مقاله تأثیر هنر بر امور تربیتی ( تعلیم و تربیت) در word دارای 73 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد مقاله تأثیر هنر بر امور تربیتی ( تعلیم و تربیت) در word کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی مقاله تأثیر هنر بر امور تربیتی ( تعلیم و تربیت) در word،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن مقاله تأثیر هنر بر امور تربیتی ( تعلیم و تربیت) در word :
تاریخچه هنر در ایران
هنر نقاشی در دوره سلوکیان استمرار هنر سنتی یونانیان باستان است. هنر نقاشی را جز با مطالعه ظروف آن دوره نمی توان شناخت. درباره نقاشی های دیواری که بدون شک وجود داشتند، در دوره سلوکی چیزی نمی توانیم بگوییم، زیرا از آنها چیزی به دست ما نرسیده است.
به کارگیری رنگ های جالب، جذاب، زنده و متنوع و وجود مفرغ های کوچک و برخی تکه های سفالینه که آراسته به برگ نخل هستند و همچنین ظاهر شدن نقش های تمام رخ در هنر عصر اشکانی همگی از نشانه های آشکار نفوذ فرهنگ و تمدن یونانی (هلنیسم) بر هنر عصر سلوکی و اشکانی است.
پس از فتوحات اسکندر در ایران، تمدن و فرهنگ یونانی در سطوح مختلف تاثیر خود را بر جای گذاشت. این تاثیر در زمینه های سیاسی، مذهبی، هنری، معماری و شهرسازی و ; در دوره های سلوکی و اشکانی بر جای ماند و آثاری نیز از آن دوره ها به یادگار مانده است.
شاید تاثیر فرهنگ و تمدن یونانی در ایران، در هیچ زمینه ای به اندازه هنر آشکار نباشد و حتی بازگشت به شیوه زندگی و اندیشه ایرانی را در سیر تحول هنر، بیشتر می توان یافت.
نقاشی در دوره سلوکیان:
هنر نقاشی در دوره سلوکیان استمرار هنر سنتی یونانیان باستان است. هنر نقاشی را جز با مطالعه ظروف آن دوره نمی توان شناخت. درباره نقاشی های دیواری که بدون شک وجود داشتند، در دوره سلوکی چیزی نمی توانیم بگوییم، زیرا از آنها چیزی به دست ما نرسیده است.
از هنرهای کوچک تنها قسمتی مفرغ های کوچک و برخی تکه های سفالینه که آراسته به برگ نخل هستند، سبک یونانی دارند.
به کارگیری رنگ های جالب، جذاب، زنده و متنوع ابتکار دیگری در هنر سلوکیان است که هیچ گاه آنان این کار را از نظر دور نمی داشته اند.
نقاشی در عصر اشکانیان:
نقاشی دیواری در زمان اشکانیان، توسعه بسیار یافته بود تا آنجا که دانشمندان عقیده دارند که یکنواختی نقوش برجسته این زمان ممکن است انعکاسی از نفوذ نقاشی در آن باشد.
در جنوب شرقی ایران در منطقه کوه خواجه در سیستان آثاری از نقاشی های دیواری در زمان اشکانیان پیدا شده است. این نقاشی ها که دیوارهای تالار بزرگ کاخ را تزیین می کرده است متعلق به سده نخستین میلادی است. در این نقوش، خدایان که بخشی از پیکر هر یک از آنها پشت پیکر خدای دیگر قرار گرفته است، همه به صورت تمام رخ نقاشی شده اند. )در این دوره برخلاف دوره های گذشته که اشخاص را از نیم رخ نشان می داد نقش های تمام رخ در هنر اشکانی ظاهر شد.(
روی دیوار بالای آن، نقشی از پادشاه و همسر او دیده می شود. شاه در این نقش بازویش را به گردن همسرش حلقه زده است. پیرامون پنجره های تالار، تماشاگران را بر حسب پایه و مقام به تصویر کشیده اند. در این تصاویر مجددا تاثیرات دیگری از هنر یونان به چشم می خورد.
لباس خدایان، یونانی است و یکی از آنها کلاه خودی بالدار مانند هرمس (خدای سپیده دم یونان باستان Hermes) دارد. کلاه در این تصویر دارای سه بال است که نشانی از ورثرغنه (خدای جنگ و پیروزی Veretragna) می باشد. یکی دیگر از خدایان، زوبین سه سر پوزئیدون (خدای دریا در اساطیر یونان Poseidon) را در دست دارد که در اینجا نشانه شیوا خدای هندی است. بزرگی هیکل خدایان و نیز چهره های افراد خانواده سلطنت همه از هنر هلنی یونان گرفته شده است و همچنین صورت های نگاشته شده بر سقف نیز شیوه یونانی داشتند از جمله آنها خدای اروس) Erosخدای عشق و شهوت) را بر پشت اسب و موضوعات دیگر یونانی کشیده بودند.
در نقاشی های دوره اشکانی، خصوصیات هنر اصیل ایرانی آشکار است و اگر هنر یونان در آن اثر گذاشته باشد، زیاد نیست. با توجه به آثار باقی مانده از کاخ اشکانی در کوه خواجه که نقاشی های بسیار زیبا و جالبی را از آن دوره نشان می دهد و به نظر می رسد که این ها ثابت می کنند که جریان و نفوذ هنر یونانی در کشور ایران زنده بوده است ولی می توان گفت که نفوذ هنر یونانی زودگذر و سطحی بوده است و چیزی جز تقلید نمی توان به آن نسبت داد.
هرتسفلد درباره نقاشی عهد اشکانیان تحقیقات زیادی کرده است و معتقد است که: «نقاشی این دوره را میتوان ترکیب هنر نقاشی ایرانی و یونانی دانست ولی حفظ اصالت هنر ایرانی را در آثار این دوره می توان تایید کرد.»
غایت ماورایی هنر
زمان کنونی را به طور فزاینده ای زمان گذار محسوب می کنند. اما قضاوتی که درباره کم و کیف تفاوت حال با گذشته صورت می پذیرد، به این بستگی دارد که علایم گوناگون دگرگونی و تغییر شکل چگونه مفهوم سازی می شوند و به هر یک از شکل های شناسائی شده ی تغییر یا گذار، چه معنایی نسبت داده می شود. آنچه نقشی تعیین کننده را در این گذار دارا ست هنر می باشد که در کنار عوامل دیگر در تغییرات جامعه تاثیر می گذارد. در هنر تصویر (سینما) منطق بازنمایی و تصویر، تابع متغییر های اجتماعی نیست بلکه این متغییرهای
اجتماعی هستند که تابع منطق تصویر گشته اند. به عبارتی این جامعه است که بازتاب جهان تصویر می گردد. رواج مد ها و الگوهای رفتاری که منشأ آن فیلم های هالیوودی و… می باشد مؤید این مطلب است. در مورد هنرهای دیگر نیز این امر صدق می کند. داستان هایی که بر ذهن ها تاثیر می گذارند و موسیقیی که قلب را مسحور می کند. تمام افرادی که تحت تاثیر این هنرها واقع شده اند جامعه را تشکیل می دهند. البته تاثیر مستقیم و غیر مستقیم هنر بر جامعه به این معنا نیست که فقط هنر بر جامعه تاثیر می گذارد بلکه هنر مؤثری قدرتمند در کنار مؤثرهای دیگر است.طرح نظریه هنر برای هنر منشأ پیدایی هنر مدرن گشت. هنری که در خدمت دین و مفاهیم معنایی بود، رو به تهی شدن از آن مفاهیم گذاشت.
نقوش روی سقف و دیوار های کلیسا، مجسمه های حضرت عیسی و مریم مقدس، معماری کلیساها حتی خیلی قبل تر مجسمه خدایان در یونان باستان همه مدیون هنر هنرمندان زمان خود بود. با تحولات اجتماعی که در قرن هجدهم میلادی پدید آمد، مدرنیته شکل گرفت و بر هنر تأثیر گذاشت. هنر مدرن فرم های قبلی را شکست و به هنر سنتی پشت کرد. “بسیاری از اندیشمندان قرن بیستم مثل میشل فوکو و یورگن ها برماس که اندیشه مدرنیته با کانت شروع شد”(1) تهی شدن هنر از مضامین دینی و معنایی را می توان از تاثیرات
مدرنیته دانست. گرچه در ابتدا تغییرات اجتماعی بر روی هنر تاثیر گذاشت اما امروز هنر است که بر تحولات جامعه موثر است. یکی از موارد تاثیر غیر مستقیم هنر بر جامعه، در عرصه سیاست است. البته بسط این موضوع مجالی طولانی را می طلبد. بعد از به وجود آمدن گونه های مختلف هنری و آثار متفاوت، لزوم تعریفی برای هنر احساس شد. اینکه چطور می توان نقاشی کوبیسم را که از چند خط کج و معوج تشکیل شده هنر نامید یا قطعه موسیقی جان کیج با عنوان”33 4 (چهار دقیقه و سی و سه ثانیه ) را که فقط سکوت است، هنر اطلاق
کرد(2).اندیشمندان به این دغدغه افتادند که تعریفی برای هنر ارائه دهند. “افلاطون اولین کسی بود که به تئوری زیبایی شناسی فلسفی پرداخت و بعد از او کانت این فکر را گسترش داد و بعد از او ملاحظاتی در این باره صورت گرفت.”(3) تقریبا نظریات کانت در این باره را آغاز گر علم زیبایی شناسی می دانند. اما تعاریف کانت نیز نمی تواند همه مخاطبان را قانع کند. درماندگی متفکران از تعریفی دقیق و جامع و مانع از زیبایی خود بی ارتباط با عجز از تعریف هنر نبود. شاید به خاطر اینکه تعاریف زیبایی همه نسبی و ناپایدار است.البته هیچ قاعده ای کامل نمی توان برای زیبایی ارائه داد چون غیر ممکن است بگوییم یک اصل مربوط به ذوق، به معنای یک مقدمه ای ست که می توان مفهوم شیء را تحت شرایط آن مندرج ساخت. سپس با کمک یک قیاس صوری، این نتیجه را اخذ کرد که شیء مورد نظر زیباست پس لذت می بریم.اما چرا غیر ممکن است؟
چون شخص می باید، رضایت و بهجت را به محض ادراک شیء احساس کند و نمی تواند با استفاده از دلایلی که برای اثبات آن ارائه می شود بدین احساس دست یابد. در مورد زیبایی این تجربه است و نه اندیشه متکی به مفهوم، که حکم زیبایی شناختی را مجاز می سازد. طوری که اگر آن تجربه از شیء تغییر کنند معنای زیبایی شناختی هم از آن تغییر می یابد.
کانت می گوید «برای تشخیص اینکه چیزی زیباست یا نه، تصور را نه به کمک قوه فاهمه به عین(objekt) برای شناخت، بلکه به کمک قوه متخلیه(imagination)، به ذهن و احساس
لذت و الم آن نسبت می دهیم. بنابراین حکم ذوقی به هیچ وجه نه یک حکم شناختی و در نتیجه منطقی ست بلکه حکمی زیباشناختی ست که از آن بر می آید و فقط مبنایی ذهنی دارد»(4) به عبارتی حکم به زیبایی، انتزاعی و ذهنی ست و وجود خارجی ندارد. جایی دیگر هگل نیز زیبایی را تعریف می کند . « زیبایی تابش مطلق یا مثال، از پس اعیان محسوس خارجی ست. لازمه زیبایی این است که عین یا محسوس باشد که با حواس ادراک شود مثل تندیس ویا آهنگی دلنواز یا اینکه اگر محسوس نبود صورت ذهنی چیزی محسوس را ذهن ایجاد کند مثل شعر. پس عین زیبا خود را بر حواس عرضه می کند ولی بر ذهن و روح نیز جلوه می فروشد زیرا وجود حسی محض زیبا نیست و فقط هنگامی زیبا می شود که ذهن
پرتوی فروغ مثال را از خلال آن ببیند. از این رو نخستین صورت زیبایی طبیعت است. چون نخستین صورت محسوس که مثال در آن خود را نمایان می سازد همان طبیعت است »(5)هگل به طبیعت دیدی افلاطونی دارد و به عالم مثال معتقد است و اینکه طبیعت جلوه آن مثال است و مرتبه نازلی از حقیقت در ضمن بر خلاف کانت زیبایی را ذهنی صرف نمی داند و عالم مثال را در درک زیبایی شریک می بیند. به همین علت در ادامه، زیبایی طبیعت را در مقابل زیبایی هنر پست تر و نازل تر می داند. او می گوید «زیبایی طبیعت ناقص است چون دو عنصر
پایان ناپذیری و آزادی را ندارد. حال آن که مثال در حال محض مطلقا پایان ناپذیر است. زیبایی طبیعت به همان اندازه پست تر از زیبایی هنر است که طبیعت از روح، چون هنر آفریده روح است.»(6) برای اینکه منظور از زیبایی روشن تر شود مثالی می زنیم. تصور کنید که به موزه رفته اید و به سنگ های قیمتی از پشت شیشه های ویترین نگاه می کنید. هر کسی به زیبایی سنگ ها اذعان دارد. سنگ هایی که دارای شکل های چند ضلعی، رنگی روشن و اندازه هایی متناسب هستند. به قیمت کنار ویترین نگاه می کنید. خود به خود این سوال را می کنید که آیا این سه تفاوت (اندازه ، رنگ ، شکل) به این قیمت هنگف می ارزد!؟چه چیزی در وجود انسان حکم به زیبایی می کند؟چه ملاکی برای زیبا دانستن می توان یافت؟آیا
غیر از رنگ ارغوانی و شفاف و شکل خاص در خارج چیزی وجود دارد؟چرا زیبایی را به آن خصوصیات نسبت می دهید و به سنگ های معمولی نسبت نمی دهید؟ آیا ممکن است انسانی آن ها را زیبا نداند؟این زیبایی با زیبایی اثر هنری چه ارتباطی دارد؟جواب این گونه سوالات را در فلسفه هنر باید جست. اما آیا اندیشمندی تا کنون توانسته است به این سوالات جوابی محکم و غیر قابل انکار بدهد. به مثالی دیگر توجه کنید. قصری از رخام سفید با ستون های برافراشته و مزین به نقوشی بر دیوار های مرمرین، آیا زیبا ست؟ همه به زیبا بودن آن اذعان می کنند اما ممکن است کسی بگوید من از آنچه چشم را خیره می کند و عقل را مدهوش، خوشم نمیآید. اما این نظر به رضایت برمیگردد. رضایت از سه امر حاصل میشود: زیبایی، خیر، مطبوع. این نظر، مفهوم زیبایی را مخدوش نمیکند. زیرا زیبایی چیزی است سوای مفاهیم، به مثابهی متعلق رضایتی همگانی. کانت زیبایی را این چنین تعریف میکند: «ذوق، قوهی داوری دربارهی یک عین یا یک شیوهی تصور، بدون هر علاقهای است. چه آن تصور از طریق رضایت باشد یا عدم رضایت. به هر حال متعلق چنین رضایتی زیبایی نامیده
میشود.»(7)با همه ی این تعاریف و مثال ها نمیتوان به قاعدهای محکم و دقیق پی برد. چون تعاریف همه نسبی بودند. مخصوصا تعریف کانت که بر پایهی ذوق و رضایت بود و رضایت در افراد مختلف با عوامل مختلف تغییر پیدا میکند.به هر حال اگر هنر را زیبا بدانیم باید تعریفی دقیق از زیبایی ارائه دهیم تا بتوانیم تعریفی از هنر بکنیم تا جامع و مانع باشد. به نظر نگارنده، این تشویشات در ارائه مفهوم زیبایی و هنر، زمانی برطرف میشد که به دنبال ملاکی خارج از هنر بگردیم. به عبارتی باید بازگشت به گذشته بکنیم. زمانی که هنر در خدمت دین بود. البته به وجود آمدن سبکها و روشهای متفاوت در آثار هنری مدیون مدرنیته است. اما هنری که تهی باشد و تأثیری أسف بار بر جامعه بگذارد، شایستهی انسان امروز نیست. انسانی
که هر روز باید در جهت رشد و تکامل خود قدم بردارد آیا درست است با هنر این رشد و تکامل را وارونه جلوه داد و او را به عقب راند.اندیشمندان اسلامی نیز بر این باور بودند که هنری مفید است که در جهت تعالی انسان و تکامل او قدم بردارد. به قول ارسطو هنری که مثل تراژدی منجر به کاتارسیس نفس شود. نویسنده قصد ندارد برای هنر تعیین تکلیف کند اما میخواهد این دغدغه را گوش زد کند که هنر اگر متعالی و در جهت خدمت به دین باشد میتواند منشأ تحولی در جامعه گردد و سعادت بشر را به ارمغان آورد. گرچه هگل میگوید: «هنر از طبیعت همچنان نباید تقلید کند و از آموزش اخلاق نیز باید بپرهیزد. چون اگر وسیلهای برای آموزش شود به خاصیت پایانناپذیری که ذاتی هنر است ضرر میزند. به عبارتی هنر غایتاش در خودش خلاصه میشود ولی چیزی که وسیلهی غایت دیگری شود تابع جزء خود میشود»(8).
البته در نقد این نظریه باید گفت اخلاق و اصولا دین خود منشأ ماورایی دارند و نباید هنرِ در خدمت تجارت یا سیاست را باهنر در خدمت اخلاق یکی دانست و این یک مغالطه است که بگوییم اگر غایت هنر غیر خودش باشد به پایانناپذیری آن ضرر میزند اما نگوییم که غایت میتواند دنیایی یا ماورایی باشد. چون اصولا اگر غایت چیزی ماورائی شد متعلق آن نیز ماورایی میشود که این از هنر برای هنر نیز ارزشمندتر است. واژهی هنر متعالی که توسط اندیشهی اسلامی مطرح شده است به این مهم اشاره دارد و به این اصل میپردازد که هنری میتواند ارزشمند و مفید باشد که در خدمت تعالی انسان باشد و هنری میتواند از عهدهی این موضوع برآید که در خدمت اخلاق و دین باشد. گرچه نباید دین را با فقه صرف اشتباه گرفت.بعد از پذیرش این موضوع باید عالیترین دین و اخلاق را برای غایت هنر انتخاب کرد تا به مقصود نائل آمد.
نقش هنر در امور تربیتی (تعلیم و تربیت )
این مقاله به بررسى اثرات زیباییشناسى و هنر در تعلیم و تربیت و تأثیر آن در رشد شخصیت روانى بهخصوص در حیطهی عاطفى میپردازد و هدف از آن ارائه پیوندى میان مفاهیم کاربردى هنر و زیباییشناسى در تعلیم و تربیت در جهان امروز و مطرح ساختن راهکارهایى براى شکوفایى احساسات عالى انسانى و جلوگیرى از رخوت فکرى و مشکلات عاطفى و روانى است.از اینرو، ابتدا به بررسى اثرات تربیتى هنر از جمله ایجاد آرامش، والایش، شگفتى و هیجان، خلاقیت و شکوفایى ارزشهاى انسانى و نقش اصلاح غیرمستقیم و جایگاه و
اهمیت هنر در نظر بِلوم بهطور خاص میپردازیم.هنرهاى تجسمى (طراحى و نقاشى)، ادبیات (شعر، قصه، داستان و;)، موسیقى، کارهاى دستى (گلآرایی، گلکارى، منبت و;) و هنرهاى نمایشى (سینما و تئاتر) در درک زیبایى، شناخت جزئیات و مشکلات زندگى و به تبع آن بالابردن قدرت درک، نقش بهسزایى در قرار دادن کودک در جریان رشد خلاقیتهاى ادبى و هنرى دارند و نیز با ایجاد آرامش، باعث زایل کردن ناراحتیهاى فکرى و عاطفى و نابسامانیهاى روانى و درمان همراه با شکوفایى احساسات عالى میگردند. ایجاد تعامل و وحدت و هماهنگى و پرهیز از تکروى (شرکت در تعاملات اجتماعى) و شناخت آداب و رسوم، ارزشها، ضوابط اخلاقى و; از دیگر اثرات هنر در تعلیم و تربیت است. هنر را میتوان یکى از
کارآمدترین ابزار تربیت انسان در جهان امروز به شمار آورد که نتایج و اثراتش در ابعاد گوناگون، بهویژه در زمینهی بهداشت روانى، از مهمترین آنها است. با توجه به اینکه هنر میتواند با در نظر گرفتن اساسیترین مراحل و عمیقترین ابعاد حیات، شخصیت مخاطبان را با تغییر و تحول بارز مواجه سازد، از اینرو، علاوه بر نقش فردى از تأثیر اجتماعى مهمى نیز برخوردار است. یک اثر هنرى میتواند هدفهاى مشخصى را در برگیرد. این هدفها گاه بهصورت جزئى و گاه در حدى کلى عمیقترند تا آنجا که اساسیترین و کلیترین اهداف تعلیم و تربیت را میتوان در آثار هنرى جستوجو کرد.
نقش تربیتى هنر
بسیارى از صاحبنظران به جنبهی تربیتى هنر معتقدند. به نظر آنها، در حقیقت نه تنها کار، بلکه هنر هم میتواند بهترین نمایشدهندهی درون انسان باشد و مسلماً نقش اساسى در رشد عاطفى و روانى او ایفا کند. شیلر هم به جنبهی تربیتى هنر معتقد است و هم به جنبهى شناسایى آن. در نظر او، انسان میتواند خود را با هنر مشغول دارد و در آن لحظه کاملاً انسان باشد. وى دربارهی مقام هنر چنین میگوید: «از نظر فعالیت، زنبور عسل میتواند استاد تو باشد و از جهت زندگى کِرمى میتواند معلم تو گردد، ولى هنر را تو اى انسان، تنها تو میتوانى مالک باشى؟» یعنى فقط انسان است که با خلق هنر میتواند به مقام انسانیت نائل گردد.
نقش تربیتى هنر را میتوان در چند بخش خلاصه کرد:
الف) ایجاد آرامش: ارسطو اعلام کرد که «همهی هنرها از جمله نمایش وسیلهاى است براى تسکین آشوبهاى روانى و شنیدن آهنگهاى موسیقى یا تماشاى تابلوهاى نقاشى یإ حضور در صحنهی تئاتر، سبب سبکبارى و آرامش یعنى کاتارسیس میگردد.» همچنین چنانچه در ادامه اشاره خواهد شد، روح بدون دریافت زیبایى نمیتواند آرام بگیرد و دوام بیاورد.
ب) توانایى پالایش و شگفتى و هیجان: در آموزش هنر، پس از طى یک دوران طبیعى با گذر سریع فرد از بازیهاى بیهدف به سوى مطالعه و کار هدفمند، همراه با آموزش بنیادین، هیجانى مداوم از رشد و توسعه شکل میگیرد. علاوه بر این، قدرت انعطافپذیرى و تلطیف روحى افزایش مییابد. فروید مینویسد: «هنرمندان صاحب قوه و استعداد نیرومند تلطیف و
پالایشاند و در واپسزدگیهایشان انعطافپذیرى دارند.» این انعطافپذیرى را که فروید از آن نام میبرد شاید بتوان به نیروى شگفتى تعبیر کرد که کودکان آن را در نقطهی اوج خود دارند، اما بعدها در جهان ماشینى امروزى میآموزند که بیاعتنا از کنار زیباییها و شگفتیهاى مادى و معنوى بگذرند که نتیجهی آن یا خلاقیتى مخرب همراه با آشفتگیهاى روحى و روانى و یا رخوت و سستى است. در حالیکه با آموزش هنر میتوان هم نیروى شگفتى ابتدایى کودک را حفظ کرد و هم این نیروها و هیجانات را در جهت صحیح هدایت کرد.
پ) داشتن نقش اصلاحى غیرمستقیم: از آنجا که تمرکز فکر، توجه، دقت و یادگیرى، حرکت کردن برخلاف طبیعت ضمیر آشکار است، تعلیم و تربیت در ذائقه ذهن ناگوار است و باید با ترفند و لطائفالحیل آن را رام کرده، زیر یوغ کشید. از سوى دیگر، هر نکتهی مستقیم و هر سخن اندرزگونه واکنشى تدافعى در کودکان، بهخصوص کودکان نااهل و بزهکار، ایجاد میکند و روش غیرمستقیم این حالت تدافعى را کاهش میدهد.
دکتر رجبعلى مظلومى مینویسد: «فرزند غیراهل را تنها از راه ورزش و هنر (نقاشى، تئاتر، کارهاى دستى) میتوان به اصلاح آورد، زیرا در اینها هیچ درس صریح اخلاقى و انسانى نیست و عالیترین وسیلهی تعلیم و تربیت با همان دو درس بهطور غیرمستقیم و غیرصریح قابل اجرا و طرح هستند.»
نقش هنر در اصلاح و تربیت مددجویان زندانها
مدیر کل فرهنگی و هنری سازمان زندانها و اقدامات تامینی و تربیتی با تاکید بر بسط امور فرهنگی و هنری درزندانهای کشور گفت :نقش هنر در اصلاح ,تربیت و بازگشت مددجویان زندانها به اجتماع را نمی شود انکارکرد.
به گزارش خبرنگار شبکه خبری قسط ,”منوچهر عدالتی “که در هشتمین جشنواره فیلم وتولیدات سیمای زندانهای کشور در مجموعه فرهنگی وهنری “اوین” سخن می گفت ,افزود :چند سالی است بر اساس قوانین ومقررات و آیین نامه زندانهای کشور فعالیت های متنوع فرهنگی وهنری در زندانهای کشور اجرا می شود که نتایج قابل قبولی در برداشته است.
وی علت گستردگی بعضی از رشته های هنری در زندانهای کشور را ناشی از زمینه قبلی این رشته ها درمددجویان دانست و اظهار داشت:امور هنری مانند تهیه فیلم و عکس در زندانها با دشواری روبروست ونیاز به حمایت های مالی و تخصصی مستمر دارد.
وی افزود :به دلیل نبود امکانات و نیروی متخصص درتعداد کمی از زندانهای کشور مانند زندان اوین برنامه های تلویزیونی ساخته می شود که لازم است به امور تخصصی هنری بصورت ویژه رسیدگی شود .
” عدالتی” زندان، زندانی و زندانبانی اسلامی را از جمله سوژه های ساخت فیلم در زندانهای کشور ذکر و گفت: البته در کنار این موارد زندانی و آسیب های اجتماعی ناشی از زندانی شدن یک فرد نیز مد نظر است .
مدیرکل فرهنگی وهنری سازمان زندانها و اقدامات تامینی و تربیتی کشور اظهار داشت:هنر درمانی از سه بعد بر رفتار، تغییر رفتار و اصلاح و تربیت مددجویان اثر می گذارد.وی “خود درمانگری” را یکی از ابعاد ” هنر درمانی” ذکرکرد و افزود :مددجو با درگیر شدن با امور هنری استعدادی خود را درمی یابد و درصدد رفع نواقص و کاستی ها و بازسازی شخصیت خویش بر آمده و جامعه پذیر می شود .وی با تقدیر از کلیه دست اندرکاران این جشنواره بر تقویت هرچه بیشتر هنرمندان داخل زندانها برای ارایه آثار آنها در سطح جامعه تاکید کرد.همچنین دبیر هشتمین جشنواره فیلم و تولیدات سیمای زندانهای سراسر کشور به خبرنگار قسط درباره قدمت این جشنواره گفت: سالهای اولیه جشنواره سال های تجربه و موقعیت های بدست آمده در پایه گذاری نمادی هنری در زندانها بود در این سالها به تجربه های شیرینی دست یافتیم که خودشناسی و استعدادشناسی از آن جمله بود ، در این سالها (74 13- 76 13) جشنواره به میزبانی تهران و اصفهان برگزارشد.
“علیرضا محمدی” افزود :سال های 1377 تا 1379 تهران و خراسان میزبانی این جشنواره را بر عهده داشتند که در این سال های نمادها و سمبل های هنر در زندان برون مرزی شد و به تولیدی در حد توان رسید .
وی که رییس اداره “هنری” سازمان زندانها و اقدامات تامینی و تربیتی نیز می باشد اظهارداشت:در سالهای اخیر (1380 -1382 ) تولید بی وقفه فیلم ها در زندانهای کشور شروع شد و آنچه مشاهده می شد تولید بود که به میزبانی یزد و قزوین برگزار شد .
دبیر هشتمین جشنواره فیلم وتولیدات سیمای زندانها امسال را سال کیفی سازی محصولات زندانها دانست و خاطر نشان ساخت :در برگزاری هشتمین جشنواره تفکر از اهمیت خاصی برخودار بوده است .
وی گفت : تلاش می کنیم در عرصه فیلم سازی زندانها به خودسازی هنری ، حرفه ای ، دقیق ، رسا ،گویا و اصلاحی ماندگار دست یابیم .
گفتنی است ، هشتمین جشنواره فیلم و تولیدات سیمای زندانهای سراسر کشور به میزبانی استان تهران در مجموعه فرهنگی و هنری زندان اوین با اهدا جوایز به برترین ها برگزار وخاتمه یافت.
نظریات افلاطون پیرامون تاثیر هنر در امور تربیتی
به نظر افلاطون نظمی مابعدالطبیعی و اخلاقی بر جهان حاکم است که فیلسوف باید آن را از طریق تفکر عقلانی کشف کند و هنر فقط هنگامی ارزش حقیقی دارد که این نظم را دقیقا نشان دهد یا به ما کمک کند که در جریان آن قرار گیریم.
همچنین افلاطون هنر را در راستای تعلیم وتربیت جوانان ارزشمند می داند، این مقاله درآمدی است به این موضوع.
افلاطون اصول ارزیابی هنر را به روشن ترین وجه در کتاب جمهور بیان می کند. موضوع اصلی این کتاب ، عدالت است. افلاطون در این کتاب ، تصویری از فرد عادل آرمانی و دولت – شهر عادل آرمانی را ارائه می کند و همچنین درباره ماهیت معرفت و تعلیم و تربیت بحث می کند. به نظر او، فیلسوف باید حاکم عادل چنین حکومت آرمانی ای باشد. (جمهور، 1004)
بحث هنر در کتاب جمهور از اینجا آغاز می شود که افلاطون به بررسی موقعیت هنر در تعلیم و تربیت می پردازد. به نظر افلاطون ، جوانان که پس از این نگهبان امنیت شهر خواهند بود، باید تحت تعلیم و تربیت جدی قرار گیرند و از آنجا که نفوس جوانان حساس و تاثیرپذیر است ، هنرها و صنایع سودمند باید چنان سامان یابد که جوانان را به آن چیزی متمایل کند که آنها باید در پی آن باشند.
بخش مفصلی از کتابهای دوم و سوم جمهور به وصف فضا و صفات و خصال شعر و شاعری اختصاص یافته است. به نظر افلاطون ، حکایات تخیلی و تصورات شاعرانه وظیفه خطیری در تعلیم وتربیت ایفا می کنند. به همین دلیل هرچند افلاطون به برخی شاعران بزرگ احترام قائل است ، ولی معتقد است ، برخی از آثار آنها می بایست سانسور شود. او در حالی که همیشه از هومر به نیکی یاد می کند، ولی در کتاب جمهور، آثار هومر را شایسته ممیزی می داند؛ چرا که به نظر او، خدایان و قهرمانان را نباید با صفات ترس و ناامیدی و فریبکاری و در حکم موجوداتی که تابع تمایلات نفسانی خویشند و مرتکب جنایت می شوند، توصیف کرد. پس بسیاری از صحنه های ایلیاد و ادیسه را باید حذف کرد.
داستان خیالی خوب ، داستانی است که (گرچه دروغین یا جعلی است)، تاثیر خوب و مثبتی در مخاطب داشته باشد. افلاطون به این سوال که آیا بازنمایی حقیقت ارزشمندتر است یا تاثیر اخلاقی ، پاسخ می دهد که تاثیر اخلاقی ارزش والاتری دارد. او در جمهور می گوید بعضی از داستان های اسطوره ای که تصویرگر خشونتند، حتی اگر حقیقت داشته باشند نباید برای جوانان بازگو شود. (فرهنگ 4)