هرکسی نباید به میدان نخبگی راه پیدا کند
در کشور ما به توانایی افراد اهمیت داده نمیشود، بلکه مردم به دنبال آدم «خوب» هستند. ایرانیان همیشه چه در سطح مدیریتی و چه در سطح روشنفکریمشکل «تشخیص موقعیت و وضعیت» خود راداشتهاند. بالاخره هر چه سریعتر ما باید ارتباط منطقی میان هویت («دینی»، ایرانی و جهانی) خود را روشن کنیم. قوی بودن هویت ملی و دینی ایرانیان در مقابل هویت جهانی آنان قرار گرفته است. در هویت ملی و دینی ایرانیان در مقابل هویت جهانی آنان قرار گرفته است. در حالیکه کشورهایی مانند مالزی، کره جنوبی، چین و برزیل توان تطبیق و همگون سازی میان منابع داخلی و بین المللی خود را پیدا کردهاند، ما چنین تواتنمندی را کسب نکردهایم. پیشرفت هر جامعهای مانند موقعیت یک فرد تابع انسجام انرژی آن جامعه یا فرد است تا هنگامیکه عناصر مختلف سیاسی، اقتصادی و به خصوص فرهنگی جامعهای از انسجام و منطق درونی برخوردار نباشند نمیتوان مجموعه آن جامعه را در مسیر پیشرفت یا توسعه یافتگی سوق داد. توسعه یافتگی به طور اصولی تابعی از عوامل ومحرکهای داخلی است. اگر به هر دلیل علم وارد عرصه عمل و فکر یک جامعه نشود و یا با ارزشهای آن تلفیق منطقی نیابد، نباید در انتظار پیشرفت و تمدن بود،نظام داخلی یک کشور باید از ظرفیت پذیرش و ترکیب و تربیت توامان باشد تا امکانات داخلی و خارجی خود را تشکل بخشد. بیماری یک فرد قبل از آنکه به آلودگی محیط خارجی مربوط باشد، از ضعف و آسیب پذیری جسمی او ناشی میشود. واکسیناسیون فرهنگی و درونی نیز دقیقا به همین منظور یعنی قوام بخشیدن به درون، افزایش قوای درونی و آماده سازی داخلی برای مقابله با هجوم خارجی توصیه میشود.([2])
بنابراین چه در توسعه یافتگی و چه د رتوسعه نیافتگی چه در پیشرفت و بالندگی و تمدن سازی و چه در عقب ماندگی و سقوط و اضحلال و زوال، درون مهمتر از برون است. زوال انسانها، مجموعهها و تمدنها ابتدا ازدرون آغاز میگردد. به همین تناسب و معادله شکوفایی و شوکت انسانها، مجموعهها و تمدنها نیز از درون شروع میشود. دستیابی به تشکل اجتماعی و حل تدریجی بحران مشروعیت، منوط به تحول و آموزشی فرهنگی است. چه جامعه و چه نخبگان به این تحول فرهنگی در ایران نیازمندند
پیشرفت و توسعه حاصل یک نگاه خاصی به زندگی و هستی میباشد و بدون توجه به چنین نگرشی توسعه یافتگی و پیشرفت ممکن نیست و برای ایجاد چنین نگرشی در جامعه وجود یک فرهنگ مناسب برای توسعه لازم و ضروری میباشد. فقدان فرهنگ مناسب در ایران همواره به عنوان مانعی در مسیر توسعه سیاسی و توسعه اقتصادی این کشور قرار داشته است. پس سنگبنای هر نوع توسعهای، توسعهای توسعه فرهنگی است یعنی قدم اول در راه رسیدن به توسعه «جامعه توسعه یافته» تلاش در فرهنگ سازی و ساخت یک سیستم فرهنگی منسجم از جانب دولت است و قدم دوم باید این باشد که توسعه سیاسی و اقتصادی همپا و به موازات هم رشد کنند، نه توسعه اقتصادی بر توسعه سیاسی مقدم است«دیدگاه آقای رفسنجانی» و نه توسعه سیاسی بر توسعه اقتصادی مقدم است (دیدگاه آقای خاتمی) بلکه در مرحله اول توسعه فرهنگی مقدم است و بعد باید توسعه سیاسی و اقتصادی که موجبات رشد کمی «اقتصادی» و رشد کیفی «سیاسی» را موجب میگردد
ممکن است این سوال مطرح شود که در کشوری مانند ایران که با این همه معضلات سیاسی و اقتصادی رو به روست در درجه اول باید اولویت توسعه اقتصادی باشد یعنی مثلا حل تورم، کاهش فقر و… یا باید در درجه اول توسعه سیاسی مقدم باشد (مثلاً احزاب در ایران شکل بگیرند، مشارکت سیاسی به وجود آید و …) یا اینکه باید سرمایهگذاری خارجی جذب شود و … اینجانب تمام این مسائل را قبول دارم ولی معتقدم زمانی میتواند فقر را ریشه کن ساخت،زمانی میتوان تورم را مهار کرد که مثلاً فلان برنامهریز اقتصادی و یا مسئول اجرایی واقعا خودش در صد حل این مسائل باشد نه اینکه در حوزه اقتصادی مسئولین مملکت، مرکب از مشتی افراد دزد و یا فاسد یا خائن و یا بیسواد و … باشند. که فقط منافع فردی و جناحیشان مطرح است و نه مردم. فقط به فکر سود خود و اطرافیانشان هستند ونه مردم ومملکت پس مشکل در نخبگان است و این نخبگان هم که از کره مریخ و ماه نیامدهاند. آنان در همین مملکت و در همین جامعه که همه مردم آن به فکر خود میباشند به دنیا آمده و بزرگ شدهاند. پس این مسئله بر میگردد به فرهنگ و فرهنگ سازی یعنی تا زمانیکه حس وطن پرستی نوع دوستی و مردم خواهی درمیان اکثریت ایرانیان نباشد توسعه سیاسی و اقتصادی رخ نمیدهد. اگر سرمایه گذاری خارجی جذب شود فواید آن ابتدا به جیب یک سری افراد خاص واردی شود. اگر بدون توسعه فرهنگی بخواهند مشارکت سیاسی به وجود بیاورند، مشارکت سیاسی تبدیل به جناح پرستی و دیکتاتوری واستبداد میشود چون ما ایرانیها هنوز کار با یکدیگر را نیاموختهایم. زیرا فرهنگ ایرانی استبداد پرور است. و هیچ وقت توسعه سیاسی بدون توسعه فرهنگی و توسعه اقتصادی بدون توسعه فرهنگی امکان پذیر نمیباشد. در مجموع ریشههای عقب ماندگی ایران را بایستی در ضعف نهادها و بنیانهای سیاسی اقتصادی و اجتماعی جستجو کنیم که به نوعی به عامل فرهنگی مرتبط میشوند. تاریخ به ما نشان داده که هیچ نیرویی قویتر از وطن دوستی برای تحول ملی وجود ندارد به همین دلیل پیشنهادی میشود که دولتمردان ما قبل از اینکه سمت اجرایی قبول کنند، یک دوره کار گاه فشرده وطن دوستی ببینند تا بدانند که برای چه سرزمین کار میکنند