مقاله انسان و مادیگری در word دارای 114 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد مقاله انسان و مادیگری در word کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی مقاله انسان و مادیگری در word،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن مقاله انسان و مادیگری در word :
; «الانسان بین المادیه و الاسلام» یکی از عمیقترین کتابهای استاد «محمّد قطب» در تحلیل و بررسی دیدگاههای«فروید» درباره روانکاوی است; «محمّد قطب» در کتابهای دیگری، از جمله «دراسات فیالنفس الانسانیه» و:«فیالنفس و المجتمع» بحثهای جالب دیگری در زمینههای روانشناسی و روانکاوی از دیدگاه اسلام دارد، ولی اینکتاب، ویژه نقد و بررسی تئوریهای «فروید» و همباوران او، و ارائه بینش اسلامی در این زمینه است.
قسمت عمده کتاب را، نگارنده در سال 1348 ـ بیست سال پیش ـ ترجمه کرد، که چندین بار بعنوان جلد اول کتاب،توسط موسسه انتشاراتی «دارلعلم» قم چاپ و منتشر گردید و با پیروزی انقلاباسلامی، و اشتغال به اموری چون:نمایندگی حضرت امام قدس سره در وزارت ارشاد اسلامی و سپس مأموریت پنج ساله در خارج از کشور ــ واتیکان ــاز تکمیل این کتاب و آثار ناقص و ناتمام دیگر بازماندم تا آتکه همکاری با «هیئت علمی دفتر نشر فرهنگ اسلامی» ازنو ما را به «دنیای کتاب»! بازگردانید و دریغم آمد که کتابهایی از این قبیل، همچنان زندانی چاپهای بیست سال قبلباشند و فراموش شده در گوشهای بمانند! و در اختیار نسل جوان مسلمان ایران قرار نگیرند;
***
; تصویب اقدام به چاپ: «مجموعه آثار شهید سیّدقطب» و «استاد محمّد قطب» ــ که به زبان فارسی درآمدهاند ــمشوق اقدام به تجدید نظر و تکمیل این کتابها گردید و اکنون بیاری خدا، این چاپ از کتاب: «انسان بین مادیگری واسلام» با تجدید نظر کلی و اضافات، در اختیار علاقمندان قرار میگیرد.
; چاپهای پیشین این کتاب فاقد ترجمه دو سه بخش آخر کتاب بود. این بخشها توسط اینجانب ــ بخش فرد و جامعهو حجهالاسلام والمسلمین جناب آقای زینالعابدین قربانی ــ فصل مسائل جنسی ــ همان سالها ترجمه و نیمه آمادهگردید، ولی با توجّه به «مرور زمان» و ضرورت بازنگری و تجدید نظر در آنها، استفاده از ترجمه برگزیده و تلخیص شدهبرادر دیگری ــ جناب سیّد خلیل خلیلیان ــ مفیدتر در عبارات و جملات، این دو سه فصل کوتاه شده، در آخر کتابنقل میگردد که بدینوسیله باید از ایشان سپاسگزاری نمود.
***
; البته همانطور که اشاره شد، به اعتقاد من، محتوای کتاب، همچنان یکی از مسائل مهم مورد نیاز جوامع اسلامیاست و نشر ترجمه آن، در واقع کمکی خواهد بود به دوستان و برادرانی که به بررسی مسائل روانشانسی ــ روانکاویاز دیدگاه اسلام، میپردازند;
امیدواریم که بزودی کتابهای دیگر ترجمه شده از استاد شهید سیّد قطب مانند: عدالت اجتماعی در اسلام (العدالهالاجتماعیه فیالاسلام) و نشانههای راه! (معالمفیالطریق) و چرا باید اعدام شوم (لماذا اعدمونی!) نیز، پس ازتجدیدنظر و اصلاحاتی، در اختیار علاقمندان قرار گیرد.
مقدمه چاپ اول
کتابی را که میخوانید، از آثار پرارج استاد محمّد قطب میباشد. این کتاب در سال 1348 هجری، توسط اینجانب بهفارسی ترجمه گردید و یکبار در همان سال بچاپ رسید و سپس برای بار دوم، با تجدید نظر و اضافات و تطبیق با متنچاپ چهارم عربی کتاب، در سال 1350 چاپ شد.
