تحقیق عشق الهی در word دارای 63 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد تحقیق عشق الهی در word کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است
توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است
بخشی از فهرست مطالب پروژه تحقیق عشق الهی در word
مقدمه
فصل اول
کلیات
1-1-تعریف و تبیین موضوع
ضرورت و اهمیت تحقیق-2-1
فایده و اهداف تحقیق-3-1
پیشینه-4-1
طرح مسئله و پرسشهای تحقیق-5-1
فرضیه تحقیق-6-1
-7-1روش تحقیق
1-8-ساختار و محدوده تحقیق
تعریف مفاهیم و اصطلاحات کلیدی-9-1
مشکلات و موانع تحقیق-10-1
1-11-تعریف عشق
1-12-ماهیت عشق
1-13-عشق تجلی فطرت
1-14-عشق از پایه های اسلام
1-15-تنها معشوق
1-17-آثار عشق
فصل دوم
عشق حقیقی ومجازی
2-1-انواع عشق
2-2-عرفا و عشق
2-3-عشق غیر الهی
2-4-عشق و بیماری دلی
2-5-عشق مجازی زمینه عشق حقیقی
2-6-عشق مجازی
2-7-زن جلوهای از جمال الهی
2-8-مرد جلوهای از جمال الهی
2-9-مراتب عشق از دیدگاه عارفان
2-10-اهمیت روحانی عشق بشری
2-11-یادخدا
2-12-نهایت عشق در قران
2-13-نحوه محبت خداوند به بندگان
2-14-واژه عشق در قرآن
2-15-عشق به خدا از منظر روایات
2-16-محبوب ترین مردم نزد خدا
2-17-انواع حب
2-17-2-حب نامقدس
فصل سوم
آثار عشق الهی
3-1-آثار عشق الهی
3-2-سرانجام محبت پرودگار
3-3-عشق و مسیر خلقت الهی
3-4-درخواست عشق از خداوند
3-5-آنچه بندگان محبوبیت آن را از خداوند خواستارند
3-6-اسوه های عشق ورزی
3-7-رابطه با آفریدگار
3-8-ویژگیهای عشق الهی
مقاله تحقیق
نتیجه گیری
راهکارها
1-11-تعریف عشق
عشق یکی از مقامات عارفانه است مقام عشق،میل و علاقه کلی قلب به جانب محبوب و دوری از غیر او و همیشه مقصود بودن محبوب و صرف همت برای اوست. در این صورت محبت استوار می شود. و صورت آن محکم و سلطنت آن گسترده و اتش سوزان شوق چیره می گردد اگر چه عشق لازمه محب است، با نگاه به صورتهای زیبا و خوبیهای کامل و گران قدر و شکلهای لطیف معانی، خماری نگاههایی که اراده را هدف سازد، عشق را تجدید میکند و آن را از هر طرف به سوی محب می کشد و شوق او را از هر جانب تازه می گرداند، محب گروگان دلدادگی و گرفتار بیماری می گردد
1-12-ماهیت عشق
نوشتن درباره عشق را چه سود؟ برای فهم ماهیت عشق، باید تجربهاش کرد؛ همانطور که مولانا جلالالدین گفته است.
هرچه گویم عشق را شرح و بیان چون به عشق آیم، خجل گردم از آن در عین حال، نوشتن درباره عشق، هرچند فقط، با کلمات و مفاهیم سروکار پیدا میکند، ولی قادر است به نوعی روح و روان خواننده را بدان متوجه و متفطن سازد و این خود میتواند او را مهیا کند تا تجربهای هر چند محدود از عشق داشته باشد؛ ولی خود عشق را نمیتوان به توصیف عشق، محدود کرد، هر قدر هم روشن و شاعرانه باشد. با همه این احوال سخن آنان که خود به واقع عاشق بودهاند، میتواند اسباب یادآوری شود و عشقی را که در جان همه مردان و زنان خانه دارد، در درون برخی افراد بیدار سازد. با سخن مناسب میتوان آتش عشق را برافروخت اگر گوهر جان آماده سوختن در این آتش باشد؛ بدون این آتش، زندگی ارج و اعتبار خود را از کف میدهد؛ باز هم به قول مولانا: هرکه این آتش ندارد، نیست باد!
