برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

  مقاله روح و مرگ در word دارای 60 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد مقاله روح و مرگ در word  کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی مقاله روح و مرگ در word،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن مقاله روح و مرگ در word :

روح و مرگ
« مرگ در یا پلی است برای عبور از این جهان به جهان دیگر »

مقدمه
شناخت روح در زمان حیات و ایمان و اعتقاد به استقرار وجود آن پس از مرگ، هر فردی را قادر می‌سازد که نه تنها به زندگانی خود در رابطه با مرگ، مفهوم و معنایی روحانی و آرام‌بخش و شرق‌آوری را ببخشد بلکه باعث میشود تا در فرصت حیات مادی،‌ جهانی روشن و پاک و بی‌آلایش و منطبق با واقعیات حیات انسانی برای خود انتخاب نماید. و در زندگی، حقایق و درستی و صداقت را مبنای عمل و ادامه عمر خود قرار دهد.
آنها که در طول حیات خود، بر اثر تجربه و ممارست و تعمق خالصانه و مطالعات فراوان، به بقای روح معتقدشده‌اند، کوشیده‌اند تا در تزکیه روانی، کنترل اعمال نفسانی، بی‌توجهی به مادیات در زمان حیات و گرایش به جنبه‌های معنوی زندگی، سرمشق خوبی برای خانواده و اطرافیان خویش و همچنین جوامع بشری باشند. چنین افرادی هرگز از ناملایمات زندگی وحشت ندارند و درصدد انتقام‌‌جویی، کینه‌توزی، بخل و حسد، دروغگویی و تضییع حق دیگران برنخواهد آمد و نیز در اصل، توجه چندانی به تجملات و زرق و برق زندگی از خود نشان نمی‌دهند و با زندگی و مشکلات آن برخورد ملایم و مسالمت‌آمیزی دارند و معمولاً زندگی خود را در آسایش خیال و آرامش‌خاطر می‌گذرانند و موجب امنیت خاطر و ثبات روحی اطرافیان خود خواهند شد.

برخورد با این مقاله، نه از سر تفنن و سرگرمی و نه به قصد ارضاء حس کنجکاوی بلکه به مثابه یک واقعیت مهم، می‌تواند چنان تأثیر شگرف و سازنده‌ای در زندگانی افراد بشر داشته باشد که برایش تعجب‌آور است. درک چنین حقایقی برای بسیاری مردم چندان آسان نیست اما زمانی که کسانی بر چنین حقایقی دست یابند، مسلماً بر سادگی از آن نخواهند گذشت و هرکس به نسبت فهم و شعور خود از آن بهره‌برداری خواهد کرد. برخی از مردم، بر این باورند که تماس با ارواح امری است محال و نشدنی و کسی در زمان حیات خویش، قادر به برقراری تماس‌های روحی یا مشاهده و یا کسب اطلاع از زندگی روحی و عوام ارواح نخواهد بود، در حالیکه امروزه با توجه به وجود علم روحی جدید ثابت شده که چنین افرادی در اشتباه محض می‌باشند زیرا پی بردن به آن عوالم در زمان حیات بشر، باعث به دست آوردن قدرت اتکاء بر نفس و پرهیزکاری و دوری از بدیهای عالم مادی در جامعه بشریت خواهد شد.
حقیقت وجود روح و عوالم روحی، امروزه برای بشر علم‌الیقین شده و اکثریت قریب به اتفاق مردم غیر از مادیون، کسی وجود و بقای آنرا انکار نمی‌کند و عموماً به این اصل معتقدند. در تمام کتاب‌های آسمانی از طرف خداوند اشاراتی در مورد وجود و بقای روح شده و حتی عوالم روحی نیز در آنها مشخص شده‌اند.

در اینجا باید افزود که در ایران قبل و بعد از اسلام، روح شناساندن برجسته‌ای وجود داشته و آثار فراوانی از خود بجا گذاشته‌اند، کما این که مثنوی «هبوطیه» ابن‌سینا، که کمالات روح‌شناسی را معین و آشکار می‌کند. اما در قرن اخیر مقام علوم در جهان پیشرفت‌های شایان توجه و چشمگیری کرده‌اند و علم روحی نیز از سایر علوم مستثنی نبوده و در این مسیر همگام با سایر علوم ترقی و تکامل یافته است به طوریکه امروزه اکثر افراد غربی و شرقی، از این علم شناخت کافی به دست آورده‌اند و حقایق روحی را پذیرفته‌اند.

در کتاب‌های آسمانی در مورد وجود بهشت و بقای روح آیات فراوانی آمده است که هر یک از آنها مؤید این حقیقت است که بشر پس از مرگ دارای زندگانی دیگری است و در آنجا روح هر کسی به نسبت اعمال و کردارش از طرف خداوند پاداش و یا جزا خواهد دید. و از آن رو است که در قرآن کریم آیات فراوانی درباره بهشت و زندگانی پس از مرگ به بشریت نوید داده است تا افراد نیکوکار بدانند که پس از مرگ مورد لطف و رحمت خداوند بزرگ قرار خواهد گرفت.
روح چیست و این کلمه از کجا آمده است؟

واژه روح برای اولین بار در مباحث مذهبی، مردم‌شناسی و متافیزیک مورد استفاده قرار گرفته و در هیچ کدام از این زمینه‌ها نه توصیف جامعی از آن به عمل آمده و نه مطابق روشهای علمی سعی در اثبات آن شده است. بنابراین تصور هر فرد از روح با افراد دیگر تا حدود زیادی متفاوت است. همانطور که می‌دانیم در بیشتر زبانها روح به معنی نفس یا دم است. شاید انسانهای اولیه تنفس و نفس کشیدن را مهمترین نشانه و الزام زندگی می‌دانسته و فکر میکردند پس از آنکه انسانی نفس یا دم آخر را کشید روح از تنش خارج و مرگ فرا میرسد. در برخی از کتبهای شرقی تصور می‌شد به همراه تنفس کردن نوعی انرژی ابدی و ازلی و یک نوع ماده زندگی‌گرد جذب میگردد که به آن پرانایاما می‌گویند.

بررسیهای باستان‌شناشی نشان میدهد که حتی انسانهای اولیه هم به وجود و بقای روح معتقد بودند و در شرایط کنونی هم اقوام و طوایف عقب‌مانده به صورتهای مختلف به این موضوع ایمان و عقیده دارند ولی هیچ یک از این آیین‌ها و طریقت‌ها چنان دلایل محکمی ارائه نمی‌دهند که یک فرد تازه‎وارد را کاملاً قانع سازند. در برخی از مکاتب باستانی مانند یوگا بین روح و روان تفاوت قایل می‌شوند. روان همان مقوله‌ای است که در روان‌شناسی مورد بحث قرار میگیرد و تا حدود زیادی به سلسله اعصاب و ساختمان مغز مربوط میشود. روان با تشکیل جنین شکل میگیرد و با رشد و نمو بدن تکامل پیدا میکند و با مرگ از بین می‌رود. برعکس روح انسان که منشاء در اذلیت و ابدیت دارد، قبل از زندگی در قالب اقیانوس ازلی و ابدی و به عنوان جزئی از انرژی کیهانی و آسمانی وجود داشته و پس از تشکیل جسم برای مدتی وارد یا اسیر جسم می‌شود و پس از مرگ بار دیگر آزاد شده و به سوی مبدأ رجعت می‌کند.
باید قبول کنیم که قسمت مهم وجود آدمی را روح تشکیل میدهد نه جسم. بشر براساس خصلت حقیقت‌جویی و حق‌طلبی که در نهاد اوست خواهی نخواهی در مقابل این واقعیت تسلیم میشود.

روح چیست؟
اراده، به تعیین نیرویی است، که از هوش منشأ میگیرد. فرد بااراده‌ای مانند ناپلئون قصد داشت که مقام جهان را تسخیر کند. او از مصر تا روسیه و از آنجا تا واترلو بیش از نیروهای دشمن فرانسه، جوانان و مردم فرانسه را به کشتن داد. نیروی اراده و پشتکاری که در وجود او قرار گرفته بود با قوانین فیزیولوژی، روان‌شناسی، شیمی، فیزیک قابل توجیه و تفسیر نیست در درون او روح پرقدرتی وجود داشت که از مغز و روان او تنها به عنوان یک وسیله استفاده میکرد. آیا تنها با توجه به قدرت عظیم و شگرف اراده می‌توانیم وجود روح در کالبد آدمی را ثابت کنیم؟ روح و اراده می‌توانند بر روی جسم از جمله مغز و سیستم عصبی اثر بگذارند پس مغز فرمانده و اراده کننده بدن نیست و این روح است که از طریق سیستم عصبی و مغز به اراده بدن می‌پردازد. انسانی که به خوبی اراده‌اش را به کار میگیرد سازنده آینده و سرنوشت خویش است.

تفکر با ارزش‌ترین، فردی‌ترین و مستقل‌ترین توانایی و دارایی بشر می‌باشد که آزادی آن غیرقابل گزند است. جسم می‌تواند تحت تأثیر شکنجه، فشار و زندان پژمرده یا مصدوم شود ولی فکر و روح همیشه سالم و سازنده باقی می‌مانند. هر چند روح تحت فشارهای سیاسی یا ریای دنیوی و ایدئولوژیک به دروغ متوسل میشود و به اجرای نقش می‌پردازد ولی در باطن همچنان سالم و ثابت باقی و استوار می‌ماند. به این ترتیب استقلال و جدایی روح از بدن به اثبات می‌رسد.

شناخت ارواح
از نظر علم پزشکی در برخی از مواقع مشاهده می‌شود، با توجه به صدمه کلی و یا از کار افتادن قسمتی از مغز باز هم بشر قادر است به حیات ماده خود ادامه دهد و در چنین حالت‌هایی مقام احساس او به طور مطلق از بین نخواهد رفت. در این زمینه باید قدری اندیشید که چرا فردی بدون داشتن مغز کامل، تمام قسمتهای تفکر و حافظه و خاطرات و یا قسمتی از حواس خود را از دست نداده است؟ پاسخ این است که این روح بشر است که مرکز عقل و اراده و حافظه او را کنترل می‌کند نه این که یک عنصر مادی مانند مغز، چون آشنایان به علم روحی می‌دانند که این جسم ماده پس از مرگ از بین می‌رود و پس از گذشت اندک زمانی تبدیل به مواد اولیه تشکیل دهند مادی خود می‌شود و روح بشر است که زندگانی جاودانی دارد.

در حقیقت در مورد قدرت‌های روحی و ارتباط آنها با زندگانی بشر چنین می‌توان بیان داشت که روح در اصل باعث حفظ تعادل عالم است بدین معنی که هر ملتی، از اقوام و قبایل مختلفی بوجود آمده که تشکیل دهنده آنها، در نهایت یکایک آدمها هستند و بیش از هشتاددرصد افراد بشر وجود و بقای روح معتقدند و همین اعتقادات بشر باعث خواهد شد که نظم و قوانین اجتماعات را بوجود آورد، زیرا کسانی که به بقای روح پس از مرگ معتقدند بر این باورند که اگر خلافی را فردی در زمان حیات مادی خود انجام بدهند پس از مرگ باید جوابگوی اعمال خوب و بد خود در پیشگاه خداوند باشند به همین دلیل هم از انجام اعمال خلاف بیمناک هستند و در چنین مواقعی از عواقب زندگانی خود وحشت دارند و رعایت حال دیگران را خواهند کرد. یکی از بزرگترین قراردادهای خداوند متعال با بشر همان ثواب و عقاب روحی است که هر فردی پس از مرگ خود باید آن را تحمل کند. اگر چنین قراردادی بین خالق و بنده‌اش وجود نداشت، مطلقاً نظم و ترتیبی در جوامع نمی‌توانست بر جهان حکمفرما باشد و مقام افراد بشر در هر نقطه‌ای از دنیا به جنایت و خیانت و قتل و غارت می‌پرداختند.

در حال حاضر، درصد بسیار کمی از افراد اجتماعات وجود دارند که وحشتی از عذاب پس از مرگ ندارند و یا مطلقاً به وجود و بقای روح معتقد نیستند، به همین دلیل هم مرتکب اعمال ناشایست و خلاف میشوند. چنین افرادی وجود بشر را تنها در جسم می‌شناسند و از شناخت و حقیقت بقای روح بی‌خبرند و آنچه را که در جسم می‌بینند، ملاک زندگانی خود قرار میدهند و تمام قدرت و شوکت بشر را در همین پنج حس او می‌دانند، در صورتیکه این حواس پنجگانه فقط می‌توانند محیط اطراف خود را حس کنند و بشناسند و با شناخت‌هایی که از محیط خود بدست می‌آورند قادر به انجام عمل یا عکس‌العمل متقابل خواهند بود و خارج از قدرت و شناخت این حواس پنجگانه معلومات و یا اطلاعاتی را از محیط خود درک نخواهند کرد و فهمی نسبت به آن ندارند. زیرا بشر با این حواس خود نمی‌تواند از طبیعت و کائنات درکی داشته باشد و مقام عمر و زندگانی خود را در عدم آگاهی و شناخت می‌گذراند. لذا هر فردی با احساس خود می‌تواند به شناختهایی دست یابد که توسط حواس پنجگانه به صورت تجربی بدست آورده و یا معلوماتی که از کتب گوناگون کسب کرده است و کسانی که در حیات خود فقط به وجود جسم معتقدند از همین گروه می‌باشند که مقام فضایل آنها مربوط به دستاوردهای مادی است نه شناخت حقایق وجود ذاتی، زیرا اگر کسی علاوه بر جسم به ذات خود توجه کامل داشته باشد به سادگی متوجه خواهد شد که علاوه بر جسم باید نیرو و قدرتهای دیگری هم در ذات او وجود داشته باشند تا بتواند صاحب درک و فهم و شعور و عقل و… گردد.

