مقاله معقول ثانى فلسفى در فلسفه مشّایى ـ اشراقى (از خواجه نصیر تا میرداماد) در word دارای 37 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد مقاله معقول ثانى فلسفى در فلسفه مشّایى ـ اشراقى (از خواجه نصیر تا میرداماد) در word کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است
توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است
بخشی از فهرست مطالب پروژه مقاله معقول ثانى فلسفى در فلسفه مشّایى ـ اشراقى (از خواجه نصیر تا میرداماد) در word
چکیده
مقدّمه
مفاهیم مشمولِ «معقول ثانى» و «اعتبارى» از دیدگاه خواجه
معناى معقول ثانى و اعتبارى بودن مفاهیم فلسفى
الف) ذهنى صرف بودن مفاهیم فلسفى
ب) تعابیر دالّ بر رابطه مفاهیم فلسفى با خارج و چگونگى تفسیر آنها
گزاف نبودن حمل مفاهیم فلسفى بر امور خارجى
1 قاضى عضدالدین ایجى (756ق)
2 سعدالدین تفتازانى (793ق)
3 غیاثالدین منصور دشتکى شیرازى (949ق)
دیدگاههاى جدید
1 ملّاعلى قوشچى (879ق)
2 سیّد سند (903ق)
3 جلالالدین دوانى (910ق)
4 میرداماد (1040ق)
نگاهى به برخى از مفاهیم فلسفى از نظر میرداماد :
نگاهى کلّى به وضعیت مسئله «معقول ثانى فلسفى» از دوره خواجه نصیر تا دوره ملّاصدرا
الف. دیدگاه کلّى گروه دوم در باب خارجیت اتّصاف
ب. معناى «معقول ثانى» و تحولات آن در این دوره
ج. مفاهیم فلسفى و نحوه خارجیت آنها
نتیجهگیرى
منابع
بخشی از منابع و مراجع پروژه مقاله معقول ثانى فلسفى در فلسفه مشّایى ـ اشراقى (از خواجه نصیر تا میرداماد) در word
ـ ابنسینا و طوسى، خواجه نصیرالدین، شرحالإشارات و التنبیهات، تهران، دفتر نشر کتاب، 1361
ـ تفتازانى، سعدالدین، شرحالمقاصد، قم، شریف رضى، 1370
ـ دشتکى شیرازى، غیاثالدین منصور، اشراق هیاکلالنور لکشف ظلمات شواکل الغرور، تهران، میراث مکتوب، 1382
ـ دوانى، جلالالدین، سبع رسائل، تهران، میراث مکتوب ،1381
ـ سبزوارى، ملّاهادى، شرحالمنظومه، تصحیح حسن حسنزاده آملى، تهران، ناب، 1369
ـ سهروردى، شهابالدین، مجموعه مصنّفات، تهران، پژوهشگاه علوم انسانى و مطالعات فرهنگى، چ سوم، 1380
ـ طوسى، خواجه نصیرالدین، اساسالإقتباس، تصحیح مدرّس رضوى، تهران، دانشگاه تهران، چ سوم، 1361
ـ ـــــ ، تلخیصالمحصّل (نقدالمحصّل)، تهران، دانشگاه تهران، 1359
ـ ـــــ ، مصارعالمصارع، قم، مکتبه آیهاللّه المرعشى، 1405ق
ـ ـــــ و حلّى، حسنبن یوسف، کشفالمراد، قم، مؤسسه النشر الاسلامى، 1407ق
ـ قوشچى، علاءالدین علىبن محمّد، شرح تجریدالعقائد، بىجا، رضى، بىتا
ـ مرزبان، بهمنیاربن، التحصیل، تصحیح مرتضى مطهّرى، تهران، دانشگاه تهران، 1349
ـ ملّاصدرا (صدرالدین محمّدبن ابراهیم شیرازى)، الشواهدالربوبیه، تهران، مرکز نشر دانشگاهى، چ دوم، 1360
ـ ـــــ ، الحکمه المتعالیه فى الاسفار العقلیه الاربعه، قم، مکتبه المصطفوى، چ دوم، 1368
ـ میرداماد (میرمحمّدباقر بن محمّدحسین استرآبادى) و علوى عاملى، سیّداحمد، تقویمالایمان، تهران، دانشگاه تهران، 1381
ـ ـــــ ، القبسات، تهران، مؤسسه مطالعات اسلامى دانشگاه مکگیل، بىتا
ـ ـــــ ، مصنّفات، تهران، دانشگاه تهران، 1381
چکیده
با ظهور خواجه نصیرالدین طوسى، جریانى فلسفى شکل مىگیرد که به میرداماد ختم مىشود؛ این جریان به رغم بهرهگیرى از تحلیلهاى فلسفىِ مشّایى، فراوان، تحت تأثیر فلسفه اشراق قرار داشته است. خواجه نصیر در زمینه مفاهیم فلسفى، به دیدگاه شیخ اشراق قائل است و اینگونه مفاهیم را ذهنى محض مىداند. امّا برخى که سرآغاز آنان قوشچى است، این مفاهیم را ناظر به خارج پنداشته و حمل آنها را به ملاکِ جهات خارجىِ موضوع دانستهاند؛ براى مثال، دوانى (از پیشگامان این اعتقاد) معقول ثانى را چنان معنا کرده است که مستلزم خارجى نبودن مفاهیم فلسفى نیست. این در حالى است که میرداماد دریافته است که معقول ثانى به معناى عام را باید به دو دسته معقول ثانى «منطقى» و «فلسفى» تقسیم کرد: در دسته نخست، عروض و اتّصافْ ذهنى مىباشد؛ ولى در دسته دوم، تنها عروض است که ذهنى مىباشد. بدین ترتیب، اصطلاح «معقول ثانى» در این دوره ـ به تدریج ـ دستخوش تحوّل مىگردد و سرانجام به دو گروه تقسیم مىشود
کلیدواژهها : معقولات اولى، معقولات ثانیه، معقول ثانى فلسفى، عروض، اتّصاف، خواجه نصیرالدین طوسى، میرداماد
مقدّمه
خواجه نصیر که آغازگر جریان فلسفىِ مشّایى ـ اشراقى است، با وجود بهرهگیرى از بررسىهاى فلسفىِ مشّایى، تحت تأثیر اشراق قرار دارد و در دیدگاههاى مهمى همچون «اصالت ماهیت»، از پیروان آن مکتب محسوب مىشود. گاهى این مسئله به صورت تهافت اجمالى در میان آراى خواجه ظاهر مىشود؛ مثلا او به رغم پیروى کامل از دیدگاههاى شیخ اشراق درباره مفاهیم فلسفى، در برخى موارد، ناخودآگاه از نوع تحلیلهاى فلسفىِ مشّاییان تأثیر پذیرفته و به خارجیت آن مفاهیم اشاره کرده است. گاه این مطلبْ در قالب ترکیبى از دیدگاههاى دو مکتب مشّاء و اشراق بروز مىیابد؛ مانند دیدگاهى که به نوعى میان اصالت ماهیت و خارجیت وجود، جمع نموده است. امّا از آنجا که این تأثیرپذیرىِ دوگانه به ظهور دستگاه فلسفى جداگانهاى منتهى نشده است، نمىتوان نام جدیدى بر آن نهاد و مطابق مطلب پیشگفته، بهتر است آن را مشّایى ـ اشراقى بنامیم
این جریان فلسفى، در بسیارى از آراى خویش، از خواجه تأثیر پذیرفته است؛ خواه در دیدگاههایى که به پیروى از او ارائه شدهاند و خواه در دیدگاههاى جدید که حول محور آراى وى و چه بسا با نقد آن آرا شکل گرفتهاند. یکى از علّتهاى اصلى این مطلب، محور قرار گرفتن کتاب تجرید خواجه بوده است؛ توضیح آنکه در طول این دوره، تجرید محور تمامى مباحث کلامى و فلسفى را تشکیل مىداده و گویا حاشیهنویسى بر آن یکى از افتخارهاى علمى بزرگ محسوب مىشده است. سبب مهم دیگر، در این زمینه، اقدام خواجه در پرورش شاگردان برجستهاى همچون علّامه حلّى بوده که تا قرنها به واسطه زنجیره «استاد و شاگردى»، بسیارى از بزرگان را به طور غیرمستقیم شاگرد وى ساخته است. براى نمونه، مکتب فلسفى ـ کلامى شیراز را باید وامدار خواجه دانست
در مسئله مورد بحث نیز جریان مزبور داراى دو دیدگاه اصلى است: دیدگاه خواجه و پیروان وى، و دیدگاههاى مخالف (جدید). نشان خواهیم داد که هر دو دیدگاه تحت تأثیر خواجه شکل گرفتهاند. این دیدگاهها ذیل سه قسمت، مورد بررسى قرار خواهند گرفت
1 «معقولات ثانیه فلسفى» از دیدگاه خواجه؛
2 اصطلاح «معقول ثانى» در نزد خواجه؛
3 تعریف و ویژگىهاى «معقول ثانى»
خواجه همچون اسلاف خویش، اصطلاح «معقول ثانى» را در معناى امور ذهنىِ صرف به کار مىبرد که از احوال و عوارض ذهنىِ معقولات اولى محسوب مىگردد: «; و المعقولات الثانیه هى العوارض الّتى تلحق المعقولات الأولى الّتى هى حقایق الموجودات و أحکامها المعقوله.» با توجه به این عبارت، «معقولات اولى» برگرفته از خارجاند، حقایق خارجى را تشکیل مىدهند، و احکام ذهنى آنها «معقولات ثانیه» نامیده مىشوند. بدین ترتیب، خواجه معقول ثانى را معقولى مىداند که از حیثیات ذهنىِ معقول اول گرفته و بر آن عارض مىشود؛ از اینرو، او این واژه را معادل «معقول ثانى منطقى» در کلام متأخّران مىانگارد. معقول اول نیز برگرفته از خارج، و مفهوم ماهوى است. خواجه اصطلاحى مثل «اعتبار» را مرادف با «معقول ثانى» به کار مىگیرد و بر ذهنى بودنِ آن تأکید مىکند: «; کلّ واحد منها امر اعتبارى یحکم به العقل على الحقایق اذا انضمّ بعضها الى بعضٍ فى العقل.» «; الامور الاعتباریه الّتى توجد فى العقل فقط;؛ ; اعتبارات عقلیه یعتبر العقل من الامور العقلیه.»
علّامه حلّى نیز در عبارات شرحى خود، ترادفِ واژه «اعتبار» و «اعتبارى» با واژه «معقول ثانى» را پذیرفته و بر ذهنى بودن آن واژهها تأکید ورزیده است. بدین ترتیب، خواجه دو واژه «معقول ثانى» و «اعتبار» (و نظایر آن) را در مفهوم واحدى به کار مىبرد و این دو واژه، در آثار وى، بر امورى اطلاق مىشوند که بىتردید ذهنىاند. به نظر مىرسد که خواجه اصطلاحاتى همچون «معقول ثانى» و «اعتبارى» را کاملا تحت تأثیر شیخ اشراق به کار گرفته است
مفاهیم مشمولِ «معقول ثانى» و «اعتبارى» از دیدگاه خواجه
محقّق طوسى چند دسته از مفاهیم را معقول ثانى و امور اعتبارى دانسته است که در ذیل ارائه مىگردد
الف) مفاهیم منطقى : ذاتى، عرضى، جنس، فصل، نوع، کلّى، جزئى، وضع، حمل، مثلان، متخالفان، محمول و; . اینگونه مفاهیم، به تصریح، معقول ثانى و اعتبارى دانسته شدهاند
ب) برخى از مقولات و مفاهیم ماهوى : جوهریت، اضافه و مفاهیمِ نسبى و اضافى چون فوقیت و تحتیت، اجناسِ ماهیاتِ بسیط مثل لون و عدد، که در نزد دیگران از امور ماهوى و به طور کلّى جزء امور خارجى محسوب مىشوند، نزد خواجه معقول ثانى و امور ذهنىاند
ج) مفاهیم فلسفى : در آثار خواجه، بسیارى از مفاهیم فلسفى نیز معقول ثانى و اعتبارى شمرده شدهاند. فهرست این مفاهیم بدین شرح است: وجود، وحدت، وجوب، امکان، شىء، تشخّص، حقیقت، ذات، ماهیت، عرض، علّیت (مؤثریت)، معلولیت (متأثریت)، تقدّم و تأخّر، وحدت و کثرت، حدوث و قدم، امتناع و عدم. بدینترتیب، وى بیشتر مفاهیم فلسفى (چه فراگیر و چه غیرفراگیر) را در زمره معقولات ثانیه قرار مىدهد و در این مسیر، از شیخ اشراق نیز فراتر مىرود؛ چه اینکه شیخ اشراق «تشخّص» را به تصریح، غیراعتبارى شمرده و برخى مفاهیم غیرفراگیر فلسفى را با عدم ذکر، در زمره اعتبارات عقلى، مجمَل گذاشته است (امّا خواجه این مفاهیم را در این حیطه آورده است.) در بیشتر عبارات مربوط به هریک از مفاهیم یادشده، افزون بر تصریح به «معقول ثانى»، «اعتبارى» یا «امر عقلى» بودنِ این مفاهیم، بر ذهنى صرف بودن و عدم خارجیت آنها نیز تأکید مىشود. از اینرو، توهّم آنکه خواجه این مفاهیم را معقول ثانى فلسفى ـ در معناى اصطلاحى آن ـ دانسته است، نه امور ذهنى و اعتبارى، به کلّى باید کنار گذاشته شود؛ به ویژه با توجه به آنچه در تعریف و مفهومشناسىِ اصطلاحات فوق (معقول ثانى، اعتبارى و امر عقلى) گفته شد
د) برخى از مفاهیم دیگر : مفاهیم دیگرى وجود دارد که البته مىتوان آنها را در ذیلِ برخى از عناوین گذشته گنجاند؛ این مفاهیم در عبارات خواجه، اعتبارى و ذهنى معرفى شدهاند : موصوفیت (منطقى)، تغایر (فلسفى)، بساطت و ترکیب (فلسفى)، تناهى و عدم تناهى (فلسفى) و;
دلیل عمده خواجه در این جهت، همان دلیل لزوم تسلسل از فرضِ وقوع این مفاهیم در خارج است که اسلاف وى، به ویژه بهمنیار و شیخ اشراق، آن را به عنوان اصلىترین استدلال اخذ کردهاند
محقّق طوسى، همچون اسلاف خود، عنوان جامع و خاصّى به مفاهیم فلسفى نداده و تنها این مفاهیم را در ذیل حیطه کلّى «معقولاتِ ثانیه» قرار داده است. با توجه به اشاره صریح خواجه به معقول ثانى (و اعتبارى بودنِ معقولات فلسفى)، در این بخش از مقاله، به ذکر جنبههایى از بحث اعتبارى بودن مفاهیم فلسفى از دیدگاه خواجه مىپردازیم
معناى معقول ثانى و اعتبارى بودن مفاهیم فلسفى
ضرورت بحث در اینباره این است که از سویى، عباراتِ دالّ بر معقول ثانى و اعتبارى بودنِ مفاهیم فلسفى، بر ذهنىِ صرف بودن مفاهیم فلسفى دلالت دارند و از سوى دیگر، عبارات بسیارى از ریشه داشتن این مفاهیم در خارج حکایت مىکنند که همین عبارات مرجع نظر برخى از صاحبنظران در خارجى دانستن مفاهیم فلسفى در دیدگاه خواجه، و گرداندن مفهوم واژه «معقول ثانى» در لسان خواجه از ذهنى به امور خارجى بوده است
الف) ذهنى صرف بودن مفاهیم فلسفى
عبارات متعددى بر این مطلب تأکید دارند که مفاهیم فلسفى هنگامى در ذهن نقش مىبندند که امور خارجى (ماهیات) تعقّل شوند؛ زیرا از تعقّل آنها، حالتى در ذهن پدید مىآید که موجب تعقّل مفاهیم فلسفى مىشود. در اینگونه عبارات، دیده مىشود که همه شئون مفاهیم فلسفى، و هر مفهوم اعتبارى ناظر به خارج، در خودِ ذهن تصویر مىگردد؛ حتى مطابقت این مفاهیم با خارج (به عنوان معیار صدق آنها) انکار مىشود و تعقّل مفاهیم فلسفى، ناشى از «کون» و نحوه وجود ذهنى معقولات اولى و ویژگى خاص آنها در ذهن تلقّى مىگردد. به سخن دیگر، خصوصیتى که در عبارات شیخ اشراق، به عنوان توجیه منشأ انتزاع و گزاف نبودنِ حمل مفاهیم فلسفى (و مفاهیم اعتبارى ناظر به خارج) ذکر شده بود و ابهام داشت، در عبارات خواجه، به تصریح ذهنى و غیرخارجى دانسته شده است. شایسته است، به عباراتى در این زمینه بپردازیم
فالمؤثریه المذکوره فیها امرٌ اضافیٌّ یثبت فى العقل عند تعقّل صدور الأثر عن المؤثر فإن تعقّل ذلک یقتضى ثبوت امر فى العقل هو مؤثریه کما فى سائر الإضافات و عدم مطابقته للخارج لایقتضى کونه جهلا فإن ذلک انّما تکون جهلا اذا حکم بثبوته فى الخارج و لم یثبت فى الخارج; فمطابقته ثبوته فى العقل دون الخارج
این عبارت به خوبى نشان مىدهد که خصوصیت ذهنى امور خارجى (تعقّلُ ذلک) موجب مىشود که امرى در ذهن شکل بگیرد به نام «مؤثریت» یا همان «علّیت» (یقتضى ثبوت امر فى العقل). روشن است که در این صورت، خودِ این مفهوم جدید، مطابقتى با خارج نخواهد داشت. از اینرو، خواجه در بیان رفع این توهّم که «این مفاهیم جهلاند نه علم»، درباره معیار صدق این امور مىگوید: مطابَقِ این مفاهیم، همان حیثیتى از مفاهیم خارجىِ محقّق در ذهن است که منشأ انتزاع این مفاهیم اعتبارى مىگردد. بر این
اساس، هرگاه سخن از مطابقت امور اعتبارى به میان مىآید، خواجه یادآورى مىکند که در مورد این امور، مطابقت با آنچه در عقل است معتبر مىباشد. بدین ترتیب، حدوث مفاهیم اعتبارى ناظر به خارج، تنها در عقل و پس از تعقّل معروض این مفاهیم مىباشد و اینگونه امور تنها در عقل وجود دارند : «; فإن محل الوجود، امرٌ معقول»
راز اینکه خواجه در این موارد، مطابقت را در نسبت با خود ذهن (و نه خارج) اخذ مىکند، همان مطلبى است که ذهنىِ محض بودن این مفاهیم را با روشنى بیشترى بیان مىکند. وى معتقد است: در مواردى که مفاهیم ناظر به خارج، در خارج، حیثیتى مابهازاى معروض خود ندارند (مثل اجناس و فصول امور بسیط)، معیار مطابقت این امور نمىتواند در نسبت با خارج اعمال شود؛ تنها اجناس و فصولى باید با خارج سنجیده شوند که دستکم، در خارج، حیثیاتى واقعى را در معروض خارجى خود، به خود اختصاص مىدهند. از اینرو، در حقیقت، این عقل است که این امور را بر حقایق خارجى حکم مىکند؛ نه اینکه این امور در حقایق خارجى محقّق باشند. به
همین دلیل، علّامه حلّى آشکارا مفهوم «وجود» (و مفاهیم دیگرى مانند آن) را در خارجْ غیرمحقّق مىداند و بر دیدگاه خویش تأکید مىورزد. این تأکید بیانگر آن است که عبارات علّامه حلّى در زمینه «غیرخارجى بودن مفاهیم فلسفى از نظر خواجه»، نه تنها به معناى عدم زیادت خارجى، بلکه به معناى عدم خارجیت (حتى به نحو عینیت خارجى با اشیاى دیگر) است
با شواهد متنى، درمىیابیم که ذهنى بودن مفاهیم فلسفى در لسان خواجه، امرى است که نمىتوان آن را به امور دیگرى نظیر «عدم زیادت خارجى» فروکاست
ب) تعابیر دالّ بر رابطه مفاهیم فلسفى با خارج و چگونگى تفسیر آنها