مقاله حقیقت نفس و حدوث جسمانى آن در نزد فارابى در word دارای 19 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد مقاله حقیقت نفس و حدوث جسمانى آن در نزد فارابى در word کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است
توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است
بخشی از فهرست مطالب پروژه مقاله حقیقت نفس و حدوث جسمانى آن در نزد فارابى در word
چکیده
مقدّمه
سابقه تاریخى
حقیقت انسان
مادى بودن نفس انسان در ابتداى وجود
مراتب عقل بشرى
خروج از هیولانیت و نیل به تجرّد
اقسام معرفت
چه کسانى به تجرّد از مادّه نائل مىشوند؟
اختیارى بودن تجرّد نفس از مادّه
چالشهاى نظریه فارابى در حدوث جسمانى نفس
نتیجهگیرى
منابع
بخشی از منابع و مراجع پروژه مقاله حقیقت نفس و حدوث جسمانى آن در نزد فارابى در word
ـ ارسطو، درباره نفس، ترجمه و تحشیه علىمراد داودى، چ چهارم، تهران، حکمت، 1378
ـ افلاطون، دوره آثار افلاطون، ترجمه محمدحسن لطفى و رضا کاویانى، تهران، خوارزمى، 1357
ـ طوسى، خواجه نصیرالدین، شرحالاشارات و التنبیهات، تحقیق حسن حسنزاده آملى، قم، بوستان کتاب، 1386
ـ فارابى، ابونصر، آراء اهل المدینه الفاضله، تحقیق و تعلیق البیر نصرى نادر، ط. السادسه، بیروت، دارالمشرق، 1991م
ـ ـــــ ، السیاسه المدنیه، تحقیق و تعلیق فوزى مترى نجّار، بیروت، مطبعه الکاثولیکیه، بىتا
ـ ـــــ ، فصول منتزعه، تحقیق و تعلیق فوزى مترى نجّار، تهران، مکتبهالزهرا، 1405ق
ـ ـــــ ، مقاله فى معانىالعقل، بىجا، بىنا، بىتا
ـ ناصر خسرو، جامعالحکمتین، تصحیح و مقدّمه فارسى و فرانسوى هانرى کربن و محمد معین، تهران، کتابخانه طهورى، 1363
ـ ـــــ ، زادالمسافرین، بىجا، کتابفروشى محمود مسجد سلطانى، بىتا
چکیده
در تاریخ فلسفه، درباره حقیقت نفس و چگونگى حدوث آن، دو گروه به طرح دیدگاه پرداختهاند: 1) مشّاییان؛ 2) صدراییان. مشّاییان «نفس» را روحانیهالحدوث و روحانیهالبقاء مىدانند، امّا صدراییان آن را جسمانیهالحدوث و روحانیهالبقاء مىپندارند. تصوّر مىشود فارابى نیز که یکى از مشّاییان به حساب مىآید، همین قول را پذیرفته است؛ ولى در حقیقت، اینطور نیست و او را باید قائل به حدوث جسمانى نفس دانست. فارابى بر آن است که انسان یکى از اجسام، و مرکّب از مادّه و صورت است. از نظر او، نفس انسان در ابتداى تکوّن در مادّه حادث مىشود و تا زمانى که به مرتبه تعقّل نرسد، همچنان مادّى و جسمانى است. آن عدّه از انسانها که به درک معقولات، و مرتبه تجرّد مىرسند، و داراى نفس غیرمادّىاند، به عقول فناناپذیر مىمانند؛ امّا سایر نفوس نظیر بقیه صورتهاى هیولانى، با فروپاشى مادّه و بدن، فاسد مىشوند و سرانجام همچون جانوران نابود مىگردند (از اینرو، پس از مرگ، زنده نیستند و بهشت و جهنّم ندارند.)
کلیدواژهها: فارابى، نفس، حدوث جسمانى نفس، بقاى روحانى نفس
مقدّمه
با نگاهى گذرا به تاریخ فلسفه و نظریات فیلسوفان راجع به «نفس» و حقیقت آن، پى مىبریم که درباره حقیقت نفس و چگونگى حدوث آن، دو دیدگاه مطرح است: 1) دیدگاه مشّاییان؛ 2) دیدگاه صدراییان. مشّاییان «نفس» را روحانیهالحدوث و روحانیهالبقاء مىدانند، امّا صدراییان آن را جسمانیهالحدوث و روحانیهالبقاء مىانگارند. پس، مشّاییان برآناند که «نفس» حقیقتى همواره مجرّد است که در محدوده زمانى حدوث تا مرگ، به بدن تعلّق دارد؛ ولى صدراییان پذیرفتهاند که «نفس» در ابتداى وجودش پدیدهاى جسمانى است، امّا به مرور زمان و در مرحلهاى از تکامل، به تجرّد مىرسد. و پس از آنکه به تجرّد رسید، قبل از مرگ به بدن تعلّق تدبیرى دارد و بعد از مرگ به نحو مجرّد باقى مىماند. اغلب، تصوّر مىشود که عموم مشّاییان، به ویژه استوانههاى حکمتشناسى اسلامى (مانند فارابى و ابنسینا)، به روحانیهالحدوث بودن نفس اعتقاد دارند؛ ولى این تصوّر درست نیست. البته، ابنسینا قائل به این نظریه است؛ امّا فارابى دیدگاهى نزدیک به دیدگاه فیلسوفان حکمت متعالیه دارد. در این مقاله، مىکوشیم نظریه فارابى را در این زمینه بررسى کنیم
سابقه تاریخى
قبل از پرداختن به نظریه فارابى در مورد حقیقت نفس و چگونگى حدوث آن، مهمترین دیدگاههاى فیلسوفان پیش از او را در این زمینه به اجمال طرح مىکنیم تا زوایاى بحث روشنتر گردد
الف) نظریه افلاطون: از نظر افلاطون نفس انسان جوهرى مجرّد مىباشد؛ این جوهر که قبل از پیدایش بدن وجود داشته است، با حدوث بدن، به آن تعلّق مىگیرد. نفس و بدن دو جوهر متبایناند که از حین تکوّن بدن تا مرگ، به نحوى با هم مرتبط مىشوند. افلاطون رابطه نفس و بدن را به رابطه راکب و مرکب، و رابطه پرنده محبوس در قفس و خود قفس تشبیه کرده است. در نگاه او، نفس با تفلسف یا همان فعّالیت عقلانى از زندگى جسمانى نجات مىیابد: نفس اگر به مقام تفلسف رسیده باشد، بعد از فلسفه (= فعّالیت عقلانى)، از زندان بدن و عالم مادّى رها مىشود. این نظریه را افلوطین نیز پذیرفته است.1 محمّدبن زکریاى رازى نیز به این نظریه قائل بوده است
ب) نظریه ارسطو: از نظر ارسطو، «نفس» صورت بدن، و «بدن» مادّه نفس است و از ترکیب آن دو، انسان به وجود مىآید3 امّا در نفس انسان، قوّهاى به نام «عقل» وجود دارد که داراى دو حیثیت فاعل و منفعل است. عقل منفعل همان عقل مادّى است که با مرگ بدن و متلاشى شدن آن، فاسد مىگردد؛ ولى عقل فاعل (که شارحان ارسطو مانند اسکندر افرودیسى آن را «عقل فعّال» نامیدند) واقعیتى مجرّد است که بعد از مرگ بدن، باقى است.4 ارسطو سعادت نهایى انسان را فعّالیت عقل نظرى او و تأمّل درباره حقایق هستى شمرده است
به سخنان افلاطون و ارسطو درباره نفس، نکات انتقادى فراوانى وارد است که اینک مجال طرح آنها نیست. شایان ذکر است که نه در فلسفه افلاطون، چگونگى تعلّق جوهر مجرّد قدیم به بدن تبیین شده و نه در فلسفه ارسطو چگونگى تکوّن عقل مجرّد در نفس انسانى که صورتى مادّى است. بعد از افلاطون و ارسطو، این مسئله با تفسیرها و تقریرهاى جدیدترى که در آنها به برخى از اشکالات قبلى پاسخ داده شده بود، مورد توجه قرار گرفت. نظریه فارابى در اینباره را مىتوان تفسیر تازه و اصلاحشدهاى از نظریه ارسطو دانست که در ادامه، برخى از ابعاد آن را کاوش خواهیم کرد
حقیقت انسان
فارابى معتقد است: انسان یکى از اجسام ششگانهاى است که عالم را تشکیل مىدهند. از نظر او، مبادى تشکیلدهنده اجسام عبارتاند از: نفس، صورت، و مادّه.5 بدین ترتیب، همانطور که از ترکیب مادّه و صورتْ جسم به وجود مىآید، از ترکیب مادّه و نفس نیز انسان ایجاد مىشود. انسان (= حیوان ناطق) جسمى مرکّب از نفس و بدن است: «بدن» مادّه انسان، و «نفس» صورت او به شمار مىرود. البته، نفس صورتى ممتاز است که از همه صورتهاى جسمانى دیگر برتر مىباشد.6 فارابى، در معرفى مراتب اجسام، پایینترین مرتبه را عناصر بسیط چهارگانه دانسته و به دنبال آن، به ترتیب، از معادن، نباتات، حیوانات غیرناطق و بالأخره حیوان ناطق یاد کرده است. انسان که واپسین جسمى مىباشد که در عالم حادث شده، حاصل پیچیدهترین و مرکّبترین اختلاط عناصر چهارگانه است.7 «قوّه غاذیه» اوّلین قوّهاى است که در انسان شکل مىگیرد؛ به دنبال آن، به ترتیب، قواى حاسّه، متخیّله، و عاقله در انسان شکل مىگیرد. البته، همراه و متناسب با هریک از قواى حاسّه، متخیّله، و عاقله، قوّه نزوعیه نیز در انسان به وجود مىآید.8 قوّهاى که انسان با داشتن آن از دیگر حیوانات متمایز مىگردد، قوّه عاقله است.9 انسان به وسیله قوّه عاقله علوم و صناعات مختلف را کسب مىکند، افعال جمیل را از قبیح تشخیص مىدهد، درباره آنچه شایسته است انجام گیرد یا ترک گردد تأمّل و اندیشه مىکند، و خیر و شر را مىشناسد
مادى بودن نفس انسان در ابتداى وجود
قوّه عاقله (= ناطقه)، در انسان، قوّهاى مادّى است. فارابى در آثار خود، بارها، به این مطلب اشاره کرده است
1 «وامّا انفسنا نحن فانها تکون اوّلاً بالقوّه ثم تصیر بالفعل و ذلک انّها تکون اوّلاً هیئات قابله معدّه لان تعقل المعقولات; .»
2 «ثمّ صور الحیوان الناطق، و هى الهیئات الطبیعیه الّتى له بما هو ناطق، ارفع من صور الحیوان غیر الناطق.»
3 «وامّا الانفس فانّها مادامت لم تستکمل و لم تفعل افعالها کانت قوى و هیئات فقط معدّه لان تقبل رسوم الأشیاء، مثل البصر قبل ان یبصر; والناطقه قبل ان تحصل فیه رسوم المعقولات، و تکون صورا، فاذا حصلت فیها الرسوم بالفعل، اعنى ; رسوم المعقولات فى القوّه الناطقه، باینت حینئذ الصور.»
4 «و القوّه الناطقه، التى هى هیئه طبیعه، تکون مادّه موضوعه للعقل الفعّال الّذى هو بالفعل عقل.»
5 «امّا اهل المدن الجاهلیه، فان انفسهم تبقى غیرمستکمله، و محتاجه فى قیامها الى المادّه ضروره، اذ لم یرتسم فیها رسم حقیقه بشىء من المعقولات الاوّل اصلاً;. و هؤلاء هم الهالکون و الصائرون الى العدم على مثال مایکون علیه البهائم والسباع والافاعى.»15 6 «و امّا اهل المدینه الفاسقه، فان الهیئات النفسانیه الّتى اکتسبوها من الآراىء الفاضله، فهى تخلص انفسهم من المادّه.»
6 «و امّا العقل الانسانى الّذى یحصل له بالطبع فى اوّل امره، فانّه هیئه ما فى مادّه معدّه لان تقبل رسوم المعقولات: فهى بالقوّه عقل هیولانى و هى ایضا بالقوّه معقولاً.»