با اندک دقت و تفکر می‌دانیم که در محیط زندگانی افراد بشر نیروهای فراوانی وجود دارند که قابل لمس و درک و فهم همگان نیستند و به همین دلیل هم اکثراً این نیروها را نادیده گرفته و توجه چندانی به آنها نشان نمی‌دهند.
البته وجود چنین نیروهایی قطعی و متیقن است. کما این که برخی از حیوانات با نیروهایی که در ذات آنها نهان است می‌توانند بسادگی به وجود پاره‌ای از پدیده‌ها پی برند که بشر از درک آنها عاجز است. در بین افراد بشر به طور استثنایی و نادر کسانی یافت میشوند که برخی از حواس پنجگانه آنها به دلایل خاصی تقویت می‌شوند و یا احساس دیگری علاوه بر این پنج حس ظاهری در آنها بوجود می‌آید که گاهی می‌توان آنها را در بین دو یا سه‌هزارنفر مشاهده کرد، لذا این اشخاص و حتی حالت‌های خود را برای دیگران بازگو می‌کنند. چون شنوندگان فاقد چنین احساس و ادراکی هستند توجه چندانی به گفته‌های آنها نمی‌کنند و از اظهارات آنها به سادگی می‌گندند و اکثراً هم آنها را افرادی خیالاتی و مریض و باطل تصور می‌کنند.

تماس صحیح با ارواح باعث خواهد شد تا افراد بشر بتوانند بر بسیاری از ناشناخته‌های محیط خودآگاه شوند و پس از مدتی به نتایج بسیار درخشان و مطلوبی دست یابند زیرا تماس با ارواح باعث خواهد شد که حواس بشر تقویت می‌گردد و یا گروهی از تماس گیرندگان روحی، ادارک و احساس جدیدی بدست می‌آورند که خارج از حواس پنجگانه هستند و درک حقایق این احساس از نظر دیگران قابل تصور و درک نخواهد بود.

اگر روزی بشر بتواند به طور عامل و مطلوب به حقایق روحی و عوالم ماوراءالطبیعه دست یابد و قادر باشد برای دستیابی به پاره‌ای از حقایق روحی از قدرت ارواح استفاده کند و در این باره از ارواح متخصص یاری جوید مسلماً به مراتب، بهتر و سریع‌تر می‌تواند به اطلاعات پربها، و ذیقیمتی دسترسی پیدا کند و در نتیجه دروازه‌ای از دانشهای ناشناخته و علوم کشف نشده بر روی بشریت گشوده خواهد شد. زمانی که از شناخت‌های روحی و کسب اطلاعات توسط ارواح، سخنی به میان می‌آید هدف این نیست که تمام افراد جوامع بشری، می‌بایست درصدد دسترسی به ارواح باشند، بلکه منظور از شناخت‌های روح این است که هر فردی با آگاهی کامل از وجود و بقای روح در طول عمر خود از زندگانی پس از مرگ مطمئن شود و بداند که زندگی بشر در این عالم با فرا رسیدن مرگ پایان نخواهد یافت، بلکه مرگ سرآغاز زندگی نوینی برای وی محسوب می‌شود و به همین دلیل هم در زمان حیات مادی درصدد کسب فضیلت و معرفت و تزکیه نفس خود برآید و به قدرت پروردگار خود قبل از مردن واقف شود و دستورات و فرامین الهی را برای رستگاری بکار گیرد.

اگر کسی توجه کامل نسبت به شناخت‌های روحی و حقایق حیات داشته باشد و بتواند وجود خود را به طور کامل بشناسد، یقیناً در تمام طول عمر از کلیه تشنجات و هیجانات مادی و اجتماعی آزاد خواهد بود و از روش‌هایی که سایر افراد مادی‌پرست نسبت به حیات مادی خود قائلند و بخاطر آن از مقام حقایق چشم‌پوشی می‌نمایند و انسانیت و دوستی و پیوندهای خویشاوندی را زیرپا، لگدمال می‌کنند و بی‌رحمانه به دیگران می‌تازند خود را به دور می‌دارد. تا آسوده‌خاطر شده و زندگانی نسبتاً آرامی را در تمام مدت حیات ادامه دهد. زیرا زمانی که فردی بتواند به حقایق حیات پی ببرد و آن را بشناسد، از خواست‌های مادی و اجتماعی بی‌محتوای او کاسته می‌شود و در مابقی حیات درصدد کسب فضایل و شناخت معنویت برخواهد آمد.

بهتر است در زمینه‌های علم روحی و عدم پیشرفت آن بخصوص در کشورهای اسلامی و بالاخص ایران قدری بی‌پرده حقایق را بشکافیم و این علت را بررسی کنیم که چه عاملی باعث این امر شده است که آگاهیها در مورد روح اندک و ناچیز باشد، در صورتیکه گذشتگان، مباحث فراوانی را در مورد وجود بقای روح داشته‌اند. مخصوصاً در قرآن کریم که چهارده قرن پیش از طرف خداون بر بشریت نازل شده است، در مورد وجود و بقای روح همگان را آگاه فرموده و حیات جاودانگی بشر را پس از مرگ او اعلام کرده و برای روح ثواب و عقاب نیز تعیین نموده است.

در حقیقت، جای بس تأسف است که دانشمندان آمریکایی و اروپایی در اکثر زمینه‌های علمی، بخصوص در مورد علم روحی و شناخت وجود بقای روح، از ما مسلمانان گوی سبقت را ربوده و موفق شده‌اند که در چنین مواردی بیشتر از ما به اسرار الهی پی ببرند. در اصل چند علت مربوط به هم و علت‌های جدا از یکدیگر باعث عدم پیشرفت شناخت‌های روحی در سرزمینهای اسلامی گردیده که هنوز چراغ این علم نتوانسته است آنطور که شایسته و بایسته است درخشندگی و نور چندانی را از خود بروز دهد و همگان را به سوی خود جلب نماید:

1-افرادی که در گذشته‌های دور یا نزدیک، اطلاعات روحی مفید و سودمندی را کسب کرده و یا گروهی از آنها به برخی از حقایق روحی دست یافته بودند، به علت مسائل خاص اجتماعی خودشان یا خودخواهی و بخل و حسد حاضر شده‌اند تا یافته‌‌های علمی و یا تحقیقاتی خود را به صورت کتبی یا شفاهی در اختیار دانشمندان و یا علمای زمان خود قرار دهند، زیرا آنان چنین عقیده داشتند که اگر کسی به اعمال و اطلاعات آنها دست یابد و از اسرار آنها مطلع شود، امکان دارد مشکلاتی را برای آنها فراهم آورد و یا از رونق کار و شهرت آنها کاسته شود لذا این شناخت‌ها و حقایق را به صورت اسراری در خود نگاه داشتند و پس از مرگ خویش به عوالم روحی برده‌اند.
2-با توجه به اینکه کشورهای اسلامی مؤمن به وجود و بقای روح هستند ولی تاکنون در هیچ یک از کشورهای اسلامی با پدیده‌ها و حقایق روحی به طور جدی برخورد نشده و مراکز یا مؤسساتی که مربوط به روح‌شناسی می‌باشد، در آنها تأسیس نشده است تا مانند مؤسسات اروپایی و امریکایی برای پیگیری و شناخت روح کوشا باشند و درصدد بررسی و تحقیقات روحی برآمده و این حقیقت را پیگیری دائمی بنماید.

3-ترس از برخوردهای ناهنجارانه و نادانانه توسط برخی از متعصبان نیز باعث شده که عده‌ای از افرادی که اطلاعات کامل و جامعی در مورد وجود روح داشته‌اند، در اختیار کسی قرار ندهند.
4-با توجه به اینکه همواره عکس‌العمل مردم جامعه به علت عدم شناختهای روحی، باعث دلسردی کسانی می‌شد که درگذشته با ارواح در تماس بوده‌اند، زیرا مردم کسانی را که در گذشته با ارواح ارتباط برقرار می‌کردند افرادی می‌دانستند که روح شیطان در کالبد آنها حلول کرده است و به همین علت هم، همه از چنین اشخاصی گریزان می‌شدند و او را تنها می‌گذارند. گاهی هم چنین اصولی باعث شده‌اند تا اکثر کسانی که می‌توانستند ارتباط‌های علمی یا عملی با ارواح برقرار کنند، در نهایت از تجسس و بررسی‌های خود دست بردارند و آن را به دست فراموشی بسپارند.

همه می‌دانیم که جسم مادی افراد بشر از عناصر سخت و سفتی تشکیل یافته و در اصل جسم ماده‌ای است پایدار و دارای شکل ظاهری که با درک عینی قابل تشخیص و شناخت می‌باشد، ولی روح برخلاف حالت و وضع ظاهری جسم مادی، از عنصری بسیار لطیف و سیال تشکیل یافته است. از نظر عقلی می‌دانیم که ارتباط این دو عنصر به طور عادی و بدون واسطه عملی است بس دشوار و حتی نشدنی. ولی آنچه مسلم است این دو عنصر باید به طریقی با هم ارتباط داشته باشند، تا اصل حیات را به وجود آورند و نیاز رابط در این بین امری است حتمی و الزامی.

به دلیل اینکه دو عنصر جسم و روح هر یک از سیالات جداگانه‌ای تشکیل یافته‌اند، لذا روح ابزار بشر توسط یک ربط دهنده با جسم مربوط می‌شود. این ربط دهنده در اصل همان جسم اثیری یا جسم ثانی است به اصطلاح تن‌پوش است. زیرا این عنصر در اصل تمام قسمتهای جسم مادی را در بر می‌گیرد و آن را می‌پوشاند به طوریکه گاهی جسم مادی در بین تن‌پوش دیده نمی‌شود و فقط شکل وامواج تن‌پوش قابل رؤیت می‌گردند و این عنص هم مانند عنصر روحی در حالت عادی غیرقابل رؤیت است، ولی طی شرایط بخصوص می‌توان آن را مشاهده کرد. در زمان حیات مادی گروهی از افراد روشن‌بین طی شرایط خاص، می‌توانند با چشم تن این عنصر (تن‌پوش) را به وضوح در پیرامون بدن افراد دیگر و حتی حیوانات و نباتات مشاهده کنند ارتفاع و قطر این پوشش در تمام اشخاص به طور مساوی و یکسان نیست و نسبت به افراد مختلف متغیر است ولی درجه فشردگی و تکاثف آن تقریباً درهمگان یکسان بوده و حجم و ارتفاع آن مربوط به حالت‌های روحی افراد است.

در صورت مساعد بودن تمام شرایط محیطی، تن‌پوش می‌تواند حالت تجسدی را به ارواح بدهد و در این حالت تن‌پوش دارای حجم و وزن و قد و قیافه خواهد شد و در جلسات روحی نیز خود را به حضار می‌نمایاند. روح بشر در تمام طول زندگانی مادی، در داخل این عنصر اثیری جای می‌گیرد و زندگانی مشترکی را با جسم ادامه می‌دهد و هرگز در طول عمر، جسم مادی این محل را به طور مطلق ترک نمی‌کند. بشر از زمانهای بسیار دور، شناخت‌هایی نسبت به وجود و بقای روح داشته است ولی در مورد وجود تن‌پوش کاملاً بی‌اطلاع بوده و شناخت کافی تا اواخر قرن نوزدهم نسبت به‌ آن نداشته است.

این جسم اثیری که شباهت تقریبی زیادی با جسم مادی زمان حیات دارد، عنصری است سیال و بسیار لطیف و حساس و نفوذپذیر. یعنی به راحتی می‌تواند از هر شیئی و یا عنصری بدون کوچکترین مقاومتی عبور کند و از آن بگذرد و گاهی هم طی شرایط بخصوصی با سرعتی غیرقابل تصور حرکت کند و حتی در برخی مواقع از جو زمین خارج شود و سیر و سفر کائنات را انجام بدهد. این جسم تنها مخصوص ارواح نیست، زیرا تمام افراد بشر در زمان حیات مادی خود آن را دارا می‌باشند و گاهی به طور کامل یا ناقص از بدن مادی جدا میشود و در این حالت می‌تواند در محل دیگری ظاهر شود آن چنان که شخصی را در یک لحظه در دو محل می‌توان مشاهده کرد. در چنین ارتباطاتی، فقط روح و عقل در جسم اثیری اثر می‌گذارند و از وقوع چنین حالتی اطلاع دارند و جسم مادی و حواس از آن بی‌اطلاع هستند.
تن‌پوش مرکز عق و درک و شعور ضمیر ناخودآگاه را تشکیل میدهد و در نتیجه کلیه خاطرات گذشته که مربوط به ضمیر ناخودآگاه است نیز در این منطقه نگاهداری می‌شوند این تن‌پوش دارای قدرت‌های مختلفی است که ذیلاً قسمتهایی از نیروهای نهان در ذات آن بدین گونه است:

الف: تن‌پوش افراد بشر برخلاف جسم مادی، آسیب‌پذیر نیست و در صورت نقص عضو جسم مادی، تن‌پوش آسیبی نخواهد دید، به همین دلیل هم در زمان تجسدهای روحی، ارواحی که در زمان حیات خود نقص عضوی داشته‌اند، به طور سالم و بی‌عیب ظاهر می‌شوند.

ب: تن‌پوش مرکز خاطرات و عقل و ادراک و احساس است، اگر به دلایلی نارسائی در مغز مادی دیده شود، هیچ تأثیر و یا تغییری از نظر فهم و درک و تشخیص در تن‌پوش بروز نمی‌کند و در حالت سلامت خود باقی می‌ماند.

پ: این جسم را در اصل می‌توان یک مرکز اطلاعاتی و بایگانی اسرارآمیز کلیه اتفاقات گذشته زندگی افراد بشر دانست، بطوریکه تمام اسرار مربوط به اعمال و تکامل روحی را در خود حفظ می‌کند و در زمان بخصوص و به طریقی آنها را از خود بروز میدهد.

ت: تن‌پوشهای افراد بشر پس از گذرانیدن هر دوره تکامل روحی، در هم ادغام می‌شدند و با اطلاعاتی که نسبت به اعمال و رفتار گذشته هر فردی دارند، در یک تن‌پوش جدید با هم قرار می‌گیرند و تن‌پوش واحدی را تشکیل میدهند که این تن‌پوش جدید اسرار بیشتری را در خود حفظ و نگهداری می‌کند و به تدریج اعمال خوب و بد، در این تن‌پوش جدید جمع می‌شوند.

ث: تن‌پوش باعث میشود که اطراف جسم مادی را ارواح و انوار بخصوصی فرا گیرد. این امواج نامرئی که تمام قسمتهای بدن را فرا میگیرد توسط ارواح کاملاً قابل تشخیص است و حتی گاهی اتفاق می‌افتد که برخی از افراد زنده نیز می‌توانند پی به وجود این هاله‌های اطراف بدن ببرند.

ج: این عنصر به طور دائم و مستمر در اختیار روح قرار دارد و خواست‌های روح را به طور صحیح و کامل انجام میدهد و جسم مادی هیچ گونه دخل تصرف و حتی شناختی از نظر ادراک نسبت به آن ندارد و گاهی قدرت روحی باعث میشود که قسمتی از این عنصر را به محلی دیگر و خارج از محیط جسم روانه کند که چنین حالتهایی موجب بروز برخی از پدیده‌های اسرارآمیز در خلقت بشر می‌شوند.

چ: وجود تن‌پوش است که سبب ارتباط یک عنصر لطیف و الهی با جسم خشن مادی می‌شود، یعنی در اصل اگر تن‌پوش وجود نداشت حیاتی هم به وجود نمی‌آمد زیرا روح هرگز نمی‌توانست با جسم مادی که عنصری است محکم و نفوذناپذیر رابطه‌ای برقرار سازد و در نتیجه چنین استنباط می‌شود که حیات شکل‌ دیگری به خود می‌گرفت و مسلماً حیات بشری به این شکل تجلی نمی‌نورد.

ح: این عنصری که در اصل بسیار لطیف و حساس است گاهی هم باعث حفاظت جسم مادی از گزند بسیاری از بلیات می‌شود، مخصوصاً امواج و انواری که برای جسم مادی مضر هستند، از خود عبور نمی‌دهد و آنها را دفع میکند و جسم مادی را از چنین خطراتی مصون و محفوظ نگه می‌دارد. این عنصر از امواجی بسیار عالی و قدرتمند بوجود آمده است، لذا به سادگی می‌تواند در مقابل برخی از امواج آزار دهنده و اشعه‌های مختلف از خود مقاومت نشان دهد و بدن را محافظت نماید و به چنین نیروهایی اجازه ندهد که صدماتی را بر این پیکر مادی ناتوان وارد سازند، تا این که جسم مادی قادر باشد در زمان حیات، بار روح و تن‌پوش را به دوش بکشد. زیرا باید این حقیقت را بیان داشت که جسم مادی در اصل برای به دوش کشیدن بار روح تن‌پوش خلق شده است و از این حقیقت همگان غافلند.

امروزه در بسیاری از کشورهای جهان که دارای مؤسسات و لابراتوارهای روحی هستند، دانشمندان روح شناس موفق شده‌اند تا از ارواح تجسد یافته و اعضای مختلف آنها که توسط روح و تن‌پوش به خود شکل مادی داده‌اند عکسبرداری و یا قالب‌گیری نمایند که چنین اعمالی باعث حیرت شگفتی در عالم و علم روحی گردیده است. به کمک این عکس‌ها و قالب‌گیری‌ها دانشمندان روح‌شناس توانسته‌اند وجود و بقای روح و جسم اثیری به اثبات برسانند و به بشریت بفمانند که هر فردی تنها از جسم مادی به وجود نیامده است و در ترکیبات ذات افراد، عناصر دیگری هم وجود دارند که آنها به سادگی قابل لمس و رؤیت نیستند، ولی هرگز وجود آنها را هم نمی‌توان انکار کرد!

معمای مرگ
1-اگر به هنگام وقوع مرگ روانپوش بکلی از بدن جدا شده باشد، روح هیچ احساس رنج نمی‌کند.
2-اگر به هم پیوستگی سیالات روانپوش با بدن جسمانی هنوز به سختی برقرار باشد، جدایی آنها نوعی گسیختگی به وجود می‌آورد که روح را سخت متأثر میکند.
3-اگر به هم پیوستگی ضعیف باشد، جدا شدن آنها از یکدیگر آسان و بی() انجام میگیرد.

4-اگر بعد از قطع کامل حیات مادی هنوز نقاط تماس بدن با روانپوش نسبتاً زیاد باشد، روح ممکن است آثار از هم گسیختگی بدن را تا آزاد گشتن نهایی تمام سیالات روانپوش احساس نماید. از مراتب فوق چنین نتیجه می‌گیریم که رنج حاصل از مرگ، متناسب خواهد بود با شدت نفوذ روانپوش در مولکولهای مادی بدن. نتیجه دیگر این که هر عملی که بتواند از شدت تداخل و امتزاج سیالات روانپوش با اعضاء و جوارح بدن بکاهد و بر سرع جدایی آنها بیفزاید، رنج انتقال روح را به عالم روحی کاهش خواهد داد. بالاخره اگر این فعل و انفعال جدایی بتواند بدون اشکال انجام بگیرد، روح هیچ احساس نامطبوع نخواهد داشت.

در واقع چگونگی خلق و خوی افراد می‌تواند جدا گشتن روانپوش را از بدن، کمتر یا بیشتر آسان سازد. شدت آمیزش روانپوش تناسب مستقیم با جذبه مادی بر روح دارد. این جذبه نزد اشخاصی که تمام فکر و ذکرشان را روی زندگی جسمانی و لذت مادی متمرکز ساخته‌اند، فراوان است. لیکن نزد کسانی که روحشان را مصفا ساخته و پیشاپیش برای زندگانی روحانی آمادگی دارند، تقریباً هیچ خواهد بود. در واقع سرعت و سهولت رهایی روح از قید بدن، رابطه مستقیم دارد با خلق و خوی شخص و تمایلی که وی برای سفر به عالم روحانی دارد.