حال با مابعدالطبیعه عشق آغاز میکنیم. عشق جزء جداییناپذیر واقعیت است. عشق چیزی است که موجودات را جذب یکدیگر و نیز جذب مبدأشان میکند. عشق چیزی نیست مگر آتشی که نورش روشنایی میدهد و گرمایش دل را زنده میکند و حیاتبخش است. همچنین عشق طوفانی است که قادر است نفس را زیرورو و زندگی روزمره را نابود کند. عشق زندگی است، ولی میتواند مرگ نیز باشد. عشق مستلزم شوق و رنج فراق و همچنین جذبه وصال است. به علاوه عشق از شئون و اطوار وجود، جدایی ناپذیر است. فقط در مسیحیت نیست که خدا را عشق دانستهاند، بلکه برطبق قرآن کریم نیز یکی از اسمای حضرتش عشق یا «الودود» است. و از آنجا که عشق جزء ذاتالهی است، همه وجود که صادر از اوست، سرشار از عشق است. همانطور که قرآن میفرماید: «خداوند نور آسمانها و زمین است»، نورانیت این نور با علم مرتبط است و گرمایش با عشق. هیچ عرصهای از عرصههای وجود نیست که عشق درآن یافت نشود، مگر از منظر خاصی در مرتبه بشری که در آن خداوند ما را مختار قرارداده است که عشق بورزیم یا نورزیم؛ ولی در مرتبه بشری نیز میتوان گفت حتی کسانی هم که به خدا یا همسایه عشق نمیورزند، هنوز به خودشان عشق میورزند
تا آنجا که به عالم مربوط است، اگر فقط به حقیقت عشق آگاه شویم، عشق را در جای جای آن به عیان میتوان دید. شاخههای درختان، به دلیل عشق در جهت نور میبالند و حیوانات براثر عشق از فرزندانشان مراقبت میکنند. حتی افلاک به دلیل نیروی عشق در حرکتاند که ما این نیرو را به صرف نیروی فیزیکی و کمی تنزل میدهیم و آن را «گرانش» مینامیم. همانطور که دانته در پایان کمدی الهی مینویسد، وصال روحانی غایی مستلزم تجربه و درک این معناست «عشق که خورشید و دیگر ستارگان را حرکت میدهد.»
عشق، همانند رحمت، در شریانهای عالم جاری است و ما انسانها میتوانیم به معشوقمان، از یک مخلوق زمینی، به ویژه یک شخص انسان گرفته تا خود خدا عشق بورزیم و میورزیم؛ ولی در حقیقت عشق با خدا آغاز میشود، نه با ما. مسیح(ع) در دو فرمان اساسی به پیروانش فرمود: «نخست به خدا که به خلقتش عشق میورزد و سپس به همسایه، عشق بورزید.» قرآن کریم بنیاد مابعدالطبیعی این عشق را به دست میدهد؛ بدین صورت که میفرماید: خدا مردمی را خواهد آورد که «یحبهم و یحبونه» آنان را دوست میدارد و آنان نیز او را دوست دارند» [1]این آیه که عارفان در حین قلم زدن درباره عشق بارها آن را نقل کردهاند، روشن میسازد که پیش از هر چیز خداوند به آفریدههایش عشق میورزد و در نتیجه این عشق، ما میتوانیم به او عشق بورزیم. به علاوه، همانطور که در دو فرمان مسیح(ع) آمده است، محبت خداوند بر محبت همسایه که به معنای همه آفریدههاست و فقط به معنای انسانها نیست، تقدم دارد
بنابر این از نگاه بشری، عشق به لحاظ مابعدالطبیعی و بنابر تبیین عارفان، مراتبی دارد: اول از همه عشق خداوند به خویش است و سپس عشق او به آفریدههاش، از جمله ما انسانها؛ و در نتیجه همین عشق خداوند به آفریدههایش، عشق در حقیقت موجودات در همه مراتب هستی، جریان دارد. پس از آن عشق ما به خدا وجود دارد و بالاخره عشق ما به دیگر موجودات که در نظر خداباوران، برگرفته از عشق به خداست؛ بنابر این فهم معنوی عشق از عشق نفس به خودش، عشق دروغینی که در بیشتر مردان و زنان معمول شده است، فراتر میرود. فقط از طریق این سلسله مراتب و رابطه میان مراتب مختلف آن، نیروی معنوی و تحولآفرین عشق که حتی میتواند عشق نفس به خود را تبدیل به عشق به خدا و دیگران کند، قابل فهم است؛ ولی عامل دیگری با ماهیت دقیقتر هم در این میان وجود دارد و این عامل، ابزار و همچنین محتوای وحیی است که ما را به خدا پیوند میدهد
آیا میتوان به عنوان یک مسیحی، عاشق خدا بود، بیآنکه به مسیح(ع) عشق ورزید؟ پاسخ کاملاً روشن است
همین حقیقت در مورد اسلام نیز صدق میکند؛ در این دین عشق به پیامبر(ص) شرط لازم برای عشق به خداست. میتوان این حقیقت را این گونه خلاصه کرد: برای عشق ورزیدن به خدا، ابتدا او باید به ما عشق بورزد، و خداوند دوست نمیدارد کسی را که به پیامبر یا پیام آن پیامبر عشق نورزد
از آنجا که عشق با خداوند آغاز و از او صادر میشود، عشق حقیقی در این عالم، در نهایت جز عشق به خدا نیست. مسیحیان صدر مسیحیت از دو واژه آگاپه و ارس برای فرق گذاشتن میان عشق الهی و بشری یا کیهانی استفاده میکردند و این تمایز هنوز برای بخش اعظم الهیات مسیحی، به خصوص الهیات کاتولیک، محوریت دارد. عرفا راه متفاوتی در پیش میگیرند. آنها با تلقی «ارُس» به عنوان سایه و نردبان آگاپه، تمایز اکیدی میان این دو قائل نمیشوند. بلکه از عشق حقیقی، یعنی عشق انسان به خداوند و عشق مجازی سخن میگویند و عشق مجازی شامل همه انواع عشقی است که به ظاهر خارج از پیوند عاشقانه میان خدا و انسانها و مستقل از آن است. برطبق این دیدگاه، بیشتر آنچه را که عشق میانگاریم، به هیچ وجه عشق حقیقی نیست، بلکه فقط به معنای مجازی است. به علاوه سلسله مراتب دیگری در عشق وجود دارد که از مراتب مختلف عشق مجازی تا عشق حقیقی امتداد مییابد؛ عشق حقیقی همیشه خدا را در بر دارد و میتواند عشق به کسی یا چیزی را، ولی البته در خدا، شامل شود. در عین حال حتی عشق مجازی هم کورسویی از عشق حقیقی است؛ زیرا در نهایت فقط یک عشق با مراتب متعدد تجلی وجود دارد.
1-13-عشق تجلی فطرت
دعای صبح و آه شب کلید گنج مقصود است
بدین راه و روش میرو که با دلدار پیوندی
یاری گرفتن از موجودات ماورایی برای غلبه بر نیروهای مختلفی که آدمی را احاطه کردهاند، همیشه و همه جا در زندگی بشر مشاهده میشود. در این کوران حوادث و بحرانهای زمان، انسان سرگردان با مواجهه این جریانات مختلف، همواره به دنبال التیام و آرامش و ارتباط و انس با منبع غنی ماورایی است
این کنش و یا حتی واکنش نفس آدمی را هر چه که بنامیم، حقیقت آن چیزی به جز خواندن خداوند نیست، هر چند خدا در هر دین و مذهبی به گونه ای خاص معرفی شده و با تلقی پیروان سایر ادیان متفاوت میباشد. ما این حقیقت را دعا مینامیم
اشتراک همه انسانها در دعا کردن، ما را به عاملی مشترک در درون همه انسانها رهنمون میشود. که ریشه در فطرت آدمیان دارد.[2]
فطرت، نوعی خاص از آفرینش است که مخصوص انسان بوده و هیچ گاه تغییر نمیکند[3]، هر چند ممکن است گاهی در تلاطم حوادث و غفلتها دچار ضعف و فتور گردد، اما هرگاه که این پردهها از برابر دیدگان حقیقت جوی آدمی به کناری روند فطرت انسانی مجال بروز و ظهور مییابد. ناهمواریها و مشکلاتی که آدمی در برون رفتن از آنها هیچ دست آویزی نمی یابد، مهمترین عرصه تجلی این خصوصیت ذاتی انسان است. این نکته در قرآن کریم، در آیات 8 سوره زمر، 65 عنکبوت و 32 لقمان، مورد اشاره و بلکه تصریح قرار گرفته است.[4]خداوند متعال در این آیات کار کرد فطرت انسانی را در مواقع خطر به تصویر میکشد، مسافرت دریایی و گرفتاری در میان امواج سهمگین یکی از مواردی است که امید انسان را از دست یابی به ساحل نجات از بین میبرد، و دقیقا در همین حالت است که انسان در درون خود راه نجاتی را مییابد و دست به دعا بر میدارد. همین حقیقت در روایتی از امام صادق (علیه السلام) نیز مورد تاکید قرار گرفته است.[5] بنابر این دعا تجلی فطرت خدا خواه و خدا شناس آدمی است. دکتر آلکسیس کارل نویسنده و انسان شناس فرانسوی، در نگاشته کوتاهی که درباره نیایش دارد، این احساس را احساس عرفانی نامیده و دعا را کشش روح به سوی کانون غیر مادی جهان، پرواز روح به سوی خدا، پرستش عاشقانه نسبت به مبدا حیات میخواند.[6]
در قرآن کریم دعا سبب توجه و اعتنای خداوند به انسان معرفی شده است، به گونه ای که میفرماید اگر دعای شما نبود خداوند به شما اعتنا نمی کرد.[7]در روایاتی که در باب دعا وارد شده است، نکاتی وجود دارد که در یافتن علت این توجه خاص و نیز در شناخت حکمت نهفته در دعا، ما را یاری میکند. همانند این که: حتی اگر بند کفشتان هم پاره شد آن را از خدا بخواهید[8] و یا این که از طرف خداوند خطاب به حضرت موسی شده است که نمک غذایت را هم از من طلب کن.[9] در حالی که میدانیم خداوند متعال تمام عالم را در اختیار انسان قرار داده است.[10]امام باقر ـ علیه السلام ـ نیز در روایتی در ذیل آیه«ان الذین یستکبرون عن عبادتی سیدخلون جهنم داخرین.»(60 غافر) مراد از این عبادت را دعا ذکر کردهاند.[11]و لذا به تفسیر ابن فهد حلی، عالم بزرگ شیعی کسانی که در مقابل دعا استکبار نمایند کافر خوانده شدهاند.[12] و میدانیم که هدف از خلقت انسان عبودیت دانسته شده است.[13]
نتیجه آن که، دعا مظهر بندگی انسان است، بندگی آن است که انسان در مقابل پرودگار عالم از خود اراده ای نداشته باشد و تمام عالم را در ید قدرت او ببیند. اگر کسی این جهان بینی را نداشته باشد و برای غیر خدا قدرتی در عرض او به رسمیت بشناسد از دایره توحید خارج شده و داخل عرصه شرک و کفر میگردد. و دعا به محضر خداوند به معنی نفی قدرتهای غیر الهی است. و هر چه انسان در توحید به مراتب بالاتری برسد
دعای او نیز بیشتر و خالص تر میشود و به همین دلیل در روایت آمده است که هر که خدا را بیشتر بشناسد دعایش هم بیشتر خواهد شد.[14] و چنین فردی حتی برای تهیه نمک غذا هم در خود استقلال نمی بیند و این نهایت توحید افعالی است. و برای بیان همین نکته است که در روایات تاکید شده است که هنگام دعا از دیگران نا امید باشید و همه امیدتان به خدا باشد.[15] پس مهم ترین حکمت و فلسفه دعا این است که دعا اعلام بندگی است و اظهار فقر و وابستگی به منبع لایزال الهی و غنای مطلق« اوست. نکته دیگری که در دعا وجود دارد و از جهت دیگر بندگی انسان را به ثبوت میرساند، این است که خداوند خود به این عمل امر فرموده است و دعا کردن انجام یکی از فرامین الهی است. «ادعونی استجب لکم»[16]، «ادعوا ربکم تضرعا و خفیه»[17]حکمت دیگر دعا رسیدن به اهداف، از طریقی غیر از طریق مرسوم است، توضیح آنکه: می دانیم که انسان با تمامی دانایی و توانایی در مقابل بسیاری از نیروهای شناخته و ناشناخته عالم کاری از پیش نمی برد در حالی که در موارد فراونی نیازمند غلبه بر این نیروهاست، و نیز میدانیم همه عالم به اراده الهی اداره میشود و او بر هر کاری تواناست، با توجه به این دو نکته آشکار میشود که دعا و طلب از خدا در واقع، به معنی به خدمت گرفتن نیروها و قوای موجود در جهان میباشد. یعنی دعا نیز یکی از ابزار و وسایلی است که خداوند در اختیار انسان قرار داده است تا او را به اهدافش برساند، و شاید به همین دلیل باشد که در روایت آمده است که دعا قضای حتمی را نیز بر میگرداند.[18] و یا اینکه پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) دعا را سلاح مومن برای غلبه بر دشمنان و نیز فراوانی رزق او دانستهاند.[19] و به تعبیر امیر المؤمنین(علیه السلام) کلید خزائن الهی در اختیار انسان نهاده شده است.[20]
عالی ترین حکمت موجود در دعا این است که موجب تقرب به خداست، دعا فرصت مناجات و نجوای بیواسطه و انس با پروردگار عالم است که در حقیقت برترین امتیاز و ویژگی را دعا داراست
امام صادق(علیه السلام) در حدیثی میفرمایند: شما با هیچ وسیله ای همانند دعا نمی توانید به خدا نزدیک شوید[21]. ایشان در روایت دیگری فرموده اند نزد خدای عزو جل منزلتی است که فقط با مسألت و دعا میتوان به آن مقام رسید.[22]
گویند تمنایی از دوست بکن سعدی
جز دوست نخواهم کرد از دوست تمنایی
1-14-عشق از پایه های اسلام
امام علی علیه السلام در نهج البلاغه پایه های اسلام را از محبت می داند از انجا که می فرماید:ثُمَ اِنَّ هذا الاسلامَ دینُ الله الذی اصطفاهُ لِنَفسه و اصطَنَعهَ علی عینهِ وَ اصطَفاهُ خیرَه خَلقِه وَ أقامَ دَعائمهُ علی مَحَبَتِه
سپس آگاه باشید که اسلام آیینی است که خداوند برای خویش برگزیده و پایه ای آن را بر محبت قرار داده است .[23]
1-15-تنها معشوق
فَأَسألَکَ یا مولایَ سُؤال َمَن ; لا وَلِیَّ لَهُ دُونَکَ
پس ای مولای من ، از تو درخواست می کنم، درخواست کسی که دوستی برایش غیر تو نیست.[24]
1-16- عشق نمود خداخواهی و خداجویی
این ویژگی در فطرت همه انسانها نهفته است. انسانها حتی کسانی که در پیدا کردن مصداق حقیقی خداوند به اشتباه و انحراف رفتهاند همیشه به سراغ خدا و پرستش اویند
حضرت امام سجاد علیهالسلام در صحیفه سجادیه در نخستین دعا بیانی دارد که به فطرت خداجوی انسان اشاره میکند
به قدرت و توانایی خود آفریدگان را آفرید، و آنان را به اراده و خواست خویش به وجود آورد بی این که از روی مثال و نمونهای باشد، سپس آنان را در راه اراده و خواست خویشتن روان گردانید، و در راه محبت و دوستی به خود بر انگیخت.[25]
امام علیهالسلام در دعاهای بیست، بیست و یک، بیست و هشت، پنجاه و دعاهای بسیار دیگر،[26] بیاناتی دارند که اشاره به خدا خواهی و خدا جویی انسان به هنگام اضطرار و تنگناها دارد. ایشان در یکی از این دعاها به خداوند عرضه میدارد
بار خدایا مرا چنان قرار ده که هنگام اضطرار به (کمک و یاری) تو (بر دشمن) حمله آورم، و هنگام نیازمندی از تو بخواهم، و هنگام درویشی (یا ذلت و خواری) بهدرگاه تو زاری کنم، و مرا چون بیچاره شوم به یاری خواستن از غیر خود و چون فقیر گردم به فروتنی برای درخواست از غیر خویش و چون بترسم به زاری کردن پیش غیر خود آزمایش مفرما.[27]
هدف امام علیهالسلام از طرح مفهوم خدا خواهی، که از مبانی تربیتی در اسلام به حساب میآید، توجه دادن انسانها به فطرت خداجویشان است، این گرایش، از طریق توجه دادن انسان به خدا، در اصلاح رفتارهای وی تأثیرگذار است. انسان خداجو بهخاطر فطرت خدا خواهیاش همیشه خدا را در نظر دارد و در اثر همین توجه، آلوده به گناه و معصیت خدا نمیشود و رفتارهایش با نیت خالص و در جهت تقرب به خدا انجام میپذیرد
1-17-آثار عشق
از جمله آثار عشق، به دست آوردن ارزش و کسب منزلت، نزد پروردگار عالم خواهد بود در سوره فرقان می خوانیم:«قل ما یعبوا بکم ربی لولا دعاوکم»؛ «بگو پروردگارم ارجی برای شما قائل نیست اگر دعای شما نبود» مفهوم آیه این است که اگر جایگاه و منزلتی نزد خداوند دارید به خاطر دعا و نیایش است
امام صادق (ع) نیز می فرماید:«نزد خدای متعال، مقام و منزلتی است که کسی به آن مقام نمی رسد مگر به درخواست و دعا.»
امام صادق (ع) در جمله دیگری می فرماید:«نزد خداوند مقامی است که جز با دعا و تقاضا، نمی توان به آن رسید و اگر بنده ای، دهان خود را از دعا فرو بندد و چیزی تقاضا نکند، چیزی به او داده نخواهد شد، پس از خدا بخواه تا به تو عطا شود؛ چرا که هر دری را بکوبید و اصرار کنید، سرانجام گشوده خواهد شد.»
اعمال عبادی هر کدام به نوبه خود، رابطه انسان با پروردگار جهان را برقرار نموده عبد را به خدای سبحان، نزدیک تر می نماید و باعث محبوبیت انسان، نزد خداوند می شود، دعا و نیایش که بهترین عمل عبادی است باعث می شود انسان دعا کننده را، خداوند دوست داشته باشد
امام باقر (ع) می فرماید:«به راستی خدای عزوجل از میان بندگان مومن خود، آن بنده را دوست دارد که بسیار اهل دعا و نیایش باشد بر شما باد که هنگام سحر تا طلوع خورشید را برای دعا انتخاب کنید زیرا در این ساعات، درهای آسمان، گشوده می شود و روزی بندگان تقسیم می گردد و خواسته های بزرگ به اجابت می رسد.» [28]
خدای سبحان نیز به خاطر دعا و نیایش حضرت ابراهیم (ع) از او تجلیل و تمجید می نماید آن جا که می فرماید:«ان ابراهیم لحلیم اواه منیب» (هود 75) امام باقر (ع) در بیان آیه می فرماید:«اواه کسی است که بسیار دعا می کند.»[29] امام علی (ع) نیز می فرماید:«محبوب ترین عمل نزد خداوند دعا و نیایش است.» [30]دوست داشتن عملی، باعث محبوبیت عامل آن، خواهد شد
1-18-توبه کنندگان و وجوب محبت خداوند
اجعَلنا عِندَکَ مِنَ التَوابینَ الذینَ أوجبتَ لَهُم مَحَبَتَک
ما را در نزد خود از توبه کنندگانی قرار ده که دوستی ات را بر انها واجب نموده ای .[31]
فصل دوم
عشق حقیقی ومجازی
[1] مائده /
[2]اصول کافی ، ج 2 ، ص 12و
[3]فطرت در قرآن ،ص 23
[4]زمر/ 8 و عنکبوت / 65ولقمان /
[5]معانی الخبار ،4-
[6]نیایش ،ص 11-
[7]فرقان/
[8]میزان الحکمه ،ج2 ، ص872
[9]همان
[10]لقمان / 20 و جاثیه /
[11]عده الداعی و نجاح الساعی ، ص
[12]همان
[13]ذاریات /
[14]میزان الحکمه ، ج2 ،ص
[15]همان ، ص
[16]غافر /
[17]اعراف /
[18]میزان الحمه ، ج2 ، ص
[19]مکارم الخلاق ، ج2 ، ص8 ، حدیث
[20]نهج البلاغه ، نامه
[21]میزان الحکمه ، ج2 ، ص
[22]همان ، ص 869 ، حدیث
[23] نهج البلاغه ، خ 12/
[24] فرهنگ نامه موضوعی ، سید احمد سجادی، دعای 52 ، بند 8و
[25]دعای 1 / بند 3-
[26]دعای 13، 22،
[27]دعای 20/بند
[28]الکافی ،ج2 ،ص
1مستدرک الوسایل ، ج2 ،ص
[30]الکافی ، ج2 ، ص
[31] فرهنگ نامه موضوعی ، صحیفه سجادیه ، سید احمد سجادی ، دعای 45 ، بند