در ترجمه این کتاب، علاوه بر رعایت امانت مطالبی نیز در پاورقیها، برای توضیح بیشتر، اضافه شده است. نام کتاب بهتناسب موضوع آن در چاپهای قبلی «بشریت بر سر دو راهی» گذاشته شده بود و عناوینی فرعی برای رفع ملالاحتمالی خوانندگان، از طرف مترجم افزوده گردیده است.
***
مؤلف این کتاب پرارج استاد محمّد قطب، برادر کوچک فقید بزرگ جهان اسلام سیّد قطب و یکی از دانشمندان ومؤلفین معروف اسلامی است. محمّد قطب مانند برادرش، از راه فرهنگ و تألیف و نشر کتب اسلامی، خدماتارزندهای بر جامعه اسلامی نموده است. او عضو عالیرتبه وزارت فرهنگ مصر و مدیر یک «دارالنشر» اسلامی درقاهره بود! ولی مدتی طولانی در گوشه یکی از زندانهای مصر بسر برد!
محمّد قطب دارای تألیفات و آثار سودمندیست که از آنجمله است: شبهات حول الاسلام، فیالنفس و المجتمع، نحوتحریر العبید، قبسات من الرسول، معرکه التقالید، منهجالتربیهالاسلامیه، منهجالفن الاسلامی، الاطیافالاربعه، الانسانببن المادیه و الاسلام، هل نحن مسلمون، دراسات فی النفس الانسانیه، التطور و الثبات فیالحیات البشریه، جاهلیهالقرن العشیرین، المستشرقون و الاسلام; و دیوان شعری بهنام: «فیالتیه»!.
بعضی از آثار محمّد قطب از جمله «شبهات حولالاسلام» دهها بار به عربی چاپ شده و به زبانهای انگلیسی، اردو،ترکی و فارسی نیز ترجمه گشته است.
از آثار استاد محمّد قطب، تاکنون علاوه بر «شبهات حولالاسلام» کتابهای زیر نیز به فارسی منتشر شده است:
انسان بین مادیگری و اسلام (همین کتاب)، روش تربیتی در اسلام، جاهلیت قرن بیستم، فرد و اجتماع و بعضی از اینکتابها دوبار و توسط چند نفر از دانشمندان و نویسندگان ایرانی به فارسی ترجمه شده است و ایکاش دوستانی که بهترجمه مجدد کتابی از «محمّد قطب» با دیگران، پرداختهاند بهجای اتلاف وقت، کتابها و تألیفات دیگر اساتید را بهفارسی برمیگرداندند تا فارسیزبانان، استفاده بیشتری از آثار این دانشمندان عالیقدر اسلامی مینمودند;
***
محمّد قطب در زندان
محمّد قطب سه سال و اندی به اتهام چاپ کتابهای برادرش «سیّد قطب» که گویا بر خلاف مصالح عالیه مملکتی!مصر! بوده، در زندان ماند و از کار خود در وزارت فرهنگ معزول گردید; او عضو جمعیّت «اخوان المسلمین» نبود. وتنها جرمش آن بود که برادر سیّد قطب است و کتابهای او در مدت دهسالی که سیّد قطب در زندان قاهره بسر میبرد،تجدید چاپ کرده و به اصلاح «افکار ارتجاعی» و «ضد وحدت عربی» را نشر داده است!!; محمّد قطب در زنداناتهام نشر افکار ارتجاعی را مردود شمرد، ولی دستگاه امنیتی! مصر، مدارکی! چون کتاب «جاهلیت قرن بیستم» دردست داشت!;
زیرا محمّد قطب در این کتاب ثابت کرده است که جوامع اسلامی امروز «غرب زده» شدهاند و آنها را نمیتوان(اسلامی) نامید، بلکه دنبالهرو جاهلیت جدید هستند; یکسال تمام از سرنوشت محمّد قطب هیچگونه اطلاعی دراختیار خانواده او قرارداده نشد; تا آنکه سیّد قطب در دادگاه غیرقانونی نظامی، ضمن اعتراض به شکنجههایوحشیانهای که به او و دوستانش داده بودند، اعلام داشت که از سرنوشت برادرش محمّد قطب هم هیچگونه اطلاعیدر دست نیست;
بدنبال این اعتراض و سکوت مقامات مصری ــ که حاضر نبودند هیچگونه اطلاعی درباره وی در اختیار مردم جهاناسلام قرار دهند و پس از اعدام خائنانه سیّد قطب، مجامع بشر دوست جهانی، از مقامات مصری خواستند که درمورد سرنوشت محمّد قطب اطلاعات را منتشر سازند;
ما برای نمونه، ترجمه نامه سرگشادهای را که «پاکستانیهای حقوقدان مقیم خاورمیانه» به دبیر کل مجمع جهانی حقوق بشر در ژنو نوشتهاند، در اینجا میآوریم:
***
جناب آقای دبیر کل مجمع جهانی حقوق بشر ژنو (رونوشت رئیس جامعه عربی) توجّه شما در نشر اخبار مربوط بهفشار و شکنجه افراد وابسته به نهضت اسلامی اخوانالمسلمین در مصر و اعزام آقای «پیترارتر» به مصر برای بررسیوضع افراد دستگیر شده و نشر گزارشهای وی که جهان اسلام را تکان داد، موجب نهایت تشکر است.
ما مسلمانان سراسر روی زمین از این اقدامات بشر دوستانه شما تقدیر میکنیم ولی چنانچه جنابعالی اطلاع دارید،حکومت مصر علیرغم خواست مردم آزادی دوست جهان، سیّد قطب رهبر اخوانالمسلمین و دوستان وی را اعدامکرد. و طبق گزارشی که از طرف نماینده اعزامی شما منتشر شدهاست. هزاران نفر از جوانان و بانوان مسلمان درزندانهای مصر با ننگینترین وضع تحت شکنجه و آزار بدنی قرار گرفتهاند که بیشک با حقوق بشر منافات دارد و درواقع این فجایع ببازی گرفتن و مسخره نمودن انسانیت و حقوق بشر، دو عصر پیشرفت و فرهنگ و آزادیاست.
ما با کمال امید از شما و سازمان انسانی شما میخواهیم که دو موضوع مهم زیر را مورد بررسی قرارداده و برای اطلاعجهانیان حقیقت را اعلام دارید:
1ـ محمّد قطب، برادر شهید عزیز سیّد قطب که دارای تألیفات اسلامی زیادی است. قبل از دستگیری و اعدام سیّدقطب، توقیف شده و تاکنون هیچگونه اطلاع صحیحی از سرنوشت وی در دست نیست. سیّد قطب در دادگاه در موردبرادر خود محمّد قطب صحبت کرد. ولی تا امروز ما نمیدانیم که محمّد قطب زنده است یا کشته شده؟ و این موجبناراحتی همه مسلمانان گشته است. (1)
1 نامه مربوط به سال 1346 شمسی، یعنی 25 سال پیش است; و خوشبختانه چند سال بعد، پس از پیدایش آزادیهای نسبی در مصر، «محمّد قطب» نیز اززندان آزاد شد و به کار تحقیق و تدریس در دانشگاه ادامه داد;
2ـ ما از سازمان جهانی حقوق بشر تقاضا داریم که گزارشهای مربوط به شکنجه و آزار افراد وابسته به اخوانالمسلمینمصر را بهطور مشروح منتشر سازد و از طریق سازمان ملل اقداماتی بهعمل بیاورد که از ادامه فشار و شکنجه جلوگیریشود.
ما بسیار متأسف هستیم که بنام انقلاب و آزادی و پیشرفت و تحول! خون بیگناهان ریخته میشود و عزت و احترام وحقوق اساسی انسان، از بین میرود و پایمال میشود.
بسیار جای تعجب است که انقلابیون پیشرو!، مردم مسلمان را به تعصب و ارتجاع متهم میکنند، ولی خودشانمرتکب وحشیانهترین جنایات و شکنجههای ضدبشری میشوند.
آیا جای شگفتی نیست که افراد به اصطلاح انقلابی و پیشرو! هرگونه ظلم و ستم و استبدادی را که استعمار مرتکب آنهامیشد، مرتکب میشوند؟
آقای عزیز! ما نمیخواهیم در امور داخلی مصر دخالت کنیم، ولی به حکم انسانیت و برای دفاع از حقوق بشر، ایننامه را برای شما میفرستیم. ما برای بار دیگر از خدمات بشر دوستانه شما تشکر میکنیم و انتظار داریم که در اسرعاوقات اقدامات لازم را در مورد سرنوشت نویسنده اسلامی محمّد قطب و دیگر افراد اخوانالمسلمین بعمل بیاورید وبرای اطلاع جهانیان، آنرا منتشر سازید.
با احترامات فراوان، از طرف پاکستانیهای مقیم خاورمیانه:
دکتر شاهد احمد، مهندس حمیدالدین احمد، محمّد اقبال سهیل، محمّد سرفراز جیمه، دکتر صالحه نسرین (بانو)،محمّد سلیم معینی، دکتر محمود رشید، شمشاد علی، رانا آغاب علی خان (قاضی)، دکتر فهمیده خاتون (بانو)،هدایتالله محمّدانی، محمّد اسلم، عبدالواحد هاشمی، ظاهر سعید و;
***
سه سال و اندی از این ماجرای اسفانگیز گذشت و از سرنوشت قطعی محمّد قطب و خواهرش امینه قطب، اطلاعصحیحی بدست نیامد.
برادر او سیّد قطب مفسر عالیقدر اسلامی، ناجوانمردانه به دار آویخته شد.(2) خواهر دیگرشان حمیده قطب بهدهسال زندان محکوم گردید. زینب الغزالی رئیس جمعیّت زنان مسلمان به اتهام فعالیتهای مخفی! به حبس ابدمحکوم شد و صدها جوان برومند و مسلمان، صدها زن و مرد رزمنده، به جرم «مسلمان» بودن و مخالفت با برنامههایضداسلامی رژیم مصر، به زندان و شکنجه و آزار و اعدام دچار شدند تا پایههای «ناسیونالیسم عربی»! ــ القومیهالعربیه و سوسیالیسم عربی! ــ الاشتراکیه العربیه بهجای انترناسیونالیسم اسلامی و سوسیالیسم اسلامی، تحکیم یابدو ارکان «عروبیت»! تقویت گردد و زمامداران بلاد عربی ــ آنطور که ادعا میکردند! بتوانند فلسطین اشغال شده را آزادسازند! اما سومین شکست اعراب و خیانت ژنرالهای قدارهبند، نشان داد که تنها اسلام و جهاد اسلامی و روحاسلامیت میتواند بلاد عربی و غیرعربی مسلمان را نجات بخشد!;
2 شرح حال مفصل سیّد قطب را در مقدمه کتاب «ما چه میگوییم؟» ترجمه اینجانب که اخیراً توسط دفتر نشر فرهنگ اسلامی تجدید چاپ شده است،مطالعه فرمائید.
و هم اکنون طلیعه این روح در بین جوانان «جهاد اسلامی» دیده میشود و همین مردان مسلمان و از جان گذشتههستند که اگر رهبران عرب بر آنها خیانت نکرده و سرکوبشان نکنند ــ چنانکه در لبنان و اردن و مصر و عراق و تونس و; میخواستند آنها را سرکوب سازند خواهند توانست فلسطین را به آغوش جهان اسلام بازگردانند;
***
البته برنامه سرکوبی جنبش اسلامی تنها مربوط به مصر نیست. در اندونزی هم محمّد ناصر رهبر حزب ماشومی ودیگر سران آن حزب پنج میلیون نفری، هنوز حق فعالیت اجتماعی ندارند و البته جناب ژنرال «سوهارتو» که 20 سالپیش به دستور «سوکارنو» این حزب اسلامی را سرکوب نموده بود، امروز برنامه دیگری را اجرا میکند!.
در پاکستان دوره ژنرال ایوبخان! و «ذوالفقار علی بوتو» و ژنرال «ضیاءالحق» هم استاد سیّد ابوالاعلی مودودی رهبرجماعت اسلامی پاکستان، و رفقای همرزمش تاپای چوبه اعدام رفتند، ولی شرایط خاص پاکستان اجازه نداد که ژنرالدیکتاتور و کارگردانان بعدی! به آرزوی خود برسند; و همچنین;
و در اینجا باید پرسید که: آیا میتوان با زور سرنیزه، جنبش اسلامی را در جهان اسلام سرکوب ساخت؟
پاسخ ما به این پرسش آنست که: اگر در صدر اسلام ابوجهل توانست از پیشرفت اسلام جلوگیری کند، ابوجهلهایعصر ما هم خواهند توانست که به آرزوی خود برسند!;
چنین است عقیده ما; و شما در بینش و عقیده خود آزادید!.
فصل اول
مقدمه مؤلف
بسمالله الرحمنالرحیم
«و نفس و ما سواها، فالهمها فجورها و تقواها
قد افلح من زکاها. و قد خاب من دساها.»
قرآن کریم، سوره شمس آیه 7ـ10
سوگند به جان، و آنکه جان را پرداخته، و بدکاری و پرهیزکار بودنش را به او الهام کرده. هر که جان مصفا کرد رستگارشد. و هر که آنرا بیالود زیانکار گشت.
یادداشتی بر: چاپ سوم
چند سال پیش چاپ اول این کتاب منتشر شد و من در آن، بعضی از خاطرهها و افکار و آزمایشهای مربوط به روانانسانی را، با مقایسه و مقارنه میان طرز فکر اسلام و نظریات مادی غرب ـ چه در اصول و کلیات طرز فکر، و چه درفروع و تفصیلات آن ـ یادداشت و ضبط کرده بودم.
در این چاپ هم صلاح در آن دیدم که کتاب را من حیث المجموع بر همان حالت قبلی باقی بگذارم. البته تغییراتجزیی و کوچکی در آن بوجود آمد، ولی این تغییرات، مطلبی از مسائل اساسی آنرا تغییر نمیدهد، و من امیدوارم کهبحث در این موضوع، شامل همه جوانب بررسیهای روانی و اجتماعی اسلامی باشد.
من در حالیکه برای چاپ جدید کتاب مراجعهای به آن میکردم، متوجّه شدم که این موضوع شامل مسائلی میشودکه میتوان آنها را خطوط اصلی و مواد نخستین نظریه اسلامی درباره روان انسانی، نام نهاد. و ما ــ باتجزیه و تحلیلبیشتر میتوانیم طرز فکر کامل اسلامی را درباره روان انسانی که شامل همه فعالیتها و کوششهای انسانی میشود،بدست بیاوریم;
باز من امیدوارم که خداوند، در روزگار نزدیکی، بهمن توفیق دهد که به این بحث و بررسی بپردازم و شاید که این آرزو،به یاری خدا جامه عمل به خود بپوشد.
و الله ولی التوفیق.
آشنایی با فروید!
من در گذشته، تا سرحد شیفتگی علاقمند «فروید» بودم در واقع من در دورانی از سالهای جوانی بودم که بهاقتضای آنمیخواستم از مجهولات، در همه چیز: در هستی، زندگی و انسان پرده برداشته شود. و فروید هم با نظریه جدید «روانناخودآگاه» در نظرم جلوه مینمود و در همان وقت به نظرم میآمد که او کلید اسرارآمیزی را به من میبخشدکهمشکلات بسته همه اسرار را میگشاید، یا یک عینک و دوربین سحرانگیزی را به من میدهد که مجهولات را میبیند وکشف مینماید! و همه اعماق و درون روان انسانی با یک نظر در آن، پیش من روشن خواهد شد!
من در این شیفتگی سالها باقی بودم و هر چیزی را که از گفتههای فروید یا شرح و بسطهای شاگردان علاقمند او،بهدستم میرسید، به دقت میخواندم; ولی در عینحال از همان لحظه اول بهنظرم آمد که: فروید در تفسیر خودنسبت به خوابها، دیگر مجال و میدانی برای خوابهای پیشگو (رویای صادقه) باقی نمیگذارد، و هرگونه پیوند و ارتباطانسان را با «مجهول بزرگ» لغو کرده و از بین میبرد;
; دوره دبیرستان را به پایان رسانده و وارد دانشگاه شدم و طبعاً اطلاعات من از هستی و زندگی و انسان بیشتر شد، ومن کمکم، دیگر به فروید با همان نگاه اعجابآمیز نخستین نگاه نمیکردم، بلکه تقریباً جنبه یک منتقد نسبت به افکاراو را پیدا کردم ــ البته به آن اندازهای که آزمایشها و تجربههای من در آنوقت به من اجازه میداد و سپس وارد مرکزعالی تربیتی شدم و در آنجا روانشناسی و روانکاوی را با وسعت بیشتر، و فروید را به نحو مفصلتر، مورد بحث و بررسی قراردادم.
در ضمن همین تجرزیه و تحلیلها بود که به فکرم رسید: در این میان که فروید برای آزادی نفس انسانی از قیود خود وبرداشن «فشار» از غریزههای حبس شده، افراط میکند، و نظریههای گوناگون دیگر، فشار همهجانبهای بر نیروهای حیوانیانسان را لازم دانسته و در اینباره راه تفریط را میروند، اسلام بین این دو نظریه، حد وسط را میگیرد. یعنی نه قیودی را براینفس و روان الزام میکند و آنرا به پستی بکشاند و جنبش و حرکت زندگی را از کار بازدارد و نه انسان را تا آنجا آزادی میدهدکه او را به مرتبه حیوانیت برساند و همه اصول و قواعد نگهدارنده از انگیزههای حیوانی را که انسانیت در جهاد طولانی خودبرای رسیدن به آن زحمات زیادی کشیده است، لغو کرده و از بین میبرد!
اسلام، در برابر این دو نطقه افراط و تفریط، میایستد. و بدون شک فقط در سرحد آرام آن امکان دارد که انسان زندگیتوام با امنیت و آرامش و همآهنگی و راحتی را داشته باشد. البته اسلام در نظریه خود نسبت به روان انسانی، با بعضیاز نظریات دیگر موافق است. و یا اینکه فقط در بعضی از فروع ومسائل با آنها اختلاف پیدا میکند، ولی در عین حالنظریه اسلام، نظریه کاملاً مستقلی است و اسلام برای خود طرز فکر خاصی دارد که سزاوار است بر این پایه و اساس،بررسی شود; این فکر در عرض مدت دهسالی که تحصیلات من در مرکز عالی تعلیم و تربیت ادامه یافت، همچنان درذهن من باقی ماند و ریشه گرفت و روشنتر گشت، تا اینکه مرا وادار ساخت آنرا در کتابی یادداشت و ضبط کنم.
***
من میدانم، برای بعضی از دانشجویان، هنگامیکه اسم دین ومذهب را میشنوند ناراحتی دست میدهد! یا برایعدهای از «فرهنگیان» و «آزاد فکران» تب! عارض میشود; و ابروهایشان در هم کشیده شده و تشنج اعصاب پیدامیکنند! بطوریکه دستهای خود را با حرکات خشمآلودی تکان میدهند و میخواهند که این گفتار دور از میدانبحث علمی صحیح! را بهدور افکنند. ولی من دوست دارم در اینجا بگویم که این بحث، صرفاً یک بحث روانشناسی وپسیکولوژیک است و دین را هم بهمثابه «موضوع» این مسئله مورد بررسی قرار میدهد و هنگامیکه پس از بررسی وتحقیق دقیق، بر ما روشن شد که دین در این قسمت راه صحیحی را رفته و بر پایه حقیقت استوار است، در اینصورت،یا حماقت و یا بندگی کورکورانه برای غرب است.(3) که نمیگذارد حقایق را بپذیریم و یا از ترس دشمنی با آزادی فکر!یا از ترس متهم شدن به ارتجاع و جمود فکری! نمیخواهیم آنرا قبول بنمائیم!
3 کتاب: «غرب زدگی» جلال آل احمد، نویسنده معروف، حقایقی در این باره دارد و مطالعه آن کمک فراوانی بر روشن شدن حقایق مینماید; و کتاب دوم ویبه نام «خدمت و خیانت روشنفکران» بحث را تکمیل میکند!. م
در اینجا یک حقیقت نوشتنی دیگری نیز هست و آن اینکه: علت نزاع و کشمکش بین دین و علم در اروپا، برای آن بود کهکلیسا در آن سامان، نظریات به اصطلاح علمی خاصی داشت، و معتقد بود که آنها «مقدس» و قابل احترام بوده و وحیآسمانی است! و هرگز نباید بر ضد آنها قیام کرد و هرکسی که علیه آنها قیام کند کافر و مهدور الدم شناخته خواهد شد.
ولی هنگامیکه علم، بطلان آن فرضیهها را ثابت نمود، کاملاً یک امر طبیعی بود که مردم، علوم تجربی را بپذیرند وتصدیق کنند، و نفوذ و قدرت کلیسا را که بافتههای دروغین خود را بر آنان واجبالاحترام معرفی میکرد، قبول نکنند وبا افکار جدید خود از قید «دین» آزاد شوند!
ولی این کشمکش و مبارزه، هرگز میان اسلام و علم واقع نشده و تاریخ هم گواهی میدهد (4) که دانشمندانی در علوم:طبیعی، هیئت، فیزیک، پزشکی، هندسه، ریاضیات و; در سایه اسلام پرورش یافته و به سرحد نبوغ رسیدند و به یکسلسله حقایق علمی جدیدی واقف شدند که نسبت به زمان خودشان از کشفیات علمی بزرگ محسوب میشود. والبته خود این دانشمندان، همه مسلمانان معتقدی بودند و در نظر آنان هیچگونه تضادی بین علم و دین وجود نداشتو هیچگونه نبردی هم میان این دو به وقوع نپیوست. و همچنین بین آنها و
قدرتهای حاکم هم هیچگونه نزاعی که منجربه کشتار و شکنجه و زندان بشود واقع نگردید ــ چنانکه بر کوپرنیک و گالیله و دیگران در جهان مسیحیت واقع شد وهرگونه فشاری که بر مردم صاحبنظر، در تاریخ اسلام، وارد آمده، همهناشی از اوضاع سیاسی روز بوده، و علم وحقیقتهای نظری یا تجربی، هرگز در معرض فشار و تهدید واقع نشدهاند; پس فقط تقلید کورکورانه ــ نه آزادی فکر وارزش علم است که باعث شده بعضی از جویندگان علم، و دانش پژوهان ما، وقتی اسم دین و مذهب را میشنوند،احساس ناراحتی و انزجار کنند!
4 در اسلام تحصیل هر علمی که مورد نیاز مردم باشد، یک فریضه دینی است و در قرآن مجید و اخبار، تجلیل فراوانی از علم و دانشمند شده که جای بحث آناینجا نیست;
«دریبر» استاد دانشگاه نیویورک در کتاب: «نزاع علم و دین» مینویسد: مسلمین، در علوم قدیمی ترقّی شگرفی نموده و علوم جدید را پیریزی کردند، که قبالاز آنها کسی از آنها خبر نداشت; دانشگاههای مسلمین برای دانشجویانی که از اروپا میآمدند باز بود;» دانشمند دیگر «سدیو» در «تاریخ العرب» میگوید:«در قرون وسطی مسلمانان تنها افرادی بودند که علم و فلسفه و فنون مختلفه میدانستند و هرکجا که قدم آنها رسید مبادی آنها را نشر نمودند; مسلمانانسبب اصلی نهضت و ترقّی اروپائیان هستند.» از کتاب: «روح الدین الاسلامی» چاپ بیروت مبحث «العلم فیالاسلام» صفحه 215
برای مزید توضیح رجوع شود به کتابهای: «تاریخ تمدن اسلام و عرب» دکتر گوستاو لوبون و «تاریخ تمدن اسلامی» جرجی زیدان و «میراث اسلام یا آنچهمغرب زمین به ملل اسلامی مدیون است» به قلم 13 نفر از دانشمندان خارجی، ترجمه فارسی چاپ تهران.(خسروشاهی)
فصل دوم
نظریه مسیحیت
نظریه مسیحیت
مسیحیت برای مقابله با مادیگری افراطآمیزی که در روزگار بعثت مسیح(ع)، بین «بنیاسرائیل» و در سراسر منطقهروم شایع شده بود، نازل گردید; مادیتی که در پرداختن به «ماده» و ارزشهای مادی محض، غلو نموده و افراطمیکرد، تا آنجا که هرگونه پیوند و ارتباطی را با عالم روح و معنویت قطع مینمود، و هرگونه دعوت و خواستآسمانی را فراموش میکرد. و روی این اصل، کاملاً مناسب بود که این دین، شامل مقدار زیادی از روحانیت والا و زیباو عالی باشد، تا در قبال این مادیت و مادیگری محض، تعادلی ایجاد نماید، و شاید بتواند مردم را اصلاح کند.
از اینجا بود که همه تعلیمات مسیح(ع)، دعوت برای تهذیب نفس و روحانیت بود. دعوتی که انسان را از خود بالاترمیبرد و آنرا به آفاق و مراحل بلندمرتبهای که از جسم و ماده بالاتر است، میرسانید; مراحل ومقاماتی که اززنجیرهای مادی زمین، و انگیزههای شهوت، آزاد بود.
ولی مقصود از این تعلیمات روحانی عالی و روشن، این نبود که نظام و اساس دائمی و همیشگی برای مردم باشد وبشریت برای ابد، در این راه قدم بردارد. و البته آسمان! آخرین گفتار خود را، بعد از مسیحیت، در حدود شش قرن بعدــ هنگامی که حکمت عالیه الهی خواست آخرین و کاملترین نظام زندگی را فرو فرستد برای همه ملتها ارزانیداشت(5);
5 شاید بتوانیم بگوئیم: یهودیگری دوران کودکی بشر را مثل میسازد، زیرا در کودکی است که خودخواهی و عدم قدرت برای بازداشتن افسار شهوتها وجوددارد، و مسیحیت دوران اوائل جوانی را که همیشه همراه خواب وخیال و آرزوها واحلام است، نمایان میکند در حالیکه اسلام مرحله تکامل و رشد بعد ازجوانی را دارد، که هرچیزی را در جای خود بکار میبرد; او نه همیشه در امور ماده غوطه میخورد و نه رابطه خود را با آن قطع کرده و در آسمان سیر میکند،بلکه گوشهای از این و گوشهای از آن را، با رعایت تناسب و توازن، میگیرد. و بدین ترتیب است که مسیحیت دوران و نقش لازم خود را سپری کرده و بههیچوجه صلاحیت ابدی بودن را نداشته و ندارد. (مؤلف)
و در هر صورت، این تعلیمات عالی و بلند که در آنها روح لطیف پیامبری دمیده شده بود، بعد از خود مسیح به یکسلسله قیود سخت و جامدی مبدل شد که وسیله سختگیری کلیسا و «رجال دین» گردید، تا آنجا که آنرا به رهبانیتیمبذل ساختند که از زندگی دوری میجوید و با خواستهای فطری میجنگد، بدلیل اینکه این خواستها، بد و نارواهستند و لازم است که پرهیزکاران و آنانی که از خدا میترسند و خواستار دیدار او در روز قیامت هستند ـ یا آنانی که بنابه تعبیر مسیحیها «در مسیح هستند» از آنها پاک باشند.
کلیسا و «رجال دین» هنگامی که میدیدند مثلاً مسیح میگوید: «اگر چشم تو» تو را بلغزاند او را بکن و دور بیانداز، زیراخیر تو در آنست که عوض آنکه بدن تو در آتش بیاندازند، یکی از اعضاء خود را از دست بدهی، به پندار الهام گرفتن ازتعالیم مسیح، مسیحیت را به سوی سختگیری و شدت ناگواری میکشاندند، ولی این الهام گرفتن، الهامگیریخطرناکی بود که احتمال میرفت ــ اگر بهکلی اجرا میشد حرکت زندگی تحولپذیر و پیشرو را به کلی از کار بازدارد وآنرا به وادی نابودی بکشاند!
البته شکی نیست که این موضوع، هدف الهی و حکمت آسمانی و فلسفه نزول مسیحیت نبود و حتی خواست خودمسیح(ع) هم که بسوی مصالح بشریت دعوت میکرد، این نبود، بلکه یک تصرف و دخالت بشری بود که مسیحیت رااز مرحله قابل پذیرش بودن دور میساخت و آنرا از مقصد اصیل و اساسی خود، منحرف مینمود.
مسیحیت، با این شکلی که به خود گرفت، در موقع تطبیق عملی با زندگی روزمره، شکست خورد، زیرا چیزی از بشرمیخواست که بالاتر از طاقت و تحمل وی بود; و علاوه بر این، نگهداری و حبس انگیزههای نیرومندی است، و آنهمیشه بر انسان اصرار میورزد و بر وی فشار میآورد که جواب مثبتی به آن بدهد و آنرا ارضاء بکند!
پس اگر فردی، بین فشار اسرارآمیز و دائمی غریزه و عقیدهای که به او میگوید: جوابگویی بر این فشار، ناپاکی است ونباید خود را به آن آلوده ساخت، واقع شود، در قبال این، جز یک نتیجه، یا یکی از این دو نتیجه، چیز دیگری بدست نمیآید:یا به حرف عقیده گوش دهد ــ اگر بتواند و راهبی گشته، و در گوشهای، موجود بیبو و خاصیتی شود و از زندگی و زندگاندور گردد، و یا اینکه به خواست آمرانه و زورمند جسمی جواب گوید و انگیزه حبس شده را که آزارش میدهد، آزاد بگذارد!
ولی در این صورت هم از ناراحتی نجات نمییابد، زیرا در اینجاست که مبارزه شدید داخلی در وجدان فردی که اینعقیده بر او مسلط است، شروع میشود: مبارزه بینآنچه که انجام داده وآنچه که سزاوار بود! آن را انجام دهد، مبارزهمیان جسم و روح! و این موضوع، قطعاً به پیدایش عقیده روحی که «فروید» به آن اشاره کرده و زندگی خود را برایکشف آن اختصاص داده، منتهی میشود. و یا به ناراحتیهای عصبی که نشاط و کوشش فرد را از بین برده و نیروی ویرا به هدر میدهد، منجر میشود، که نه خود وی و نه احدی از مردم از آن استفاده نمیبرند.