فصل عوالم روحی
هر یک از مخلوقات خداوند، در زمان حیات مادی خویش، دارای محل زندگانی بخصوص در کره زمین می‌باشد. برخی از موجودات در خشکی و گروهی در آب زندگی می‌کنند که همه آنها دارای روحی هستند که پس از مرگ جسم مادی، نه تنها از بین نخواهند رفت بلکه به نحو دیگری به زندگانی خود ادامه خواهند داد.

ارواح نیز زمانی که جسم مادی خود را ترک می‌کنند، احتیاج به محل زندگانی جدیدی دارند که در آن محیط بتوانند ادامه حیات روحی بدهند.
خداوند برای زندگانی پس از مرگ بشر، محل‎های بخصوصی را در نظر گرفته است که هر یک از اجزاء پس از مرگ، به نسبت اعمال و لیاقت خود به آن محل‎ها انتقال می‎یابند که این مراکز مختلف را، عوالم روحی می‎نامیم.
عوالم روحی یکی از عجایب خلقت خداوند است و کلیه عناصر و یا مواد و کراتی که در عالم کائنات به صورت مرئی و یا نامرئی وجود دارند (نامرئی بودن آن فقط از نظر ادراک و احساس محدود موجود در بشر است) از یک نیروی حیات مشترک برخوردارند و این نیروهای عالم حیات و کائنات توسط امواجی اداره می‎شوند که هر یک از این امواج دارای دامنه بطول و سرعت بخصوصی مربوط به همان ماده و یا جسم می‎باشند و هر یک از این موجودات و یا عناصر، به نسبی که از نیروی چنین امواجی برخودار هستند و در خود ذخیره می‎کنند و بازتاب آنها را نیز انعکاس می‎دهند، می‎توانند به حیات خود ادامه دهند.

زمانی که مرگ بشر فرا می‎رسد، روح و تن‎پوش، جسم ماده را ترک می‎گویند و پس از مدتی که روح توانست به شناخت حیات اثیری خود واقف شود و از چگونگی زندگانی جدید خود آگاهی به دست آورد و بر عقل روحی مسلط گردد. درصدد تکامل و ارتقاء یافته در جهان‎های روحی برمی‎آید. در این زمان روح تحت تأثیر و نفوذ دو نیروی عقلی قرار خواهد گرفت: اول، عقل حیات که مقام عناصر عالم و موجودات اعم از مرئی و نامرئی را دربرمی‎گیرد و بر آنها نفوذ دارد.
دوم: اندوخته‎های عقلی زمان حیات مادی، که بشر در طول زندگی به آنها دست یافته است (زیرا عقل بشر که خارج از جسم و در تن پوش او قرار دارد. پس از مرگ جسمی، به همراه تن پوش، به عوالم روحی انتقال یافته است.)

این عقل به محض ورود به عوالم روحی کامل نمی‎شود، زیرا زمان تکامل عقلی در عوالم روحی، برای ارواح مختلف، متفاوت است. عقل روحی برخی از افراد، پس از ورود به عوالم روحی می‎توانند سریع‎تر به تکامل برسند و حقایق حیات پس از مرگ را دریابند و گروهی دیگر از ارواح، مدتی را در گیجی و ناباوری بسر خواهند برد و تا زمانی که تنوانند حقایق روحی را بپذیرند، به عقل کامل زمان حیات خود دست نمی‎یابند، ولی تکامل عقلی در مقام ارواح، قبل از شروع تکامل روحی است و آنها تا جهان سوم روحی به تکامل عقلی دست می‎یابند و شروع تکامل روحی جدید به طور کامل و مستمر برای رسیدن به ابدیت، از جاهن چهارم روحی آغاز می‎گردد و قدرت عقلی روحی‎ای را که به دست می‎آورند فقط در سطح ادامه زندگانی رحی آنها خواهد بود.

هر یک از جهان‎های روحی، با اختلاف فاصله فراوانی، نسبت به یکدیگر در عالم هستی قرار گرفته‎اند و تمام جهان‎ها دارای اسامی بخصوصی هستند که ترتیب حالت و چگونگی و فاصله آنها نسبت به کره خاکی شرح داده خواهد شد:
1-جهان اول روحی یا زحل: ارواحی می‎توانند خو درا تا این محل برسانند که دارای طول موجهای بسایر کوتاه و سرعتی کم هستند و تکاشف مبنی جسم اثیری این ارواح، به نسبت سایر ارواح به مراتب بیشتر و سنگین‎تر است. ارواحی که در زمان حیات وابستگی فراوانی به ماده و ماده پرستی داشته‎اند، این فضا را اشغال می‎نمایند و گناه و تقصیرات آنها، معمولاً به همین دلایل است. زمانی که این ارواح وارد جهان اول روحی می‎شوند برای اینکه بتوانند موقعیت خود را کاملاً درک کنند در مرحله نخست با دو عامل اصلی روبرو خواهند شد:
1-تاریکی مطلق 2-سرمای شدید و سوزان
ارواحی که در جهان اولی روحی به حد تکامل عقلی است می‎یابند و از اعمال و رفتار خلاف گذشته خود آگاه می‎‏شدند از حالت اولیه خود خارج میشوند و ملبس به لباس‎هایی رنگی‎های قهوه‎ای تیره که مخصوص جهان اول روحی است می‎گردند و گاهی هم برخی از این ارواح که دارای گناهان کمتری هستند پس از تحمل نمودن جزا و عقوبت‎های الهی، به جهان دوم روحی انتقال می‎یابند و تا مدت‎های زیادی با همان لباس در جهان دوم باقی خواهند ماند.

عوالم روحی
جهان دوم روحی یا مرژن: در این جهان روحی، ارواح از سرگردانی و عقوبت و زجه‎های فراوان الهی تقریباً خلاص میشوند و به آرامش بسیار کم و جزئی دست می‎یابند. محیط این جهان از جهان اول روشن‎تر است و اشیاء و اجسام قابل تشخیص و لمس خواهند بود ارواح در جهان دوم لباس مخصوصی دارند و مقام ارواح از لباس‎هایی که به رنگ خیلی پررنگ است استفاده می‎کنند و هر چه ارواح بتوانند در این جهان به تکامل دست یابند، رنگ این لباس‎ها روشنتر خواهد بود ارواحی که به طبقه دوم جهان دوم روحی انتقال می‎یابند، از مزایای بیشتری برخوردارند و لطف الهی تا اندازه‎ای نصیب آنها می‎گردد زیرا جهان دوم روحی بر خلاف جهان اول که فقط دارای یک طبقه می‎باشد از دو طبقه روحی تشکیل شده است و ارواحی که آمادگی انتقال به جهان سوم روحی یا بهشت را پیدا کرده‎اند، مدت‎ها در طبقه دوم این جهان باقی می‎مانند تا پس از بدست آوردن شناخت‎اهی کافی و عقل روحی، بتوانند به جهان سوم منتقل شوند.

جهان سوم روحی یا زلفت: از نظر افراد کره زمین، شناخت‎هایی که افراد بشر از عوالم روحی بدست آورده‎اند جهان سوم روحی یا زلفت‏ همان بهشت است.
هر یک از افراد بشر. در زمان حیات مادی آرزو دارد که روح وی به این بهشت خداوند که دارای محسنات و زیبائی‎های زیادی است انتقال بیابد و همگان آن جهان را یک معبدگاه حقیقی می‎دانند و از طرفی هم توقف روح بشر در این جهان روحی بسیار زیادتر از تمام عوالم روحی است زیرا این جهان از نه طبقه تشکیل شده است.
در مورد چگونگی زندگانی در بهشت، کسی نمی‎‏بایست مردگان را فنا شده ابدی بداند بلکه باید آنها را بشری با زندگی جدید و زیبا به حساب آورد زیرا آنها در بهشت بهترین غذاها را می‎خورند و خوش طعم‎ترین نوشیدینها برای آنها مهیا است و از بهترین پارچه‎های الوان لباس می‎دوزند و بر تخت‎ها تکیه می‎زنند پس دیگر جای شک و تردید نیست که بشر دارای دو نوع زندگی است. یکی زندگانی مادی که در جهان خاکی آن را می‎گذراند و دیگری زندگانی ابدی و روحی که اصل بقا و حیات بشر را پس از مرگ تشکیل می‎دهد.

جهان چهارم روحی یا تیور: این اولین جهان روحی است که مقام ارواح تکامل یافته به آن قدم خوهند گذارد. این ارواح دارای صفات مشترکی هستند یعنی هر گونه بدی و یا ماده‎گرایی در ذات آنها از بین رفته است و به خلوص ویژه‎ای دست یافته‎اند.
زمانی که ارواح به این جهان می‎رسند سعی براین دارند تا هر چه زودتر، تکامل روحی آنها پایان بیابد و بتوانند خود را به جهان هفتم روحی برسانند. آنها می‎خواهند تمام سنگینی‎هایی را که مربوط به خاطرات زمان‎های گذشته حیات و یا عوالم پایین‎تر روحی است از خود دور کنند تا با این عمر ثقل اثیری آنها کمتر شود و سریعتر بتوانند خود را به عوالم بالاتر روحی برسانند که این اعمال را با استفاده از نیرو و تجارب عقلی خود انجام خواهند داد.
ارواح از جهان چهارم به بالا دارای لباس‎های متحدالشکلی هستند و بر خلاف جهان سوم روحی که جهان الوان و سکون رنگ‎ها نام دارد فقط از یک نوع لباس که به رنگ خیلی بسیار روشن می‎باشد استفاده می‎کنند.

جهان پنجم روحی یا ثباتی: ارواح از جهان پنجم به بعد، قدرت موجی بیشتری بدست می‎آورند و به شکل امواج پرقدرت ظاهر می‎شند. ارواح تا جهان چهارم دارای جسم اثیری هستند یعنی در برخی از شرایط بخصوص احتمال تجد یافتن عادی آنها امکان پذیر است ولی از این جهان به بعد، قالب اثیری خود را به ترتیب از دست می‎دهند و به شکل اثیر جدید‎‏تری تبدیل می‎شوند که وجود اثیری تازه آنها از نور و قدرت است و از این پس تغییر شک آنها به صورت مادر امکان پذیر نخواهد بود. لباس اثیری ارواح در جهان پنجم به رنگ نور و قدرت است و از این پس تغییر شکل آنها به صورت مادی امکان‎پذیر نخواهد بود. لباس اثیری ارواح در جهان پنجم به رنگ نور زرد مایل به سفید است.

جهان ششم روحی یا کاوه: ارواح در این جهان از حالت‎های موجی به صورت امواج نوری تبدیل می‎شوند و مقام حرکات و نقل و انتقالات آنها بوسیله امواج نوری صورت خواهد گرفت. رنگ اثیری ارواح در این جهان به صورت نور سفید درمی‎آید و مقام ملکات روحی، تبدیل به قدرت عقلی و انرژی و نور می‎شود به طوریکه در جهان ششم روحی،‌ارواح مشخصات ظاهری خود را از دست می‎دهند و به صورت نور و انرژی کامل،‌تبدیل خواهند شد.
جهان هفتم روحی یا شلون: کلیه ارواحی که در زمانهای طولانی حیات مادی و روحی خود متحمل زحمات و مشقات فراوان شده‎اند تا بتوانند خود را به تکامل برسانند و در مسیرهای تکاملی در نهایت تبدیل به انرژی مطلق بشرند و خود را به اصل ذات خویش برسانند. این مسیر است که مقام موجودات عالم حیات مادی و روحی طی خواهند کرد و هرکدام از آنها در زمان معینی که از طرف کائنات مشخص شده است باید خود را به این مبدأ اصلی برسانند.

وقتی که ارواح توانستند خود را به این جهان برسانند زمانی است که ارواح به حیات ابدی و به ابدیت واقعی دسته یافته‎اند، چون زندگی ابدی فقط در این جهان روحی مفهوم واقعی خود را به دست می‎آورد نه دیگر جهان‎های پس از مرگ.
جهان‎های روحی از نظر شکل و اندازه و ابعاد و وضع ظاهری هیچگونه مشابهتی نسبت به یکدیگر ندارند و دارای اختلافات ظاهری و باطنی فاحش هستند و امواج موجود در هر یک از جهان‎های روحی، برابر و متناسب با امواج موجود قدرت‎های روحی است که در این عالم زندگی می‎کند.

معمای مرگ
بی‎اطلاعی از چگونگی تغییر حیات جسمانی به زندگانی روحانی، حتی کسانی را که به روح و بقاء آن پس از مرگ، معتقد می‎باشند، نگران می‎سازد. این نگرانی بیشتر از این جهت است که مردم نمی‎دانند پدیده مرگ و جدایی رح از بدن تحت چه شرایطی انجام می‎گیرد.

از طرفی هر کس به سهولت می‎تواند از یک سفر زمینی صرف نظر کند. اما انتقال از دنیا جسمانی به عالم روحانی، یک سفر قطعی است که ثروتمند و فقیر یا قدرتمند و ضعیف و خلاصه همه و همه ناگزیر باید به آن تن درهند حال اگر این سفر تألم آور باشد کدام مقام و ثروت می‎تواند تلفی آن را برطرف نموده یا کاهش دهد؟
هنگامی که ما آرامش بعضی از محتضرین را به هنگام مرگ مشاهده می‎کنیم یا بالعکس ناظر تشنجات وحشتناک برخی دیگر از محتضرین هستیم، به خوبی می‎توانیم درک کنیم که احساسات آنها از مرگ، غالباً یکسان نبوده و نیست. اما چرا؟ حقیقت امر چیست؟

مرگ که پایان حیات جسمانی است قطع رابطه سیالات روانپوش را با بدن سبب میشود. ولی این عمل ناگهانی صورت نمی‎گیرد، بلکه سیاله روانپوش کم کم از اعضاء و جوارح بدن بیرون کشیده میشود. قطع کامل ارتباط روح با بدن، هنگامی خواهد بود که دیگر ذره‎ای سیاله روانپوش با مواد متشکله بدن تماس نداشته باشد.
خارج شدن کامل سیالات روانپوش از بدن جسمانی، احتمالاً روح را رنجور می‎سازد و شدت این رنجوری متناسب با زیادی مشکلات و طول زمانی است که برای قطع مطلق این رابطه ضرورت دارد در این صورت می‎توان گفت که مرگ به موقعیتهای مختلف ممکن است روح را بهتر یا بیشتر متألم سازد. اکنون لازم است این موقعیتها را بررسی کنیم. ابتدا چهار مورد اصلی را که ممکن است پیش آید بیان می‎داریم:
معنای «کل نفس ذائقه الموت»

نفس، یعنی روح وروان، هر موجود زنده‎ای دارای روح و جسم می‎باشد، و این دو چیز است که جاندار را به حرکت درمی‎آورد و با بودن روح و جسم، حیات در زندگانی دنیوی تشکیل می‎شود که اگر این دو از هم جدا شوند، حیات دنیوی وجود ندارد، البته در باره روح بحث‎های زیادی شده و آنچه در باره آن گفته‎اند آثار روح است که حقیقت روح، و سکس نتوانسته و نخواهد توانست که به حقیقت روح پی ببرد. زیرا مسأله روح یکی از اسرار الهی است که تنها خداوند متعال که آفریننده روح است حقیقت آن را می‎داند. همان طور که قرآن کریم می‎گوید: «ای پیامبر خدا! از تو در باره حقیقت روح می‎پرسند و تو نیز به آنها بگو که این از امر خدای من است. روح موجودی است ناشناخته، البته عقل عقل و ذهن و اراده و فطرت و مجموعه غرایز و احساسات و امیال از آثار نفس و روح است، که همگی متصل به روح هستند اما حقیقت روح نیستند، بنابراین روح و بدن در عنصر جداگانه می‎باشند مانند «ظرف» و «مظروف» و این روح است که دارای مشاعر و احساسات است. زمانی که روح از بدن جدا و داخل قالب مثالی می‎شود با همان مشاعر و احساساتی که روح دارد درک می‎کند، و در عالم برزخ زندگی می‎کند و لذایذ و دردها را احساس می‎کند، و تا روز قیامت در جایگاه مخصوص خود باقی می‎ماند، و تا هنگامی که قیامت به پاگردد و بدنهای پوسیده و متلاشی شده دو باره به هم می‎پیوندند و جسدها به حالت قبلی دنیوی خود باز می‎گردند، آن هنگام که روح در عالم برزخ بوده دو باره به جسد دنیوی خود باز می‎گردد. پس از این معنا معلوم می‎شود که روح زنده و باقی است و مرگ و معاد تنها برای جسم است نه برای روح، و معاد روح یعنی بازگشتن روح به بدن. و این آیه می‎گوید که روح مرگ را می‎چشد یعنی هر روحی خارج شدنش را از بدن احساس می‎کندو کلمه ذائقه یعنی چشیدن و کسی چیزی را نمی‎چشد مگر زنده و با شعور و دارای احساس باشد.

دیگر اینکه در این آیه نمی‎گوید «کل نفس تموت» یعنی هر نفسی می‎میرد، زیرا آیه درصدد اثبات حیات نفس انسان پس از خارج شدن او از بدن است، همان گونه که رسول گرامی(ص) می‎فرماید: «مردم هنگامی که زنده‎اند در دنیا در حال خواب و غفلتند و هنگامی که می‎میرند متنبه می‎شوند و به خود می‎آیند.»
«ملک الموت و اعوان او»

خداوند فرشتگانی دارد که هر کدام را برای انجام کاری مقرر نموده، مثلاً جبرئیل برای انزال وحی و آمدن کتاب آسمانی، و میکائیل برای تقدیر ارزاق، و اسرافیل برای دمیدن روح، و عزرائیل که ملک الموت است برای قبض ارواح و هرکدام از ایشان برای انجام کارها اعوانی دارند، زیرا هم باید بمیرند.

در کافی به سند صحیحی از یعقوب احمر نقل شده که حضرت امام صادق(ع) فرمودند:
-همه اهل زمین و آسمان می‎میرند و کسی از آنها باقی نمی‎ماند جز ملک الموت، حاملان عرش، جبرائیل و میکائیل. پس از آن خداوند ملک الموت را فرا می‎خواند او با خضوع و خشوع و آماده انجام هر دستوری از جانب پروردگار عالم رو به پروردگار متعال حاضر می‎شود. خداوند که داناترین است به او می‎فرماید: چه کسی زنده و باقی است؟ ملک الموت می‎گوید کسی زنده نیست جز ملک الموت و حاملان عرش و جبرائیل و میکائیل. سپس خداوند به او می‎‏گوید بگو جبرائیل ومیکائیل بمیرند، پس در آن هنگام خروش ملائکه بلند می‎شود که بارالها! این دو ملک، دو رسول و دو امین تو می‎‏باشند، این‎ها را نیز می‎میرانی!؟ خداوند به آنها می‎گوید: آری من مرگ را بر هر جانداری که دارای روح است حتمی ولازم نمودم، پس از آن ملک الموت آمادگی خود را برای اجرای فرمان خدا اظهار می‎کند، خداوند به او می‎فرماید: چه کسی دیگر زنده است؟ ملک الموت عرض می‎کند: کسی زنده نیست جز ملک الموت و حاملان عرش، پس دستور می‎رسد که: به حاملان عرش بگو بمیرند و آنها نیز می‎میرند. سپس آن حضرت فرمود: ملک الموت در حالی که افسرده و اندوهناک می‎باشد با فروتنی در برابر خداوند می‎ایستد، خداوند به او می‎فرماید: دیگر چه کسی زنده و باقی است؟ عرض می‎کند: کسی نمانده جز ملک الموت،‌خداوند به او می‎فرماید: ملک الموت!‌تو هم قبض روح شو، ملک الموت می‎میرد و دیگر کسی جز خداوند باقی نمی‎ماند، آنگاه پروردگار عالم به زمین و آسمان‎ها خطاب می‎کند. «کجائید آنان که خو درا با من شریک می‎دانستند، و کجائید آنان که با من خدای دیگری قرار می‎دادند.«


برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید