برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

 مقاله در مورد طلاق در word دارای 62 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد مقاله در مورد طلاق در word  کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی مقاله در مورد طلاق در word،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن مقاله در مورد طلاق در word :

مقدمه : طلاق
بنام حضرت دوست که خانه فلک را بی‌مدد بر افراشت و چرخ عظیم آسمان را بی‌عروض بپا داشت و در سرزمین تابناک عقل نهالی را بارور ساخت که ریشه‌اش را اندیشه ساقه و برگش را سخن و میوه‌اش را نگارش نام نهاد . خانواده به عنوان باقداست‌ترین نهاد اجتماعی در عرضه مناسبات فردی و گروهی است و از اهمیتی ویژه برخوردار است . و در تاریخ مستمر ملتها بحدی مهم بوده که هیچیک از مکاتب سیاسی ، اجتماعی ، فلسفی از پرداختن به آن بی‌نیاز نبوده‌اند خصوصاً در عصر حاضر با تدوین وتصویب مقررات در مقام حفظ این نهاد اهمیت داده‌اند .

کسی‌کز عشق خالی شد فسرده است گرش صد جان بود بی‌عشق مرده است
طلاق در شرع اسلام از احکام تاسیسی است و قبل از اسلام بدون قید و شرط بوده است و قرآن به این مطلب اشاره دارد اعراب از زنان خود جدا می‌شدند و زن را جزء اسباب و اثاثیه خود می‌پنداشتند لذا اسلام اصل حکم طلاق را احیاء نمود و شرع مقدس فرمود طلاق به خواسته مرد است ولی اگر عسر و حرج زن ثابت شد طبق قانون اسلام و حاکم شرع بررسی می‌شود .
اسلام کراراً متذکر شده است « بغض حلال البغض الی الله من الطلاق »
تا توانی پا منه اندر فراق ابغض ، الاشیاء عندی الطلاق
طلاق منفورترین حلالهاست اصل مسئله طلاق یک ضرورت است اما ضرورتی که باید به حداقل ممکن تقلیل یابد و تا آنجا که راهی بر ادامه زوجیت است . کسی سراغ آن نرود به همین منظور قرآن به چند حکم اشاره می‌کند نخست می فرماید چون عده آنها سرآمد آنها را بطرز شایسته‌ای نگه دارید یا بطرز شایسته‌ای از آنها جدا شوید سپس به دومین حکم اشاره می‌کند می‌فرماید : هنگام طلاق و جدایی دو مرد عادل از خودتان را گواه بگیرید تا اگر در آینده اختلافی روی دهد هیچیک از طرفین نتوانند واقعیتها را انکار کند .
در مورد چگونگی طلاق چند نظریه است .1- طلاق به کلی ممنوع این نظریه طرفداران کلیسا است که زن باید تا آخر عمر بسوزد . 2- طلاق به دست زن باشد که موجب می‌شود آمار طلاق بالا رود.3- طلاق به دست مرد در چارچوب قانون اسلام

عوامل و زمینه‌های طلاق شامل بد اخلاقی ، هراسانی بی‌توجهی زن و مرد به نیازهای یکدیگر راه حل اختلاف پیش از طلاق. دادگاه‌های خانوادگی،حضور 2 شاهد عادل قرار دادن عده وفلسفه عده حفظ حریم زوجیت شناسایی نسب فرزندان،مهلتی برای بازگشت دوباره به زندگی حال اگر زوجین سوار بر مرکب نور عشق شوند و در ساحت مقدس زندگی حرکت نمایند و با آب مهر و محبت که از سرچشمه زلال و صاف می‌جوشد کام تشنه خود را با طراوت و شاداب کنند و مرکب عشق را در میدان صفا وصمیمیت بهمراه شکوفه‌های گذشت، ثمره این تلاش را در سبد ص

داقت ومحبت گذاشته بهم هدیه کنند وبیادآورند لحظات خداحافظی نزدیکان که با چشمانی پرفروغ وبا بوسه‌هایی‌ غنچه محبت و عاطفه را هدیه‌می‌کردند ومبارک‌ میگفتند دیگر ناظر بهم ریختن آن حلقه‌های مهر نخواهیم بود پس با صبر و گذشت و محبت و اراده و همتی والا پیش بسوی خوشبختی .

فصل اول:
کلیات و مفاهیم

مبحث اول : طلاق
گفتار اول : تعریف طلاق
1- تعریف لغوی طلاق
منجد الطلاب کلمه طلاق را این گونه معنا می کند
الطلق- الطلق- الطلق- الطلق- الطلق- الطلق آزاد، یله، رها
طلق الشی فلاناً آن چیز را بغلانی داد
طلق المرئه زوجها شوهر زن خود را طلاق داد
طلقت المرئه من زوجها از شوهر خود طلاق گرفت
اطلق المرئه زن را طلاق داد
طلق قومه از قبیله خود جداشد، با آنها متارکه کرد
طالق جمع طلق- طالقه جع طوالق زن یا دختر طلاق گرفته

به نقل از کتاب معجم مفردات الفاظ القرآن
اصل الطلاق التخلیه من الوثاق یقال اطلقت البعیر من عقاله و طلقته و هو طالق او اطلقت الناقه هی ای حللت عقالها فارسلتها
ریشه طلاق رهایی از بند را گویند همانطور که گفته شد شتر را از بند رها کردم و او رفت یعنی بند او را باز کردم و او را فرستادم.
طلق بلاقید و منه استعیر طلقت المراه نحو خلیتها فهی طالق مخلاه ع

ن حباله النکاح.
طلق، هرچیز بدون قید را گویند و از این استعاره استفاده شده و گفته شده زن را رها کرد، پس او رهاست، یعنی از قید و بند نکاح رهاست.
قیل للحلال ای مطلق لاخطر علیه. یعنی برای کلمه حلال آنرا بکار برده اند یعنی مطلقی که بدون هیچ قید و مانعی است.

المطلق فی الاحکام ما لا یقع منه استثناه. مطلق در احکام آن چیزی را گویند که در آن استناد نباشد یعنی بدون هیچ قید و مانعی است.
طلق یده و اطلقها عباده عن الجود دستش باز است یعنی او شخص باسخاوتی است.

قاموس قرآن طلاق را بدیگونه معنا می کند.
طلاق جدائی
طلاق به معنی تطلیق مثل کلام و سلام بمعنی تکلیم وتسلیم.
انطلاق رفتن
فانطلقا حتی اذا رکبا فی السفینه حْرقها. (کهف- 71)
رفتند تا چون به کشتی سوار شدند آنرا سوراخ کردند.
انطلاق گشاده روئی- روانی زبان
و یضیق صدری و لا ینطلق لسانی. (شعراء 13)
سینه ام تنگی می کند و زبانم روان نیست.
در مجمع فرموده: طلاق باز کردن عقد نکاح است از جانب زوج بعلتی و اصل آن از انطلاق (رفتن و کنار شدن) می باشد.
بعضی آنرا اسمی برای اطلاق ازاله قید دانسته اند، مانند اطلقت الاسیر، یعنی اسیر از بند آزاد شد.
بعضی طلاق را اسم مصدر از طلق- یطلق- تطلیقا و تطلیقه از باب تفعیل دانستند.
طلق الوجه و طلیق الوجه اذا لم یکن کالحا گشاده روست.
طلق السلیم خلاه الوجع از درد آزاد است.
در مجمع البحرین چنین می گوید: در حدیث آمده است.

خیر الخیل الاقرح طلق الید الیمنی الطلق بضم الطاء واللام، اذا لم یکن فی احد قوائمه تحجیل.
بعضی طلاق را به معنی گشودن گره نیز آورده اند.
اصل طلاق رها کردن از روی پیمان و قرارداد است و به طور استعاره برای رها کردن از قید زوجیت استعمال شده و کم کم بواسطه کثرت استعمال در این معنی حقیقت شده است.
مطلق از آب، آن چیزی را گویند که مقید به قیدی نباش

د برخلاف مضاف.

2- طلاق از نظر اصطلاحی و شرعی
طلاق از جمله ایقاعات است و حکم است از مصالح زن و شوهر که اگر اتفاق آنها میسر نباشد مصلحت در جدائی است و هرگاه سازش آنها بوجهی ممکن باشد قهراً طلاق میسر نمی شود.
و به عبارتی دیگر ازاله قید نکاح به یاری صیغه مخصوصی است که بنا بر قول شهید ثانی طلاق بدون عوض به صیغه طالق است و به نقلی دیگر شرعاً ازاله قید نکاح است این یا از قبیل تخصیص است یا نقل (یعنی ازاله قید عام) بوده حال نکاح به آن تخصیص خورده است و یا از معنای اولش به معنای دوم نقل پیدا کرده، فاضل مقداد قول اول را ترجیح داده است.
ذکر قید صیغه مخصوص در تعریف فوق بخاطر آنست که تعریف فسخ نکاح از تعریف طلاق خارج شود زیرا در مواردی که عقد نکاح بعلت تدلیس و یا عیب فسخ
می شود دیگر نیازی به صیغه مخصوص نیست. قید بدون عوض نیز خلع و مبارات را از تعریف طلاق خارج می کند.
3- طلاق از نظر حقوقی
طلاق در حقوق فعلی ایران عبارتست از انحلال نکاح دائم با تشریفات خاص به اراده مرد یا به نمایندگی از او به موافقت دادگاه و یا به قولی طلاق ایقاعی تشریفاتی که به موجب آن مرد به اذن یا حکم دادگاه زنی را که طور دائم در قید زوجیت اوست رها می سازد.
یا به عبارتی دیگر طلاق پایان دادن نکاح دائم از طرف شوهر است. در اصطلاح پایان دادن زناشویی بوسیله یکی از زن یا شوهر میباشد. این طلاق خواه به قصد رضای زوج باشد (1139-1133 ق. م) یا مانند موردی که زوجه به استناد وکالت از زوج خود را مطلقه می سازد (ماده چهارم قانون ازدواج).
قانون مدنی ایران از فقه اسلام پیروی کرده است. جدایی زن و شوهر از راه طلاق در قانون مدنی همراه با تشریفات خاصی است، در دهه های اخیر توسعه زندگی شهری، مهاجرت، تزلزل ارزشهای اخلاقی و فقر و بیکاری، تاثیرات نامطلوبی بر نهاد خانواده گذاشته و میزان طلاق و مشکلات اجتماعی ناشی از آن را به صورت معنی داری افزایش داده است. لذا قانونگذار برای جلوگیری از سوء استفاده و رفتار غیر انسانی گروهی از مردان که برای ارضای هوسهای خود و بدون علت موجه و برخلاف دستورات مذهبی، زن خود را طلاق داده و موجبات سیه روزی فرزندان را فراهم می آورند، موارد طلاق را محدود کرده در نتیجه این محدودیت ها، مرد باید به دادگاه مدنی مراجعه کند و مستقیماً نمی تواند زن خود را طلاق دهد. دادگاه نیز باید موضوع را به داوری ارجاع کند و بالاخره در صورتیکه کوشش داوران به نتیجه نرسد، دادگاه به شوهر اجازه طلاق می دهد.

مبحث دوم : ارکان طلاق و شرایط صحت آن
گفتار اول : صیغه طلاق
شرایط مرد طلاق دهنده ( مطلق ) ، شرایط زن طلاق داده شده ( مطلّقه ) ، گواه گرفتن بر اجرای صیغه ( اشهاد )
بنظر می‌رسد با توجه به اینکه اکنون طلاق بدون موافقت

دادگاه واقع نمی‌شود اگر کسب موافقت دادگاه را نیز به عنوان رکن پنجم طلاق بشمار آوریم چندان بیوجه نباشد.
قبل از هر سخنی لازم به یادآوریست که حکم نکاح پس از وقوع و تحقق شرعی آن بعنوان یک عقد محکم و پیمان مستحکم باید استصحاب شود و به مقتضای آن عمل گردد و تا زمانیکه یک عامل زایل کننده پیدا نشود این پیمان بقوت خود باقی است بعبارت

دیگر اصل این است که پس از آنکه نکاح صحیح واقع شد و عقد ازدواج با رعایت تمامی شرایط و ضوابط شرعی و قانونی انعقاد یافت تا زمان پیدایش یک عامل منحل کننده مسلم شرعی و قانونی حکم این نکاح مستنداً به اصل استصحاب به قوت سابق خود باقی و کلیه آثار قانونی و شرعی خود را دارا می‌باشد . بنابراین تا حصول یقین و اطمینان کامل بوقوع صیغه طلاق بنحو شرعی و صحیح ، کلیه نکاح سابق را کماکان استصحاب نموده و به بقاء و صحت آن حکم می‌کند لذا نمی‌توان بصرف جدائی و افتراق فیزیکی زوجین به انحلال نکاح و رفع آن نظر داد .
1- صیغه طلاق : نکاح عصمتی است که مستفاد از شرع مقدس می‌باشد اقاله و فسخ را قبول نمی‌کند پس رفعش موقوف بر محل اذن و رخصت است .
صیغه‌ا‌ی که طلاق بوسیله‌ی آن واقع می‌شود ، این است که مرد بگوید : « انت طالق » یا « هی طالق » یا « فلانه طالق ] تو رها شده‌ای ، او رها شده است یا فلان زن رها شده است [ و در وقوع طلاق به مثل « طلقت فلانه» ( فلان زن را طلاق داده‌ام ) یا « طلقتک » ( تو را طلاق داده‌ام )‌ یا « انت مطلقه » ( تو مطلقه هستی یا « فلان مطلقه‌ٌ» ( فلان زن مطلقه هست ) مورد اشکال است که بنابر قول أظهر این صیغه‌ها باطل است .»
فقهای امامیه دایره طلاق را به نهایت و قیود تنگ می‌گیرند و شرایطی برای طلاق دهنده و طلاق گیرنده . صیغه‌ی طلاق و حضور شاهدان ، لازم می‌دانند ، و علت آنست که ازدواج را عصمت و مودت و رحمت و پیمان الهی دانسته‌اند . خداوند متعال در سوره ی نسا‌ء آیه 21 فرموده « در صورتی که هر کس به حق رسیده ( مرد به لذت و آسایش و زن به نفقه و مهر خود رسیده ) و در صورتی که آن زنان مهر را در مقابل عقد زوجیت و عهد محکم حق از شما گرفته‌اند .» و در سوره‌ی روم آیه شریفه 21 و « از آیات لطف الهی آنست که برای شما آدمیان از جنس خودتان جفتی آفرید که در بر او آرامش یافته و انس گیرید و میان شما رأفت و مهربانی برقرار فرمود;.» و در سوره ممتحنه آیه شریفه 10 « و هرگز متوسل به حفاظت کافران نشوید ( با بستن عهد و دوستی و ازدواج و غیره ;) ;» در این حال جایز نیست که این پیمان عصمت و مودت را پاره کنیم و این عهد و پیمان را از میان برداریم الا اینکه علم قطعی پیدا کنیم که شرع این پیمان را منحل و این ازدواج را پس از محکمی و استواری نقص کرده است .

در قرآن کریم درباره‌ی طلاق سه لفظ تعبیر شده است « طلاق » و « فراق » و « سراح » که به هر یک از سه تعبیر در آیات اشاره می کنیم :
خداوند متعال در سوره‌ی بقره آیه 229 می فرمایند « طلاق دو مرتبه است ، یا به خوشی زن را نگهدارد و یا به نیکی وخیراندیشی ( بدون آزار و تجاوز به

حقوق او) رها سازد .» ، و در سوره احزاب آیه شریفه 49 فرمودند « و به نیکی رها شان سازید » و در سوره‌ی طلاق ، آیه‌ 2 فرمودند ، « ;. یا به خوش رفتاری رهاشان سازید .»
1-1 الفاظ طلاق :
الفاظ طلاق باید صریح و روشن و بدور از کنایه باشند ، و در صورت کنایه طلاق واقع نشده ، اصحاب ما درباره‌ی لفظ « طالق » که موجب فراق و رفع نکاح می‌شود ،‌انفاق و اجماع دارند ، اما در غیر این لفظ از آنچه ، از طلاق مشتق می شود مثل « مطلقه » یا « من المطلقات » یا خود مصدر اگر شخص تعبیر کند مثل « انت طلاق یا الطلاق » یا « طلقت فلانه» به لفظ ماضی صحیح نیست و اگر بوسیله این الفاظ و صیغ طلاق را در نیت بگیرد ، چیزی واقع نمی‌شود . شیخ طوسی (ره) در « المبسوط » قائلند ،‌اگر در « انت مطلقه » ایقاع طلاق را در نیت بگیرد اقوی آنست که بگوئیم طلاق بواسطه این صیغه واقع می‌شود. همین را شیخ (ره) در « کتاب الخلاف » نیز متذکر شده‌اند. شیخ طوسی (ره) صریح الفاظ طلاق را ، یک لفظ دانسته‌اند ، و آن این است که مرد بگوید ، « انت طالق یا « هی طالق » یا فلانه طالق » ، البته این لفظ باید همراه با نیت باشد ، و اگر بدون نیت جاری شود ، بوسیله آن هیچ چیزی واقع نگردد.
صاحب جواهر (ره) فرموده‌اند : اصل درنکاح عصمت که از شرح مستفاد است و در آن « تقایل» پذیرفته نیست . چون نکاح از ضروریات مذهب و دین اسلام و رفع آن متوقف بر محل اذن است ، چون صیغه برای ازاله قید نکاح است و آن « انت طالق » « یا فلانه طالق » یا « هذه طالق » یا آنچه از الفاظ دلالت بر تعیین مطلقه کند می‌باشد . نه غیر این صیغه‌ها، که جاری نمی‌شود . این قول اکثر فقهاء است .
برخی دیگر قائلند که طلاق به هر لفظی که مفید رفع و گشودن عقد نکاح صحیح در هر وقت و حالی باشد ، واقع می‌شود ، البته در صورتی که شخص مالک طلاق این لفظ را جاری کند ، خواه این صیغه‌ی لفظی یا کتابت یا اشاره باشد و خواه به لغت عربی یا به غیر عربی در صورت عجز آن ، خواه بطریق عبارت یا به طریق کنایه باشد ، واقع می‌ش

ود .
اما نظر فقهای امامیه درباره‌ی « کنایات » ، این است که طلاق اصلاً به کنایه واقع نمی‌شود ، چه طلاق دهنده ، آن را همراه بانیت جاری کند و چه مقارن به نیت اداء نکند ، واقع نمی‌گردد . و اگر مردبگوید « هذه خلیه » یا «بریه » یا « حبلک علی غاربک » یا « الحقی بأهلک » یا « بائن » یا « حرام » یا « تبه » یا « تبله » به هیچیک از این موارد ، چه طلاق را در نیت بگیرد و چه نگیرد ، طلاق واقع نمی‌گردد.

2-1 مستندات قول فقها درباره‌ی صیغه‌ی طلاق :
اولاً : فقهاء اجماع نموده‌اند که طلاق به لفظ صر

یح می‌بایست واقع شود نه به کنایات.
ثانیاً: همانا مرجع در لفظ طلاق آنچه متعارف میان مردم است ، می‌باشد و فقط لفظ طلاق متعارف مردم است .
رابعاً : لفظ صریح طلاق ، احتمال یک معنا ، یا دو معنا دارد ، و یکی از آندو بر دیگری ظاهرتر و شایسته‌تر است ، و تمام آنچه که غیر از لفظ طلاق وجود دارد احتمال دو معنی یا بیشتر را دارد .
خامساً : لفظ صریح آنست که در لغت یا عرف یا در شرع صریح باشد ، و آنچه را غیر از فقهای امامه گفته‌اند ، در یکی از این موارد ( لغت ، عرف ، شرع ) وجود ندارد ، پس واجب است که صریح نباشد .
سادساً : غیر از دلایل مذکوره ، وجود نصب ثابت کرده است که طلاق علاوه بر لفظ « أنت طالق » یا « فلانه طالق» یا هذه طالق ، هر لفظی که نشان دهنده‌ی تعیین مطلقه باشد ، صیغه‌ی طلاق بوسیله آن جاری می‌شود ، که در این مورد روایات متعددی وارد شده است .

نظر فقهای « مذاهب اربعه » درباره‌ی کنایات :
این گروه قائلند ، که لفظ صریح آنست که طلاق بدون نیت بواسطه آن واقع می‌شود ، در کنایات آن الفاظی هستند که در موقع ایقاع نیاز به نیت طلاق دهنده دارند که هر کدام از این‌ فقهاء درباره‌ی الفاظ صریح و کنایه در کتب فقهی ‌اشان مفصلاً بحث کرده‌اند.

3-1- آرای حقوقدانان اسلامی :
در قانون مدنی طبق ماده « 1134» آمده است که « طلاق باید به صیغه‌ی طلاق باشد ..» حقوقدانان قائلند که طبق این ماده مذکور ، صیغه‌ی طلاق که طلاق دهنده می‌گوید باید از مشتقات کلمه « طلق » باشد . این خصوصیت به اعتبار اهمیتی است که قانون برای طلاق شناخته و تشریفات مخصوصی را برای تحقق آن قرار داده است که مشهور فقهای امامیه بر این قولند . بنابر نظر مشهور ، لفظی که در ایقاع طلاق بکار می‌رود ، علاوه بر آنکه باید مشتق از کلمه‌ی طلاق باشد ، باید در صیغه‌ای بکار رود که حاکی از قصد انشاء رهائی باشد . اطلاق ماده مذکور اگر چه ظاهر در آنست که هرگاه شوهر قدرت بر انشاء طلاق به صیغه‌ی مخصوص نداشته باشد به غیر آن طلاق واقع نمی‌شود ، ولی چنانکه از روح مواد قانونی استنباط می‌گردد ، این امر در صورت دانستن صیغه‌ی مخصوص است والا شوهر می‌تواند به زبان دیگر غیر از عربی بوسیله‌ی لغتی که مترادف به آن باشد ، زن خود را ، طلاق دهد ، زیرا دلیلی موجود نیست که شوهر باید صیغه‌ی مخصوص را بیاموزد و پس از اقدام به طلاق بنماید و با آنکه وکیلی برای اجرای صیغه‌ی طلاق انتخاب نماید تا بوسیله ی او اجراء گردد ، فقهای امامیه بر این امر تصریح نموده‌اند. و برای آنکه طلاق صحیحاً واقع گردد کافی است که شوهر یکمرتبه بگوید : أنت طلاق « تو رها شده‌ای » نتیجه مهمی که از این اصل گرفته می‌شود این است که مرد با گواهی عدم امکان سازش دادگاه ، بیش از یکبار نمی‌تواند زن خود را طلاق دهد زیرا ، پس از رجوع یا ازدواج مجدد مرد و زن ، پیوند زناشوئی دوباره بوجود می آید و انحلال آن باید به اذن دادگاه باشد . و به نظر میرسد که اذن دادگاه بطور متعارف ناظر به یک طلاق است .
جامع المدارک حدیثی را به نقل از علامه در مختلف در این باره بیان می‌کند .
البرنطی قال روی احمد بن محمد .. عن الباقر (ع) : فی رجل قال لامرأته انت حرام اوبائنه اوبته او بریه او خلیه فقال لیس بشی ، انما الطلاق ان یقول لها

من قبل عدتها قبل ان یجامعها ، انت طالق و یشهد علی ذلک رجلین عدلین از امام باقر (ع) روایت شده : درباره مردیکه به زنش گفت انت حرام او بائنه اوبته او بریه او ;
پس امام فرمودند: صحیح نیست زیرا طلاق این است که قبل از شروع عده ( قبل از حیض ) و قبل از مجامعت بگوید انت طالق و بر آن دو مرد عادل شاهد بگیر

د .
در قانون مدنی ماده 1134 نیز چنین می‌گوید : طلاق باید به صیغه طلاق واقع گردد . در ایقاعات اداره‌ی حقیقیه کافی برای ایجاد مقصود می‌باشد و احتیاج به چیزیکه دلالت بر قصد کند ندارد ، مگر آنکه قانون به آن تصریح نماید ، زیرا در ایقاع حضور طرف و رضایت و اطلاع او شرط تحقق مقصود آن نمی‌باشد . بعبارت دیگر اراده حقیقیه در ایقاعات برای ایجاد مقتضای منظور ما احتیاج به اراده انشائیه ندارد مگر آنکه بجهت خارج قانون آنرا لازم بداند . یکی از آن موارد طلاق است چنانکه ماده 1134 حاکی است قانون مدنی مقرون بودن اراده حقیقیه رهایی را بهر چیزیکه دلالت بر قصد کند کافی برای طلاق ندانسته ، بلکه بر آن است که آن چیز باید به لفظ و به صیغه طلاق باشد .
آیا صیغه طلاق حتماً باید به زبان عربی بیان شود ؟
1- مشهور فقها عقیده دارند که بغیر از زبان عربی نمی‌توان صیغه طلاق را بیان نمود.
2- بعضی از فقها در اینمورد تردید دارند.
مشهور فقها و ازجمله ابن ادریس در کتاب سرائر تصریح نموده‌اند که در صورتی که مطلق توانایی اجرای صیغه طلاق را بزبان عربی دارد جایز نیست که بغیر عربی بیان نماید .
3- شیخ طوسی در کتاب نهایه و عده‌ای هم به تبعیت ایشان اعتقاد دارند که اجرای صیغه طلاق هم بزبان عربی و هم با زبان دیگر صحیح است به شرط آنکه با کلمات و عباراتی بیان شود که دقیقاً مرادف با صیغه انت طالق در زبان عربی باشد .
از کتب حقوقی نیز چنین بدست می‌آید که هرگاه شوهر قدرت بر انشاء طلاق بصیغه مخصوص را نداشته باشد طلاق بزبان و صیغه دیگر صحیح است . دلیل آورده‌اند که : مرد چرا واژه‌هایی را بکار برد که مفهوم آنرا نداند بلکه باید بلیغ‌ترین الفاظ زبان خود را بکار برد تا هیچ تردیدی در اراده واقعی او بمیان نیاید.
آیا با الفاظی شبیه به سراح و فراق ، خلیه و بریه و کفایاتی شبیه به آن واقع می‌گردد ؟
خیر اگر چه قصد طلاق هم کرده باشد با این الفاظ طلاق واقع نمی‌گردد بدلیل بقاء نکاح اگر چه قرآن بدو لفظ سراح و فراق تعبیر نموده است در آنجا که فرموده است او تسریح باحسان ، اوفارقوهن بمعروف ولی بطور اطلاق به طلاق بر نمی‌گردد زیرا از این دو لفظ به قرینه مقام معنای طلاق فهمیده می‌شود .
شیخ در خلاف دلائلی بر این مطلب می آورد که عبارتند از :
1- اجماع امامیه 2- اخبار امامیه 3- زیرا طلاق حکم شرعی است و در صراحت نیاز به دلالت شرعی دارد و در شرع مقدس آنچه که دلالت بر غیر این نماید وجود ندارد.
4- مرجع در مورد صراحت و غیر آن ، آنچیزی است که متعارف بین مردم باشد و بین مردم جز لفظ اطلاق لفظ دیگری متعارف و معمول نیست .
5- صریح آن است که احتمال بیش از یک معنا در میان نباشد یا احتمال دو معنا برود که یکی از آن دو معنی ظاهر‌تر و بهتر از سومی باشد و همه الفاظ جز لفظ طلاق احتمال دو معنی یا بیشتر را دارد .
6- در لغت یا در عرف یا در شرع صریح بوده باشد در حالی که در هیچیک از اینها صریح نیست .
آیا می‌توان صیغه طلاق را بطور کتبی اجرا ، نمود ؟
مشهور فقها اتفاق نظر دارند که اجرا صیغه طلاق به کتابت توسط

شخصی که قادر به تکلم و تلفظ است باطل و بی‌اثر می‌باشد. حضور و غیاب وی درتجویز این امر تاثیری ندارد ولی اگر مطلق لال باشد فقها نظر داده‌اند که بعلت عجزوی از بیان و عدم قدرت او بر تلفظ می‌تواند قصد انشاء خود را با کتابت بیان کند ، زیرا اولاً بقاء نکاح است یعنی با نوشتن معلوم نیست که طلاق واقع شود لذا چون تردید و شک در حصول آن می باشد استصحاب بقاء نکاح مقتضی آن است که طلاق واقع نمی‌شود .
ثانیاً :
محمد بن یعقوب عن ; عن زراره عن الباقر :
فی رجل کتب بطلان امراته او بعتق غلامه ثم بداله فمحاه قال : لیس ذلک بطلاق و لاعتاق ، حتی یتکلم به

زراره از امام باقر نقل می‌کند ، درباره مردی که زنش را با نوشته طلاق داده است امام ، فرمودند این طلاق صحیح نیست . مگر آنکه با زبان صیغه را اجرا کند .
شیخ طوسی در نهایه و ملامحسن فیض در مفاتیح الشرایع با استناد به صحیحه ابوحمزه ثمالی اعتقاد دارند که در صورتی که زوج غائب باشد طلاق با کتابت واقع می‌شود. محمد بن یعقوب عن .. عن ابی حمزه ثمالی قال سئلت ابا جعفر علیه السلام عن رجل قال الرجل اکتب یا فلان الی امراتی بطلاقها ، او اکتب الی عبدی بعتقه یکون ذلک طلاقا اوعتقا؟ قال : لا یکون طلاقا و لا عتقا حتی ینطق به لسانه او یخطه بیده و هو یرید الطلاق او العتق و یکون ذلک منه با لاهله و الشهود یکون غائبا عن اهله . سوال کردم از اباجعفر درباره مردیکه به شخص دیگری گفت : بنویس به همسرم ، ترا طلاق دادم و به عبدم بنویس تو آزادی آیا این عتق و طلاق می باشد ؟ امام فرمودند : این طلاق و عتق نیست مگر با زبانش نطق کند و یا خودش شخصاً بنویسد و نیت طلاق ی عتق بکند . بشرط آنکه زوج از همسرش غائب بوده و شهود حاضر نیز باشند و شهادت بدهند .
شهید ثانی در این باره می‌گوید : این روایت از نظر ما دلالت بر مدعای شیخ ندارد زیرا می‌توان آنرا حمل بر اضطرار کرد تا بدینوسیله بین این خبر و روایت گذشته جمع نمود . صاحب جواهر نیز نظر شیخ را مردود دانسته و حمل به تقیه نموده و گفته است این روایت با مسلک عامه موافق است لذا نمی‌تواند با آن روایاتی که صریحاً اجرای صیغه طلاق را شفاهاً معتبر دانسته مقاومت کند و در مقام ترجیح آن روایات مرجع است و فتوا داده‌‌اند که در طلاق تلفظ شرط است .
در کتب حقوقی نیز اشاره به این مطلب دارد که اگر قادر به تلفظ نباشد اشاره کافی است . با توجه به ماده 192 ق.م در معاملاتی که به رضای طرفین واقع می‌شود و تشریفاتی در آن لازم نیست اگر برای طرفین یا یکی از آنان تلفظ ممکن نباشد اشاره که مبین قصد و رضا بشد کافی خواهد بود، ولی پذیرفتن این حکم در اعمال تشریفاتی امکان ندارد طلاق با بکاربردن لفظ خاص واقع می‌شود و کسی که قادر به سخن گفتن نیست باید بوسیله وکیل تشریفات لازم را انجام دهد یعنی باید بوسیله اشاره یا نوشته مقصود خود را بوکیل بفهماند و به او در اجرای صیغه طلاق نمایندگی بدهد .
و با توجه به مستفاد ماده 1134 ق.م نیز می‌توان استفاده کرد که صیغه باید به لفظ باشد ( با حضور لااقل دو نفر مرد عادل که طلاق را بشنوند ;)
و نمی‌توان صیغه طلاق را با کتابت اجرا کرد زیرا از قید کلمه « بشنوند » در عبارت ماده فوق چنین بر می‌آید که منظور قانونگذار فقط اجرای صیغه بصورت تلفظ و شفاهی بوده است .
طلاق شخص لال بوسیله اشاره و افکندن روسری بر سر زن می‌باشد. چه بسا بنا به گفته صاحب مسالک دلالت کتابت اقوی از دلالت اشاره باشد زیرا بر مراد دلالت بیشتری

دارد پس محتمل می باشد که بجای اشاره بایستد چنانکه ابن ادریس قائل به آن شده است .
حدیثی که دلال بر این احتمال است چنین است .
البزنطی عن الرضا (ع) : عن الرجل تکون عنده المراه بصمت و لایتکلم قال (ع) اخرس هو ؟ قلت نعم و یعلم منه بعضی لامراته و کراهته لها ایجوزان یطلق عنه ولیه ؟ قال (ع) ، لاولکن یکتب و شهد علی ذلک قلت فانه لایکتب و لایسمع کیف یطلقها قال : بالذی یعرف به من  دارد واو ( مرد ) تکلم نمی‌کند . امام ،فرمودند : اولال است ؟ گفتم : بله در حالیکه از حالاتش کینه نسبت به زنش احساس می‌شود و معلوم می‌شود از او کراهت دارد آیا جایز است که ولیش از طرف او زنش را طلاق دهد ؟ امام ، فرمودند: نه ، می‌تواند بنویسد و در آن شاهد بگیرد ؟
گفتم او نه می‌نویسد و نه می‌شنود چگونه او را طلاق دهد ، فرمودند : بهمان کارهایی که شما فهمیدید که از زنش کراهت دارد با همان افعال او را طلاق دهد .

طلاق باید منجر باشد طلاق معلق بشرط باطل است .
فقها طلاق معلق را بدو قسم تقسیم نموده‌اند : الف – طلاق معلق بشرط ب- طلاق معلق بر صفت منظور فقها از اصطلاح شرط ، امری است که در آینده ممکن الوقوع باشد ، یعنی امری که ممکن است در آینده واقع شود و ممکن است واقع نشود ، حال اگر طلاق به چنین شرطی معلق شود آن طلاق باطل است مانند اینکه طلاق دهنده بگوید انت طالق ان جاء زیرد یا ترا طلاق می دهم اگر تا دو ماه دیگر آبستن نشوی یا حمل تو پسر پسر نباشد .
اصطلاح صفت یک اصطلاح فقهی است و منظور از صفت امری است که حین طلاق وجود ندارد ، لکن در آینده قطعی الوقوع می‌باشد مانند آنکه طلاق دهنده بگوید : انت طالق ان طلعت الشمس هر دو قسم آن باطل است زیرا در طلاق تنجیز شرط است .
دلیل ما 1- اجماع امامیه 2- اخبار امامیه 3- اصل ، بقاء عقد است و وقوع این نوع از طلاق نیازمند دلیل است و شرع مقدس از وجود چنین دلیلی خالی است .
حدیثی را که محمد بن علی ابن الحسین از ابی عبدالله به واسطه نقل می‌کند که دال بر این مطلب است : محمد بن علی بن الحسین ;. عن ابی عبدالله (ع) : انه سئل عن رجل قال لامراته ان تزوجت علیک او بت عنک فانت طالق فقال : ان رسول الله (ص) من شرط شرطاً سوی کتاب الله لم یجزذلک علیه و لاله .
از امام صادق پرسیدند مردی که به همسرش می گوید چنانچه من بر تو همسر دیگری گرفتم یا شب را بدون تو بیتوته کردم تو یله و رهائی ( آیا این زن مطلقه می شود ؟) فرمود رسول خدا صلی الله علیه و آله فرموده است هر کس شرطی برخلاف کتاب خدا آورد آن شرط مطلقاً نافذ نیست چه علیه او و چه له او باشد.
اگر شرط معلوم الوقوع در حال اجرای صیغه هم باشد آیا طلاق واقع می‌شود یا نه ؟
قول اقوی این است که طلاق واقع می‌شود مثل اینکه بگوید انت طالق ان کان الطلاق یقع بک یا ، ان کانت فلانه زوجتی فهی طالق چه عالم باشد که آن زوجه‌اش است چه ع

الم نباشد . ، زیرا در اینجا تعلیق حقیقتا ًوجود ندارد در نقس واقع چه او بگوید و چه نگوید ، طلاق بهمین صورت واقع می‌شود و گفتن او فرقی در مسئله ندارد و اجماعی هم که در مورد تعلیق وجود دارد شامل این صورت نمی‌شود خصوصاً که اجماع یک دلیل عقلی و لبی است نه دلیل لفظی و عمومیتی برای آن نیست.


برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید