۹۵۵ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۵ ثبت شده است

مقاله دلایل ولایت عهدی در word


برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

 مقاله دلایل ولایت عهدی در word دارای 32 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد مقاله دلایل ولایت عهدی در word  کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است

توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است

بخشی از فهرست مطالب پروژه مقاله دلایل ولایت عهدی در word

اوضاع خلافت در زمان امام رضا (ع)  
چرا امام رضا (ع) ولایت عهدی مامون را قبول کردند؟  
اما چرا حضرت ولایت عهدی را پذیرفت؟  
دلائل پذیرش ولایت عهدی  
آیا امام، رغبتی به این کار داشت؟  
برنامه پیشگیری امام  
1 انحراف فرمانروایان  
2 عالمان فرومایه و عقیده جبر  
3 تحریم قیام  
برنامه امام رضا علیه السلام  
موضع گیری های امام علیه السلام  
موضع نخست  
موضع دوم  
موضع سوم  
رابطه ولایت و توحید  
امامت، مقام الهی  
نکته مهم  
موضع چهارم  
موضع پنجم  
موضع ششم  
اعتراف  
موضع هفتم  
موضع هشتم  
موضع نهم  
ابراهیم بن عباس، – منشی عباسیان – می گوید:  
سخن آخر  
پی نوشت ها:  

اشاره

علی بن موسی الرضا علیه السلام، امام هشتم شیعیان روز یازدهم ذیقعده سال 148 ق. در مدینه دیده به جهان گشود و در صفر سال 203 ق. در 55 سالگی به وسیله مأمون (هفتمین خلیفه عباسی) در سنابادِ نوقان (که امروز یکی از محل های شهر مشهد است) مسموم شد و به شهادت رسید. مرقد منوّر این امام همام در مشهد مقدّس مزار عاشقان و دلدادگان اهل بیت علیهم السلام است. دوران امامت آن حضرت 20 سال (183 – 203 ق.) بود؛ حدود 10 سال از امامت آن حضرت در عصر خلافت هارون الرشید (پنجمین خلیفه عباسی)، قاتل پدر بزرگوارش امام کاظم علیه السلام بود. امام رضا علیه السلام، در این عصر در مدینه می زیست و همواره تحت نظر و مورد مزاحمت هارون و حاکمان منصوب از جانب او به سر می برد. در حدود سال 196 ق. مأمون، فرزند هارون با نیرنگ و قتل امین (برادرش) بر مسند خلافت نشست و خلافت او 21 سال طول کشید. مأمون، امام هشتم علیه السلام را از مدینه به خراسان آورد و به ظاهر می خواست با نزدیک جلوه دادن خود به آن حضرت، جلوی شورش ها را بگیرد و مردم را از خود راضی نگهدارد

در مورد تاریخ زندگانی حضرت رضا علیه السلام چه بسا سؤالاتی مطرح شود؛ از جمله اینکه

1 چرا امام رضا علیه السلام ولایت عهدی را از مأمون پذیرفت؟

2 دلائل پذیرش ولایت عهدی چیست؟

3 اوضاع فرهنگی و اجتماعی جامعه آن روز و موضع گیری امام علیه السلام در پذیرش ولایت عهدی چگونه بود و;؟

در این پژوهش مختصر، قصد داریم پاسخ جامع و قانع کننده ای برای این سؤالات بیابیم

پس از آنکه امام پیشنهاد خلافت (خلیفه شدن) را نپذیرفت، خود را در برابر نقشه سیاسی دیگری یافت. مأمون بعد از امتناع امام از خلافت، این بار ولایت عهدی خویش را به وی پیشنهاد کرد. امام می دانست که منظور مأمون، تأمین هدف های شخصی است؛ لذا این بار نیز امتناع ورزید؛ ولی اصرار و تهدیدهای مأمون چنان اوج گرفت که امام به نا چار با پیشنهاد او موافقت کرد

اوضاع خلافت در زمان امام رضا (ع)

امام رضا (ع) در عصر امامت خویش با چند خلیفه عباسی معاصر بوده اند که تنها در زمان زمامداری مأمون شرایطی پدید آمد که امام را به موضعگیری وا داشت

ده سال از امامت امام رضا (ع) با دوران خلافت هارون پدر مامون مقارن بود. هارون در سال 175 هجری قمری، فرزندش، امین را که 5 سال داشت به جانشینی خودش معرفی کرد و 7 سال بعد با معرفی مأمون به جانشینی امین در تثبیت حکومت عباسی کوشید. پس از این واقعه در سال 193 هارون در طوس در گذشت و پس از این اندک زمانی امین و مأمون با یکدیگر بر سر خلافت تزاع کردند و اختلافشان به قدری بالا گرفت که امین در اوایل سال 195 برادرش مأمون را از ولایتعهدی خلع کرد

در نهایت دو برادر با لشکرکشی علیه یکدیگر در ری با هم درگیر شدند که در نتیجه آن لشکر امین شکست خورد و امین نیز در حادثه حمله چند مرد مسلح از پای در آمد و در نهایت مأمون حاکم شد

چرا امام رضا (ع) ولایت عهدی مامون را قبول کردند؟

امام رضا(ع)درابتدا ولایت عهدی را نپذیرفت.ودر این امر جدی بود به گونه ای مأمون که حضرت را تهدید به قتل کرد. چنان که نقل گردیده، مأمون به امام گفت : «به خدا سوگند می خورم که اگر ولایت عهدی را پذیرفتی، که چه بهتر، و گرنه تو را وادار به پذیرش خواهیم کرد. واگر تن ندهی، گردنت را خواهم زد.» (1) امام به ناچار فرمود : «به شرطی که نه کسی را برگمارم، و نه کسی را عزل کنم، و نه سنت یا قانونی را لغو کنم، و تنها از دور ناظر امور باشم.»

امام در طول امامت خویش حکومت سه خلیفه عباسی، هارون، امین، و مأمون را درک کرد. ولی بدترین دوره زندگی خویش را از زمان وفات پدر بزرگوارش، موسی بن جعفر، دوران مأمون ذکر می کند؛هر چند مأمون تظاهر به تشیع و خوش رفتاری با علویان را می¬کرد. امام رضا می دانست که در پشت این ظاهر فریبنده مأمون و فراخواندن ایشان از مدینه به خراسان، جریانات تلخ دیگری است که حتی زندگی امام را تهدید می کرد

در عیون اخبارالرضا از شیخ صدوق نقل گردیده، زمانی که فرستاده مأمون برای بردن امام رضا از خراسان به مدینه آمد، امام قبل از رفتن، وارد مسجد پیامبر شد، تا با رسول خدا وداع کند. با چشمانی اشکبار کنار قبر رسول خدا ایستاد. چندین بار بیرون رفت و دوباره بازگشت، در حالی که به شدت می گریست فرمود : «من از جوار جدم رسول خدا می روم و در غربت خواهم مرد.»

آن حضرت طی اقامت خویش در خراسان از این که می دید مأمون از وجود آن حضرت در جهت اغراض و مصالح حکومتی خویش بهره می گیرد ،بسیار ناخشنود بود. از خادم ایشان روایت گردیده که امام رضا (ع) روزهای جمعه که از مسجد باز می گشت، می فرمود : «پروردگارا اگر گشایش کارم از آن چه که در آنم، مرگ است، هر چه زودتر مرگم را برسان.» این رویکرد امام نشان می دهد حضرت از ولایت عهدی راضی نبود بلکه به این امر مجبور شده بود(2)

اما چرا حضرت ولایت عهدی را پذیرفت؟

به نظر می رسد عوامل زیر در پذیرش ولایت عهدی تأثیر داشت:امام رضا (ع) هنگامی ولایت عهدى مأمون را پذیرفت که دید اگر امتناع ورزد، نه تنها جان خویش را به رایگان از دست می دهدکه جان شیعیان را نیز در خطر می اندازد از این رو امام بر خود لازم دید که جان خویش و شیعیان و هواخواهان را از گزندها برهاند، زیرا امت اسلامى به وجود آنان و آگاهى بخشیدنشان نیازدارد . اینان بایستى باقى مى ماندند تا براى مردم چراغ راه و رهبر و مقتدا در حل مشکلات و هجوم شبهه ها باشند. آرى ، مردم به وجود امام ویارانش نیاز بسیار داشتند، چه ، در آن زمان موج فکرى و فرهنگى بیگانه بر همه جا چیره شده و در قالب بحث هاى فلسفى و تردید نسبت به مبادى خداشناسى ، کفر و الحاد را به ارمغان مى آورد؛ از این رو بر امام لازم بود که بماند و مسئولیت خویش را در نجات امت به انجام برساند و دیدیم که امام نیز ـ با وجود کوتاه بودن دوران زندگیش پس از ولایت عهدى ـ چگونه عملاً وارد این کار زار شد

حال اگر او با رد قاطع و همیشگى ولایت عهدى ، هم خود و هم پیروانش را به دست نابودى مى سپرد، این فداکارى معلوم نیست همچون شهادت حیات بخش و گره گشاى سید شهیدان گرهى از کار بسته امت مى گشود. علاوه بر این ، نیل به مقام ولایت عهدى اعتراف ضمنى از سوى عباسیان به شمار مى رفت دائر بر این مطلب که علویان نیز در حکومت سهم شایسته اى دارند

دیگر از دلائل قبول ولایت عهدى از سوى امام آن بود که مردم خاندان پیامبر (ص)را در صحنه سیاست حاضر بیابند و به دست فراموشیشان نسپارند، و نیز گمان نکنند که آنان ـ همان گونه که شایع شده بود ـ فقط علما و فقهایى هستند که در عمل هرگز به کار ملت نمى آیند. شاید امام نیز در پاسخى که به سوءال ابن عرفه داد، نظر به همین مطلب داشت . ابن عرفه از حضرت پرسید:اى فرزند رسول خدا! به چه انگیزه اى وارد ماجراى ولایت عهدى شدى ؟ امام پاسخ داد: به همان انگیزه اى که جدم على ـ علیه السلام ـ را وادار به ورود در شورا نمود. گذشته از همه اینها، امام در ایام ولایت عهدى خویش چهره واقعى مأ مون را به همه شناساند
همان گونه که حوادث بعدى نشان داد، امام مى دانست که هرگز از دسیسه هاى مامون و دار و دسته اش در امان نخواهد بود و گذشته از مقام ، جانش نیز از آسیب آنان محفوظ نخواهد ماند. امام بخوبى درک مى کرد که مامون به هر وسیله اى که شده در مقام نابودى وى ـ جسمى یا معنوى ـ برخواهد آمد

امام رضا ـ علیه السلام ـ به صورتهاى گوناگونى براى خنثى کردن توطئه هاى مامون موضع گرفت که مامون آنها را قبلاً به حساب نیاورده بود. اینک به برخی از موضعگیری های حضرت اشاره می کنیم

1- امام تا وقتى که در مدینه بود از پذیرفتن پیشنهاد مامون خود دارى کرد و آن قدر سرسختى نشان داد تا بر همگان معلوم بدارد که مامون به هیچ قیمتى از او دست بردار نمى باشد. حتى برخى از متون تاریخى به این نکته اشاره کرده اند که دعوت امام از مدینه به مرو با اختیار خود او صورت نگرفت و اجبار محض بود

اتخاذ چنین موضع سرسختانه اى براى آن بود که دیگران بدانند که امام دستخوش نیرنگ مامون قرار نمى گیرد و بخوبى به توطئه و هدف هاى پنهانیش آگاهى دارد. با این شیوه امام توانسته بود مردم را از ا هداف شوم حکو مت آ گاه سازد

2- به رغم آنکه مامون از امام خواسته بود که از خانواده اش هرکه را که مى خواهد همراه خویش به مرو بیاورد، ولى امام با خود هیچ کس حتى فرزندش جواد ـ علیه السلام ـ را هم نیاورد، در حالى که آن سفر و ماموریت بسی بزرگ و طولانى بود که مى بایست امام طبق گفته مامون رهبرى امت اسلامى را به دست بگیرد

3- در ایستگاه نیشابور، امام با نمایاندن چهره محبوبش براى دهها و بلکه صدها هزار تن از مردم استقبال کننده ، روایت زیر را خواند: خداوند متعال مى فرماید: کلمه توحید (لا اِلهَ اِلاّ اللّه ) دِژِ منست ، و هر کس به دِژِ من داخل شود از کیفرم مصون مى ماند. در آن روز این حدیث را حدود بیست هزار نفر به محض شنیدن از زبان امام نوشتند. جالب توجه آن که مى بینیم امام در آن شرائط هرگز مسائل فرعى دین و زندگى مردم را عنوان نکرد، از نماز و روزه و این قبیل مطالب چیزى را گفتنى ندید و نیز مردم را به زهد در دنیا و امثال آن تشویق نکرد. و با آن¬که داشت به ی سفر سیاسى به مرو مى رفت هرگز مسائل سیاسى یا شخصى خویش را با مردم در میان ننهاد. پس از فرو خواندن حدیث توحید، ناقه امام به راه افتاد، ولى هنوز دیدگان هزاران انسان شیفته به سوى او بود. هم چنان که مردم غرق در افکار خویش بودند و یا به حدیث توحید مى اندیشیدند، ناگهان ناقه ایستاد و امام سراز کجاوه بیرون آورد و کلمات جاویدان دیگرى به زبان آورد و با صداى رسا گفت : کلمه توحید شروطى هم دارد، من از جمله شروط آن هستم

دلائل پذیرش ولایت عهدی

امام رضا علیه السلام به این حقیقت توجه داشت که در صورت نپذیرفتن ولایت عهدی، نه تنها جان خود؛ بلکه جان علویان و دوستدارانش نیز در معرض خطر قرار خواهد گرفت

افزون بر آنچه گفته شد، بر امام لازم بود که جان خویش و شیعیان را از گزندها برهاند؛ زیرا امت اسلامی به وجود آنان و آگاهی بخشیدنشان بسیار نیاز داشت. اینان باید باقی می ماندند تا برای مردم چراغ راه و راهبر و مقتدا در حلّ مشکلات و هجوم شبهه ها باشند

آری، مردم به وجود امام و دست پروردگان مکتب وی نیاز داشتند؛ چرا که در آن زمان، موج فکری و فرهنگی بیگانه ای بر جامعه اسلامی چیره شده بود که در قالب بحث های فلسفی و تردید برانگیز نسبت به مبادی خداشناسی، با خود کفر و الحاد به ارمغان می آورد

روشن است که ردّ قاطع ولایت عهدی، امام و پیروانش را به دست نابودی می سپرد؛ علاوه بر این، پذیرش از سوی امام علیه السلام نوعی اعتراف از سوی عبّاسیان به سهیم بودن علویان در حکومت بود

از دیگر دلائل قبول ولایت عهدی از سوی امام، این بود که مردم، اهل بیت علیهم السلام را در صحنه سیاست حاضر بیابند و آنان را به دست فراموشی نسپارند و نیز گمان نکنند که آنان همان گونه که شایع شده بود، فقط عالمان و فقیهانی هستند که در عمل، هرگز به کار ملت نمی آیند. امام خود نیز به این نکته اشاره نموده است؛ هنگامی که «ابن عرفه» از حضرت پرسید

«ای فرزند رسول خدا! با چه انگیزه ای وارد ماجرای ولایت عهدی شدی؟»

امام پاسخ داد

«با همان انگیزه ای که جدّم علی علیه السلام وادار به حضور در شورا شد.»(1)

و نیز امام با پذیرش این مسئولیت، چهره واقعی مأمون را به همه شناساند و با افشا ساختن نیّت و هدف های وی، هرگونه شبهه و تردیدی را در مورد نیّت های شوم او برطرف نمود

آیا امام، رغبتی به این کار داشت؟

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ali mohamadi

مقاله مهدویت در word


برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

 مقاله مهدویت در word دارای 33 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد مقاله مهدویت در word  کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است

توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است

بخشی از فهرست مطالب پروژه مقاله مهدویت در word

چکیده  
*  مقدمه  
** لفظ مهدی و اصطلاح مهدودیت  
*** مهدودیت  
الف: مهدودیت واقعی :  
ب: مهدویت ساختگی «متمهدیان»  
**** ویژگی های حکومت مهدی  
الف: پیشرفت عظیم اقتصادی و عدالت اجتماعی در معنای وسیع و کامل آن  
ب: پیشرفت قضایی  
ج: برخورد با ادیان آسمانی دیگر  
***** ظهور در انتظار «دکترین ظهور»  
منـــابع  

بخشی از منابع و مراجع پروژه مقاله مهدویت در word

1-  لغت نامه دهخدا

2-  غیاث اللغات

3-   فرهنگ آنندراج

4-  ناظم الاطباء

5-  طلوع آفتاب مهدی ، عزیزا; جعفریان

6-  مهدی انقلابی بزرگ ، ناصر مکارم شیرازی

7-  جلوه های پنهانی امام عصر ، حسین علی پور

8-  نظریه اختیاری بودن ظهور ، علیرضا نودهی

9-  کتاب غیبت ، محمد بن ابراهیم نعمانی ، مترجم « سید احمد فهری زنجانی»

10- مصلح جهان ، استاد علی خواستاری

11- قیام مهدی از دیدگاه جامعه شناختی نهضت ها دکتر علی قائمی

12- تفسیر نمونه جلد نهم سوره ی هود

 

چکیده

تبیین مهدویت به عنوان اساسی ترین راه حل جامعه ی اسلامی جهت بردن رفت از مشکلات حال و آتی وظیفه ی اصلی روشنفکران جامعه ی شیعه است ما ضمن تاکید بر این مهم سعی کرده ایم تا حدی که زمان و اندازه اجازه می دهد با استفاده از کلام معصومین به این تبیین کمک نماییم ، حرف تازه ای نگفته ایم اما سعی کرده ایم «بحر را در کوزه ای» بریزیم و آن همه نامحدود را در محدود جای دهیم و از اصطلاحات ثقیل و متکلف به کلام ساده و مرسل روی آوریم تا همگان بتوانند به مقصد و مقصود  مهدویت دست یابند و از آغاز و انجام این مشیت الهی با خبر گردند

*  مقدمه

کجاست زنده دلی کاملی مسیح دمی                       که فیض صحبتش ازدل بردغبار غمی

وجود نازنین مهدی موعود در هر عصر و زمانی ” عروه الوثقی” و “حبل المتین” است محکم ترین رشته ی پیوند بشریت با احدیت و اوست
واسطه ی فیض الهی و رهاننده ی بندگان و شیعیان از مشکلات و عذاب الهی . خدا را سپاس گذاریم که ما را به وجود مبارک آن فرخنده پی طریق نجات و صراط هدایت آموخت. امید است همیشه این شایستگی باشد که از زلال چشمه عرفانش بنوشیم و پندش را به گوش پندنیوش بشنویم و طرفه العینی از دایره ی جذبه ی عشق او دور نیفتیم که ضلالت و گمراهی آنی و کمتر از آنی به سراغ ما می آید .از خداوند می خواهیم شناخت محبتش را بر ما پیش از پیش منت گذارد و قدردانی وجود او را برما،دم به دم مقدر دارد

اللهم عرفنی نفسک فانک ان لم تعرفنی نفسک لم اعراف نبیک ، اللهم عرفنی رسولک فانک ان لم تعرفنی رسولک لم اعراف حجتک ، اللهم عرفنی حجتک فانک ان لم تعرفنی حجتک ضللت عن دینی

در خاتمه امید واثق داریم که آنچه نگاشته شد ذره المثقالی در جلب رضایت آن عزیز به ظاهر دور و به واقع نزدیک موثر واقع شده باشد و زین پس کمربند همت ما را در کمرکش های حوادث محکم تر ببندد که اگر لحظه ی ما را به خود واگذارد « اولئک کالانعام بل هم ازل » خواهیم شد

** لفظ مهدی و اصطلاح مهدودیت

مهدی : « میم فتحه دار» به معنی هدایت کرده شده ، هدایت کرده شده و ارشاد شده است که به صورت «مهدیون» جمع بسته می شود . در گذر زمان هر چند افراد بسیاری به این نام نامبردار می شوند اما چون هر یک معرف شخصیتی جدا و مشخص می باشد. «اسم خاص» به حساب می آید و همیشه از “مهدی ” نام حجت حق «مهدی قائم آل محمد (ص) » در اذهان تداعی می شود

محمدبن حسن عسکری مکنی به « ابوالقاسم » و ملقب به « امام زمان ، صاحب الزمان اما منتظر ، حجه القائم ، امام قائم و قائم آل محمد » می باشند وی آخرین امام از امامان دوازده گانه ی شیعه ی امامیه است. ایشان به سال «255 هـ ق» برابر «870 میلادی» در سامرا از مادری پاکدامن به نام نرجس خاتون متولد شدند در پنج سالگی پدر بزرگوارشان امام حسن عسکری(ع) به شهادت رسید از آن پس مهدی منتظر از انظار غایب گردید، و فقط از راه نواب خود که به ترتیب عبارت بودند از «ابوعمر، عثمان بن سعید اسدی ، ابوجعفر محمد بن عثمان بن سعید ، ابوالقاسم حسین بن روح نوبختی و ابوالحسن علی بن محمد سمری» با شیعیان ارتباط داشتند، در اصطلاح اهل تشیع از زمانی که امام از انظار غایب شدند تا زمان مرگ نایب چهارم «326 هـ ق » غیبت صغری نامیده می شود و با مرگ ابوالحسن علی بن محمد سمری غیبت کبری آغاز می شود

طبق نوشته ی شاردن « سیاح فرانسوی» پادشاهان صفوی  در کاخ خود در اصفهان « دو اسب» با زین افزار مجلل ، مجهز داشتند تا برای سواری مهدی حاضر باشد ، یکی از آن دو اسب را برای مهدی و اسب دیگر را برای نایب او « عیسی» آماده کرده بودند

سفرنامه ی شارون ج 7 ص 456 و ج 9 ص

در ادب فارسی با کلمه ی « مهدی » ترکیبات جدیدی ساخته شده است که البته هر کدام از شاعران به مقتضای امکانات و شرایط برداشت های خاصی کرده اند برخی مثل حافظ با کاربرد کلمه ی « مهدی » به صورت غیر ترکیبی تلمیح و اشاره ای به حادثه ی ظهور می کند

 «کجاست صوفی دجال فعل ملحدشکل،بگو بسوزکه مهدی دین پناه رسید»

و برخی مثل خاقانی شروانی به مدد ذهن خلاق و اندیشه ی بارور خویش اصطلاحات زیبایی ساخته است که در ذیل به چند نمونه اشاره می کنیم

مهدی خصال « کسی که خصال وی چون خصال مهدی باشد »

به تأیید مهدی خصالی که تیغش روان سوز دجال طغیان نماید

مهدی سیاست : کسی که سیاست او چون سیاست مهدی منتظر باشد «بسیار کافی در کشور داری و عادل »

مهدی سیاست، مهدی امت پناه          رستم حیدر کفایت ،حیدر احمد لوا

3- مهدی شعار « کسی که شعار مهدی دارد عادل و دادگر »

شاه فریدون لوا ، خضر سکندر سپاه -خسرو امت پناه ، افسر مهدی شعار

4- مهدی صفت « کسی که صفت مهدی دارد چون دادگری ، ظلم ستیزی و جز آن»

مهدی صفت شهنشه ،امت پناه داور   جان بخش چون مَلِک شه ، کشورستان چه سنجر

5- مهدی نسب « کسی که نسب او چون نسب مهدی پاک باشد»

خسرو مهدی نسب ، مهدی آدم صفت -آدم موسی بنان، موسی احمد قدم

ب: مهدویت : « مصدر جعلی» به معنی مهدی بودن ، مهدی «امام منتظر» بودن طبق معتقدات مذهب شیعه ی امامی و نیز بر طبق روایات بسیاری که در کتابهای اهل سنت و جماعت آمده است در آخرالزمان « مهدی» از آل محمد ظهور خواهد کرد. در میان احادیث نبوی این حدیث دیده می شود که اگر فقط یک روز از عمر دنیا باقی بماند خداوند متعال آن روز را به درازا خواهد کشاند تا اینکه از من یا خاندان من مردی پیدا شود که جهان را پر از داد کند چنانکه پراز جور گشته است « لولم یبق من الدهر الایوم ابعث الله رجلا من اهل بیتی یملوها عدلا کما ملئت جورا» «لولم یبق من الدنیا الایوم» لطول الله ذلک الیوم حتی یبعث الله فیه رجلا منی او من اهل بیتی یواطی اسمه اسمی

برابر روایات شیعی و نیز بر طبق روایت هایی از اهل تسنن این «مهدی» از نسل علی بن ابیطالب است و آخرالزمان ظهور خواهد کرد

*** مهدودیت

1-  مهدودیت در اسلام

الف: مهدودیت واقعی « انتظار مهدی موعود (عج)»

ب: مهدودیت ساختگی «متمهدیان»

2- مهدویت در غیر اسلام : «انتظار ظهور مصح بزرگ تحت عناوین خاص»

الف: مهدودیت واقعی

مهدویت واقعی از آن وجود مبارک امام زمان است که به عنوان ذخیره ی الهی تعبیر شده، هم از دیده ها پنهان است و هم همه را می بیند و از اعمال و کردارشان آگاه است، در مشکلات یاری شان می دهد و گاه از اعمال نابجا نسنجیده ی پیروان معذب می شود، هم از آنان ناراحت می شود و هم
واسطه ی فیض الهی می شود برای آنان

«بقیه الله خیر لکم ان کنتم مومنین و اما انا علکیم بحفیظ» (سوره ی هود
آیه ی 86)

در این آیه «بقیه الله» تعابیر گوناگون دارد هر چند مخاطب آیه قوم شعیب هستند و منظور از بقیه الله سود و سرمایه ی حلال و پاداش الهی است ولی هر موجود فاصخ که از طرف خداوند برای بشر باقی مانده و مایه ی خیر و برکت و سعادت او گردد «بقیه الله» محسوب می شود تمام پیامبران الهی و پیشوایان بزرگ بقیه الله اند تمام رهبران راستین که پس از مبارزه با یک دشمن سر سخت برای یک قوم و ملت باقی می مانند از این نظر بقیه الله اند همچنین سربازان مبارزی که پس از پیروزی از میدان جنگ بر می گردند آنها نیز بقیه الله اند

 از آنجا که مهدی موعود آخرین پیشوا و بزرگترین رهبر انقلابی پس از قیام پیامبر اکرم است یکی از روشن ترین مصادیق بقیه الله می باشد و از همه به این لقب شایسته تر است بخصوص که تنها باقی مانده ی بعد از پیامبران و امامان است در روایات متعددی می خوانیم که «بقیه الله» تفسیر به وجود مهدی یا بعضی از امامان دیگر شده است، از جمله در کتاب «کمال الدین» ازامام محمد باقر چنین نقل شده : نخستین سخنی که مهدی پس از قیام خود می گوید این آیه است «بقیه الله خیر لکم ان کنتم مومنین « سپس می گوید من بقیه الله و حجت و خلیفه ی او در میان شما هستم پس هیچکس بر او سلام نمی کند مگر اینکه می گوید : السلام علیک یا بقیه الله فی ارضه «اول ما ینطق به القائم علیه السلام حین خرج هذه الایه :بقیه الله خیر لکم ان کنتم مومنین. ثم یقول : انا بقیه الله و حجته و خلیفته علیکم فلا یسلم علیه، مسلم الا قال: السلام علیک یا بقیه الله فی ارضه.»

ب: مهدویت ساختگی «متمهدیان»

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ali mohamadi

مقاله تحجرگرایی و روشنفکرنمایی در word


برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

 مقاله تحجرگرایی و روشنفکرنمایی در word دارای 33 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد مقاله تحجرگرایی و روشنفکرنمایی در word  کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است

توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است

بخشی از فهرست مطالب پروژه مقاله تحجرگرایی و روشنفکرنمایی در word

دو جریان تحجرگرایی و روشنفکرنمایی  
پس در جریان تفسیر علمی از دین، تئوریهای فراوانی وجود دارد که عبارتند از:  
راه های رهایی از “تحجرزدگی” و “تجددگرایی”  
روشنفکرنمایی  
وضعیت خانواده در غرب  
علل انحطاط خانواده در غرب  
ما وخانواده  
ساحت فرهنگی:  
ساحت اقتصادی:  
نگاهی به یک ارتباط دوسویه ؛امام خمینی(ره) و استاد شهیدمطهری  
منابع:  

بخشی از منابع و مراجع پروژه مقاله تحجرگرایی و روشنفکرنمایی در word

1- سخنرانی تقلید به نقل از اصلاح طلبی، ص 63 – 64، دکتر علی مطهری

2- صحیفه نور، ج 3، ص 41

3- همان، ج نوزدهم، ص 104 و مجموعه آثار، ج بیست و یکم، صص 131 – 148

4- همان ص 112 و مجموعه آثار ج 21 ص 484 – 482

5- نهضت های اسلامی در صد ساله اخیر، ص 92، چاپ دوازدهم، سال 1368، انتشارات صدرا

6- جاذبه و دافعه علی (ع)، ص 156

7- پیرامون انقلاب اسلامی، ص 21-23

8- پیرامون انقلاب اسلامی، ص 21-23

9- پیام امام خمینی به مناسبت اولین سالگرد شهادت استاد

10- پیام امام خمینی(ره) به مناسبت دومین سالگرد شهادت استاد

11- بیانات حضرت امام(ره) به مناسبت سومین سالگرد شهادت استاد

دو جریان تحجرگرایی و روشنفکرنمایی

توجه به آن چه گذشت می توان گفت دو نگاه متحجرانه و متجددانه به دین و مقوله های دینی، انحرافی عمیق در حوزه اندیشه اصیل و ناب دینی است که یکی پیروانش را در دام افراط، قشری گری و ظاهر پرستی فرو برده، و دیگری حامیانش را به گرداب تفریط و تقلید از غرب انداخته است. رد پای هر دو جریان انحرافی چه کژاندیشی و وا پس گرایی، چه علم زدگی و غرب زدگی که از جهل به حقیقت جامع، دارای مراتب و توانمند دین سرچشمه می گیرد، در تاریخ اندیشه دینی به چشم می خورد، خواه اخباری گری شیعی، و خواه اهل حدیث و حنابله و ظاهریهای اهل سنت باشند و یا کسانی که تقریبا در دو قرن اخیر به نام “روشنفکری”، با دین، ملیت، مذهب، اصالتها و سنتها درگیر شده و مبارزه کردند، و یا کسانی که متعادل تر با پیش فرض “جدایی علم و دین” که خود ارمغان غرب است، به التیام بخشیدن بین دو حوزه دین و دانش، و علم و ایمان پرداخته و در این راستا دچار افراط و تفریط های فراوانی شدند و بهتر است گفته شود که گرفتار التقاط اندیشی گشته و خواستند همه حقایق دینی حتی غیب و ملکوت دین را با علوم تحصیلی و تجربی به تفصیل کشانند و از خودگرایی و قیاس محوری به شدت انتقاد کرده و به تفسیر “پوزیتویسمی” از گزاره های مختلف دینی پرداختند، تا این که به تدریج در دهه شصت، گروهی همه آیات و احادیث و خطبه های نهج البلاغه را تفسیر تجربه گرایانه نموده، و بر زمان به عنوان معیار معصوم، اصالت نهادند و تا آنجا پیش رفتند که در جریان نوسازی و بازسازی منابع دینی به جانشین کردن علم و زمان به جای عقل و اجماع اندیشیدند و برخی دیگر تحت عنوان پرجاذبه “نواندیشی و نوگرایی دینی” به بازسازی دین اهتمام ورزیدند

برخی نیز با تئوری تفکیک، به تفکیک دین از معرفت دینی، برای رسیدن به اهداف خاص یعنی تقدس زدایی و عرفی کردن فهم های دینی، تئوریزه کردن حکومت دمکراتیک دینی، تا نفی حکومت دینی و ثبات زدایی از چهره دین و نفی معرفت و حقیقت دینی، و اعتقاد به پلورالیزم دینی نیز پیش رفتند

با حرکت های فرهنگی و معرفتی، گام به گام زمینه را برای اصلاح گرایی مقبول خود، که در نهایت به “سکولاریسم” پایان می یافت، فراهم نمودند که از آن به ” لیبرالیسم نقابدار” یا “لیبرالیسم منافق” تعبیر می شود. البته فرجام تلخ این جریان فکری و سیاسی، نفی دین و نهادها و حوزه های دینی، و عرفی نمودن و سکولار کردن است که ظهور افراطی تر آن لائیک کردن جامعه ایرانی است

پس در جریان تفسیر علمی از دین، تئوریهای فراوانی وجود دارد که عبارتند از

1- عدم کارایی و توانمندی دین در دنیای جدید

2- عصری کردن فهم دینی و نفی قداست، جامعیت، کمال و ثبات از چهره دین، و عدم دست یابی به معرفت یقینی دین

3- تفسیر دین مبتنی بر روش ریاضی و فیزیک

4- تبیین دین مبتنی بر متد جامعه شناختی – تاریخی دین

5- تفسیر دین بر پایه اندیشه های سکولاریسمی و لیبرالیسمی که تفسیر “اومانیسمی” از دین خواهد بود و ;

به هر حال، در دوره جدید خصوصاً از دهه شصت و هفتاد به این طرف، بالاخص در سال های جدید، با دو عنوان “قرائت های مختلف و متکثر و پلورالیسمی از دین” و اندیشه های نو یا نواندیشی و نوگرایی، حوزه معرفت دینی را غیر تخصصی و عرفی و عامیانه نموده اند تا راه را بر تفسیر عالمانه و کارشناسانه از دین بسته، به تئوری اسلام منهای روحانیت و همسان سازی برداشت های گوناگون – از برداشت بسیار سطحی و غیر علمی تا برداشت های تخصصی از دین – دست یابند و نسل جوان را دچار بدفهمی و کج فهمی و انحراف دینی نمایند که البته این جریان خود، دو دسته دارد

الف- دسته ای که دین گرا، متدین و متعهد هستند، لکن گرفتار انحراف شدند، و زمان و پیشرفت های عصری و تجربی در ذهن و زبان آنها برجسته شده است و ندانسته دین را به پای اقتضائات و پیشرفت های زمان، قربانی می کنند و برای پرهیز از غلتیدن به ورطه تحجر و جمود، به دره خطرناک زمان محوری و علم زدگی گرفتار می آیند

ب- دسته ای که دانسته و عداوت مدارانه، به مبارزه غیر مستقیم و خزنده با دین، ولایت، حکومت و معرفت دینی می پردازند، و نقابدارانه جزو نیزه داران عصر اموی در برابر اسلام ناب علوی و بازی خوردگانی هستند که عده ای را به بازی گرفته و در صدد حاکمیت اندیشه بشری محض اند. البته مؤلفه هایی چون ملیت، ایرانیت، پیشرفت و توسعه، دمکراتیک و; ابزارهای فرهنگی آنان می باشند. در اینجا مناسب است به فرازهایی از جملات شیرین، دلنشین و روشنگر استاد شهید مطهری اشاره ای بشود

” ; قرآن نمی گوید هر چه که سنت است باید بر هم کوبید و هر چه که نو است باید پذیرفت. یک عده هم می گویند نوگرایی، این چطور است؟ نوگرایی هم درست نیست زیرا هر نوعی علامت رشد و تکامل و پیشرفت نیست. هر کهنه ای ابتدا نو بوده است، هر سنت احمقانه ای یک روزی نو بوده است، آیا روز اولی که نو بود درست بود، حالا که کهنه شده است، بد شده است؟ نه روز اولی هم که نو بود، چرند بود، قرآن می گوید حقیقت گرایی با عقل گرایی و منطق گرایی. سنت را با مقیاس عقل و حقیقت بسنج، ببین درست است یا نادرست. اگر درست است گرایش پیدا کن و اگر درست نیست چنانچه همه پدران چند هزار ساله تو هم انجام می داده اند، پشت پا به آن بزن.”

البته ناگفته نماند که نزاع سنت و تجدد یا سنت و مدرنیسم، نزاعی خواندنی و پرفراز و فرود در دوران معاصر و جریان سازیهای فکری فرهنگی آن می باشد که حتی برخی آن را نزاع بین شرق و غرب قلمداد کردند. شرق را مظهر سنت گرایی و غرب را تجلی مدرنیته دانستند و سپس به تحلیل جوامع شرقی و نقد آن و تجلیل از جوامع غربی و تقدیس آنها پرداختند

گرچه عده ای، هم به جوامع سنتی و هم به جوامع صنعتی انتقادهای جدی و معقول نمودند، لکن باید توجه داشت که در ایران متأسفانه به دلیل فقدان زمینه های لازم فرهنگی و سوء استفاده های جریانهای فکری و غرب زدگان و وجود عناصر واپس گرا و قشری، همواره انحراف در طرح چنین مباحثی رسوخ کرده و امروز نیز حتی در حوزه های سیاسی و اجتماعی ما اثر گذارده، به گونه ای که اصول گرایان را در برابر اصلاح گرایان قرار داده است؛ غافل از آن که برخی اصول گرایان از پدیده تلخ تحجر رنج می برند، و برخی از اصلاح گرایان نیز از پدیده تجدد رنجورند، گرچه در میان اصول گرایان، عناصر منطقی، روشنفکر و با بصیرت و در میان اصلاح گرایان نیز عناصر ارزش گرا، متدین و اصولی وجود دارند، لکن هر دو جریان در مجموع دچار چنین آفات فکری، فرهنگی و اجتماعی ای شده اند که باید به پالایش و آرایش فکری خویش بپردازند و از درون، خویشتن را نقد و بازسازی نمایند، تا در چنین شرایط حساس و ظریف فرهنگی و اجتماعی، بتوانند نقش برجسته و شاخص خود را ایفا نموده و از دو عنصر: خلوص و طهارت دین و تفکر دینی و توانمندی و جامعیت دین و اندیشه دینی، دفاع عقلانی و متعهدانه داشته باشند و با مرزبندیها و معیارگراییهای بجا و شایسته، فضای فکری و اجتماعی را شفاف کرده و از هرگونه سقوط و انحراف بینشی و ارزشی جلوگیری کنند

البته در این جا لازم است که به برخی مؤلفه های انحراف، چه در سیمای جمود و تحجر و چه در چهره التقاط و تجدد، از گذشته دور تاکنون توجه گردد که فهرست گونه بیان می شود تا برای اصحاب خرد و قلم، بستر تحقیق و تأمل فراهم آید

 1- جهالت به اصالتها، عمق دین و اندیشه دینی

2- ایجاد انحراف در حوزه دین، با تبدیل عنصر “امامت دینی” به “خلافت” و سپس “سلطنت دینی”

3- فرقه سازیهای کلامی و سیاسی، یا کلام سیاسی از سوی امویان و ;

4- تهاجم فرهنگی، تبلیغاتی و روانی گسترده از صدر اسلام تاکنون با شیوه های متنوع به اسلام ناب محمدی (ص)

5- نفوذ جریانهای بیرونی در ساحتهای دینی به صورت پالایش نشده

6- گرایش اخباری گری در تفکر شیعی، که البته بزرگانی به ستیز عالمانه با آن پرداختند

7- نفوذ اندیشه خارجی گری به صورتهای مختلف در عرصه تفکر و معرفت دینی

8- گرایش علم پرستانه و زمان پرستانه در تفسیر دینی

9- تأویل گرایی های افراطی در حوزه های دینی

10- تهاجم تئوریک با روش لیبرالیسمی و پوزیتویسمی به اندیشه ناب دینی و ;

حضرت امام خمینی (ره) در این باره می فرمایند

“ما باید سعی کنیم حصارهای جهل و خرافه را شکسته تا به سرچشمه زلال اسلام ناب محمدی (ص) برسیم.”

راه های رهایی از “تحجرزدگی” و “تجددگرایی”

با تحلیل مفهومی و تاریخی “تحجرگرایی” به این نتیجه می رسیم که اولاً؛ تحجر در دو ساحت فکری، علمی و ساحت فعلی، عینی تجلی می یابد. ثانیاً؛ به دو قسم کلی تقسیم پذیر است

الف- تحجرگرایی سنتی که به نام تقدس و تحفظ دین، مانع پویایی و کارآمدی و خلوص دین و دینداری می شود

ب- تحجر گرایی مدرن که به نام تجدد طلبی، بازسازی دین، سازگارکردن دین با ترقی و پیشرفت و آشتی دادن دین با علم، دین را به قربانگاه مدرنیته و تجددخواهی فرستاده و با تقسیم نگاه دینی به برون دینی و درون دینی و تفکیک حوزه های دینی و آموزه های اسلامی از هم، یعنی جدا انگاری ساحات عقاید، اخلاق، احکام و تقسیم دین به گوهر، صدف، حداقلی و حداکثری در برآورده کردن نیازها و انتظارات بشر و طرح دین اخروی نه دنیوی و قرائت پذیری دین و تفسیرهای هرمنوتیکی از آن، در حقیقت به تقطیع دین پرداخته و دین را در دو محور، آسیب پذیر می کند

1- محور توانایی و کارآمدی

2- محور خلوص و ناب بودن

و این در حالی بود که استاد مطهری با تکیه بر دو عنصر توانمندی و خلوص و کارآمدی و زلالیت دین و معرفت دینی، توانستند بین اسلام و اقتضائات زمان به گونه ای گره زنند که تفکر دینی نه گرفتار تحجر قدیم شود و نه جدید، نه در دام التقاط قدیم افتد و نه جدید و در این مسیر و بستر، استاد از اصول و داده های بنیادین و کلیدی استفاده می کردند که در حقیقت راه های برون رفت و رهایی تفکر دینی از گرداب تحجرگرایی و گرداب تجددزدگی است که عبارتند از

1- اعتقاد به بازسازی تفکر دینی نه بازسازی دین؛ یعنی تلاش و مجاهده در برای احیای اندیشه اسلامی در دو بعد پیرایش (سلبی) و آرایش (ایجابی) که این همانا کاری امامتی و ولایتی، و زمینه ساز احیای همه جانبه دین در دو بعد علمی و عینی است که به دست “محیی دین” و “مصلح اجتماعی” یعنی یادگار خدا، امام زمان (عج) انجام می پذیرد تا “تربیت” و “عدالت” دینی در جامعه سازی قرآنی تحقق یابد

2- آمیختگی دین با سیاست و حکمت دینی با حکومت دینی در جهت تحقق فلسفه عملی و اجتماعی اسلام

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ali mohamadi

مقاله کالبد شکافی بهائیت در word


برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

 مقاله کالبد شکافی بهائیت در word دارای 103 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد مقاله کالبد شکافی بهائیت در word  کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است

توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است

بخشی از فهرست مطالب پروژه مقاله کالبد شکافی بهائیت در word

نوشتارها و گفته های بهاء پایه گذار بهائیت  
واما آن احکام  
شجره نامه میزا حسینعلی بهاء که ادعای خدائی کرد  
به نام خدای اقدس اعلی  
بسمه المقتدر علی ما یشاء  
بسم الکام ماکانو مایکون  
درنماز آنها  
در قبله آنان  
در نماز میت ها  
درروزه و نمازآنها  
درابطال حکم نماز آیات  
در ابطال حکم نماز جماعت  
ماه روزه و عید فطر آنها  
احکام میراث آنها  
در اعضاء بیت العدل که باید نه نفر باشند .  
در حج آنها  
درامور معیشت آنها  
در حرمت دست بوسی  
خطاب اوبه بندگانش  
در اینکه شریعتش تغییر نخواهد پیدا کرد مگر  
در اینکه استعمال ظروف طلا ونقره مباح است  
در این که اواحد وواحد است وشریکی در ملک ازبرای او نیست  
در تربیت اولاد  
در حکم مرد وزن زناکار  
در اینکه گوش دادن به غنا مباح است  
در احکام دیات  
در احکام زخم زدن وکتک زدن  
در آداب میهمانی  
در احکام صید و شکار  
در صله ارحام  
در خانه سوزی وقتل عمدی  
درازدواج و طلاق نزد آنها  
در حرمت خرید وفروش غلامان وکنیزان  
در اینکه منی نزد آنها پاک است  
در اینکه هر چیزی نزد آنها پاک است واصلاً نجاستی وجودندارد  
در نسخ حکم باب در بیان به عدم تعلیم وتعالم ومحو جمیع کتب  
خطاب او به ملوک وسلاطین  
رؤسای جمهور و پادشاهان امریکا را خطاب می کند  
به عثما نیان ودارالخلافه خطاب می کند  
ترسا نیدن آلمان وفرانسه  
خطاب به طهران  
به خراسان خطاب می کند  
به مداد وقلم خطاب می کند  
در حکم زکوه در نزد آنها  
خطاب او به علماء اسلام  
در غسل کردن و ناخن گرفتن آنها  
در حرمت زن پدران آنها ، بر آنان و حیاء وی از ذکر حکم پسران  
در وجوب وصیت نامه نوشتن پیش از مردن نزد آنان  
در اعیاد آنها  
به تحقیق که عیدها ، به دو عید بزرگ منتهی می شود :  
کیفیت مریض داری نزد آنها  
در حکم آوردن اموال نفیسی که بندگان او جمع کرده اند به نزد او  
در نوشیدن شراب و ادب نزد آنها  
در اینکه پسر بزرگ خود عباس را جانشین خود قرار داد  
در مذمت و نکوهش او ، از آزادی  
درسئوال کردن ، نزد آنها  
در تعداد ماهها  
در دفن مردگان نزد آنان  
بهاء صریحاً ادعای خدائی می کند  
در ترغیب و تحریص وی بر ساختن دو کعبه و دو قبله در حالی که بدانها با بیت الله الحرام مناظره می کند  
در آداب و معاشرت نزدآنها:  
در واجب بودن تغییر اثاثه خانه در نزد آنها، هر نوزده سال  
به شهر کرمان خطاب می کند  
ونیز به علماء اسلام خطاب می کند  
خطاب او به علماء متش یا بندگانش یا مخلوقاتش چنانکه ادعا کرده است  
با بیان ازلی خطاب می کند  
دردیه مقتول به خطا  
منبع :  

نوشتارها و گفته های بهاء پایه گذار بهائیت

میرزا حسینعلی بهاء پس از برکنار کردن برادرش میرزا یحیی (صبح ازل) و جمع نمودن با بیانی چند به گرد خویش، همانند باب دست به نگارش یک سلسله مبادی زدی که با منعکس نمودن پاره ای از آن پی به آنچه او «آئین بهائی» نامید می بریم

لازم به یادآوری نیست که فرقه بهائیت همان بابیت با تغییراتی چند  می باشد

یکی از کتابهای میرزا حسینعلی بهاء «لواح» نام دارد که آن را به زبان عربی نوشته است، ناگفته نگذریم که میزان عربی میرزا حسینعلی در ردیف همان عربی باب است ولی توجیهی که بهاء ارائه می دهد حتی از توجیه باب هم مضحک تر است: وقتی در مورد غلط های دستوری بهاء از او سؤال شد گفت

صرف و نحورا باید با نوشته های من سنجید، نه نوشته های مرا با قواعد صرف و نحو!!

و اینک ترجمه آن نوشته ها:( یادآور می شود که بهائیان و بابیان همواره سعی دارند نوشته های سران آن قوم را بهر بهائی جمع و نابود کنند که خوانندگان با خواندن محتویات آن به خوبی دلیل این کار را خواهند فهمید. تنها اظهار نظری که در مورد آن نوشته ها در اینجا منعکس می کنیم گفته کسروی است که می گوید

((… باب و بهاء در قانونگذاری ( یا به گفته خودشان: احکام) نیز  بی خردیهای بسیاری از خود نشان داده اند. نوشته های باب (وبهاء) چندان بیخردانه است که چنانکه گفتیم ناچار شده اند که آنها را از میان ببرند واز مردم پوشیده دارند))

واما آن احکام

یکی از دعات خود را به نام ((عندلیب)) به کلامی طویل اول به فارسی و سپس به عربی خطاب می کند وچنین می گوید:«متن عربی»(ترجمه)

- بدان که ما همه را امر به تبلیغ کردیم و در شرایط مبلغین آنچه را که شخص بر فضیلت این ظهور و عزت و عطاء و الطاف آن انصاف دهد نازل کردیم، برای کسی که می‌خواهد رو به افق اعلی بیاورد سزاوار است که ظاهر و باطن خویش را از آنچه در کتاب خدا پروردگار جهانیان (یعنی کتاب شریعتی خود بهاء) نهی شده است پاک سازد و در قدم اول به آنچه رحمن در فرقان به گفته خودش (قُل الله ثُمَ ذَر‎هُم‎ْ فی خوضهم یَلعبون‎ْ) نازل فرموده  تمسک جوید و رفتار کند

و آنچه را غیر از خدا است مانند خاک ببیند، این چنین نور امر در بازگشتگاه از افق آسمان اراده خدای مقتدر عزیز وهاب تابیده است و در قدم دیگر به تمام جهات خود به سوی چهره رو بیاورد وبه زبان سر و حقیقت در حالیکه رو به خانه عظم داردتوجه کند، برخیزد و بگوید (ترکت مله قوم لا یو منون وهُم بالاخره هُم‎ْ کافرون) هرگاه کسی بدین دومقام و بدین امر فائز گردید؛ از قلم اعلا در صحیفه حمراء از اهل بهاء نوشته خواهد شد تا آنکه می گوید

- بگو الهی الهی (مقصودش خود او است) بندگانت را بر رجوع سوی خود و مشاهده در آثار علایت به چشم خود تأیید کن، ای پروردگار آنها را از دریای جود و خورشید عطایت منع مکن و از ساحت قدس خودت دور مساز. ای پروردگار تورا به نور عمر خودت که هنگام ظهور آن آثار شرک و نفاق محو می شود سؤال می کنم که تخت جهل ونادانی را با تخت علم و عرفان و عرش ظلم وستم را با کرسی عدل و انصاف عوض کنی؛ زیرا توئی مقتدر عزیز منان. تاآنکه می گوید

- به تحقیق که در عالم پیش از این و بعد از این ظاهر نگشته و نمی شود ظاهرشد، کتاب در ملکوت بیان (یعنی بیان باب) براین گواهی می دهد خوشابه حال شنوندگان، خوشابه حال فائزان. تاآنکه به فارسی چنین می گوید (ترجمه عربی)

- تفکر کن در معرضین از بیان (مقصود ازلیها هستند) آنهائی که با بالهای اوهام درفضای اوهام پرواز می کنند وتاکنون ندانسته اند که چه کسی را پروردگارشان خلق کرده است. (مقصودش این است که او خالق باب است). تا آنکه به عربی می گوید:(ترجمه)

- و باقی نماند حرفی جزء آن که انصاف داران اورا ببینندکه بر عرش ظهور برقرارگذشته است به درستیکه پروردگارت می داند و می گوید و بیشتر مردم نمی دانند

پس یکی از دعات خود رابه نام نصرالله به این گفته اش مخاطب قرار می دهد

- ای نصرالله به تحقیق تو را یادکرده است کسی که در هوای من پرواز کرده و به ریسمان من تمسک جسته است، ما تو را یاد کردیم به یادی که بدان وجوه، به سوی مالک کرم وجود توجه می کنند پس شکر کن و بگو

سپاس از برای تو می باشد که مرا یاد نمودی وآنچه را که هر حرفی  از آن به عنایت و رحمت و فضل و عطای تو فریاد می کند، برای من نازل فرمودی. پروردگار! مرا می بینی که به واسطه آیات تو مجذوب گشته ام و به آتش محبت برافروخته شده ام. از تو می خواهم که مرا خود که عقل ها و دلها به واسطه آن مضطرب گشته، ثابت و راسخ بداری. نیست خدائی مگر توکه فرد و واحد و عزیزی

ای نصرالله! بر تو بهاء و عنایت خدا باشد؛ کسی که پیش از من بود، ذکر کرده است که مادرت پیش از این به ذکر من فائز شده است، خوشا به حال او ما گواهی می دهیم که به گوهری که نظیر ندارد و دری که خدا آن را اشباه و امثال مقدس داشته است فائز شده است و آن در و گوهر محبت من عزیز بدیع می باشد. کسی که پیش از من بوده و وی را به عنایت من مژده داده، و او را به انوار نیر معرفت من نورانی نموده است؛ زیرا پروردگار تو مشفق و کریم است

و باز هم یکی از دعات خود، عندلیب را بدین گفتار مخاطب ساخته است:

- ای عندلیب! من مرحوم مرفوع «حسن خان» را که از زندان معرضین ومنکرین (یعنی ازلیها) به سوی افق ابهی و رفیق اعلی بالا رفت یاد کردم، خوشا به حال او ونعمت ها بر او ارزانی باد. قسم به جان خود که او به چیزی که احدی پیش از او بدان فائز نگشته بود، فائز شده است. اکنون مقربان او بر مقام کریم می بینند، هنگامی که او   می خواست حضور یابد و ملاقات کند؛ ما او بودیم و او را به چیزی که دریای غفران را در عالم امکان به موج می آورد و نسیم عنایت پروردگار جهانیان را به هیجان در می آورد، یادکردیم و آنچه را سبب روشنائی چشم عارفان است نازل کردیم و به «ارض طاء»(یعنی طهران) فرستادیم؛ به درستی که رحمت پروردگار تو تمام وجود را از غیب و شهود احاطه دارد. وای بر کسانیکه مقام او را نشناختند  و کاری کردند که هر منصفی بر آن نوحه می کند و اشک عارفان بر آن جاری می شود آیا باقی می مانند.کسانیکه ستم کردند؟ یا وقتیکه گرفتار می شوند، گریز گاهی برای خودشان پیدا می کنند؟ نه قسم به بیان من که حقایق ملاء و فردوس ابهی و بهشت علیا بدان محذوب می گردند

بگو: خدایا خدایا (مقصود خودش می باشد) میان بندگان خود افت بیانداز و آن چه را از آنها می خواهی به وجود خودت به آنها معرفی کن. اگر معرفت داشته باشند؛ هرآینه بر خودشان توجه خواهند کرد و بر آنچه در روزهای تو از آنها فوت گشته، گریه خواهند کرد پروردگارا! آنها را به خودشان واگذار مکن و از تقرب به خورشید معرفتت منع مکن؛ زیرا تو به هر چه می خواهی قدرت داری. سپس اجر کسانیکه آن را نافله قرار دادند، در نزد خودت گنجی قرار بده؛ زیرا تو صاحب فضل بسیار و امین و حافظ و حارس معینی

یاد آورید مادر و خواهر را، خوشا به حال آنها و ارزانی باد برآنها نعمت ها بدرستیکه مظلوم در زندان بزرگ خواسته است که آنها را به قسمی یاد کند که اسامی آنها به دوام ملکوت خدای عزیز حمید باقی بماند. خوشا به حال تو ای کنیز من و برگ من که خدای کسی را که بر خدمت به امر من و یاد آوری من در میان بندگان من، و ثناخوانی من در میان خلقم برخواسته است؛ از توبه وجود آورده است

به تحقیق که خدای تبارک و تعالی او را به نشرآثار خودش که به نور آن آسمان و زمین روشن گشته و دلها و قلوب نورانی شده است موفق داشته است؛ ما بعضی از اجر وی را در تبلیغ امر و اظهار کلمه برای تو مقرر داشتیم

ای عندلیب! کسی که پیش از من بود او را بزرگ کرده، او را به عنایت و رحمت من که بر تمام اشیاء دارد و نور من که عالم وجود را نورانی ساخته، بشارت داده است. دراین وقت ما خواهرت را یادمی کنیم و او را به عنایت خدا، پروردگار عرش، بشارت می دهیم. ای برگ من بر تو باد بها و رحمت من

تا آنکه می گوید:

- ما کنیز دیگر خود را یاد می کنیم. خوشا به حال گوشی که نداء (یا امتی و یا عبدی) مرا بشنود وقلبی که به سوی خدای مالک روز جزا اقبال کند. ای زن خوشنود باش به اینکه من تو را یاد می کنم و به حمد پروردگار عزیز و عظیم خود تسبیح کن. ما کنیزان خود را که در اطراف می باشند یاد می کنیم و آنها را بدان چه از نزد خدای فرد خبیر برایشان مقرر گشته بشارت می دهیم، کسی که به اقبال فائز شود؛ نزد خدا از بالاترین است، خوشا به حال زنان و مردان فائز و سپاس بر خدای پروردگار جهانیان

«جناب غلامعلی» را یاد کردید. ای غلام قبل از علی، آیا می توانی با استقامتی که درهای گوشهای هرکس را که در عالم امکان است باز می کند، بیان مرا گوش کنی و آیا می توانی به بیانی که زبانهای عالم بدان سخن می گوید سخن بگوئی. بگو: نه، قسم به جان تو؛ مگر به حول و قوه تو، از برای خداوند است خزائن بیان، اگر آیه ای از آن نازل شود یا مرواریدی از آن ظاهر گردد؛ هر آینه خواهی دید که مردم از رحیق بیان خدای مولای غیر از خود مست خواهند شد، به درستیکه پروردگار تو بر هرچه می خواهد مقتدر است و او فضال کریم است

 به تحقیق کسی که بر خدمت به امر من در هوای محبت من قیام کرده است تو را به آیاتی که ظاهر آن نور و باطنش رحمت است و در باطن باطن چیزی است که به این خبر بزرگ فریاد می کند یاد نموده است بر تو و بر کسانی که سطوت هر غافل مریب آنها را نمی ترساند بهاء باد

تاآنکه می گوید:

ای حسن! به صدائی که از طرف زندان می آید گوش ده: که نیست خدائی به جز او که فرد و خبیر است، هنگامیکه ستارگان آسمان بیان مرا دیدی و شراب معرفت مرا از کاسه عطای من آشامیدی، بگو؛خدایا! خدایا سپاس از برای تو است که مرا بیدار کردی ودر زندان خودت مرا یاد نمودی و زمانیکه بیشتر از بندگان از تو اعراض نموده بودند آن را بر اقبال به سوی خودت تأیید کردی

تو را سؤال می کنم به قیام محل تابش امر و مبداء صدور احکام خود و نشستن و سخن گفتن و سکوت و ظهور و ضیاء و سکون و حرکت او که مرا در تمام احوال قرار دهی که به نام تو به حکمت وبیان فریاد کنم و بر امر تو از میان تمام ادیان ثابت بمانم

شجره نامه میزا حسینعلی بهاء که ادعای خدائی کرد

پروردگار من! مرا از کوثر عنایت و قدح عطایت منع مکن ، برای من مقرر کن چیزی که مرا از این مقطع سازد و به ریسمان خودت متمسک نماید به درستیکه تو، توئی مقتدر قدیر

آنگاه می گوید:

ـ ای قلم اعلای من سید عبدالغنی را یاد کن.تا آنکه می گوید:

- به درستیکه ما دراین مقام پدرت را یاد می کنیم که بر رفیق اعلا بالا رفت (یعنی مرد) این امریست از طرف خدای رب الارباب، به درستیکه ما او را از کوثر عفو و غفران پاک نمودیم و در مقامی که قلم ها از نوشتن آن عاجز است داخل کردیم، بر او و بر کسانیکه او را به آنچه قلم اعلا دراین اعلی دراین مقام رفیع گفته استیاد می کنند، بهاء باد. به تحقیق که نسیم های عنایت و الطاف، از تمام جهات اورا فرا گرفته است؛ این از فضل خدای مالک الرقاب است به درستیکه ما دراین مقام قدرت او وکسانی را که به خدای مالک الادیان ایمان  آورده اند یاد می کنیم، اینچنین، قلم هنگامیکه مالک القدم به واسطه عملیات ایادی ستم کاران در زندان اعظم خود محبوس بود، سخن گفته است

آنکه می گوید:

- ای خلیل! ندا را گوش کن که اوست خدا، خدائی جز او نیست، به تحقیق که ظاهر شده است و امر محکم متین خود را اظهار می دارد. قصص جهان و ظلم کسانی که کافراند جلو او را نمی گیرد. آنگاه به فارسی می گوید

- چیزی را که عربی آنچنین است

(ترجمه ترجمه)، ای خلیل ایرانیان همیشه زیان کارترین اهل جهان بودند به خورشید، بیانی که  از بالاترین افق جهان می تابد قسم می خورم که ناله های منبر های این دیار در هر زمانی بلند است. در ابتدای این امر این ناله در ارض (طاء)(یعنی طهران) در منابری که برای ذکر حق گذاشته شده بود شنیده می شد و اکنون آن منابر جای سب مقصود جهانیان شده است (مقصود خودش است)

تأمل کن زیان کارترین احزاب (یعنی ایرانیان) چه کردند و چه گفتند! و اینچنین معرضین از بیان (یعنی ازلیان)به دنبال آن می روند

آنگاه می گوید:ما (محمد قبل از کریم را) یاد می کنیم و اورا به عنایت خدای عزیز حمید بشارت می دهیم، او را به آیات من یاد کن و به رحمت من که سبقت دارد و فضل من که وجود را احاطه کرده، بشارت بده

آنگاه چیزی به عربی می گوید: که فارسی آن اینست:« و به آتش سدره مشتعل گردید اِن شاءالله، و به نور آن منور شوید و به شاخه هایش تمسک بجوئید تا عالم را معدوم ومفقود بشمارید. برتو و برآنکسی که با شما می باشد و بر هرکس که ثابت و مستقیم باشد؛بهاء باد

آنگاه می گوید: «کسی را که موسوم به یحیی می باشد که حاضر و فائز گشته و برانصاف دراین خبر بزرگ خدا او را تأیید کرده است یاد می کنیم. ای یحیی! هنگامیکه قلم اعلی بر عرش رفیع خود قرارگرفته و سخن می گفت حاضر شدی، شنیدی و دیدی. گوارا باد بر کسیکه شراب الهام را از ایادی اعطاء پروردگارش  که مالک انام است، آشامیده است و به حکمتی که ما آن را در الواح مختلفی نازل کرده ایم و بدان چه بندگان را در کتاب مبین امر کردیم ، تمسک جوید»

در یکی از رساله های مطول خویش بر بابیان ازلی اعتراض می کند وآنها را تکفیر می نماید. ما پاره های کوچکی از آن را نقل می کنیم تا شما از وضع این دو برادر روشن بشوید و آن چنین است

به نام خدای اقدس اعلی

«نامه آن جناب به منظر اکبر (یعنی به محضر خودش) واصل گردید، از پیراهن کلماتش نسیم های محبت مالک الاسماء و الصفات منتشر بود.» تا آنکه می گوید

به درستیکه آنها(یعنی ازلیها) از پشه هائی که به چشم و بینی حیوانات می نشیند پست تر، از هر غافلی غافل تر، از هر دوری دورتر و از هر نادانی نادان ترند؛ ای قوم من آنها را واگذارید تا در هواهای خود فرو روند و با آنچه در نزد آنها می باشد بازی کنند. تاآنکه می گوید

-خدا آنها را لعنت کند پس به زودی آنها به قرارگاه خودشان در هاویه برخواهند گشت، و دوستی برای خودشان نخواهد یافت. بگو: ای اهل بیان از رحمن بپرهیزید و آنچه را که فرعون و هامان و نمرود و شداد مرتکب نشده اند، مرتکب نشوید. به تحقیق که خداوند مرا مبعوث فرموده و با آیات و بینات به سوی شما فرستاده است، من آنچه را از کتب وصحف خداوند پیش ازشما آمده است و آنچه را که دربیان نازل گشته است تصدیق دارم، پروردگار عزیز منان شما، برای من گواهی می دهد

از خدا بترسید آنگاه در امر ظهور خدا انصاف دهید، اگر بدانید این از برای شما بهتر است تا آنکه می گوید

- و اما آنچه را از رزق قائم وقیوم سؤال کردی پس، بدان که فرق میان این دو اسم آن چیزی است که میان اعظم و عظیم دیده می شود و این چیزیست که بیش از من، موجب محبوب من (یعنی باب) آن را بیان نموده است (یعنی در کتابش که مرسوم به قیوم الاسما می باشد؛ چنانکه ذکر کردیم) اگر چه ما هم در کتاب بدیع ذکر نمودیم، و او نخواسته است مگر آنکه مردم را خبر دهد به اینکه آنکسی که ظاهر    می شود (یعنی خود بها) بزرگتر از آن کسی که ظاهر شده است (یعنی باب) و آن قیوم بر قیم است و این هر آینه که آن حق است، زبان رحمن در جبروت(بیان) بدین گواهی می دهد، و ناگهان قائم از طرف راست عرش فریاد می کند و چنین می گوید

- ای اهل بیان قسم به خداوند هر آینه این قیوم است و به تحقیق که سلطان مبین را برای شما آورده، و این همان اعظمی می باشد که هر عظیم و اعظمی در پیشگاه او به سجده می افتد، اسم اعظم برتری پیدا نکرده است مگر برای تعظیم او در هنگام ظهورات سلطنتش، و قیوم غالب نگشته است مگر برای فناء در ساحتش . چنین است امر، ولی مردم در پس پرده قرار دارند، آیا اصرح ازآنچه درباره این ظهور دربیان نازل شده است معقول است، با وجود این نگاه کن مشترکین چه کرده اند

بگو: ای قوم اینست هر آینه آن قیومی که در زیرناخنهای شما واقع است، اگر بر او رحم نمی کنید پس بر خودتان رحم کنید، قسم به خدای حق اینست جمال معلوم، به واسطه او است آنچه ظاهر گشته، او است مرقوم در لوح مسطور. بر حذر باشید که بر کسی که به لقاء او و آیاتش  کافر گشته و درکتابی که به انگشت حق نگاشته شده است از مشرکان محسوب شده است (مقصود برادرش ازل است) تمسک جوئید، یقین داشته باش که او را اراده نکرده است جز اعظمیت این ظهور را بر مذکور و مستور، و برتری این اسم را بر تمام اسماء و سلطنت وی را بر ساکنان ارش و سماء وعظمت و اقتدارش را بر تمام اشیاء به ظهور وی (یعنی ظهور بها) تمام ممکنات گواهی می دهند که او ظاهریست فوق هرچیز، به طول او ذرات گواهی می دهند که او باطنی است مقدس از هر چیز. براو اسم ظاهر اطلاق می شود؛ زیرا که او با اسماء وصفات دیده می شود و به اینکه «نیست خدایی جز او»شناخته می شود و بر او اسم باطن اطلاق می شود و بر او اسم باطن اطلاق می شود، زیرا به وصفی توصیف نمی شود و به آنچه ذکر می شود، شناخته نمی شود، زیرا آنچه ذکر می شود از احداث خود او است در عالم ذکر، پس او برتر است ازآنکه به ذکر شناخته شود یا به فکری ادراک شود. ظاهر او نفس باطنش می باشد، هنگامی که به اسم ظاهر نامیده می شود باطن خوانده می شود، او به افکار و ابصار چنانکه آنچنانست علو علو  و سمو سمو شناخته و درک  نمی شود؛ زیرا او در منظر اعلی و افق ابهی واقع است. ونیز می‌گوید

آنان که به اسم وی (مقصود خودش می باشد) که در صحیفه مکنونه بدان زینت یافته و طلعت احدیت هویدا گشته و پرچم ربوبیت برافراشته شده و خیمه الوهیت برپا گشته و دریای قدم به موج درآمده و سرمست وسرمقنع بر سر اعظم ظاهر گشته است، کافرشدند؛ زیان بردند. پس قسم به جان او که بیان از بیانش وتبیان از عرفانش عاجز است؛ برتر است این قیوم (یعنی خود بها) که به واسطه او حجاب موهوم پاره شد و امرمکتوم مکشوف شد، و مهر ظرف سر به مهرش برداشته شد پس قسم به نفس رحمن وی که بیان نوحه می کند وچنین می گوید

- پروردگارا مرا برای ذکر و ثنا و معرفت نفس خود فرو فرستادی و آن کسی که به امرت برخاسته، بندگان را امر کرد که به واسطه من و آنچه خلق شده است از جمال قیوم تو محجوب نگردند، ولی این قوم آنچه را در ثبات حق تو و اعلاء ذکرت در من نائل گشته تحریف نمودند، به تو و آیات تو کافر شدند، مرا مانند سپری برای خود قرار دادند و بدان بر تو اعتراض کردند پس از آن که کلمه ای نازل نشد مگر آنکه برای اعلاء امر تو، برای اظهار سلطنت و علو قدرت و سمو مقام تو نازل شد و ای کاش نازل نشده بود. وذکر نشده بود قسم به عزتت اگر مرا معدوم قرار دهی؛ هر آینه نزد آن بهتر است از آنکه موجود باشم و بندگانت که بر ضرر تو قیام کرده اند و درباره تو اراده دارند، مرا بخوانند

تو را با قدرتت که به تمام ممکنات احاطه دارد سؤال می کنم که مرا از این فجار (یعنی با بیان ازلی) خلاص کنی تا از جمال تو حکایت کنم. ای کسی که به دست تو ملکوت قدرت و جبروت اختیار است اگر ما از مقام اسنی و دره اولی و سدره المنتهی و افق ابهی فرود آییم و بیان را از علو تبیان به سوی دنو امکان برگردانیم، هرآینه فوق میان دو اسم (یعنی قائم وقیوم) را در مقام اعداد ذکر می کنیم، و اگر جمال مکنون درنفس من، مرا خطاب کند و بگوید: ای محبوب من چشم از روی من برنگردان ، ذکر و بیان را واگذار، به غیر من مشغول شو، من می گویم ای محبوب من قضاء مثبت و قدر محتوم تو مرا فرود آورد تا در پیراهن اهل امکان ظاهر شدم دراینصورت سزاوار است که به زبان آنان و به اندازه ای که ادارک و عقول آنها رسا می کند سخن بگویم و اگر این پیراهن عوض گردد، چه کسی می تواند به من نزدیک شود؟ اگر آنچه را مرا بدان امر فرمودی از من بخواهی، من دست منع را از ذهن خود برمی دارم و دراین باره از تو طلب مغفرت می کنم

ای خدای من، ای محبوب من بر بندگان خود رحم کن و آنچه را که دلها و عقولشان استطاعت معرفت آن را دارد بر آنها نازل کن؛ زیرا توئی غفور و رحیم

پس بدان که فرق در عدد 14 است و این عدد بها است وقتی که همزه شش عد محسوب می شود؛ زیرا شکل آن در قاعده هندسی شش است (شش رقومی نزد ایرانیان چنین(ء) نوشته می شود یعنی به شکل همزه) واگر قائم را تقریر کنی آنگاه فرق را پنج خواهی یافت وآن (هاء) در بها می باشد و دراین قوم بر عرشی که نام قائم است قرار می‌گیردچنان که (هاء) بر (واو) قرار می گیرد. ودرمقامی که همزه قائم به حساب هندسه شش عدد حساب نشود فرق (نه) عدد می شود و آن نیز هم همین اسم است و به این عدد (نه) او، جاذکره (یعنی میرزا حسنعلی بها) ظهور(نه) را در مقام اراده کرده است

این آن فرقی است که در ظاهراین دو اسم دیده می شود و ما بیان را برای تو مختصر کردیم و اگر تو فکر کنی، هر آینه از آنچه ما برای تو ذکر کردیم و بر تو القاء نمودیم چیزی را که سبب نور چشم تو و  چشم های موحدین است بیرون خواهی آورد

پس به جان خودم قسم، که این فرق؛ هر آینه آیتی بزرگ است، برای کسانی که به آسمان بها پرواز کرده اند و به آنچه ما برای تو استدلال نمودیم محقق می شودکه مقصود در باطن قیمومیت اسم قیوم است بر قائم، معرفت داشته باش و از نگهدارندگان باش

به درستیکه ما این فکر را مستور داشتیم و از چشمان کسانی که در بیان ذکر شده اند پوشیده داشتیم و اینک برای تو مکشوف می داریم بگو: سپاس، به خدای پروردگار جهانیان اختصاص دارد

تا آنکه می گوید: در این مقام آنچه را از آسمان مشیت  رحمن درجواب یکی از کشیش های ساکنین شهر بزرگ (یعنی قسطنطنیه) نازل گشته ذکر می کنیم تا شاید بعضی از بندگان بر بعضی از حکمت های بالغه الهیه که از دیدگان مستوراست مطلع شوند؛ قوله تعالی (یعنی گفته خود بها) نامه تو در ملکوت پروردگار رحمن واصل شد و ما آن را با روح و ریحان دریافت کردیم و پیش از سؤال  جواب دادیم، تفکر کن تا بفهمی، این از فضل پروردگار عزیز مستعان تو می باشد

خوشا به حال تو که بدین جواب فائز گشتی، اگر چه آن، بر تو مستور است پس به زودی، هرگاه خدا بخواهد، به تو مکشوف  می شود وآن چه که چشم ها ندیده است می‌بینی. ای کسی که در دریای معرفت فرو رفتی و به سوی پروردگار رحمن خود نظر افکندی بدان که این امر بزرگ است، بزرگ است، نگاه کن، پس آن کسی را که در ملکوت موسوم به پطرس است به یاد بیاور که با وجود علوشان و جلالت و قدر و بزرگی مقامش نزدیک بود قدمهایش در راه بلغزد پس دست فضل او را گرفت، از لغزش نگاه داشت و از صاحبان یقین قرارداد

اگر این نعمتی را که کبوتران بر شاخه های سدره المنتهی تکرار  می کنند بشناسی؛ هر آینه یقین خواهی کرد که آنچه پیش از این ذکر شد اکنون به واسطه حق کامل شده است و اینک در ملکوت خدا از نعمت باقی ابدی می خورد و از کوثر حقایق و سلسبیل معانی  می‌آشامد ولی مردم در حجاب بزرگند

کسانی که این ندا را (یعنی نداء بها را) شنیدند و از آن غافل شدند؛ اگر معدوم گردند؛ هرآینه برای آنها بهتر خواهد بود تا در این امر متوقف شوند ولی آنچه می بایست ظاهر شود ظاهر شد و این امر از نزد خدای مقتدر عزیز مختار واقع شد

بگو ای قوم به تحقیق که روح (یعنی بها) دفعه دیگر آمد تا آنچه را بیش از این گفته بود (یعنی وقتی بها به صورت مسیح ظهور کرده بود) تمام کند

اینچنین در الواح وعده داده شد اگر از عارفان باشید. به درستیکه او چنانکه گفته بود،می گوید و چنانکه در دفعه اول انفاق کرده بود، انفاق می کند و به کسانی که در آسمان و زمینند محبت دارد سپس بدان که وقتی که پسر روحش را تسلیم کرد تمام اشیاء به گریه افتادند ولی به واسطه انفاق روح خود هر چیزی را چنان که در جمیع خلائق می بینی و مشاهده می کنی استعداد و قابلیت داد

(خوانندگان ارجمند تمام عبارات این مرد، غلط و خارج از دستور زبان عربی است و در نتیجه معنای صحیحی از آن بدست نمی آید ولی مترجم مقصود او را به قرینه حال استنباط نموده وترجمه می کند. جای بسی تأسف است که ایادی سیاست های استعماری طوری ما را مبتلا به آن حزب گمراه کرده اند که باید عمر گرانبهای خود ا صرف ترجمه مهملات چنان پریشان گویانی کنیم. خدا همه را هدایت و از خواب غفلت بیدار کند.(مترجم)

هر حکیم که از اوحکمت ظاهر می شود و هر عالمی که علمی ابراز می کند و هر صنعتگری که صنعتی از خود ابراز می نماید و هر سلطانی که از خود قدرتی نشان می دهد، تمام آنها ازتأیید روح متعالی متصرف روح منیر او می باشد

(خوانندگان عزیز دقت کنید وببینید این مرد نادان چه دعاوی گزافی دارد وچگونه مشتی مردمان ساده را استحمار می کند آنگاه مردم را از حقیقت این امر حزب آگاه کنید. مترجم)

ما گواهی می دهیم که وقتی او به این عالم آمد برجمیع ممکنات تجلی کرد به واسطه او هر پیسی، از درد و نادانی و کوری پاک شد، هر بیماری از مرض غفلت و هوی بهبودی یافت، چشم هر کوری روشن شد و هر نفسی از آن مقتدر قدیرپاکیزه شد

دراینجا پیسی، بر هر چیزی اطلاق می شود که بنده را از معرفت پروردگار خود محجوب بدارد وکسی که محجوب باشد پیس است و درملکوت خدای عزیز حمید یاد نمی‌شود

ما گواهی میدهیم که کلمه خدا، هر پیسی را پاک و هر بیماری را بهبودی و هرمریضی را پاکیزه کرد و اینکه او پاک کننده عالم است، خوشا به حال کسی که با روی منیر بدو روی آورد

سپس بدان که آنکسی که به آسمان بالا رفت به حق فرود آمد و به واسطه اونسیم های فضل برعالم عبورکرد، پروردگار تو بر آنچه می گویم گواه است

عالم به واسطه رجوع وظهور او (یعنی رجوع وظهور خودش) معطر گردید،کسانی که به دنیا و زخارف آن مشغول بودند بوی پیراهن او را نیافتند و ما آنها را بر وهمی عظیم یافتم

بگو:ناقوس به اسم او وناقور به ذکر او فریاد می کنند وخودش برای خودش گواهی می دهد خوشا به حال عارفان

ولی امروز ابرص بهبودی یافته پیش از آنکه او بگوید پاک باش، به واسطه ظهور او عالم و اهل آن از هر درد و بیماری بهبودی  حاصل کرده اند، این فضلی که هیچ فضلی پیش از آن واقع نشده برتر است و این رحمتی که جهانیان را پیشی گرفته بالاتر است. ای کسی که ملکوت خدا یاد شدی از پروردگار خود قدرت بخواه وبرخیز، بگو

- ای بزرگان جهان به تحقیق که زنده کننده جهان وآتش افروز در قلب عالم آمد و منادی در «بریه قدس» به اسم (علی قبیل از نبیل) ندا در داد

و بشر الناس بلقاء الله (ای بلقاء البها) فی جنه الابهی، و قدح بابها بالفضل وجوه المقبلین، وقد کمل ما رقم من القلم الاعلی فی اسموات الله رب الاخره والاولی، والذی ارده یا کله و انه لرزق بدیع. قل قد ظهر الناس الاعظم،وتدقه یدالمشیه فی جنه الاحدیه استمعوا یا قوم ولا تکنون من الغافلین

مترجم می گوید: متن عربی این قسمت از سخنان بها را نقل کردم تا خوانندگانی که به زبان عربی آشنائی دارند آن را مورد ملاحظه قرار دهند آنگاه ارزش سخنان «بها» و مقدار فضل و کمال این خدای قرن سیزدهم را بدانند اینک چند سؤال درباره جملات این عبارت بها می کنیم

اول ـ ترکیب این عبارت بها (وقدح فتح بابها بالفضل وجوه المقبلین) چگونه است و معنی آن چیست؟

دوم ـ درعبارت (والذی اراده یا کلمه) ترجمه: کس که بخواهد آن را می خورد: معین کنید چه چیز را می خورد؟

سوم ـ درجمله (قل قد ظهر الناس الاعظم)یعنی: بگو انسان اعظم ظاهر شد. باید بگوید قل قد اظهر الانسان الاعظم آیا بها نمی دانسته است که ناس اسم جمع و انسان اسم جنس است و استعمال اسم جمع به جای اسم جنس صحیح نیست؟

چهارم ـ  جمله و تدفه یدالمشیه فی جنه الاحدیه.یعنی: دست مشیت، در بهشت احدیت می کوبد. دست مشیت چه چیز را می کوبد؟

این است سبک بافندگی بها. درست در آن وقت و قضاوت کنید. انتهای کلام مترجم

ای قوم به یاری خدات برخیزید، آن قیومی که قائم به وجود او خبر داده بودآمد. به واسطه او زلزله بزرگ وفزع اکبر ظاهر شد. مخلصان به ظهورش خشنودند و مشرکان به آتش کینه می سوزند

قل اقسمکم بالله یاملاء البیان بان تنصفوا فی کلمه واحده و هی ان ربکم الرحمن ما علق هذا الامر بشیء دونه ما فعلتم به یا ملاء الظالمین هل من ذی ان واعیه او ذی بصر حدید لیسمع ویعرف قد تبکی عین الله وانتم تلعبون یا من تحیر فیکم ومن فعلکم ملاء عالون تا آنکه می گوید

بسمه المقتدر علی ما یشاء

« هذا کتاب لدی المظلوم، اَن مَن تَمَسَک بِالعلوم لعله یحرق الحِجاب الاکبر وَ یَتَوجه اِلی الله مالِک القَدَر و یَکون مِن المُنصفین، لو تسمع نغمات الورقاء علی اَفْنان سَدره البیان لتجذبک عَلی شَأن تجد نَفْسک منطقعاً غن العالیمنو انصف باعَبد، هَل الله هو الفاعل عَلی ما تشاء او ماسواه، تَبین ولا تَکُن مِنَ الصامتین لو تَقول ماسواه ما انصفت فی الامر، یشهد بِذالکَ کُل الذَرات وَعَن وَرائها رَبِک المُتکلم الصادق الامین و لو تقول انه المُخْتار قد اَظهرنی بِالحَق واَرْسلنی وَ اَنْطقنی بِالایات اَلَتی فزع عَنها مَن فی اَلسَمواتِ وَ اَلارْضین، الامن خذته نفحات اَلوحی مَن لدن رَبِکَ اَلغفور اَلرَحیم هَل یقوم مَعَ اَمْره اَمْر، وَهَلْ یَقدران یَعمَنه اَحَد عَماد اراد، لا و نَفْسَه لَوْ کنت مِنَ اَلعارِفین. فکر فی ملاء التوراه لَمْ اَعرضوا اذا اتی مَطلع الایات بسطان مبین، وَلاحِفظَ رَبِکَ لقتله العُلماء  فی اَوَل یَوم نطق به اِسمِ رَبِه اَلعَزیز اَلکَریم، ثُمَ مُلاء ا الاِنجیل لَمْ اَعتَرضوا اِذا اَشرقت شمس اَلامْر مَن اُفُق الحِجاز بانوار رَبَها اضائت افئده العالِمین، کم من عالَم منع عَن العُلوم، وَ کن مَن جاهل فاز باصل المَعلوم، تَفَکر وکُن مِنَ المُوقنین، قَد امن به راعی الاغنام وَ اَعْرَض عَنْه العُلَماء کَذالِکَ  یُنبک مِن ارسله الله بِامره المبرم المتین، اِن العالم من عرف العُلوم وفاز بِانوارالوَجه وَکان من المُقبِلین

لا تَکُن مِنَ الَذینَ قالوا «الله رَبَنا» فَلما اَرسَل مطلع امره بالبرهان واجتمعوا عَلی قَتله، کَذالِکَ ینصحک قم الامر بعد اذجعله الله غنیاً عن العالمین، اَنا تَذَکرک لِوَجه الله ونلقی عَلَیک ما یثبت به ذِکرک فی الواح رَبِکَ العزیز اَلحَمید، دع اَلعلوم وَشئوناتَها ( باب نیز وقتیکه به امر به سوزانیدن کتابها و نوشته ها کرد و فرا گرفتن تمام علوم و معارف، جز کتب خود را حرام کرد، چنین گفت). ثُمَ تَمَسَک باِسم القَیوم الَذی اشرق من هذا الافق المُنیر ، تالله لَقَدْ کُنْتَ وَ اَقداً هزتنی نفجات الوَحی وَ کنت صامتاً انطقنی رَبِکَ المُقتَدر القَدیر لو لاامره اظهرت نَفسی قدا حاطت مَشیَته مَشیَتی وَ اقام علی اَمر به ورود علی سهام المُشرکین اقرأ نا نَزَلنا  عَلی المَلوک لتو قربان المملوک ینطق بِما امر من لدن عَلیم خَبیر ، وتَشهَد بانه ما مَنعَه البَلاء عن ذکر مالِک الاَسماء فی السجن دعا الکل اِلی الله و ما خوفته سطوه الظالمین اسمتع ما یُنادیک به مَطلع آیات من لدن عَزیز حکیم قم امر بِحول الله وقوته منقطعاً عن الَذین  اعترضوا علی الله بعد اذاتی بهذا النباء العَظیم، قُل یا معشر العُلماء خذوا  اعنه الاقلام قَد ینطق القلم الاعلی بین الاًرْض و السماء ثُمَ اصمتوا التسمعوا ینادی به لِسان الکِبریاء من هذا المَنظر الکریم، قُل خافو الله و لا تدحضوا الحَق بِما عِندَکُم اَتَبِعوا من شهدت له الاشیاء (یعنی خودش) ولا تکونن من المریبین، لاینفَعکم الیَوم ما عِندَکُمْ بَلْ ما عِندَالله لَوْ کُنْتُمْمن المتفرسین ، قُل با ملاء الفرقان قداتی الموعود الذی وعدتم به فی الکتاب اتقوالله و لا تَتَبعوا کل مشرک ائیم انه اظهر علی شأن  لا ینکره الا من غشته احجاب الاوهام و کان من المد حضین قُل قَد ظهرت الکَلمه التی بها فرت نقبائکم و علمائکم هذا ما خبرناکم به من قبل انه لهو العَزیز العَلیم ان العالم من شهد لِلمَعلوم وَالذی اعرص لا یصدق علیه اسم العالم لو یأتی بعلوم الاولین ، والمَعارف من عرف المَعروف والفاضل من اقبل الی هذا الفضل الذی ظهر به امر بدیع، قُل یا قوم اشربوا الرحیق المَختوم الذی فککنا ختمه بایدی الاقتدار انه هو القوی القَدیر، کذالک نصحنا کم لَعَلَکم تَدْعون الهوی و تتوجهون الی الهدی و تکونن من الموقنین ». تمام شد به طور خلاصه

این بود آنچه ما خواستیم  از کتاب «الواح» برطریق اختصار نقل کنیم تا خوانندگان به مضامین آن بصیرت پیدا کنند

(مترجم می گوید: سخنان بهاء علاوه بر آنکه از لحاظ قواعد صرف و نحو زبان عربی صناعت لفظی غلط و نادرست است، ازنظر معنی هم مانند کلمات سید کاظم رشتی و سید علی محمد باب مشوش و پریشان و نامفهوم است و چنین استنباط می شود که اعصاب مغز آنان اختلال داشته است

چنانکه ملاحظه فرمودید از تمام سخنان «بهاء» تا به اینجا که نقل شد مطلب مفهومی، حق یا باطل، استفاده نشد. فقط چیزی که از مجموع کلام وی استنباط شد، آن بود که او خودش و باب را خدا می دانسته، نهایت خودش را خدای عالی تری گمان می کرده است و بیش از اتدازه متأثر ومتأسف بوده است که این مردمان نادان ، در خصوص معرضین از بیان و ایرانیان در خسران و زیان، چرا به چنین خدایانی  به این درجه عالی احترام نمی گذارند؟! چرا آنان را به زندان می اندازند؟!

و نیز از نامه ای که در جواب کشیش مسیحی نگاشته بود معلوم شد که خود را برای مسیحیان عیسای مسیح معرفی می کند

دعاوی فوق الذکر بهاء اگر با عباراتی صحیح و بیاناتی فصیح ادا شده بود و اگر مدعی آن ها مانند موسی وعیسی ومحمد علیهم الاسلام دارای معجزات وخارق عادات بود؛ دراین شرایط ممکن بود از نظر مسیحیان عوام قابل قبول باشد ولی از نظر مسلمین که به هیچ موجودی حتی به موسی و عیسی ومحمد هم (با آن همه معجزات خارق عادات و با آن همه علم و حکمت و اخبار به مغبیات) اعتقاد خدائی ندارند و شبانه روزی نه مرتبه در نمازهای واجبشان به بندگی محمد یا نمونه کامل علم و حکمت خداوند گواهی می دهند، چنین دعاوی گزافی مورد تمسخر و جز یاوه سرائی و پریشان گوئی چیز دیگری تلقی نمی‌شود

آری بهترین دلیل بر بطلان دعاوی باب وبهاء همان دعاوی مردود و سخنان مهمل و مخلوط آنها می باشد

ما بعضی از سخنان او را ترجمه کردیم و بعضی دیگر را به عین متن عربی آن نقل کردیم تا خواندگان خودشان بخوانند و قضاوت کنند.(انتهای کلام مترجم)

اکنون به بیان احکام شریعت وی بر وجه تفصیل شروع می کنیم و نصوص احکام او را از کتابی که به گمان خودش به سبک قرآن نوشته وآن را کتاب «اقدس» نامیده است نقل می کنیم؛ تا خوانندگان هم بر قوانین و احکام شریعت او اطلاع پیدا کنند و هم به دو روش او در سخنانی که به گمان خودش، به آنها با قرآن معارضه کرده است واقف گردند. اینک بیان آن

بسم الکام ماکانو مایکون

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ali mohamadi

مقاله کالبد شکافی بهائیت در word


برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

 مقاله کالبد شکافی بهائیت در word دارای 103 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد مقاله کالبد شکافی بهائیت در word  کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است

توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است

بخشی از فهرست مطالب پروژه مقاله کالبد شکافی بهائیت در word

نوشتارها و گفته های بهاء پایه گذار بهائیت  
واما آن احکام  
شجره نامه میزا حسینعلی بهاء که ادعای خدائی کرد  
به نام خدای اقدس اعلی  
بسمه المقتدر علی ما یشاء  
بسم الکام ماکانو مایکون  
درنماز آنها  
در قبله آنان  
در نماز میت ها  
درروزه و نمازآنها  
درابطال حکم نماز آیات  
در ابطال حکم نماز جماعت  
ماه روزه و عید فطر آنها  
احکام میراث آنها  
در اعضاء بیت العدل که باید نه نفر باشند .  
در حج آنها  
درامور معیشت آنها  
در حرمت دست بوسی  
خطاب اوبه بندگانش  
در اینکه شریعتش تغییر نخواهد پیدا کرد مگر  
در اینکه استعمال ظروف طلا ونقره مباح است  
در این که اواحد وواحد است وشریکی در ملک ازبرای او نیست  
در تربیت اولاد  
در حکم مرد وزن زناکار  
در اینکه گوش دادن به غنا مباح است  
در احکام دیات  
در احکام زخم زدن وکتک زدن  
در آداب میهمانی  
در احکام صید و شکار  
در صله ارحام  
در خانه سوزی وقتل عمدی  
درازدواج و طلاق نزد آنها  
در حرمت خرید وفروش غلامان وکنیزان  
در اینکه منی نزد آنها پاک است  
در اینکه هر چیزی نزد آنها پاک است واصلاً نجاستی وجودندارد  
در نسخ حکم باب در بیان به عدم تعلیم وتعالم ومحو جمیع کتب  
خطاب او به ملوک وسلاطین  
رؤسای جمهور و پادشاهان امریکا را خطاب می کند  
به عثما نیان ودارالخلافه خطاب می کند  
ترسا نیدن آلمان وفرانسه  
خطاب به طهران  
به خراسان خطاب می کند  
به مداد وقلم خطاب می کند  
در حکم زکوه در نزد آنها  
خطاب او به علماء اسلام  
در غسل کردن و ناخن گرفتن آنها  
در حرمت زن پدران آنها ، بر آنان و حیاء وی از ذکر حکم پسران  
در وجوب وصیت نامه نوشتن پیش از مردن نزد آنان  
در اعیاد آنها  
به تحقیق که عیدها ، به دو عید بزرگ منتهی می شود :  
کیفیت مریض داری نزد آنها  
در حکم آوردن اموال نفیسی که بندگان او جمع کرده اند به نزد او  
در نوشیدن شراب و ادب نزد آنها  
در اینکه پسر بزرگ خود عباس را جانشین خود قرار داد  
در مذمت و نکوهش او ، از آزادی  
درسئوال کردن ، نزد آنها  
در تعداد ماهها  
در دفن مردگان نزد آنان  
بهاء صریحاً ادعای خدائی می کند  
در ترغیب و تحریص وی بر ساختن دو کعبه و دو قبله در حالی که بدانها با بیت الله الحرام مناظره می کند  
در آداب و معاشرت نزدآنها:  
در واجب بودن تغییر اثاثه خانه در نزد آنها، هر نوزده سال  
به شهر کرمان خطاب می کند  
ونیز به علماء اسلام خطاب می کند  
خطاب او به علماء متش یا بندگانش یا مخلوقاتش چنانکه ادعا کرده است  
با بیان ازلی خطاب می کند  
دردیه مقتول به خطا  
منبع :  

نوشتارها و گفته های بهاء پایه گذار بهائیت

میرزا حسینعلی بهاء پس از برکنار کردن برادرش میرزا یحیی (صبح ازل) و جمع نمودن با بیانی چند به گرد خویش، همانند باب دست به نگارش یک سلسله مبادی زدی که با منعکس نمودن پاره ای از آن پی به آنچه او «آئین بهائی» نامید می بریم

لازم به یادآوری نیست که فرقه بهائیت همان بابیت با تغییراتی چند  می باشد

یکی از کتابهای میرزا حسینعلی بهاء «لواح» نام دارد که آن را به زبان عربی نوشته است، ناگفته نگذریم که میزان عربی میرزا حسینعلی در ردیف همان عربی باب است ولی توجیهی که بهاء ارائه می دهد حتی از توجیه باب هم مضحک تر است: وقتی در مورد غلط های دستوری بهاء از او سؤال شد گفت

صرف و نحورا باید با نوشته های من سنجید، نه نوشته های مرا با قواعد صرف و نحو!!

و اینک ترجمه آن نوشته ها:( یادآور می شود که بهائیان و بابیان همواره سعی دارند نوشته های سران آن قوم را بهر بهائی جمع و نابود کنند که خوانندگان با خواندن محتویات آن به خوبی دلیل این کار را خواهند فهمید. تنها اظهار نظری که در مورد آن نوشته ها در اینجا منعکس می کنیم گفته کسروی است که می گوید

((… باب و بهاء در قانونگذاری ( یا به گفته خودشان: احکام) نیز  بی خردیهای بسیاری از خود نشان داده اند. نوشته های باب (وبهاء) چندان بیخردانه است که چنانکه گفتیم ناچار شده اند که آنها را از میان ببرند واز مردم پوشیده دارند))

واما آن احکام

یکی از دعات خود را به نام ((عندلیب)) به کلامی طویل اول به فارسی و سپس به عربی خطاب می کند وچنین می گوید:«متن عربی»(ترجمه)

- بدان که ما همه را امر به تبلیغ کردیم و در شرایط مبلغین آنچه را که شخص بر فضیلت این ظهور و عزت و عطاء و الطاف آن انصاف دهد نازل کردیم، برای کسی که می‌خواهد رو به افق اعلی بیاورد سزاوار است که ظاهر و باطن خویش را از آنچه در کتاب خدا پروردگار جهانیان (یعنی کتاب شریعتی خود بهاء) نهی شده است پاک سازد و در قدم اول به آنچه رحمن در فرقان به گفته خودش (قُل الله ثُمَ ذَر‎هُم‎ْ فی خوضهم یَلعبون‎ْ) نازل فرموده  تمسک جوید و رفتار کند

و آنچه را غیر از خدا است مانند خاک ببیند، این چنین نور امر در بازگشتگاه از افق آسمان اراده خدای مقتدر عزیز وهاب تابیده است و در قدم دیگر به تمام جهات خود به سوی چهره رو بیاورد وبه زبان سر و حقیقت در حالیکه رو به خانه عظم داردتوجه کند، برخیزد و بگوید (ترکت مله قوم لا یو منون وهُم بالاخره هُم‎ْ کافرون) هرگاه کسی بدین دومقام و بدین امر فائز گردید؛ از قلم اعلا در صحیفه حمراء از اهل بهاء نوشته خواهد شد تا آنکه می گوید

- بگو الهی الهی (مقصودش خود او است) بندگانت را بر رجوع سوی خود و مشاهده در آثار علایت به چشم خود تأیید کن، ای پروردگار آنها را از دریای جود و خورشید عطایت منع مکن و از ساحت قدس خودت دور مساز. ای پروردگار تورا به نور عمر خودت که هنگام ظهور آن آثار شرک و نفاق محو می شود سؤال می کنم که تخت جهل ونادانی را با تخت علم و عرفان و عرش ظلم وستم را با کرسی عدل و انصاف عوض کنی؛ زیرا توئی مقتدر عزیز منان. تاآنکه می گوید

- به تحقیق که در عالم پیش از این و بعد از این ظاهر نگشته و نمی شود ظاهرشد، کتاب در ملکوت بیان (یعنی بیان باب) براین گواهی می دهد خوشابه حال شنوندگان، خوشابه حال فائزان. تاآنکه به فارسی چنین می گوید (ترجمه عربی)

- تفکر کن در معرضین از بیان (مقصود ازلیها هستند) آنهائی که با بالهای اوهام درفضای اوهام پرواز می کنند وتاکنون ندانسته اند که چه کسی را پروردگارشان خلق کرده است. (مقصودش این است که او خالق باب است). تا آنکه به عربی می گوید:(ترجمه)

- و باقی نماند حرفی جزء آن که انصاف داران اورا ببینندکه بر عرش ظهور برقرارگذشته است به درستیکه پروردگارت می داند و می گوید و بیشتر مردم نمی دانند

پس یکی از دعات خود رابه نام نصرالله به این گفته اش مخاطب قرار می دهد

- ای نصرالله به تحقیق تو را یادکرده است کسی که در هوای من پرواز کرده و به ریسمان من تمسک جسته است، ما تو را یاد کردیم به یادی که بدان وجوه، به سوی مالک کرم وجود توجه می کنند پس شکر کن و بگو

سپاس از برای تو می باشد که مرا یاد نمودی وآنچه را که هر حرفی  از آن به عنایت و رحمت و فضل و عطای تو فریاد می کند، برای من نازل فرمودی. پروردگار! مرا می بینی که به واسطه آیات تو مجذوب گشته ام و به آتش محبت برافروخته شده ام. از تو می خواهم که مرا خود که عقل ها و دلها به واسطه آن مضطرب گشته، ثابت و راسخ بداری. نیست خدائی مگر توکه فرد و واحد و عزیزی

ای نصرالله! بر تو بهاء و عنایت خدا باشد؛ کسی که پیش از من بود، ذکر کرده است که مادرت پیش از این به ذکر من فائز شده است، خوشا به حال او ما گواهی می دهیم که به گوهری که نظیر ندارد و دری که خدا آن را اشباه و امثال مقدس داشته است فائز شده است و آن در و گوهر محبت من عزیز بدیع می باشد. کسی که پیش از من بوده و وی را به عنایت من مژده داده، و او را به انوار نیر معرفت من نورانی نموده است؛ زیرا پروردگار تو مشفق و کریم است

و باز هم یکی از دعات خود، عندلیب را بدین گفتار مخاطب ساخته است:

- ای عندلیب! من مرحوم مرفوع «حسن خان» را که از زندان معرضین ومنکرین (یعنی ازلیها) به سوی افق ابهی و رفیق اعلی بالا رفت یاد کردم، خوشا به حال او ونعمت ها بر او ارزانی باد. قسم به جان خود که او به چیزی که احدی پیش از او بدان فائز نگشته بود، فائز شده است. اکنون مقربان او بر مقام کریم می بینند، هنگامی که او   می خواست حضور یابد و ملاقات کند؛ ما او بودیم و او را به چیزی که دریای غفران را در عالم امکان به موج می آورد و نسیم عنایت پروردگار جهانیان را به هیجان در می آورد، یادکردیم و آنچه را سبب روشنائی چشم عارفان است نازل کردیم و به «ارض طاء»(یعنی طهران) فرستادیم؛ به درستی که رحمت پروردگار تو تمام وجود را از غیب و شهود احاطه دارد. وای بر کسانیکه مقام او را نشناختند  و کاری کردند که هر منصفی بر آن نوحه می کند و اشک عارفان بر آن جاری می شود آیا باقی می مانند.کسانیکه ستم کردند؟ یا وقتیکه گرفتار می شوند، گریز گاهی برای خودشان پیدا می کنند؟ نه قسم به بیان من که حقایق ملاء و فردوس ابهی و بهشت علیا بدان محذوب می گردند

بگو: خدایا خدایا (مقصود خودش می باشد) میان بندگان خود افت بیانداز و آن چه را از آنها می خواهی به وجود خودت به آنها معرفی کن. اگر معرفت داشته باشند؛ هرآینه بر خودشان توجه خواهند کرد و بر آنچه در روزهای تو از آنها فوت گشته، گریه خواهند کرد پروردگارا! آنها را به خودشان واگذار مکن و از تقرب به خورشید معرفتت منع مکن؛ زیرا تو به هر چه می خواهی قدرت داری. سپس اجر کسانیکه آن را نافله قرار دادند، در نزد خودت گنجی قرار بده؛ زیرا تو صاحب فضل بسیار و امین و حافظ و حارس معینی

یاد آورید مادر و خواهر را، خوشا به حال آنها و ارزانی باد برآنها نعمت ها بدرستیکه مظلوم در زندان بزرگ خواسته است که آنها را به قسمی یاد کند که اسامی آنها به دوام ملکوت خدای عزیز حمید باقی بماند. خوشا به حال تو ای کنیز من و برگ من که خدای کسی را که بر خدمت به امر من و یاد آوری من در میان بندگان من، و ثناخوانی من در میان خلقم برخواسته است؛ از توبه وجود آورده است

به تحقیق که خدای تبارک و تعالی او را به نشرآثار خودش که به نور آن آسمان و زمین روشن گشته و دلها و قلوب نورانی شده است موفق داشته است؛ ما بعضی از اجر وی را در تبلیغ امر و اظهار کلمه برای تو مقرر داشتیم

ای عندلیب! کسی که پیش از من بود او را بزرگ کرده، او را به عنایت و رحمت من که بر تمام اشیاء دارد و نور من که عالم وجود را نورانی ساخته، بشارت داده است. دراین وقت ما خواهرت را یادمی کنیم و او را به عنایت خدا، پروردگار عرش، بشارت می دهیم. ای برگ من بر تو باد بها و رحمت من

تا آنکه می گوید:

- ما کنیز دیگر خود را یاد می کنیم. خوشا به حال گوشی که نداء (یا امتی و یا عبدی) مرا بشنود وقلبی که به سوی خدای مالک روز جزا اقبال کند. ای زن خوشنود باش به اینکه من تو را یاد می کنم و به حمد پروردگار عزیز و عظیم خود تسبیح کن. ما کنیزان خود را که در اطراف می باشند یاد می کنیم و آنها را بدان چه از نزد خدای فرد خبیر برایشان مقرر گشته بشارت می دهیم، کسی که به اقبال فائز شود؛ نزد خدا از بالاترین است، خوشا به حال زنان و مردان فائز و سپاس بر خدای پروردگار جهانیان

«جناب غلامعلی» را یاد کردید. ای غلام قبل از علی، آیا می توانی با استقامتی که درهای گوشهای هرکس را که در عالم امکان است باز می کند، بیان مرا گوش کنی و آیا می توانی به بیانی که زبانهای عالم بدان سخن می گوید سخن بگوئی. بگو: نه، قسم به جان تو؛ مگر به حول و قوه تو، از برای خداوند است خزائن بیان، اگر آیه ای از آن نازل شود یا مرواریدی از آن ظاهر گردد؛ هر آینه خواهی دید که مردم از رحیق بیان خدای مولای غیر از خود مست خواهند شد، به درستیکه پروردگار تو بر هرچه می خواهد مقتدر است و او فضال کریم است

 به تحقیق کسی که بر خدمت به امر من در هوای محبت من قیام کرده است تو را به آیاتی که ظاهر آن نور و باطنش رحمت است و در باطن باطن چیزی است که به این خبر بزرگ فریاد می کند یاد نموده است بر تو و بر کسانی که سطوت هر غافل مریب آنها را نمی ترساند بهاء باد

تاآنکه می گوید:

ای حسن! به صدائی که از طرف زندان می آید گوش ده: که نیست خدائی به جز او که فرد و خبیر است، هنگامیکه ستارگان آسمان بیان مرا دیدی و شراب معرفت مرا از کاسه عطای من آشامیدی، بگو؛خدایا! خدایا سپاس از برای تو است که مرا بیدار کردی ودر زندان خودت مرا یاد نمودی و زمانیکه بیشتر از بندگان از تو اعراض نموده بودند آن را بر اقبال به سوی خودت تأیید کردی

تو را سؤال می کنم به قیام محل تابش امر و مبداء صدور احکام خود و نشستن و سخن گفتن و سکوت و ظهور و ضیاء و سکون و حرکت او که مرا در تمام احوال قرار دهی که به نام تو به حکمت وبیان فریاد کنم و بر امر تو از میان تمام ادیان ثابت بمانم

شجره نامه میزا حسینعلی بهاء که ادعای خدائی کرد

پروردگار من! مرا از کوثر عنایت و قدح عطایت منع مکن ، برای من مقرر کن چیزی که مرا از این مقطع سازد و به ریسمان خودت متمسک نماید به درستیکه تو، توئی مقتدر قدیر

آنگاه می گوید:

ـ ای قلم اعلای من سید عبدالغنی را یاد کن.تا آنکه می گوید:

- به درستیکه ما دراین مقام پدرت را یاد می کنیم که بر رفیق اعلا بالا رفت (یعنی مرد) این امریست از طرف خدای رب الارباب، به درستیکه ما او را از کوثر عفو و غفران پاک نمودیم و در مقامی که قلم ها از نوشتن آن عاجز است داخل کردیم، بر او و بر کسانیکه او را به آنچه قلم اعلا دراین اعلی دراین مقام رفیع گفته استیاد می کنند، بهاء باد. به تحقیق که نسیم های عنایت و الطاف، از تمام جهات اورا فرا گرفته است؛ این از فضل خدای مالک الرقاب است به درستیکه ما دراین مقام قدرت او وکسانی را که به خدای مالک الادیان ایمان  آورده اند یاد می کنیم، اینچنین، قلم هنگامیکه مالک القدم به واسطه عملیات ایادی ستم کاران در زندان اعظم خود محبوس بود، سخن گفته است

آنکه می گوید:

- ای خلیل! ندا را گوش کن که اوست خدا، خدائی جز او نیست، به تحقیق که ظاهر شده است و امر محکم متین خود را اظهار می دارد. قصص جهان و ظلم کسانی که کافراند جلو او را نمی گیرد. آنگاه به فارسی می گوید

- چیزی را که عربی آنچنین است

(ترجمه ترجمه)، ای خلیل ایرانیان همیشه زیان کارترین اهل جهان بودند به خورشید، بیانی که  از بالاترین افق جهان می تابد قسم می خورم که ناله های منبر های این دیار در هر زمانی بلند است. در ابتدای این امر این ناله در ارض (طاء)(یعنی طهران) در منابری که برای ذکر حق گذاشته شده بود شنیده می شد و اکنون آن منابر جای سب مقصود جهانیان شده است (مقصود خودش است)

تأمل کن زیان کارترین احزاب (یعنی ایرانیان) چه کردند و چه گفتند! و اینچنین معرضین از بیان (یعنی ازلیان)به دنبال آن می روند

آنگاه می گوید:ما (محمد قبل از کریم را) یاد می کنیم و اورا به عنایت خدای عزیز حمید بشارت می دهیم، او را به آیات من یاد کن و به رحمت من که سبقت دارد و فضل من که وجود را احاطه کرده، بشارت بده

آنگاه چیزی به عربی می گوید: که فارسی آن اینست:« و به آتش سدره مشتعل گردید اِن شاءالله، و به نور آن منور شوید و به شاخه هایش تمسک بجوئید تا عالم را معدوم ومفقود بشمارید. برتو و برآنکسی که با شما می باشد و بر هرکس که ثابت و مستقیم باشد؛بهاء باد

آنگاه می گوید: «کسی را که موسوم به یحیی می باشد که حاضر و فائز گشته و برانصاف دراین خبر بزرگ خدا او را تأیید کرده است یاد می کنیم. ای یحیی! هنگامیکه قلم اعلی بر عرش رفیع خود قرارگرفته و سخن می گفت حاضر شدی، شنیدی و دیدی. گوارا باد بر کسیکه شراب الهام را از ایادی اعطاء پروردگارش  که مالک انام است، آشامیده است و به حکمتی که ما آن را در الواح مختلفی نازل کرده ایم و بدان چه بندگان را در کتاب مبین امر کردیم ، تمسک جوید»

در یکی از رساله های مطول خویش بر بابیان ازلی اعتراض می کند وآنها را تکفیر می نماید. ما پاره های کوچکی از آن را نقل می کنیم تا شما از وضع این دو برادر روشن بشوید و آن چنین است

به نام خدای اقدس اعلی

«نامه آن جناب به منظر اکبر (یعنی به محضر خودش) واصل گردید، از پیراهن کلماتش نسیم های محبت مالک الاسماء و الصفات منتشر بود.» تا آنکه می گوید

به درستیکه آنها(یعنی ازلیها) از پشه هائی که به چشم و بینی حیوانات می نشیند پست تر، از هر غافلی غافل تر، از هر دوری دورتر و از هر نادانی نادان ترند؛ ای قوم من آنها را واگذارید تا در هواهای خود فرو روند و با آنچه در نزد آنها می باشد بازی کنند. تاآنکه می گوید

-خدا آنها را لعنت کند پس به زودی آنها به قرارگاه خودشان در هاویه برخواهند گشت، و دوستی برای خودشان نخواهد یافت. بگو: ای اهل بیان از رحمن بپرهیزید و آنچه را که فرعون و هامان و نمرود و شداد مرتکب نشده اند، مرتکب نشوید. به تحقیق که خداوند مرا مبعوث فرموده و با آیات و بینات به سوی شما فرستاده است، من آنچه را از کتب وصحف خداوند پیش ازشما آمده است و آنچه را که دربیان نازل گشته است تصدیق دارم، پروردگار عزیز منان شما، برای من گواهی می دهد

از خدا بترسید آنگاه در امر ظهور خدا انصاف دهید، اگر بدانید این از برای شما بهتر است تا آنکه می گوید

- و اما آنچه را از رزق قائم وقیوم سؤال کردی پس، بدان که فرق میان این دو اسم آن چیزی است که میان اعظم و عظیم دیده می شود و این چیزیست که بیش از من، موجب محبوب من (یعنی باب) آن را بیان نموده است (یعنی در کتابش که مرسوم به قیوم الاسما می باشد؛ چنانکه ذکر کردیم) اگر چه ما هم در کتاب بدیع ذکر نمودیم، و او نخواسته است مگر آنکه مردم را خبر دهد به اینکه آنکسی که ظاهر    می شود (یعنی خود بها) بزرگتر از آن کسی که ظاهر شده است (یعنی باب) و آن قیوم بر قیم است و این هر آینه که آن حق است، زبان رحمن در جبروت(بیان) بدین گواهی می دهد، و ناگهان قائم از طرف راست عرش فریاد می کند و چنین می گوید

- ای اهل بیان قسم به خداوند هر آینه این قیوم است و به تحقیق که سلطان مبین را برای شما آورده، و این همان اعظمی می باشد که هر عظیم و اعظمی در پیشگاه او به سجده می افتد، اسم اعظم برتری پیدا نکرده است مگر برای تعظیم او در هنگام ظهورات سلطنتش، و قیوم غالب نگشته است مگر برای فناء در ساحتش . چنین است امر، ولی مردم در پس پرده قرار دارند، آیا اصرح ازآنچه درباره این ظهور دربیان نازل شده است معقول است، با وجود این نگاه کن مشترکین چه کرده اند

بگو: ای قوم اینست هر آینه آن قیومی که در زیرناخنهای شما واقع است، اگر بر او رحم نمی کنید پس بر خودتان رحم کنید، قسم به خدای حق اینست جمال معلوم، به واسطه او است آنچه ظاهر گشته، او است مرقوم در لوح مسطور. بر حذر باشید که بر کسی که به لقاء او و آیاتش  کافر گشته و درکتابی که به انگشت حق نگاشته شده است از مشرکان محسوب شده است (مقصود برادرش ازل است) تمسک جوئید، یقین داشته باش که او را اراده نکرده است جز اعظمیت این ظهور را بر مذکور و مستور، و برتری این اسم را بر تمام اسماء و سلطنت وی را بر ساکنان ارش و سماء وعظمت و اقتدارش را بر تمام اشیاء به ظهور وی (یعنی ظهور بها) تمام ممکنات گواهی می دهند که او ظاهریست فوق هرچیز، به طول او ذرات گواهی می دهند که او باطنی است مقدس از هر چیز. براو اسم ظاهر اطلاق می شود؛ زیرا که او با اسماء وصفات دیده می شود و به اینکه «نیست خدایی جز او»شناخته می شود و بر او اسم باطن اطلاق می شود و بر او اسم باطن اطلاق می شود، زیرا به وصفی توصیف نمی شود و به آنچه ذکر می شود، شناخته نمی شود، زیرا آنچه ذکر می شود از احداث خود او است در عالم ذکر، پس او برتر است ازآنکه به ذکر شناخته شود یا به فکری ادراک شود. ظاهر او نفس باطنش می باشد، هنگامی که به اسم ظاهر نامیده می شود باطن خوانده می شود، او به افکار و ابصار چنانکه آنچنانست علو علو  و سمو سمو شناخته و درک  نمی شود؛ زیرا او در منظر اعلی و افق ابهی واقع است. ونیز می‌گوید

آنان که به اسم وی (مقصود خودش می باشد) که در صحیفه مکنونه بدان زینت یافته و طلعت احدیت هویدا گشته و پرچم ربوبیت برافراشته شده و خیمه الوهیت برپا گشته و دریای قدم به موج درآمده و سرمست وسرمقنع بر سر اعظم ظاهر گشته است، کافرشدند؛ زیان بردند. پس قسم به جان او که بیان از بیانش وتبیان از عرفانش عاجز است؛ برتر است این قیوم (یعنی خود بها) که به واسطه او حجاب موهوم پاره شد و امرمکتوم مکشوف شد، و مهر ظرف سر به مهرش برداشته شد پس قسم به نفس رحمن وی که بیان نوحه می کند وچنین می گوید

- پروردگارا مرا برای ذکر و ثنا و معرفت نفس خود فرو فرستادی و آن کسی که به امرت برخاسته، بندگان را امر کرد که به واسطه من و آنچه خلق شده است از جمال قیوم تو محجوب نگردند، ولی این قوم آنچه را در ثبات حق تو و اعلاء ذکرت در من نائل گشته تحریف نمودند، به تو و آیات تو کافر شدند، مرا مانند سپری برای خود قرار دادند و بدان بر تو اعتراض کردند پس از آن که کلمه ای نازل نشد مگر آنکه برای اعلاء امر تو، برای اظهار سلطنت و علو قدرت و سمو مقام تو نازل شد و ای کاش نازل نشده بود. وذکر نشده بود قسم به عزتت اگر مرا معدوم قرار دهی؛ هر آینه نزد آن بهتر است از آنکه موجود باشم و بندگانت که بر ضرر تو قیام کرده اند و درباره تو اراده دارند، مرا بخوانند

تو را با قدرتت که به تمام ممکنات احاطه دارد سؤال می کنم که مرا از این فجار (یعنی با بیان ازلی) خلاص کنی تا از جمال تو حکایت کنم. ای کسی که به دست تو ملکوت قدرت و جبروت اختیار است اگر ما از مقام اسنی و دره اولی و سدره المنتهی و افق ابهی فرود آییم و بیان را از علو تبیان به سوی دنو امکان برگردانیم، هرآینه فوق میان دو اسم (یعنی قائم وقیوم) را در مقام اعداد ذکر می کنیم، و اگر جمال مکنون درنفس من، مرا خطاب کند و بگوید: ای محبوب من چشم از روی من برنگردان ، ذکر و بیان را واگذار، به غیر من مشغول شو، من می گویم ای محبوب من قضاء مثبت و قدر محتوم تو مرا فرود آورد تا در پیراهن اهل امکان ظاهر شدم دراینصورت سزاوار است که به زبان آنان و به اندازه ای که ادارک و عقول آنها رسا می کند سخن بگویم و اگر این پیراهن عوض گردد، چه کسی می تواند به من نزدیک شود؟ اگر آنچه را مرا بدان امر فرمودی از من بخواهی، من دست منع را از ذهن خود برمی دارم و دراین باره از تو طلب مغفرت می کنم

ای خدای من، ای محبوب من بر بندگان خود رحم کن و آنچه را که دلها و عقولشان استطاعت معرفت آن را دارد بر آنها نازل کن؛ زیرا توئی غفور و رحیم

پس بدان که فرق در عدد 14 است و این عدد بها است وقتی که همزه شش عد محسوب می شود؛ زیرا شکل آن در قاعده هندسی شش است (شش رقومی نزد ایرانیان چنین(ء) نوشته می شود یعنی به شکل همزه) واگر قائم را تقریر کنی آنگاه فرق را پنج خواهی یافت وآن (هاء) در بها می باشد و دراین قوم بر عرشی که نام قائم است قرار می‌گیردچنان که (هاء) بر (واو) قرار می گیرد. ودرمقامی که همزه قائم به حساب هندسه شش عدد حساب نشود فرق (نه) عدد می شود و آن نیز هم همین اسم است و به این عدد (نه) او، جاذکره (یعنی میرزا حسنعلی بها) ظهور(نه) را در مقام اراده کرده است

این آن فرقی است که در ظاهراین دو اسم دیده می شود و ما بیان را برای تو مختصر کردیم و اگر تو فکر کنی، هر آینه از آنچه ما برای تو ذکر کردیم و بر تو القاء نمودیم چیزی را که سبب نور چشم تو و  چشم های موحدین است بیرون خواهی آورد

پس به جان خودم قسم، که این فرق؛ هر آینه آیتی بزرگ است، برای کسانی که به آسمان بها پرواز کرده اند و به آنچه ما برای تو استدلال نمودیم محقق می شودکه مقصود در باطن قیمومیت اسم قیوم است بر قائم، معرفت داشته باش و از نگهدارندگان باش

به درستیکه ما این فکر را مستور داشتیم و از چشمان کسانی که در بیان ذکر شده اند پوشیده داشتیم و اینک برای تو مکشوف می داریم بگو: سپاس، به خدای پروردگار جهانیان اختصاص دارد

تا آنکه می گوید: در این مقام آنچه را از آسمان مشیت  رحمن درجواب یکی از کشیش های ساکنین شهر بزرگ (یعنی قسطنطنیه) نازل گشته ذکر می کنیم تا شاید بعضی از بندگان بر بعضی از حکمت های بالغه الهیه که از دیدگان مستوراست مطلع شوند؛ قوله تعالی (یعنی گفته خود بها) نامه تو در ملکوت پروردگار رحمن واصل شد و ما آن را با روح و ریحان دریافت کردیم و پیش از سؤال  جواب دادیم، تفکر کن تا بفهمی، این از فضل پروردگار عزیز مستعان تو می باشد

خوشا به حال تو که بدین جواب فائز گشتی، اگر چه آن، بر تو مستور است پس به زودی، هرگاه خدا بخواهد، به تو مکشوف  می شود وآن چه که چشم ها ندیده است می‌بینی. ای کسی که در دریای معرفت فرو رفتی و به سوی پروردگار رحمن خود نظر افکندی بدان که این امر بزرگ است، بزرگ است، نگاه کن، پس آن کسی را که در ملکوت موسوم به پطرس است به یاد بیاور که با وجود علوشان و جلالت و قدر و بزرگی مقامش نزدیک بود قدمهایش در راه بلغزد پس دست فضل او را گرفت، از لغزش نگاه داشت و از صاحبان یقین قرارداد

اگر این نعمتی را که کبوتران بر شاخه های سدره المنتهی تکرار  می کنند بشناسی؛ هر آینه یقین خواهی کرد که آنچه پیش از این ذکر شد اکنون به واسطه حق کامل شده است و اینک در ملکوت خدا از نعمت باقی ابدی می خورد و از کوثر حقایق و سلسبیل معانی  می‌آشامد ولی مردم در حجاب بزرگند

کسانی که این ندا را (یعنی نداء بها را) شنیدند و از آن غافل شدند؛ اگر معدوم گردند؛ هرآینه برای آنها بهتر خواهد بود تا در این امر متوقف شوند ولی آنچه می بایست ظاهر شود ظاهر شد و این امر از نزد خدای مقتدر عزیز مختار واقع شد

بگو ای قوم به تحقیق که روح (یعنی بها) دفعه دیگر آمد تا آنچه را بیش از این گفته بود (یعنی وقتی بها به صورت مسیح ظهور کرده بود) تمام کند

اینچنین در الواح وعده داده شد اگر از عارفان باشید. به درستیکه او چنانکه گفته بود،می گوید و چنانکه در دفعه اول انفاق کرده بود، انفاق می کند و به کسانی که در آسمان و زمینند محبت دارد سپس بدان که وقتی که پسر روحش را تسلیم کرد تمام اشیاء به گریه افتادند ولی به واسطه انفاق روح خود هر چیزی را چنان که در جمیع خلائق می بینی و مشاهده می کنی استعداد و قابلیت داد

(خوانندگان ارجمند تمام عبارات این مرد، غلط و خارج از دستور زبان عربی است و در نتیجه معنای صحیحی از آن بدست نمی آید ولی مترجم مقصود او را به قرینه حال استنباط نموده وترجمه می کند. جای بسی تأسف است که ایادی سیاست های استعماری طوری ما را مبتلا به آن حزب گمراه کرده اند که باید عمر گرانبهای خود ا صرف ترجمه مهملات چنان پریشان گویانی کنیم. خدا همه را هدایت و از خواب غفلت بیدار کند.(مترجم)

هر حکیم که از اوحکمت ظاهر می شود و هر عالمی که علمی ابراز می کند و هر صنعتگری که صنعتی از خود ابراز می نماید و هر سلطانی که از خود قدرتی نشان می دهد، تمام آنها ازتأیید روح متعالی متصرف روح منیر او می باشد

(خوانندگان عزیز دقت کنید وببینید این مرد نادان چه دعاوی گزافی دارد وچگونه مشتی مردمان ساده را استحمار می کند آنگاه مردم را از حقیقت این امر حزب آگاه کنید. مترجم)

ما گواهی می دهیم که وقتی او به این عالم آمد برجمیع ممکنات تجلی کرد به واسطه او هر پیسی، از درد و نادانی و کوری پاک شد، هر بیماری از مرض غفلت و هوی بهبودی یافت، چشم هر کوری روشن شد و هر نفسی از آن مقتدر قدیرپاکیزه شد

دراینجا پیسی، بر هر چیزی اطلاق می شود که بنده را از معرفت پروردگار خود محجوب بدارد وکسی که محجوب باشد پیس است و درملکوت خدای عزیز حمید یاد نمی‌شود

ما گواهی میدهیم که کلمه خدا، هر پیسی را پاک و هر بیماری را بهبودی و هرمریضی را پاکیزه کرد و اینکه او پاک کننده عالم است، خوشا به حال کسی که با روی منیر بدو روی آورد

سپس بدان که آنکسی که به آسمان بالا رفت به حق فرود آمد و به واسطه اونسیم های فضل برعالم عبورکرد، پروردگار تو بر آنچه می گویم گواه است

عالم به واسطه رجوع وظهور او (یعنی رجوع وظهور خودش) معطر گردید،کسانی که به دنیا و زخارف آن مشغول بودند بوی پیراهن او را نیافتند و ما آنها را بر وهمی عظیم یافتم

بگو:ناقوس به اسم او وناقور به ذکر او فریاد می کنند وخودش برای خودش گواهی می دهد خوشا به حال عارفان

ولی امروز ابرص بهبودی یافته پیش از آنکه او بگوید پاک باش، به واسطه ظهور او عالم و اهل آن از هر درد و بیماری بهبودی  حاصل کرده اند، این فضلی که هیچ فضلی پیش از آن واقع نشده برتر است و این رحمتی که جهانیان را پیشی گرفته بالاتر است. ای کسی که ملکوت خدا یاد شدی از پروردگار خود قدرت بخواه وبرخیز، بگو

- ای بزرگان جهان به تحقیق که زنده کننده جهان وآتش افروز در قلب عالم آمد و منادی در «بریه قدس» به اسم (علی قبیل از نبیل) ندا در داد

و بشر الناس بلقاء الله (ای بلقاء البها) فی جنه الابهی، و قدح بابها بالفضل وجوه المقبلین، وقد کمل ما رقم من القلم الاعلی فی اسموات الله رب الاخره والاولی، والذی ارده یا کله و انه لرزق بدیع. قل قد ظهر الناس الاعظم،وتدقه یدالمشیه فی جنه الاحدیه استمعوا یا قوم ولا تکنون من الغافلین

مترجم می گوید: متن عربی این قسمت از سخنان بها را نقل کردم تا خوانندگانی که به زبان عربی آشنائی دارند آن را مورد ملاحظه قرار دهند آنگاه ارزش سخنان «بها» و مقدار فضل و کمال این خدای قرن سیزدهم را بدانند اینک چند سؤال درباره جملات این عبارت بها می کنیم

اول ـ ترکیب این عبارت بها (وقدح فتح بابها بالفضل وجوه المقبلین) چگونه است و معنی آن چیست؟

دوم ـ درعبارت (والذی اراده یا کلمه) ترجمه: کس که بخواهد آن را می خورد: معین کنید چه چیز را می خورد؟

سوم ـ درجمله (قل قد ظهر الناس الاعظم)یعنی: بگو انسان اعظم ظاهر شد. باید بگوید قل قد اظهر الانسان الاعظم آیا بها نمی دانسته است که ناس اسم جمع و انسان اسم جنس است و استعمال اسم جمع به جای اسم جنس صحیح نیست؟

چهارم ـ  جمله و تدفه یدالمشیه فی جنه الاحدیه.یعنی: دست مشیت، در بهشت احدیت می کوبد. دست مشیت چه چیز را می کوبد؟

این است سبک بافندگی بها. درست در آن وقت و قضاوت کنید. انتهای کلام مترجم

ای قوم به یاری خدات برخیزید، آن قیومی که قائم به وجود او خبر داده بودآمد. به واسطه او زلزله بزرگ وفزع اکبر ظاهر شد. مخلصان به ظهورش خشنودند و مشرکان به آتش کینه می سوزند

قل اقسمکم بالله یاملاء البیان بان تنصفوا فی کلمه واحده و هی ان ربکم الرحمن ما علق هذا الامر بشیء دونه ما فعلتم به یا ملاء الظالمین هل من ذی ان واعیه او ذی بصر حدید لیسمع ویعرف قد تبکی عین الله وانتم تلعبون یا من تحیر فیکم ومن فعلکم ملاء عالون تا آنکه می گوید

بسمه المقتدر علی ما یشاء

« هذا کتاب لدی المظلوم، اَن مَن تَمَسَک بِالعلوم لعله یحرق الحِجاب الاکبر وَ یَتَوجه اِلی الله مالِک القَدَر و یَکون مِن المُنصفین، لو تسمع نغمات الورقاء علی اَفْنان سَدره البیان لتجذبک عَلی شَأن تجد نَفْسک منطقعاً غن العالیمنو انصف باعَبد، هَل الله هو الفاعل عَلی ما تشاء او ماسواه، تَبین ولا تَکُن مِنَ الصامتین لو تَقول ماسواه ما انصفت فی الامر، یشهد بِذالکَ کُل الذَرات وَعَن وَرائها رَبِک المُتکلم الصادق الامین و لو تقول انه المُخْتار قد اَظهرنی بِالحَق واَرْسلنی وَ اَنْطقنی بِالایات اَلَتی فزع عَنها مَن فی اَلسَمواتِ وَ اَلارْضین، الامن خذته نفحات اَلوحی مَن لدن رَبِکَ اَلغفور اَلرَحیم هَل یقوم مَعَ اَمْره اَمْر، وَهَلْ یَقدران یَعمَنه اَحَد عَماد اراد، لا و نَفْسَه لَوْ کنت مِنَ اَلعارِفین. فکر فی ملاء التوراه لَمْ اَعرضوا اذا اتی مَطلع الایات بسطان مبین، وَلاحِفظَ رَبِکَ لقتله العُلماء  فی اَوَل یَوم نطق به اِسمِ رَبِه اَلعَزیز اَلکَریم، ثُمَ مُلاء ا الاِنجیل لَمْ اَعتَرضوا اِذا اَشرقت شمس اَلامْر مَن اُفُق الحِجاز بانوار رَبَها اضائت افئده العالِمین، کم من عالَم منع عَن العُلوم، وَ کن مَن جاهل فاز باصل المَعلوم، تَفَکر وکُن مِنَ المُوقنین، قَد امن به راعی الاغنام وَ اَعْرَض عَنْه العُلَماء کَذالِکَ  یُنبک مِن ارسله الله بِامره المبرم المتین، اِن العالم من عرف العُلوم وفاز بِانوارالوَجه وَکان من المُقبِلین

لا تَکُن مِنَ الَذینَ قالوا «الله رَبَنا» فَلما اَرسَل مطلع امره بالبرهان واجتمعوا عَلی قَتله، کَذالِکَ ینصحک قم الامر بعد اذجعله الله غنیاً عن العالمین، اَنا تَذَکرک لِوَجه الله ونلقی عَلَیک ما یثبت به ذِکرک فی الواح رَبِکَ العزیز اَلحَمید، دع اَلعلوم وَشئوناتَها ( باب نیز وقتیکه به امر به سوزانیدن کتابها و نوشته ها کرد و فرا گرفتن تمام علوم و معارف، جز کتب خود را حرام کرد، چنین گفت). ثُمَ تَمَسَک باِسم القَیوم الَذی اشرق من هذا الافق المُنیر ، تالله لَقَدْ کُنْتَ وَ اَقداً هزتنی نفجات الوَحی وَ کنت صامتاً انطقنی رَبِکَ المُقتَدر القَدیر لو لاامره اظهرت نَفسی قدا حاطت مَشیَته مَشیَتی وَ اقام علی اَمر به ورود علی سهام المُشرکین اقرأ نا نَزَلنا  عَلی المَلوک لتو قربان المملوک ینطق بِما امر من لدن عَلیم خَبیر ، وتَشهَد بانه ما مَنعَه البَلاء عن ذکر مالِک الاَسماء فی السجن دعا الکل اِلی الله و ما خوفته سطوه الظالمین اسمتع ما یُنادیک به مَطلع آیات من لدن عَزیز حکیم قم امر بِحول الله وقوته منقطعاً عن الَذین  اعترضوا علی الله بعد اذاتی بهذا النباء العَظیم، قُل یا معشر العُلماء خذوا  اعنه الاقلام قَد ینطق القلم الاعلی بین الاًرْض و السماء ثُمَ اصمتوا التسمعوا ینادی به لِسان الکِبریاء من هذا المَنظر الکریم، قُل خافو الله و لا تدحضوا الحَق بِما عِندَکُم اَتَبِعوا من شهدت له الاشیاء (یعنی خودش) ولا تکونن من المریبین، لاینفَعکم الیَوم ما عِندَکُمْ بَلْ ما عِندَالله لَوْ کُنْتُمْمن المتفرسین ، قُل با ملاء الفرقان قداتی الموعود الذی وعدتم به فی الکتاب اتقوالله و لا تَتَبعوا کل مشرک ائیم انه اظهر علی شأن  لا ینکره الا من غشته احجاب الاوهام و کان من المد حضین قُل قَد ظهرت الکَلمه التی بها فرت نقبائکم و علمائکم هذا ما خبرناکم به من قبل انه لهو العَزیز العَلیم ان العالم من شهد لِلمَعلوم وَالذی اعرص لا یصدق علیه اسم العالم لو یأتی بعلوم الاولین ، والمَعارف من عرف المَعروف والفاضل من اقبل الی هذا الفضل الذی ظهر به امر بدیع، قُل یا قوم اشربوا الرحیق المَختوم الذی فککنا ختمه بایدی الاقتدار انه هو القوی القَدیر، کذالک نصحنا کم لَعَلَکم تَدْعون الهوی و تتوجهون الی الهدی و تکونن من الموقنین ». تمام شد به طور خلاصه

این بود آنچه ما خواستیم  از کتاب «الواح» برطریق اختصار نقل کنیم تا خوانندگان به مضامین آن بصیرت پیدا کنند

(مترجم می گوید: سخنان بهاء علاوه بر آنکه از لحاظ قواعد صرف و نحو زبان عربی صناعت لفظی غلط و نادرست است، ازنظر معنی هم مانند کلمات سید کاظم رشتی و سید علی محمد باب مشوش و پریشان و نامفهوم است و چنین استنباط می شود که اعصاب مغز آنان اختلال داشته است

چنانکه ملاحظه فرمودید از تمام سخنان «بهاء» تا به اینجا که نقل شد مطلب مفهومی، حق یا باطل، استفاده نشد. فقط چیزی که از مجموع کلام وی استنباط شد، آن بود که او خودش و باب را خدا می دانسته، نهایت خودش را خدای عالی تری گمان می کرده است و بیش از اتدازه متأثر ومتأسف بوده است که این مردمان نادان ، در خصوص معرضین از بیان و ایرانیان در خسران و زیان، چرا به چنین خدایانی  به این درجه عالی احترام نمی گذارند؟! چرا آنان را به زندان می اندازند؟!

و نیز از نامه ای که در جواب کشیش مسیحی نگاشته بود معلوم شد که خود را برای مسیحیان عیسای مسیح معرفی می کند

دعاوی فوق الذکر بهاء اگر با عباراتی صحیح و بیاناتی فصیح ادا شده بود و اگر مدعی آن ها مانند موسی وعیسی ومحمد علیهم الاسلام دارای معجزات وخارق عادات بود؛ دراین شرایط ممکن بود از نظر مسیحیان عوام قابل قبول باشد ولی از نظر مسلمین که به هیچ موجودی حتی به موسی و عیسی ومحمد هم (با آن همه معجزات خارق عادات و با آن همه علم و حکمت و اخبار به مغبیات) اعتقاد خدائی ندارند و شبانه روزی نه مرتبه در نمازهای واجبشان به بندگی محمد یا نمونه کامل علم و حکمت خداوند گواهی می دهند، چنین دعاوی گزافی مورد تمسخر و جز یاوه سرائی و پریشان گوئی چیز دیگری تلقی نمی‌شود

آری بهترین دلیل بر بطلان دعاوی باب وبهاء همان دعاوی مردود و سخنان مهمل و مخلوط آنها می باشد

ما بعضی از سخنان او را ترجمه کردیم و بعضی دیگر را به عین متن عربی آن نقل کردیم تا خواندگان خودشان بخوانند و قضاوت کنند.(انتهای کلام مترجم)

اکنون به بیان احکام شریعت وی بر وجه تفصیل شروع می کنیم و نصوص احکام او را از کتابی که به گمان خودش به سبک قرآن نوشته وآن را کتاب «اقدس» نامیده است نقل می کنیم؛ تا خوانندگان هم بر قوانین و احکام شریعت او اطلاع پیدا کنند و هم به دو روش او در سخنانی که به گمان خودش، به آنها با قرآن معارضه کرده است واقف گردند. اینک بیان آن

بسم الکام ماکانو مایکون

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ali mohamadi

مقاله تعمیم نماینده در word


برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

 مقاله تعمیم نماینده در word دارای 53 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد مقاله تعمیم نماینده در word  کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است

توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است

بخشی از فهرست مطالب پروژه مقاله تعمیم نماینده در word

تعمیم نماینده  
بند یکم  
اجرای مقررات بین المللی در پهنه اقتدارات ملی  
الف ـ پذیرش عام  
بند دوم  
اجرای مقررات بین المللی در پهنه سازمانهای بین المللی  
الف ـ اعتبار نظام حقوقی حاکم بر سازمانهای بین المللی  
ب ـ توزیع صلاحیتها در سازمانهای بین المللی  
ج ـ نحوه اعمال اختیارات در سازمانهای بین المللی  
یک ـ استقلال سازمانها در اعمال اختیارات اساسی  
دو ـ ابتکار عمل ارکان سازمانهای بین المللی در انجام وظایف اساسی  
سه ـ حدود استقلال عمل سازمانها در گسترش اختیارات اساسی  
بند سوم  
اجرای مقررات بین المللی در مراجع قضایی بین المللی  
جنبه سیاسی مسائل مورد مشورت  
سه ـ وجود اختلاف  
ج ـ تاثیر نوع احکام داخلی در اقامه دعاوی بین المللی  
منابع:  

تعمیم نماینده

با آنکه « در این چند دهه اخیر فعالیتهای فرا ملیتی در جامعه بین المللی رشد روز افزون داشته و از حق مردم در تعیین سرنوشت خویش سخن بسیار به میان آمده است دولتها همچنان عامل بلافصل اجرای مقررات بین المللی و راهبر سیاستهای خارجی نسبتا مستقل خویش به شمار می آیند» از این رو دولتها نه تنها خالق و تابع حقوق بین الملل که ضامن بقا و اعمال مقررات آنند و بدین اعتبار بر اهرمهای نظام اجرایی حقوق بین الملل کاملا تسلط دارند اما از آنجا که اجرای قاعده حقوقی در مفهومی وسیع مستلزم توصیف و تفسیر قواعد حقوقی و اعمال و تطبیق آنها بر موارد عینی خاص در محدوده مرزهای ملی یا در قلمرو و روابط بین المللی است

دامنه اقتدار دولتها در هر یک از این دو قلمرو حدی معین داشته است. برای شناخت این حدود ما ابتدا نحوه اجرای مقررات بین المللی را در پهنه اقتدارات ملی مورد مطالعه قرار خواهیم داد آنگاه از اجرای این مقررات در سازمانها و مراجع قضایی بین المللی سخن به میان خواهیم آورد

بند یکم

اجرای مقررات بین المللی در پهنه اقتدارات ملی

به طور کلی مقررات بین المللی اعم از عرفی یا قراردادی الزام آورند و باید با حسن نیت به اجرا درآیند به همین دلیل مقدمه منشور ملل متحد(بند سوم) رعایت معاهدات و تمکین از سایر منابع حقوق بین الملل را لازمه دوام نظم موجود بین المللی دانسته و ماده 26 معاهده 1969 وین و اجرای صحیح مقررات بین المللی تاکید ورزیده است تا آنجا که ایجاد فضای مناسب برای اجرای موثر تعهدات بین المللی را شرط لازم استقرار امنیت در جامعه بین المللی به شمار آورده است
علمای حقوق برای نشان دادن مبنای حقوقی تکلیف دولتها به اجرای مقررات بین المللی (اصل وفای به عهد) نظریه های متعددی ساخته و پرداخته اند که هر یک در مقام خود از اعتباری شایسته برخوردار است. با این حال همه آنها از یک نکته مهم یعنی اجرای قهری مقررات بین المللی غافل مانده اند شاید بدان علت که پرداختن به این مساله با توجه به مکانیسمهای اجرایی قاعده حقوق بین الملل در عالم به راستی بیهوده می نموده است زیرا این مکانیسمها در غالب موارد سرشتی بین المللی نداشته و تنها در قالب نظامهای حقوق داخلی قابل درک بوده اند به عبارت دیگر از آنجا که معمولا هر دولت به لحاظ حقوق بین الملل متعهد به محقق ساختن نتیجه مقررات یعنی اجرای موثر حقوق بین الملل شده و در مورد تعیین روشهای به اجرا درآوردن مقررات آن نظام غالبا تعهدی نسپرده است پذیرش و جذب مقررات بین المللی در نظامهای داخلی و تعمیم مکانیسمهای اجرایی داخلی به آن مقررات هیچگاه تابع نظمی واحد نبوده و در هر کشور به تناسب اهمیتی که قانون اساسی به ارزشهای بین المللی داده در قالبی معین انظباط یافته است . این جابه جایی که با ساختار جامعه بین المللی و نظام حقوقی حاکم بر آن کاملا سازگار می نماید معرف پدیده برابری دولتها در جامعه ای است که به رغم وجود قاعده وفای به عهد هنوز تشکیلاتی مقتدر برای حراست از مقررات حقوق بین الملل پدید نیاورده است به همین جهت تا وقتی که قاعده بین المللی در نظام داخلی جذب نشده باشد در آن نظام اعتبار ندارد و در نتیجه در روابط بین الدول از خود اثری واقعهی به جای نمی گذارد

جذب مقررات بین المللی در نظامهای داخلی را پذیرش حقوق بین الملل در حقوق داخلی نیز نامیده اند . این پذیرش دو صورت دارد

یکی عام و دیگری خاص

الف ـ پذیرش عام

اگر نظام داخلی از پیش به مقررات بین الملل اقتدا کرده و بطور کلی به اجرای مقررات عرفی و قراردادهای بین المللی حکم داده و روش خاصی برای پذیرش مقررات بین المللی پیش بینی نکرده باشد می توان گفت که آن نظام کلا حقوق بین الملل را در خود جذب نموده است ماده 6 قانون اساسی 1787 ایالات متحده آمریکا مصداق بارز چنین نظامی است . این ماده با اشاره به اجرای مستقیم مقررات بین المللی در محدوده مرزهای ملی چنین مقرر داشته است که معاهدات موجود یا آن معاهداتی که به تصویب ایالات متحد خواهد رسید همه در حد قوانین به معنای حاص کلمه معتبر خواهند بود

در انی قبیل موارد دولت می تواند فارغ از هر قیر و بند شکلی نظام ملی خود را با حقوق بین الملل سازگار نماید. اما از آنجا که در بعضی موارد انطباق نظام ملی با نظام بین المللی خود نیز مستلزم انجام تشریفاتی شکلی بوده است مراجع قضایی ایالات متحد با توجه به طبیعت یا منطوق شماری از قواعد بین المللی عملا به لزوم مداخله دستگاه قانونگذاری در جذب این گونه مقررات حکم کرده اند به اعتقاد این مراجع تصویب بعضی از معاهدات هر چند که از اعتبار بین المللی آن معاهدات حکایت دارد اما به خودی خود موجد قاعده حقوقی داخلی نیست زیرا قانون اساسی ایلات متحد معاهده را به شرطی در حکم قانون داخلی دانسته است که آن معاهده بتواند نساقلا و فارغ از مداخله دستگاه قانونگذار از خود آثاری حقوقی به جای گذارد. به همین علت چنانچه موضوع معاهده متضمن انجام عمل حقوقی معینی باشدو رکن قانونگذاری باید وسایلی فراهم کند که آن معاهده به صورت قاعده حقوقی داخلی درآید در غیر این صورت چنان معاهده ای در حوزه اقتدارات سیاسی دولت باقی می ماند و در نتیجه نمی تواند در مراجع قضایی داخلی مورد استناد قرار بگیرد

بر نظام پذیرش عام مقررات بین المللی در نظام داخلی که برای نخستین بار در قانون اساسی ایالات متحد بدان پرداخته شده بود چند دولت دیگر اقبال کردند و بسان قانون اساسی ایالات متحد در قوانین اساسی خود بی آنکه میان مقررات بین المللی قائل به تفکیک شوند از اجرای مستقیم و بی واسطه آنها سخن به میان آوردند: همچنان که در عمل نیز در همان راهی که دولت ایالات متحد گام نهاده بود قدم گذاشتند و اجرای دسته ای از مقررات حقوق بین الملل را منوط به مداخله دستگاه قانونگذاری نمودند. سویس از جمله این دولتها بود به موجب بند 3 از ماده 113 قانون اساسی فدرال دادگاه باید قوانینی را که مجلس فدرال 113 قانون اساسی فدرال دادگاه باید قوانینی را که مجلس فدرال در اجرای قانون اساسی تصویب کرده و همچنین مصوبات عام و نیز معاهدات بین المللی را که این مجلس به تصویب رسانده است در احکام خود مورد توجه قرار دهد با این وصف دادگاه فدرال در عمل آن معاهداتی را موحد قواعد حقوقی دانسته است که طبعا قابل اجرای مستقیم باشند و در نتیجه مراجع و شهروندان را در قبال خود مقید سازند از این رو اگر مقررات قراردادی متشمن برنامه یا دستورالعملی بوده که اعمال آن مستلزم تصویب قانون در کشورهای طرف معاهده باشد آن مقررات به شرطی اعمال خواهند گردید که مقرراتی تکمیلی برای اجرای آنها وضع گردد بنابراین آن معاهداتی که مستقلا موجد قاعده حقوقی باشند پس از تصویب قانونگذار داخلی در نظام حقوقی سویس جذب می گردند و اعتباری همسان با قانون به دست می آورند . به همین سبب نیازی نیست که برای اعمال چنان مقرراتی قانونی جداگانه وضع شود

به غیر از سویس آلمان نیز از جمله کشورهایی بوده که در قانون اساسی خود به اجرای مستقیم حقوق بین الملل در محدوده مرزهای ملی تصریح کرده است . با این حال آلمان برخلاف سویس فقط با ورود قواعد حقوق بین الملل عام به قلمرو نظام موافقت نموده و در عمل تنها به آن دسته از قواعد قراردادی حقوق بین الملل اجازه ورود به این نظام را داده است که به لحاظ مضمون یا طبیعت خود شایسته چنین نفوذی باشند

 در ایران قانون اساسی هیچگونه اشاره ای به منزلت حقوق بین الملل در نظام حقوقی ایران نکرده اما قانون مدنی مقررات حقوق بین الملل را در حکم قانون دانسته است بدیهی است که در این حالت (پذیرش تقریبا عام) اشخاص حقوقی وقتی می توانند به چنان مقرراتی استناد کنند که آن مقررا از طریق فنون و روشهای حقوق عمومی داخلی بصورت قانون داخلی درآمده باشند. وانگهی اشاره قانونگذار داخلی به این امر در واقع بیان قاعده ای بدیهی از حقوق بین الملل است و در نتیر انتخاب روشهای به اجرا درآوردن آن تعهدات بازگذارده است تا آنکه هر دولت بتواند با استفاده از فنون و روشهای حقوق عمومی داخلی مثل توشیح اعلام و انتشار تعهدات بین المللی خود آن مقررات را در نظام داخلی وارد و اجرای آنها را تضمین نماید

گاه این مقررات به همان صورت اصلی خود و بی آنکه تغییری در محتوای آنها داده شود در مقررات داخلی ادغام می گردند چنانکه در فرانسه انتشار معاهده پس از تصویب یا وضع قانونی که اجازه تصویب را اعلام کرده است موجب می وشد تا آن معاهده به همان صورت در نظام داخلی وارد شود معاهده پس از آنکه در نظام داخلی فرانسه وارد شد اعتباری برتر از قانون داخلی پیدا می کند به شرط آنکه طرفین دیگر معاهده نیز آن را به همین صورت به اجرا گذارده باشند (شرط عمل متقابل ) محاکم قضایی فرانسه از این اصل چهار نتیجه کلی گرفته اند که می توان آنها را به شرح زیر خلاصه نمود

1 ـ هر معامله باید مثل قانون داخلی به تصویب قوه قانونگذاری برسد

2 ـ معاهده پس از آنکه در نظام داخلی وارد شود رسما قابل استناد است

3 ـ در صورتی که دادگاهی از حدود مقررات معاهده تخطی کند حکم آن دادگاه در محاکم عالی نقض خواهد شد

4 ـ معاهدات بین المللی همچون قوانین داخلی از زمان تصویب اعتبار می یابند و در نتیجه نسبت به وقایع یا اعمال حقوقی که قبل از تصویب آنها رخ داده یا انجام گرفته اثری از خود به جای نمی گذارند

اما در قلمرو نظام پذیرش خاص به غیر از موارد یادشده گاه ورود معاهده یا سایر مقررات بین المللی مستلزم قرار گرفتن آن معاهده یا مقررات در قالب قانون داخلی بوده است در چنین حالتی قاعده بین المللی در قانون داخلی مستحیل می گردد و به صورتی دیگر در می آید. بریتانیای کبیر و در بعضی موارد اتریش از چنین روشی تبعیت کرده اند

علت اینکه در این حالت مداخله قانونگذار و تغییر شکل قاعده بین المللی لازم می نموده آن بوده است که در اکثر موارد بعضی از مقررات بین الملل به لحاظ محتوایی که داشته اند فقط دولتها را مخاطب قرار داده و در نتیجه افراد به شرطی توانسته اند در محاکم قضایی به حقوق و تکالیف ناشی از این معاهدات استناد جویند که قانونگذار مضمون آن معاهدات را به صورت قانون داخلی درآورده باشد

تغییر چهره قاعده بین المللی این قاعده را دارد که آن قاعده را از نیروی الزام آور قاعده داخلی برخوردار می سازد و برخلاف سایر موارد (اعلام انتشار ساده قاعده بین الملل) در متن قاعده تغییراتی پدید می آورد زبان آن را دگرگون می سازد و قاعده بین المللی را در مقوله حقوق عمومی داخلی تبیین می نماید تا آن حد که چنان قاعده ای به زبان روز جامعه انشا می گردد در نتیجه شرایط اجرای آن فراهم می گردد البته این تغییرات نباید ماهیت قاعده قراردادی را دگرگون و مقلوب سازد زیرا تغییر ماهیت معاهده در حکم نفسیر یکجانبه آن است و از این رو در قبال دیگر طرفین معاهده قابل ایتناد نیست مگر آنکه همه دولتهای طرف معاهده با عقد موافقتنامه های جدید آن تفسیر را بپذیرند

با توجه به آنچه گفته شد می توان چنین نتیجه گرفت که آن اعمالی که در محدوده حقوق عمومی داخلی انجام می گیرد تا قاعده ای بین المللی در نظام داخلی جذب گردد سه صورت دارند یکی آنکه این اعمال اصولا برای ادغام قاعده بین المللی به شکلی انجام گیرد که قاعده بتواند خود را با اوضاع و احوال اجتماعی جامعه تطبیق دهد به اجرا درآید دیگر آنکه مقررات جدیدی در محدوده قانون اساسی حقوق عمومی یا حقوق خصوصی وضع گردد تا شرایط لازم برای اجرای مقررات بین الملل فراهم شودذ و آخر آنکه قاعده بین المللی به هیات قانون داخلی درآید
در تمام این موارد پذیرش قاعده در نظام ملی اعتبار قاعده بین المللی را در نظام داخلی تضمین می کند همچنانکه اعمال آن قاعده موثر بودن آن یعنی نیروی الزام آور آن را محقق می سازد.نسرین بنابراین پذیرش عام یا خاص مقررات بین المللی در نظام داخلی نیروی الزام آور قاعده بین المللی را به اثبات می رساند و اعمال قاعده آن نیرو را از عالم انتزاع خارج کرده به صورتی واقعی نمایان می سازد. با همه این احوال از آنجا که در جامعه بین المللی قدرت اجرایی متمرکزی وجود ندارد و اعمال قواعد بین المللی تحت الشعاع حاکمیت دولتها قرارگرفته است در مواردی که این قواعد در نظامهای ملی به صورت خاص جذب نشده باشند هر دولت تکالیف بین المللی خود را به صورتی که با منافع ملی اش سازگار بنماید انجام می دهد چنانکه با توجه به همین منافع و مصالح دولتهای دیگر را شناسایی می کند بطور یکجانبه و در صورت لزوم دیپلماتهایی را که با استناد به رفتار مضر آنها غیر مطلوب تشخیص داده است اخراج می کند از اتباع خود حمایت دیپلماتیک می نماید معاهده منعقد می کند و روابط اقتصادی و فرهنگی با سایر دولتها برقرار می نماید

به عبارت دیگر اعمالی که در قلمرو نظام بین المللی از جمله اختیارات خاص دولتها به شمار آمده اند مثل تهیه تصویب تفسیر و فسخ معاهدات بین المللی و اقدامات اجرایی مربوط به آنها اعمالی حکومتی است که دولتها در اعمال آنها نیاز به اقدامات تقنینی یا اجرایی خاصی ندارند گو اینکه تخطی از موازین بین المللی مربوط به رعایت حد و حدود این اختیارات موجب مسئولیت بین المللی آنهاست حال باید دید که آیا صلاحیت دولتها در این قلمرو اصولا محدودیتی دارد؟
ج ـ اجرای مقررات بین المللی در محدوده حاکمیت انحصاری دولتها

حقوق بین الملل اصولا صلاحیت دولتها را در قلمرو مسائلی که در محدوده حاکمیت انحصاری آنها قرار گرفته مورد شناسایی قرار داده است به همین دلیل هر دولت می تواند در حدودی که حقوق بین الملل قراردادی یا عرفی اجازه داده است مقررات قراردادی را فسخ کند یا آنها را به حالت تعلیق درآورد و یا تا آنجا که امکان دارد آن مقررات را بصورتی تفسیر کند که با منافع ملی اش سازگار بنماید با این حال دیده شده است که بعضی دولتها برای خلاصی از مقررات بین المللی مزاحم در مواردی بی آنکه خود را از بند معاهده ای که متضمن چنین مقرراتی بوده است برهاند با استفاده از نظریه اعمال حکومتی و دکترین مربوط به اجرای مستقیم یا غیر مستقیم مقررات بین المللی و استناد به اصول قانون اساسی زیرکانه و خود سرانه از اجرای بعضی تعهدات بین المللی شانه خالی کرده اند . در این قبیل موارد محاکم قضایی معمولا به بهانه نداشتن صلاحیت از اعمال اینگونه مقررات امتناع می ورزند و مراجع اداری اجرای آنها را موکول به اظهار نظر نهایی قانونگذار می نمایند. قوه قانونگذاری نیز با طرح ایرادات شکلی غالبا آن مقررات را غیرمناسب تشخیص می دهد. البته در چنین اوضاع و احوالی اگر دولتهای دیگر نیز به همین ترتیب عمل نمایند قاعده بین المللی آرام آرام از صحنه روابط بین الملل خارج می گردد

 اما حقوق بین الملل در قبال اینگونه اعمال خودسرانه ساکت ننشسته و با آنکه هنوز موجودیت خود را از اراده دولتها برمی گیرد برای دفع این موانع تمهیداتی نموده و سعی کرده است تا با تنظیم آیین اجرای مقررات بین المللی در هر معاهده آزادی اراده دولتها را در این قلمرو محدود نماید به همین دلیل در مجامع مختلف علمی این اندیشه پدید آمده است که هیچ دولتی نمی تواند با استناد به آزادی اراده ای که در وضع و اجرای مقررات بین المللی دارد از اجرای تکلیف اصلی خود که همانا اجرای تعهدات بین المللی است سرباز زند قاعده بین المللی به محض آنکه در نظام داخلی وارد شود هیچ دولتی حق ندارد به هر بهانه که باشد مانع استقرار حقوقی آن گردد و در راه اجرای قاعده مانع تراشی کند قاعده حقوقی تا آن زمان که اعتبار دارد لازم الاجرا است» گذشته از این حتی در مواردی که دولتها اجازه یافته اند مقررات بین المللی را با توجه به اوضاع و احوال سیاسی خود ارزیابی نمایند مثلا «با توجه به مقتضیات و اوضاع و احوال کشور و همچنین نیازمندیهای هیات نمایندگی از دولت فرستنده بخواهند که تعداد افراد هیات نمایندگی را از حد معقول و متعارف بالاتر نبرد. نمی توانند خودسرانه از حدود متعارف پای فراتر نهند
دیوان اروپایی حقوق بشر در قضیه ایلند بر ضد بریتانیای کبیر این نظر را تایید کرده و دیوان بین المللی دادگستری در قضیه حقوق پناهندگی توصیف یکجانبه دولتها از مقررات بین المللی را حکمی قطعی به شمار نیاورده است در حکمی که دیوان بین المللی دادگستری در این قضیه صادر نمود اعلام کرد که « موافقتنامه های بین المللی موجود و اصول حقوق بین الملل هیچ یک دلالت بر این ندارد که دولت اعطا کننده پناه دیپلماتیک بتواند جرم پناهنده را بطور یگجانبه و قطعی توصیف نماید

. به همین دلیل «چنان دولتی (کلمبیا) نمی تواند با تصمیمی یکجانبه برای دولت متبوع پناهنده (پرو) تعیین تکلیف کند و آن دولت را مازم به تبعیت از نظر خود و مکلف به اعطای جواز عبور پناهنده نماید

بدیهی است که در این قبیل موارد «نماینده سیاسی سفارتخانه ای که در مقام توصیف پناهندگی برآمده است باید واقعا صلاحیت توصیف موقت جرم منتسب به پناهنده را داشته باشد در این حالت باید دقت کند که شرایط لازم برای اعطای پناهندگی فراهم آمده باشد. با این وصف دولتی که به پناهندگی تبعه خود معترض است به نوبه خود حق خواهد داشت که این توصیف را رد کند در این حالت چون اختلافی میان دو دولت پدید می آید اینان باید تلاش کنند که آن اختلاف را بر طبق آیینهایی که خود پذیرفته اند حل و فصل نمایند

قاضی آلوارز با آنکه از جهاتی با حکم دیوان بین المللی دادگستری در این قضیه موافق نبود در نظر مخالف خود که ضمیمه حکم دیوان کرده نظر دیوان را در این باره مورد تایید قرارداده و اعلام کرده است که در این گونه موارد اگر دولت متبوع پناهنده بخواهد جرم پناهنده را توصیف کند نهاد پناهندگی مفهوم خود را به کلی از دست می دهد زیرا کافی است که آن دولت اعلام کند که جرم پناهنده از جمله جرائم حقوق عمومی است اما اگر سفارتخانه دولت بیگانه بخواهد به این کار مبادرت ورزد و جرم پناهنده را توصیف کند آن توصیف فقط در حد توصیفی موقت معتبر است و بدین لحاظ دولت متبوع پناهنده به هیچ روی ملزم و مکلف به پذیرفتن آن نیست . در چنین حالتی اگر دو دولت برای حل اختلاف خود موافقتنامه ای منعقد نکنند قضیه در صورتی حل خواهد شد که مرجعی بی طرف به مداخله بپردازد و ماهیت آن جرم را مشخص بدارد به عبارت دیگر از آنجا که در چنین مواردی اصل برابری دولتها متضمن حق مساوی آنان در اعمال حق یعنی توصیف و تفسیر آنها با یکدیگر معارض بنماید آنان خود باید با توجه به مقررات حقوق بین الملل با مذاکره سیاسی و عقد موافقتنامه ای قاعده ای در این قلمرو پدید آورند و یا از مرجعی بی طرف استمداد بطلبند و بدیهی است که در حالت اخیر مرجع سیاسی فقط می تواند نظر گاههای دولتهای طرف اختلاف را به یکدیگر نزدیک کند و در نتیجه آنان را به عقد موافقتنامه ای بین المللی برای حل اختلاف در این قلمرو استقرار نیافته است توصیفهای یکی ار آنها از وضعیتهای عینی موجود که با توجه به اصل تساوی حاکمیتهای ملی انجام گرفته است آن دیگری را ملزم و مکلف نمی نماید

بند دوم

اجرای مقررات بین المللی در پهنه سازمانهای بین المللی

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ali mohamadi

مقاله نظام حسابداری شرکت های سهامی در word


برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

 مقاله نظام حسابداری شرکت های سهامی در word دارای 62 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد مقاله نظام حسابداری شرکت های سهامی در word  کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است

توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است

بخشی از فهرست مطالب پروژه مقاله نظام حسابداری شرکت های سهامی در word

مقدمه  
نظام حسابداری شرکت های سهامی   
دفاتر قانونی شرکت  
اصول ثبت دفاتر قانونی شرکت  
مواردیکه در دفتر نویسی ممنوع می باشد  
مواردیکه موجب رد دفاتر قانونی می شود  
تعریف شرکت  
شخصیت حقیقی و شخصیت حقوقی  
انواع شرکت ها  
تشکیل شرکت  
پذیره نویسی سهام شرکت   
هزینه های تاسیس شرکت   
اساسنامه قانونی شرکت  
مجمع عمومی موسس شرکت  
مدارک لازم برای ثبت شرکت  
شرکتهای سهامی  
انواع شرکتهای سهامی  
سهام  
انواع سهام   
علل انتشار سهام با نام  
علل انتشار سهام ممتاز  
انواع امتیازات سهام ممتاز  
تفاوتهای شرکت سهامی عام و شرکت سهامی خاص  
عملیات حسابداری ثبت سرمایه  
مراحل قانونی مطالبه و پرداخت بقیه بهای سهام  
اوراق قرضه   
مجامع عمومی صاحبان سهام  
تغییرات در سرمایه شرکت سهامی  
موارد افزایش سرمایه شرکت   
موارد تبدیل سهام شرکت   
موارد کاهش سرمایه شرکت  
حساب صرف سهام یا کسر سهام  
موارد انحلال و تصفیه شرکت های سهامی  
عملیات مربوط به تصفیه شرکت سهامی   
سود شرکت و موارد پرداخت آن  
تبدیل شرکت سهامی خاص به شرکت سهامی عام  
گزارش های مالی شرکت   
صورت نهائی شرکت سهامی  
گزارش عملکرد   
گزارش سود و زیان  
گزارش تقسیم سود یا تامین زیان  
صورت خلاصه سود وزیان  
گزارش ترازنامه  
طرز ثبت دفاتر در مراحل مختلف تعهد و پرداخت سرمایه  
تبدیل موسسات و شرکت های تضامنی به صورت شرکت سهامی  
ادغام و جذب شرکت های سهامی   
فهرست موارد افشاء   
ترازنامه  
صورت تغییرات در وضعیت مالی  
منابع     

مقدمه

در چند دهه گذشته، گسترش تکنیکهای جدید حسابداری در تمامی رشته ها و کاربرد آن، نوآوری و دگرگونیهای بسیاری را در زمینه های اقتصادی و بازرگانی پدید آورده است . به خوبی آشکار است که حسابداری شرکتها نیز طی سالهای اخیر، تحولات شگرفی را پذیرا شده و، علاوه بر ارائه اطلاعات و ارقام مربوط به عملکردها، توانسته است با بهره گیری از روشهای جدید، به فرانگری پرداخته و جهت حرکت موسسات بازرگانی و شرکتهای دولتی و غیر دولتی را به نحو مشخصی ترسیم نماید

از سوی دیگر استحکام مبانی مالی که به تعبیر حضرت علی (ع) رگ حیات و رشته جان ملت محسوب می شود از اهمیت فوق العاده ای برخوردار بوده که باید با استفاده از جدیدترین یافته های علمی به نحوی مطلوب و منظم برقرار گردد

تحقق این هدف البته نیازمند بکارگماری نیروی انسانی ماهر و کارآمد و بهره گیری از روشها و ابزار مناسب می باشد که این امر اهمیت مسئولیت و رسالت مرکز آموزش مدیریت دولتی را در ایجاد زمینه های مناسب برای پرورش و تجهیز کارگزاران و افزایش توانایی های علمی و مهارتهای تخصصی آنان بیش از پیش آشکار می سازد

نظام اقتصادی و مالی هر جامعه و نحوه و میزان فعالیت های بازرگانی موسسات تجاری در بخش خصوصی، یکی از معیارهای قابل تحقیق و پژوهش در وضعیت رشد

اقتصادی و درجه توسعه یافتگی آن جامعه است

اقتصاد بخش غیر دولتی، در نظام های مختلف سیاسی و حکومتی، جایگاه ویژه و متفاوتی پیدا کرده است مثلاً، در نظام سرمایه داری، سهام داران و سرمایه گذاران عمده ترین نقش را در نظام اقتصادی دارا می باشند و زمینه ساز بسیاری اتفاقات و حوادث مهم اجتماعی، سیاسی، اداری و غیره نیز می گردند . در نظام سوسیالیستی، بیشترین مسئولیت به عهده نهادهای دولتی است و اقتصاد بخش خصوصی بسیار کم رنگ و ضعیف عمل می کند

در بخش چهارم قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، تحت عنوان نظام اقتصادی و مالی ، ضمن بیان هدفهای کلی و زیر بنائی، نظام اقتصادی را بر سه پایه دولتی، تعاونی و بخش خصوصی استوار ساخته است(اصل چهل و چهارم قانون اساسی ). بنابراین جایگاه قانونی اقتصاد بخش خصوصی از اهمیت خاصی برخوردار می باشد و می باید به عنوان مکمل دو بخش دیگر، رسالت بسیار مهم و موثر خود را به عهده بگیرد و انجام دهد

در بخش نخست، نظام های مختلف حسابداری، قوانین و مقررات جاری کشور در مورد نحوه ثبت و نگهداری دفاتر قانونی، چگونگی تشکیل و انواع شرکت های تجاری و ویژه گیهای شرکت های دولتی مورد بحث قرار گرفته است

بخش دوم به عملیات حسابداری شرکتهای سهامی اختصاص یافته است که حاوی سرمایه گذاری و تغییرات آن، انتشار اوراق قرضه، تبدیل و انحلال و تصفیه و ادغام و جذب شرکتهای سهامی و در نهایت استخراج گزارش های مالی و مباحث مربوط به آن می باشد

برای اداره صحیح نظام اقتصادی در بخش های مختلف تولید، توزیع و مصرف ، استفاده و بکارگیری سرمایه گذاریهای دولتی و غیر دولتی به صورت برنامه ریزیهای بلند مدت اقتصادی از اهمیت ویژه ای برخوردار می باشد . بدیهی است ایجاد تشکیلات مناسب اداری و سازمانی و استفاده از ابزار و فنون موثر از جمله نظام حسابداری و مالی کاربردی، می تواند مدیران و سرمایه گذاران را در این امر مهم یاری نماید

حسابداری امروزین را بدرستی «زبان تجارت» می نامند . این زبان که برای ثبت و تفسیر اطلاعات مالی بکار می رود از زمان تحریر الفبای اولیه آن، یعنی ثبت دو طرفه بر اساس تمایز شخصیت واحد تجاری از شخصیت صاحب یا صاحبان آن، در جریان تغییرات شتاب آمیز و شگرف اقتصادی ـ اجتماعی جوامع بسری در طول چند قرن گذشته روز به روز تکامل یافته و به مثابه ابزاری کارآمد در خدمت پیشرفتهای صنعتی، پیدایش و گسترش شرکتهای بزرگ سهامی و توسعه فعالیتهای اقتصادی قرار گرفته است

زبان تجارت یا حسابداری در جریان تحول و تکامل خود، متناسب با نیازها و در واکنش به ضرورتها، پذیرای ابتکارات و نوآوریهای فراوانی شده و با انباشت واژگانی از روشها و رویه ها، اینک به فرهنگی گسترده و پیچیده مبدل گردیده است که شاخه ها و رشته های گوناگونی را در بر دارد

برای این زبان نیز ، همانند دیگر زبانها ، دستور زبانی به شکل اصول و ضوابط پذیرفته شده تدوین گردیده است که شیوه صحیح نوشتن، راحت بیان کردن و استفاده درست را فراهم می سازد و درک اطلاعات مالی را برای افراد، واحدهای اقتصادی، سازمانها و موسسات خصوصی و عمومی تسهیل و استفاده دلخواه از آن را امکان پذیر می سازد. در تدوین دستور زبان حسابداری؛ یعنی اصول، ضوابط ئ استانداردهای حسابداری؛ شرط اساسی، پذیرش همگانی بوده و هست، اما در چند دهه اخیر توصیف و تبیین ضوابط و کوشش در سنجش اصول مزبور برمبنای استدلال و برخورد منطقی رایج شده است که این مقوله“ تئوری حسابداری ” نام دارد

تئوری در معنای عام آن چنین تعریف شده است :“ مجموعه ای منسجم از اصول مفروض، مفهوم و عملی که چارچوبی کلی برای استدلال منطقی و آگاهی و تحقیق در زمینه خاصی از دانش را تشکیل می دهد ”. تئوری حسابداری در معنای خاص آن چنین تعریف شده است :“ مجموعه ای مستدل از اصول فراگیر حسابداری که چارچوبی کلی برای استدلال منطقی در زمینه درک مفاهیم، سنجش و ارزیابی رویه ها و عملکردهای حسابداری را فراهم می آورد و راهنمای پژوهش ، توسعه و ابداع رویه های نوین حسابداری قرار می گیرد ”

شاید برای ما که هنوز در نخستین مراحل آگاهی از دانش حسابداری هستیم و از لحاظ کتابهای پایه حسابداری با کمبودها و نارسائیهای فراوان مواجهیم، پرداختن به مباحثی چون تئوری حسابداری بلند پروازی و نابجا جلوه کند، اما تئوری حسابداری می تواند

بستر تاریخی ضرورتها و نیاز های اقتصادی ـ اجتماعی جوامع پیشرفته صنعتی را که به ابداع، رشد و تکامل دانش حسابداری انجامیده به ما بنمایاند و از این راه انتخاب، انطباق، تدوین و کاربرد اصول، رویه ها و روشهای متناسب با اوضاع و احوال خاص اقتصادی ـ اجتماعی کشورمان را تسهیل کند
چگونگی پیدایش، شکل گیری و توسعه اصول ، میثاقها، مبانی، ضوابط و استانداردهای حسابداری را توصیف کند و از این طریق مفاهیم و کاربردهای اصول و معیارهای مزبور را روشن سازد و بدین ترتیب، امکان انتخاب منطقی رویه ها و استانداردهای متناسب را از بین استانداردهای وضع شده توسط مجامع حرفه ای بین المللی و ملی فراهم آورد
و بالاخره تئوری حسابداری ما را با ابزار کارآمد استدلال منطقی در این رشته از دانش آشنا می سازد و می تواند از تعصب و پیش داوریهای ناشی از پیشینه های متفاوت آموزشی جلوگیری و راه انتخاب مستدل از بین متون و منابع گوناگون را هموار سازد

از این رو تدوین و انتشار مباحثی از تئوری حسابداری در برنامه کار این مرکز قرار گرفت . اما چون امکانات و نیروی کافی برای عرضه یک کتاب کامل تئوری حسابداری را نداشتیم بر آن شدیم که مباحث مختلف تئوری حسابداری را به صورت نشریات جداگانه و با توجه به اولویت رفع نیاز های جاری و در محدوده امکانات موجود تهیه و منتشر نمائیم تا در نهایت کتابی جامع فراهم آید، اگرچه به درستی می دانیم که در طول زمانی که این کتاب آماده می شود ، روند شتاب آمیز پیشرفت دانش حسابداری بسیاری از مطالب را کهنه و رنگ باخته خواهد کرد

نظام حسابداری شرکت ها  

در موسسات اقتصادی کشور نظام حسابداری با توجه به نوع کار و هدفهای مورد نظر ، ظرفیت تولید کالا و خدمات ، قوانین و مقرارت و سایر شرایط و اوضاع و احوال حاکم بر جامعه به صورت گوناگون تنظیم و مورد استفاده قرار می گیرد. ذیلاً “ هریک از نظام های مورد استفاده در بخش های مختلف اقتصادی مختصراً ” تعریف می شود

1ـ نظام حسابداری دولتی

در این نظام عملیات مالی سازمان های دولتی با توجه به

الف) قانون و مقرارت مالی؛

ب) اعتبارات و بودجه دولت،

ج) عدم انگیزه کسب سود در فعالیت های دولتی،

د) روش ها و فرم ها و اسناد و مدارک تعیین شده در سازمان های دولتی، طراحی وبکار گرفته می شود

بنابراین ، نظام حسابداری دولتی مجموعه عملیاتی است که با توجه به وظایف قانونی سازمانهای دولتی ، کلیه فعالیتهای مالی را پس از تنظیم اسناد در دفاتر ثبت و نتایج حاصل را به صورت گزارش های مالی استخراج می کند

این گزارش ها پس از رسیدگی و حسابرسی های قانونی به صورت لایحه تفریغ بودجه تقدیم قوه مقننه می گردد

2ـ نظام حسابداری صنعتی یا قیمت تمام شده

 نظامی است که درباره عوامل هزینه تولید و تسهیم هزینه های غیر مستقیم تولید و مقایسه هزینه های استاندارد و ارائه گزارش های مالی جهت تصمیم گیری مدیران بحث می کند . در نظام حسابداری صنعتی مراحل انجام عملیات مالی ، سرفصل های حساب با نظام حسابداری بازرگانی کاملاً متفاوت می باشد

3ـ نظام حسابداری مالیاتی

در این نظام رسیدگی و تعیین درآمد مشمول مالیات و میزان مالیات شرکتها و موسسات اقتصادی مطرح می باشد . بنابراین در نظام حسابداری مالیاتی نه تنها می بایست نسبت به نظام های مختلف حسابداری آگاهی داشت بلکه در مورد قوانین و مقررات مالیاتی نیز لازم است اطلاعات کافی در اختیار حسابداران قرار گیرد

4ـ نظام حسابرسی

یعنی رسیدگی به اسناد و مدارک و دفاتر به منظور تعیین صحت عملیات مالی و اطمینان از مطلوب بودن نظام کنترل داخلی در موسسات کاربرد فنون حسابرسی مستلزم طی دوره های آموزشی خاص و استفاده از اصول حسابرسی می باشد

5ـ نظام بودجه بندی

 بودجه به معنی طراحی و برنامه ریزی عملیات آتی سازمان به صورت اعداد و ارقام قابل سنجش به پول می باشد ، بدین ترتیب که هدف ها و برنامه های سازمان به صورت برنامه های کوتاه مدت میان مدت و بلند مدت بررسی شده و برای انجام آنها اعتبارات مورد نیاز پیش بینی می شود . کارشناس بودجه علاوه بر آشنایی با نظام های مختلف مالی و حسابداری می بایست از اصول و فنون بودجه نویسی نیز آگاهی داشته باشد

6ـ طراحی نظام های مالی

به منظور طرح نظام مالی برای موسسات مختلف اعم از سازمانهای دولتی، بازرگانی، صنعتی، خدماتی و غیره می بایست آگاهی های مختلف در زمینه های تخصصی بدست آورد . این آگاهی ها برای طرح ریزی نظام های مالی مورد استفاده قرار می گیرد

اصول تهیه و تنظیم اسناد مالی و دفاتر حسابداری در شرکتها و واحدهای اقتصادی که بموجب قوانین و مقررات جاری مملکت ایجاد و فعالیت می نمایند با اغلب نظامهای مالی فوق الذکر در ارتباط و وابسته می باشد .از آنجایی که مبانی و زیربنای نظامهای مالی فراگیری“ اصول حسابداری” یا “ حسابداری عمومی” و یا “حسابداری بازرگانی” و یا هر نام و عنوان دیگری می باشد ، توصیه می شود علاقمندان به یادگیری حسابداری شرکتها ابتدا به مطالعه اصول و مفاهیم حسابداری بپردازند

دفاتر قانونی شرکت

دفاتر قانونی که شرکتها و سایر اشخاص ملزم به نگهداری هستند عبارتست از کلیه دفاتر روزنامه و کل اعم از مشترک یا جدا از یکدیگر که به فارسی تحریر و قبل از ثبت هر گونه معامله در آن مطابق مقررات مواد 11 و 12، قانون تجارت مصوب سال 1311 از طرف نماینده اداره ثبت اسناد امضاء و پلمب شده باشد

هرگاه شرکت از ارائه کلیه دفاتر پلمب شده خدداری نماید یا دفاتر ارائه شده فاقد یک یا چند برگ باشد مورد مشمول بند 1 ماده 61 بوده و دفاتر ابزاری مردود تلقی می شود

اشتباه در شماره گذاری صفحات و همچنین اشتباهات ناشی از پلمب دفاتر در اداره ثبت موجب بی اعتباری دفاتر خواهد بود

دفتر روزنامه دفتری است که اشخاص حقوقی یا حقیقی کلیه عملیات مالی وپولی را اعم از خرید و فروش و دیون و مطالبات و ظهر نویسی و هر گونه فعالیتی که ایجاد دین یا طلب کند ؛ و سایر عملیات محاسباتی که طبق رویه حسابداری و عرف متداول دفترداری در پایان دوره مالی برای تنظیم حساب سود و زیان و ترازنامه لازم است بلا استثناء به ترتیب تاریخ وقوع در آن ثبت کنند

برای کلیه معاملات یک دفتر یا برای هرطبقه از آنها دفتر روزنامه جداگانه ممکن است نگاهداری شود از قبیل دفتر روزنامه صندوق، دفتر روزنامه بانک و دفاتر روزنامه غیرنقدی مانند خرید و فروش نسیه و اقساطی و غیره

دفتر کل دفتری است که کلیه عملیات ثبت شده در دفتر یا دفاتر روزنامه برحسب سرفصل یا کد گذاری حسابها در صفحات مخصوص آن ثبت شده می شود به ترتیبی که نتیجتاً  تنظیم حساب سود و زیان و ترازنامه از آن امکان پذیر باشد

دفتر معین دفتری است که برای تفکیک و مجزی ساختن هر یک از حسابهای دفتر کل برحسب مقتضیات و شرایط حساب ممکن است نگاهداری شود ، کارتهای حساب در حکم دفاتر معین است

کارتها یا اوراق چاپ شده که با دست تکمیل می شود “ سیستم کارتی” و اوراق چاپ شده که توسط ماشینهای حسابگر مکانیکی یا الکترونیکی تهیه می شوند بر حسب مورد سیستمهای مکانیکی یا الکترونیکی نامیده می شوند

دفتر مشترک روزنامه و کل دفتری است که برای حسابهای مورد نیاز موسسه بر طبق اصول متداول دفترداری متضمن ستونهای سرفصل حساب باشد بطوریکه با ثبت و نگاهداری دفتر مذکور بتوان نتایج تمام عملیات را از آن استخراج و حساب سود و زیان و ترازنامه تهیه کرد . برگه یا مدرک حساب عبارت از نوشته ای است که در آن یک یا چند دادو ستد انجام شده به مناسبت حسابهائیکه بدهکار یا بستانکار شده تجزیه وصادر می شود و چنین مدرکی پس از امضاء مرجع ذیصلاح قابل ثبت در دفاتر معین و روزنامه و کل است

اصول ثبت دفاتر قانونی شرکت

شرکت باید کلیه عملیات مالی و پولی و محاسباتی خود را طبق مقررات و اصول قابل قبول در دفاتر روزنامه و کل ثبت کند ولوآنکه برای نگاهداری حساب از ماشینهای مکانیکی یا الکترونیکی و کارتهای حساب استفاده شود . اشتباهات حساب حاصل در ثبت عملیات در صورتیکه بعداً در اثناء عملیات سال مربوط مورد توجه واقع و باصلاح آن در دفتر مبادرت و مستندات آن ارائه شود به اعتبار دفاتر خللی وارد نخواهد کرد

کلیه معاملات شرکت باید در همان روز انجام در دفتر روزنامه ثبت شود . تاریخ مذکور در مدارک یا فاکتور فروش یا خرید و غیر ملاک قطعی تاخیر تحریر شناخته نمی شود و هرگاه انجام و ختم معامله با توجه به طرز و سیستم کار شرکت تابع تشریفات و طی مراحلی باشد تا معامله آماده برای ثبت در دفتر روزنامه شود ، فاصله بین تاریخ فاکتور یا مدارک وروز آماده شدن معامله برای ثبت در دفتر مزبور، تاخیر ثبت تلقی نخواهد شد

مواردیکه در دفتر نویسی ممنوع می باشد  

1ـ قلم زدن مندرجات دفاتر روزنامه و کل بین سطور و حاشیه نوشتن آنها

2ـ تراشیدن و پاک کردن مندرجات دفاتر روزنامه و کل

3ـ جای سفید گذاشتن در هر صفحه بیش از حد معمول در دفاتر روزنامه یا کل و همچنین سفید ماندن تمام یک یا چند صفحه از دفاتر روزنامه ، در اثناء عملیات

4ـ محو کردن مندرجات ، در دفتر روزنامه یا کل با وسائل شیمیائی و نظایر آن

   5ـ استفاده از دفاتر ناتمام ثبت و پلمب شده سال یا سالهای قبل و ثبت عملیات سال مالیاتی بعد در آنها. شرکت ها مکلفند برای هر سال دفاتر جدیدی به منظور نگاهداری حساب دادو ستد خود ثبت و پلمپ نمایند

باید توجه داشت در مواردی که سفید ماندن تمام صفحه دفتر برای ثبت تراز افتتاحی باشد، و همچنین سفید ماندن ذیل صفحات دفتر در آخر هر روز یا هر ماه به شرطی که اسناد دارای شماره ردیف بوده و قسمت سفید مانده با خط بسته شود به اعتبار دفتر خللی وارد نمی سازد

مواردیکه موجب رد دفاتر قانونی می شود  

1ـ ثبت تمام یک فعالیت (آرتیکل) بین سطور

2ـ تراشیدن و پاک کردن مندرجات دفاتر روزنامه و کل به منظور سوء استفاده

3ـ بین سطور نوشتن در دفتر روزنامه یا دفتر کل و همچنین جای سفید گذاشتن در هر صفحه دفتر روزنامه بیش از حد معمول یا سفید ماندن تمام یک یا چند صفحه از دفتر روزنامه به منظور سوء استفاده

4ـ محو کردن مندرجات دفتر روزنامه یا کل با وسائل شیمیائی و نظایر آن

5ـ بستانکار شدن حساب های بانکی و نقدی مگر این که حساب های بانکی با صورت حساب بانک مطابقت نماید یا بستانکار شدن حساب های بانکی یا نقدی ناشی از تقدم و تاخر ثبت حساب ها باشد

6ـ تاخیر تحریر معاملات تا یک هفته : این تاخیر در موارد استثنایی در صورتیکه به منظور سوء استفاده نباشد به تشخیص ممیز مالیاتی یا حسابدار رسمی حسب مورد و پیش از آن به تشخیص هیئت سه نفری(موضوع قانون مالیاتی) به قانونی بودن دفتر خللی وارد نخواهد کرد

در مواردیکه دفاتر پلمب شده از طرف مقامات قضائی توقیف و از اختیار موسسه خارج شود و صاحب دفتر حداکثر ظرف دو هفته از تاریخ توقیف دفاتر جدید پلمب و داد و ستد های آن مدت را در دفاتر جدید ثبت کند تاخیر ثبت دادو ستدها در این مدت موجب غیر قانونی شناختن دفاتر نخواهد بود

در مورد اشخاص حقوقی جدیدالتاسیس تاخیر ثبت دفاتر برای اولین سال تاسیس تا بیست روز از تاریخ ثبت شخص حقوقی مجاز خواهد بود

کلیه عملیات ثبت شده در دفاتر روزنامه هر ماه باید حداکثر تا پانزدهم ماه بعد به دفتر کل نقل شود

موسساتی که دارای شعبه هستند مکلفند با توجه به روشهای حسابداری خود خلاصه عملیات شعبه یا شعب خود را در صورتی که دارای دفاتر پلمب شده باشند لااقل سالی یکبار و در غیر این صورت ماه بماه در دفاتر مرکز موسسه ثبت کنند

اشخاصی که حسابهای خود را در دفتر مشترک روزنامه و کل نگاهداری می کنند مکلفند برای ثبت کلیه دادو ستدهای خود دفتر کل جداگانه نیز نگاهداری کنند

شرکتهائی که از سیستمهای مکانیکی یا الکترونیکی استفاده می کنند موظفند حداقل ماهی یکبار خلاصه اسنادی را که به ماشینهای مکانیکی یا الکترونیکی داده اند در دفتر روزنامه ثبت و حداکثر تا پایان ماه بعد به دفتر کل منتقل کنند و علاوه براین به منظور تسهیل رسیدگی باید آئین نامه یا دستورالعمل های کار ماشین و برنامه های آن را در اختیار ماموران رسیدگی قرار دهند

7ـ عدم ارائه آئین نامه یا دستورالعمل های کار ماشین و برنامه های آن در مورد اشخاصی که از وسایل مکانیکی یا الکترونیکی استفاده می کنند

8ـ اشتباه حساب حاصل در ثبت عملیات موسسه به جز موارد استثنایی تشخیص علی الراس برای درآمد مشمول مالیات شرکتها و دارندگان کارت بازرگانی موکول به آن است که هیئت سه نفری با رسیدگی به دلایل ممیز مالیاتی بر رد دفتر(نسخه از آن برای اطلاع شرکت فرستاده خواهد شد) و رعایت اطراف و جوانب و نحوه تنظیم و نگاهداری دفاتر و اسناد و با توجه به اوضاع و احوال ، دفاتر و مدارک شرکت را برای تشخیص سود و زیان واقعی کافی نداند و یا قابل اعتماد تشخیص ندهد

تعریف شرکت :

شرکت عبارت است از اجتماع دو یا گروهی از افراد که هر یک امکاناتی را اعم از وجه نقد یا وسائل و ماشین آلات و زمین و ساختمان و غیره با خود آورده و به منظور کسب سود فعالیت مشترکی را انجام می دهند و منافع را به نسبت های معین تقسیم می کنند

شخصیت حقیقی و شخصیت حقوقی:

افراد شرکت کننده در شرکت دارای شخصیت فردی و حقیقی می باشند که این شخصیت با شخصیت شرکت متفاوت بوده و شخصیت شرکت را شخصیت حقوقی می گویند . هر یک از شرکاء می توانند به موجب مقررات با شرکت معامله انجام دهند و به نام شرکت خرید وفروش نمایند و اخذ وام کنند .بنابراین شخصیت فردی شرکاء با شخصیت حقوقی شرکت از لحاظ مسائل مالی و اجتماعی و اقتصادی کاملاً جدا می باشد

انواع شرکت ها  

در قانون تجارت ایران شرکتهای حقوقی به انواع زیر تقسیم شده است

1ـ شرکت های سهامی

2ـ شرکت های تضامنی

3ـ شرکت های نسبی

4ـ شرکت های با مسئولیت محدود

5ـ شرکت های مختلط سهامی

6ـ شرکت های غیر سهامی

7ـ شرکت های تعاونی تولید و مصرف

علاوه بر شرکتهای فوق شرکت های دیگری در بخش های کشاورزی و ساختمانی و اعتبار ممکن است تشکیل شده باشد . در شرکت های سهامی (خاص و عام) به“سرمایه ” اهمیت داده می شود و مسئولیت شرکاء محدود به میزان سهام آنهاست ، در شرکت های مختلط سهامی نیز میزان سرمایه گذاری معیار مسئولیت افراد در مقابل اشخاص ثالث می باشد

شرکت های تضامنی و نسبی ، شرکت هایی هستند که شخصیت شرکاء در درجه اول اهمیت قرار دارد و دارای مسئولیت مشترک می باشند ، شرکتهای با مسئولیت محدود و شرکت های مختلط غیر سهامی نیز از این جمله می باشند

تشکیل شرکت

برای تشکیل شرکت افراد تشکیل دهنده هر یک مبالغی را به عنوان سهم در حساب جاری بانک و به نام شرکت …….در شرف تاسیس واریز می کنند . افرادی که به عنوان مدیران شرکت انتخاب می شوند نوشته ای مبنی بر دریافت کلیه سهام نقدی و غیر نقدی صادر نموده و همراه با سایر مدارک جهت ثبت شرکت و طی تشریفات قانونی در تهران به ثبت شرکت ها و در شهرستان ها به دفاتر اسناد رسمی مراحعه می کنند

چنانچه قسمتی از تعهد موسسین به صورت غیر نقد باشد می باید عین آن، یا مدارک مالکیت به بانک مربوطه تودیع و گواهی بانک به ثبت شرکت ها تسلیم شود

پذیره نویسی سهام شرکت  

پذیره نویسی سهام تعهدی است که اعضای موسس شرکت نسبت به میزان سهام تعهد نشده اعلام می نمایند . بعد از صدور این اطلاعیه سایر افراد می توانند نسبت به خرید و تکمیل اوراق تعهد سهام اقدام کنند . بمنظور ایجاد سهولت  و نظم بیشتر در این کار، معمولاً امور مربوطه را به شعبات مختلف بانک ها واگذار و هزینه متعلقه را در حساب هزینه های تاسیس منظور می نمایند . در طرح پذیره نویسی سهام که توسط موسسین شرکت در روزنامه ها آگهی می شود مشخصات کامل شرکت ،میزان سرمایه پرداخت شده و تعهد شده قید می گردد

هزینه های تاسیس شرکت

کلیه هزینه هایی که برای ایجاد و شکل گیری شرکت لازم می باشد و توسط موسسین خرج می شود به عنوان هزینه های تاسیس شرکت تلقی و در همان حساب ثبت می شود . نمونه هایی از هزینه های تاسیس که قسمتی از هزینه های سرمایه ای هستند عبارتند از

ـ هزینه های اولیه تجمع و مذاکره و موافقت های اعضای موسسین

ـ هزینه ها تهیه و تنظیم شرکت نامه و اساسنامه و موافقت نامه های اصولی

ـ هزینه های ثبتی و حق الثبت شرکت و کارشناسان و مشاوران حقوقی

ـ هزینه های مربوط به ارزیابی سرمایه غیر نقدی

ـ هزینه های چاپ و انتشار اوراق سهام و تعهد نامه های سهام و اوراق قرضه

ـ هزینه های بانکی و کارمزد پذیره نویسی

بطوریکه فوقاً اشاره شد ، هزینه های تاسیس به عنوان هزینه های سرمایه ای تلقی می شود و می باید در ظرف چند سال مستهلک شود ( ممعمولاً 5ـ3 سال ) مانده حساب هزینه های تاسیس تا زمانیکه مستهلک شود به صورت نوعی دارایی موهوم تلقی و در تراز نامه منعکس می شود

اساسنامه قانونی شرکت :

برای تشکیل شرکت می بایست مراحل قانونی خاصی طی شود تا شخصیت حقوقی شرکت محرز گردد . یکی از ارکان ایجاد شرکت ها تهیه اساسنامه می باشد که به امضای کلیه موسسین می رسد و به اداره ثبت شرکت ها تسلیم می شود تا پس از طی مراحل ثبت در روزنامه رسمی و یکی از روزنامه های کثیرالانتشار منتشر گردد همراه با اساسنامه اظهارنامه ای نیز ضمیمه می شود که در آن مشخصات و آدرس و سرمایه (نقد و غیرنقد) و تعداد سهام و انواع آن و میزان تعهدات موسسین قید شده است . در اساسنامه شرکت علاوه بر اطلاعات ذکر شده اطلاعات دیگری در زمینه نحوه اداره شرکت و چگونگی تغییر در وضعیت سرمایه یا اساسنامه و همچنین ترتیب تقسیم سود و تبدیل سهام و انتشار اوراق قرضه و غیره قید می گردد. اساسنامه مهمترین سند شرکت سهامی و همانند شناسنامه شرکت می باشد و می باید با دقت و مطالعه کافی تهیه و تنظیم شود

مجمع عمومی موسس شرکت :

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ali mohamadi

مقاله 16 سال حکومت استبدادی رضاخان «پهلوی اول» در word


برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

 مقاله 16 سال حکومت استبدادی رضاخان «پهلوی اول» در word دارای 25 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد مقاله 16 سال حکومت استبدادی رضاخان «پهلوی اول» در word  کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است

توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است

بخشی از فهرست مطالب پروژه مقاله 16 سال حکومت استبدادی رضاخان «پهلوی اول» در word

مقدمه
معرفی رضاخان میرپنج
دوران فرمانفرایی رضاخانه
تقسیم بندی حکومت دوره رضا خان
وقایع تاریخی دوران حکومت 16 ساله رضا خان
نتیجه گیری
منابع

مقدمه

22 بهمن سال 1357، روز خاتمه بیش از دو قرن حکومت پادشاهان در ایران بود. در طول تاریخ کشور ما، اکثر پادشاهان در مقابل منافع ملی، فرهنگ و ارزشهای مردم قرار داشتند اما خاطره تلخ پادشاهان قاجار و فجایع سیاه رژیم پهلوی فراموش نشدنی است در دوران قاجار سرآغاز بیداری مردم و ایجاد شکاف عمیق میان پادشاهان با خواست مردم بود که تبلور این مبارزه را در نهضت تنباکو و انقلاب مشروطه می توان دید و انحراف مشروطه از مشروعه و تبدیل فاصله پادشاهان با مردم به مقابله با خواست و اراده آنان در وقوع انقلاب اسلامی به رهبری قائده اعظم حضرت امام خمینی «ره» بررسی حکومت سیاه و استبداد 16 ساله پهلوی اول می تواند فاصله گیری حکومت از امت مسلمان ایرانی و زمینه های ایجاد ناامیدی از حکومت پهلوی را نمایان ساخت که ما در این مجموعه بصورت اجمالی سعی کردیم به صورت ویژه به حکومت 16 ساله استبدادی رضاخان می پردازیم

معرفی رضاخان میرپنج

رضاخان در 24 اسفند 1256/ ربیع الاول 1295 هـ . ش در آلاشت از بلوک سواد کوه پا به عرصه حیات گذاشت آخرین فرزند یک درجه دار جزء فوج سوادکوه موسوم به عباسعلی خان فرزند مراد علی خان بوده است

پدر او را داداش بیگ هم می خواندند. نوش آفرین مادر رضاخان با شنیدن خبر فوت شوهرش در تهران به علت اینکه شوهرش همسر و فرزندان دیگری داشت از آلاشت راهی تهران شد. اما در امام زاده هاشم طفل شیرخوار او که چهل روزه بود بر اثر سردی هوا بی حس شده و کاروانیان تصور کردند او جان سپرده است. طفل را از مادرش جدا کردند و قرار شد او را در همان جا یعنی امام زاده هاشم به خاک بسپارند. اما طفل بر اثر گرمای اسطبل و شاید نفس گرم اسبان از حالت مدهوشی که آنرا مرگ پنداشته بودند به در آمد و مادر او را با خوشحالی فرزندش را به تهران آورد

نوش آفرین مادررضا شاه برادری بنام نصرا; خان داشت که در تهران به عنوان خیاط در قزاقخانه خدمت میکرد، نصر ا; خان، نوش آفرین و فرزند او را تحت تکفل گرفت. در چهارده سالگی رضاخان وارد فوج سواد کوه شد. در آخرین سالهای سلطنت ناصرالدین شاه وی درجه دار فوج شد و سال بعد به قزاقخانه انتقال یافت. رضاخان به علت داشتن قد بلند و جثه قوی در قزاقخانه ترقی کرد و بتدریج از درجه داری به معین نایبی و نایبی دوم و نایبی اول و سلطانی و یاوری رسید

در روزگار درجه داری، محافظت سفارتخانه های هلند و آلمان به او محول شد و دیپلمات های سفارت آلمان که این موضوع را در نظر داشتند در دوران سلطنت او، اتاقک محلی پاسداری وی را به نحوه زیبایی تزئین کردند. رضاخان با عده زیادی دوست شده بود و یکی از کسانی که نسبت باو حسن نظر یافت اردشیر ریپورتر، گزارشکر خبرگذاری رویتر و جرالندن و از پارسیان (زردتشتیان) هند مقیم ایران بود. که در حوادث مشروطه دست داشت و در سالهای بعد نام او در اغلب وقایع به میان می آمد

در سال های پس از انقلاب آشکار شده است که اردشیر ریپورتر وسیله معرفی رضاخان به افسران انگلیسی نظیر کلنل اسمیت و ژنرال آیرون ساید بوده است

رضاخان در طول دوران سربازی، درجه داری و افسری در مناطق مختلف ایران انجام وظیفه کرده و آشنائی کامل به اوضاع و احوال ایران یافته بود او که در اوان عمر بی سواد بود بتدریج نزد آشنایان مختصر سوادی آموخت. اما انشاء او بسیار اولیه بود. و چند نامه ای که مربوط به دوران صاحب منصبی اوست و باقی مانده است. کم سوای او را نشان میدهد. رضاخان پس از اینکه سلاح های جدیدی خریداری شدن در سفرهای مظفر الدین شاه از اروپاء به ایران رسید. یکی از درجه داران معدود قزاقخانه بود که با طرز کار مسلسل شصت تیر معروف به ماکسیم آشنائی پیدا کرد و از این رو معروف به رضاخان ماکسیم یا رضاخان شصت تیری شد در جوانی او با قزاق دیگری بنام علیشاه (امیر رحمی) از قزاقان سرشناس به شرارت می پرداختند که به این خاطر شوشکه کشی (یک نوع شمشیر کج) شهرت داشتند و در محلات جنوب شهر تهران از جمله محل فجر غائله می آفریدند

رضاخان مدتی در تهران و مدتی در کرمانشاه و مدتی در تبریز انجام وظیفه کرد. مدتی در خدمت عبدالحسین میرزا فرمانفرما بود  و در همین ایام یکی از محققان تصویری از او را در کنار وزیر مختار هلند در حالی که دیپلمات هلندی سوار بر اسب است یافته و به چاپ رسانده است. قدر مسلم در جریان جنگ های محمد علی شاه یا مشروطه خواهان تبریز، او در صف سپاه استبداد بود و با شصت تیر معروف خود به سوی مشروطه خواهان شلیک میکرده است

صفات سرشتی و اکتسابی رضاخان آمیزه ای بود از گستاخی و تهور، سوء ظن، بیرحمی و شقاوت، علاقه مند به نظم و دیسپیلین ظاهری، بی توجهی به وضعیت رفاهی مردم، بر این اندیشه پا فشردن که دیگران تا توانسته اند دزدیده و خورده اند و اکنون حق اوست که برای خود و خانواده اش به رفاه و ثروت دست یابد بود

نسبت به اوضاع جهان بسیار ناآگاه در مسایل سیاست بین المللی کم اطلاع و به قول تقی زاده، نسبت به قدرت انگلستان بسیار خاضع و خاشع بود به شوروی و امکان براندازی رژیمش از سوی آن دولت، بسیار بدبین و هراسان و نگران دایم بود و نسبت به آلمان بسیار خوش بین و نسبت به دیگر کشورهای اروپا دوستدار جذب سرمایه و انتقال فرهنگ و آداب و رسوم آنها بود

تقسیم بندی دوران حکومت رضاخان

دوران فرمانفرایی رضاخانه به سه دوره تقسیم میشود.

اول از کودتا تا  سلطنت : که به علت برقرار کردن امنیت در نقاط دور افتاده و تشکیل ارتش متحد الشکل اقداماتش تا حدودی مورد تأیید عموم بود گرچه در این دوره جنایات و حوادث ناخوشایندی نیز روی داد

دوره دوم : از آغاز سلطنت تا 1310 که اصلاحاتی در کشور رخ داد و بیشتر این اصلاحات نه از مخیله شاه بلکه از رهنمودهای رجالی بود که به خدمت او در آمده و تحصیلات علمی خوبی در داخل و خارج از کشور داشتند

دوره سوم : از 1310 تا 1320 که اختناق و دیکتاتوری از یک سو و گردآوری مال و تصرف املاک مشغله شاه شد و او به کلی منزوی گردید و رجال با شخصیت یا نابود یا تبعید شدند. یا داوطلبانه کنج انزوا  یا عزیمت به خارج را پذیرفتند. در این دوران که همزمان با ریاست نظمیه سرلشکر محمد تقی خان ابراهیم و سپس سرهنگ رکن الدین مختاری بود حکومت پلیسی بر کشور حکمفرما شد و شاه تنها مقام و محور تصمیم گیرنده گردید و تمام اصلاحات کشور ناشی از نبوغ او قلمداد شد و مردم توده ناچیز بی ارزشی انگاشته شدند که حتی در اعلامیه های رسمی از بردن نام ملت برای آنان مضایقه می شد و به جای آن اهالی کشور خوانده میشدند

هرچند دوران قزاقی رضاخان ، سردار سپه ای و جمهوریخواهی او و خلع احمد شاه و کودتا که سیدضیا انجام داد و خضوع او در مقابل علما و تظاهر به اسلام خواهی تا قبل از سلطنت از لحاظ  تاریخی نکات عبرت آموز و مهمی در تاریخ ایران می باشد اما بعلت محدودیت در این مقاله فقط به دوران حکومت پادشاهی 16 ساله رضاخان بر اساس تاریخ وقوع وقایع می پردازیم


برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ali mohamadi

مقاله رژیم حقوقی دریای خزر در word


برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

 مقاله رژیم حقوقی دریای خزر در word دارای 25 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد مقاله رژیم حقوقی دریای خزر در word  کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است

توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است

بخشی از فهرست مطالب پروژه مقاله رژیم حقوقی دریای خزر در word

رژیم حقوقی دریای خزر  
1ـ خصوصیّات جغرافیایی، اقتصادی و تاریخی دریاچه خزر  
2ـ رژیم حقوقی دریاچه خزر  
1ـ2ـ رژیم حقوقی دریاها و دریاچه ها از دیدگاه حقوق بین الملل  
2ـ2ـ وضعیت دریاچه خزر با توجّه به کنوانسیون حقوق دریاها و تعیین رژیم حقوقی آن  
1ـ2ـ2ـ معاهدات مربوط به دریاچه خزر  
2ـ2ـ2ـ علل ناکارآمد شدن معاهدات سابق  
2ـ2ـ3ـ فروپاشی شوروی و جانشینی دولتهای تازه استقلال یافته  
3ـ موضع کشورهای ساحلی دریاچه خزر پیرامون رژیم حقوقی آن  
1ـ3ـ جمهوری اسلامی ایران  
2ـ3ـ جمهوری روسیه  
3ـ3ـ جمهوری قزاقستان  
4ـ3ـ جمهوری ترکمنستان  
5ـ3ـ جمهوری آذربایجان  
منابع:  
پی نوشت  

بخشی از منابع و مراجع پروژه مقاله رژیم حقوقی دریای خزر در word

1ـ بهمن آقایی، مجموعه مقالات حقوق بین الملل دریاها و مسایل ایران، انتشارات گنج دانش، 1374، تهران
2ـ جمشید ممتاز، وضعیت حقوقی دریای خزر، فصلنامه مطالعات آسیای مرکزی و قفقاز، سال چهارم، دوره دوّم، شماره 10، تابستان 1374، صفحه 123

3ـ محسن میرمحمدصادقی، رژیم حقوقی دریای خزر از لحاظ حقوق بین الملل و معاهدات فیمابین ایران و شوروی سابق، صفحه 157

4ـ والنتین یاکوشیک، زیبا فرزین نیا، اختلافات سیاسی معاصر در مورد وضعیت حقوقی دریای خزر، همان، شماره 22، صفحه 21

5ـ کریستوفرجی پتینجر، جمشید شریفیان، تحدید حدود دریای خزر، گفتگویی از وضعیت حقوقی آن، همان، شماره 23، صفحه 127

6ـ مجید یزدانی، رژیم حقوقی حاکم بر دریاهای بسته با نگرش بر دریای خزر، همان، شماره14، صفحه 145
7ـ محمداسماعیل نوریان، نگرشهای متفاوت درباره رژیم حقوقی دریای خزر، همان، شماره 14، صفحه 105
8ـ عباس ملکی، کندوکاوی در نظام حقوقی خزر و سهم ایران،

رژیم حقوقی دریای خزر

در این مقاله از دو دیدگاه حقوقی و تاریخی (با تأکید بر جنبه حقوقی) به بررسی رژیم حقوقی دریای خزر پرداخته شده است. در ابتدا رژیم حقوقی دریاها و دریاچه ها از دیدگاه حقوق بین الملل تبیین و سپس وضعیت حقوقی دریای خزر بر مبنای قوانین بین المللی تحلیل شده است. از آنجا که معاهدات، نقش مهمی در تعیین رژیم حقوقی یک دریاچه دارند، معاهدات مربوط به دریای خزر از گذشته تا امروز را مرور کرده ،به علل ناکارآمدی معاهدات سابق پرداخته و در پایان، موضع کشورهای ساحلی، در مورد رژیم حقوقی این دریا بررسی شده است

1ـ خصوصیّات جغرافیایی، اقتصادی و تاریخی دریاچه خزر

خزر بزرگترین دریاچه دنیاست[1]؛ آبراه طبیعی به دریاهای آزاد و یا اقیانوسها ندارد و فقط از طریق کانالهای ایجاد شده بر رودخانه ولگا، به دریای سیاه متصل می شود.دریاچه خزر به لحاظ موقعیت جغرافیایی و رویدادهای تاریخی، اسامی مختلفی داشته است. قدیمی ترین نام آن، «هیرکانا» بوده که بعداً به اسامی دیگری چون «آبسکون»، «دریای طبرستان»، «دریای قزوین»، «دریای دیلم»، «دریای گرگان»، «دریای ساری» و «دریای مازندران» تغییر نام داده است. اروپاییان به دلیل همجواری قوم «کاسپی» با این دریاچه، آن را «دریای کاسپین»[2] نامیده اند. اکنون رایج ترین نام این دریاچه، «دریای خزر» است که به علّت سکونت قوم «خزر» در کنار آن، بدین نام خوانده می شود.[3]
دریاچه خزر ابعادی به طول 1205 تا 1280 کیلومتر و عرض 202 تا 554 کیلومتر دارد. وسعت آن نیز از 371000 تا 463244 کیلومتر مربع متغیر بوده است[4]. مجموع سواحل خزر حدود 6379 کیلومتر است که 640 کیلومتر آن، به ایران تعلق دارد. عمق این دریاچه به طور متوسط 180 متر است، ولی در عمیق ترین نقاط به 980 متر نیز می رسد. سطح آب دریای خزر، 28 متر پایین تر از سطح آبهای آزاد است. همچنین به دلایلی چون تبخیر زیاد، یک جریان چرخشی بر خلاف جهت عقربه های ساعت در این دریاچه وجود دارد. این دریاچه دارای جزایر بسیاری است که همه به صورت فلات شنی بوده و محل مناسبی برای زندگی مرغان دریایی محسوب می شوند. شبه جزیره میانکاله در نزدیکی بندر ترکمن و جزیره غازیان در بندر انزلی از آن جمله اند. در شرق خزر خلیجی به نام خلیج قره بغاز قرار دارد که هیچ رودی به آن نمی ریزد و به همین دلیل میزان تبخیر آن بسیار بالا بوده تا حدی که سطح آن حدود 4 متر از سطح دریاچه خزر پایین تر است؛ لذا همیشه آب به سوی آن جریان دارد. چندی پیش روسها به بهانه تنظیم سطح آب دریای خزر، دهانه این خلیج را مسدودکردند که باعث پیشروی آب به اراضی کشورهای ساحلی تا حدود 32000 کیلومتر مربع و بالا آمدن آب دریاچه به اندازه 2 متر شده ،همچنین این امر باعث ویران شدن بنادر، تأسیسات صنعتی، اراضی کشاورزی وزمینهای ساحلی در اطراف دریای خزر شده است . در سواحل ایران نیز پیشروی آب حدود 20 متر گزارش شده است
به دلیل استفاده صنعتی و کشاورزی از آب رودخانه های جاری به دریای خزر، میزان غلظت نمک در این دریاچه بالا رفته تا حدی که باعث نابودی برخی از گونه های آبزیان شده است[5]
در شمال دریای خزر در نزدیک سواحل قزاقستان، ذخایر نفتی با ظرفیت تقریبی 36 میلیارد بشکه وجود دارد. این در حالی است که در همان محل حدود 600000 خوک آبی، 500000 پرنده بومی و 300000 پرنده مهاجر زندگی می کنند؛ آنجا محل تخم گذاری ماهیان خاویاری نیز هست. در جنوب دریای خزر نیز ذخایر عظیم نفتی وجود دارد، ولی متأسفانه به دلیل رعایت نکردن موازین زیست محیطی و افزایش میزان آلودگی حاصل از فاضلابهای صنعتی، حیات جانوری آن با خطر جدی روبروست

2ـ رژیم حقوقی دریاچه خزر

1ـ2ـ رژیم حقوقی دریاها و دریاچه ها از دیدگاه حقوق بین الملل

تمیز دادن دریاها و دریاچه ها از هم، از دو منظر قابل بررسی است؛ زمین شناسان برای تفکیک میان دریا و دریاچه به معیارهایی چون میزان نمک موجود در آب، عمق، ظرفیت حیاتی جانداران، طریقه تشکیل و بالأخره وجود فلات قاره متوسل می شوند[6]. اما این تفکیک در حقوق بین الملل از جایگاه قابل قبولی برخوردار نیست بلکه معیارهای دیگری وجود دارد. از جمله این معیارها کنوانسیون حقوق دریاها[7] است که تمام دریاها و اقیانوسها را در بر می گیرد. حقوقی که این کنوانسیون برای کشورهای مجاور دریاها به رسمیت می شناسد، عبارت است از حقوق مربوط به دریای سرزمینی[8]، منطقه نظارت، منطقه انحصاری اقتصادی[9] و بستر دریا که به دو منطقه فلات قاره[10] و منطقه بین المللی اعماق تقسیم می شود. ماورای این مناطق، دریای آزاد به شمار می رود

مطابق مفاد ماده 86 کنوانسیون 1982 حقوق دریاها، دریاها و دریاچه هایی که محاط میان دو یا چند کشور باشند از جمله آبهای داخلی محسوب می شوند منوط به اینکه به دریای آزاد راهی نداشته باشند. این حکم تبعاتی دارد که به آنها اشاره می شود

1ـ در دریاهای بسته، آزادی دریانوردی وجود ندارد و قاعده عبور بی ضرر کشتی ها مصداق پیدا نمی کند. البته این قاعده استثناهایی هم دارد که عبارت است از مواردی که عهدنامه ها، راهکارهای دیگری را پیش بینی کرده و یا آزادی دریانوردی کشتی های دول ثالث در آن دریا، عرف محسوب شود. همچنین است اگر دولتهای ساحلی در قبال عبور بی ضرر کشتی های دول ثالث، سکوت اختیار کرده باشند. آزادی عبور کشتی های جنگی در زمان صلح نیز اگر به صورت اعطای یک امتیاز باشد، از موارد استثنا به شمار می رود

2ـ رژیم حقوقی حاکم بر این دریاها و تعیین مرزهای آن تابع معاهدات دولتهای ساحلی است. در صورت اعمال حق تصرف توسط یکی از دولتها و عدم اعتراض دیگری به آن، برای آن دولت حق اعمال حاکمیت به وجود می آید. گروهی بر این عقیده اند که به فرض نبودن معاهده ای در این زمینه فرض بر تساوی حقوق دول ساحلی دریاست

3ـ حق انحصاری ماهیگیری و استفاده از منابع دیگر مثل نفت، فقط برای دول ساحلی وجود دارد و کشورهای غیرساحلی حق چنین بهره برداریها را ندارند

4ـ حاکمیت انحصاری بر آن آبها نیز مختص به دولتهای ساحلی است، زیرا این آبها، آبهای آزاد نیستند و فقط دولتهای ساحلی حق اعمال حاکمیت را دارا هستند. این حاکمیت انحصاری شامل صلاحیت قانونگذاری و امور کیفری نیز هست. لازم به ذکر است که در حقوق «کامن لا» صلاحیت قضایی و کیفری تنها وقتی در مورد کشتی های خصوصی قابل اعمال است که جرم انجام شده، نظم عمومی و آرامش ساحلی را به هم بزند. در حالی که در حقوق فرانسه، هر جا منافع دولت محلی ایجاب کند یا مسأله ربطی به خدمات پلیسی داشته باشد و یا جرمی توسط خدمه کشتی علیه بیگانگان، حتی در عرشه کشتی، رخ داده باشد، این صلاحیت توسط دولت ساحلی قابل اعمال است.[11]
اینها مواردی بودند که دولت ساحلی نسبت به آنها حق انحصاری داشته و دیگران هیچ حقی نسبت به آنها ندارند. اما در مورد اینکه چه نوع دریاهایی مشمول کنوانسیون 1982 حقوق دریاها می شوند نیز بحث مفصلی وجود دارد

ماده 122 کنوانسیون 1982 حقوق دریاها مقرر می دارد که یک خلیج یا یک آبگیر و یا دریایی که سواحل آن متعلّق به چند کشور باشد و به اقیانوس یا دریای دیگری حتی توسط یک مجرای باریک راه داشته باشد یا شامل تمامی یا بخش عمده ای از دریاهای سرزمینی و مناطق انحصاری اقتصادی دو یا چند کشور ساحلی گردد، دریای بسته و یا نیمه بسته خوانده می شود. همچنین ماده 123 همان کنوانسیون مقرر می دارد که کشورهایی که در حاشیه دریاهای بسته یا نیمه بسته قرار دارند با همدیگر در اعمال حقوق و در انجام وظایفشان، تحت مقررات کنوانسیون همکاری نمایند. بنابراین، اگر یک حوضه آبی مطابق مقررات کنوانسیون حقوق دریاها دریای بسته یا نیمه بسته خوانده شود، فقط توسط همین کنوانسیون قابل تحدید حدود و تقسیم است و اگر ویژگیهای آن مطابق موارد مندرج در ماده 122 نباشد، از شمول کنوانسیون خارج است. آنچه که از خلاصه مذاکرات و همچنین روح حاکم بر کنوانسیون برداشت می شود، این است که مواد 122 و 123 جهت محدود کردن کاربرد کنوانسیون به دریاهای معین، اضافه نشده، بلکه شناسایی اشکال مختلف دریا را مدنظر داشته است

از آنجا که کنوانسیون حقوق دریاها در مورد دریاچه ها کاربردی ندارد، چاره ای جز رجوع به رویه کشورها و اصول کلی حقوق بین الملل نیست. مطابق رویه بسیاری از کشورها و مطابق اصول کلی حقوق بین الملل، دریاچه ای که با بیش از یک کشور هم مرز باشد، باید توسط موافقتنامه ای حاصل از توافق طرفین تقسیم شود. این تقسیم، گاه به صورت امتداد مرزهای خاکی صورت می گیرد و گاه با ترسیم خط میانه دریاچه. مواردی هم بوده است که دریاچه ها به صورت مشاع باقی گذارده شده است.امّا رویه غالب کشورها این است که دریاچه ها در امتداد مرز خشکی تقسیم شود. دریاچه های ویکتوریا، چاد و آلبرت از جمله آبهایی هستند که با امتداد مرز خشکی کشورهای ساحلی تقسیم شده اند. در حالی که دریاچه تانگانیکا با ترسیم خط میانه تقسیم شده است. تنها دریاچه ای که به روش کاندومینیوم یا مالکیت مشترک اداره می شود، دریاچه ای است به نام «تی تی کاکا» که در حاشیه کشورهای بولیوی و پرو قرار دارد.[12]

2ـ2ـ وضعیت دریاچه خزر با توجّه به کنوانسیون حقوق دریاها و تعیین رژیم حقوقی آن

اولین چیزی که در تحلیل وضعیت دریاچه خزر نقش دارد، فهمیدن این مطلب است که آیا «خزر» دریای بسته یا نیمه بسته به حساب می آید یا اینکه دریاچه است. نتیجه بحث آن است که اگر «خزر» دریای بسته یا نیمه بسته محسوب شود، در تحدید حدود، تابع مقررات کنوانسیون حقوق دریاها خواهد بود و اگر دریاچه باشد، کنوانسیون حقوق دریاها در مورد آن جاری نیست و روش دیگری برای تعیین رژیم حقوقی آن باید اتخاذ شود. اینکه خزر مطابق تقسیمات زمین شناسی در چه گروهی از آبها قرار گیرد، تأثیری در بحث ما نخواهد داشت[13] و باید سعی در مقایسه وضعیت دریاچه خزر با مقررات کنوانسیون 1982 حقوق دریاها شود، زیرا تحلیل علمی آن ربطی به آنچه عملاً توسط دولتها جهت ایجاد نوعی توافق و اراده مشترک برای ساماندهی حقوق مربوط به دریاچه خزر اتخاد شده، نخواهد داشت. همانطور که گفته شد، مطابق ماده 122 کنوانسیون حقوق دریاها، اگر دریایی میان چند کشور محاط باشد، در صورتی مشمول ضوابط کنوانسیون حقوق دریاها خواهد شد که دارای یک آبراه طبیعی، حتّی یک رودخانه، به دریای آزاد یا اقیانوس باشد. یکی از موارد اختلاف در مورد دریاچه خزر همین آبراه است. هر چند که در واقع چنین آبراهی وجود دارد، ولی گروهی معتقدند اتصال دریاچه خزر از طریق کانالهای رودخانه ولگا به آبهای آزاد، مجرایی طبیعی به شمار نمی رود، بلکه ساخته دست روسهاست. همچنین گفتیم که بررسی اسناد تلخیص شده سومین اجلاس کنوانسیون ملل متحد در مورد حقوق دریاها، نشان می دهد که مواد 122 و 123 به عنوان کوششی در محدود نمودن کاربرد کنوانسیون به دریاهای معین نبوده، بلکه، به منظور شناسایی اشکال مشخص دریاها بوده است. پس می توان نتیجه گرفت که خزر دریای بسته یا نیمه بسته نیست، بلکه دریاچه است، بنابراین، کنوانسیون حقوق دریاها در مورد آن قابل اعمال نخواهد بود. نکته دیگر این که کشورهای ساحلی در اجلاس آلماتی صریحاً اعلام کردند که خزر دریا نیست بلکه دریاچه است

بر اساس اصول کلی حقوق بین الملل، رویه کشورها و نوشته های حقوقدانان برجسته، دریاچه هایی که با بیش از یک کشور هم مرز هستند، می بایست توسط توافقنامه ای میان کشورهای ساحلی تقسیم شوند. پس برای تقسیم خزر نیز باید به توافقنامه های کشورهای ساحلی مراجعه کنیم. قبل از مطالعه و بررسی عهدنامه های مربوط به دریای خزر، لازم است به این نکته اشاره شود که رژیم حقوقی دریای خزر باید شامل این موارد باشد: مرزهای آبی، حقوق مربوط به کشتی رانی، محیط زیست، شیوه حضور کشتی های جنگی و دیگر فعالیتهای نظامی، نحوه تقسیم منابع سطح و بستر دریا و.… تدوین یک رژیم حقوقی جامع، خواهد توانست اختلافات مربوط به حضور دول ساحلی و بیگانه در این دریا را حل نموده و مشکلات ناشی از استفاده سودجویانه از این دریا را رفع نماید

1ـ2ـ2ـ معاهدات مربوط به دریاچه خزر

نخستین قراردادها و عهدنامه های مربوط به دریاچه خزر به اوایل قرن هجدهم میلادی باز می گردد. در آن زمان امپراطوری روسیه با سوءاستفاده از ضعف حکومت مرکزی ایران و به بهانه سرکوب شورشیان در صدد بود تا تمامی خطوط ساحلی دریای خزر را در قلمرو حاکمیت خویش قرار دهد که این امر منجر به امضای قراردادی میان شاه طهماسب دوم و پتر کبیر در تاریخ 12 سپتامبر 1723 در سن پترزبورگ شد. با بازگشت دوباره اقتدار به حکومت مرکزی ایران در عهد نادرشاه و با رو به ضعف نهادن قدرت امپراطوری روسیه اوضاع به نفع ایران شد و دو فقره قرارداد، یکی در رشت به سال 1732 و دیگر در گنجه در سال 1735 امضا شد و بدین ترتیب لشگریان روسیه مناطق تحت تصرف خود در سواحل جنوبی دریای خزر را تخلیه کردند. تا قبل از امضای عهدنامه گلستان، طرفین هیچ سند حقوقی دیگری که حاوی نکاتی در مورد نحوه استفاده از دریا باشد، امضا نکرده بودند؛ لذا عهدنامه گلستان را می توان آغاز تاریخچه حقوقی دریای خزر دانست. این عهدنامه در سال 1813 به امضای طرفین رسید و پس از آن نیز در سال 1828 عهدنامه ترکمانچای، بر آن مهر تأیید زد. این دو عهدنامه، ایران را از حضور نظامی در پهنه آب دریای خزر منع نمود و بدین ترتیب حق استفاده از کشتی جنگی در دریای خزر از ایران سلب شد. البتّه این قرارداد علاوه بر محدودیتهای حضور نظامی ایران، موارد دیگری را نیز شامل می شد

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ali mohamadi

مقاله ماهیت حقوقی دیه در word


برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

 مقاله ماهیت حقوقی دیه در word دارای 55 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد مقاله ماهیت حقوقی دیه در word  کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است

توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است

بخشی از فهرست مطالب پروژه مقاله ماهیت حقوقی دیه در word

ماهیت حقوقی دیه  
تعریف دیه  
. مبحث دوم : تاریخچه دیه  
فلسفه وجودی دیه چیست؟  
ماهیت حقوقی دیه و نظرات مختلف آن  
ماهیت حقوقی دیه و نظرات یک کارشناس حقوقی  
تفاوت دیه بین زن ومرد :  
اول – روایات در مورد دیه نفس  
نگرشی بر خسارات مازاد بر دیه  
مطالبه خسارات مازاد بر دیه  
برداشت اول  
برداشت دوم  
ماهیت حقوقی دیه از نظر دکتر کاتوزیان  
1نسخ قانون مسئوولیت مدنی  
2ماهیت دیه  
3 امکان مطالبه ضرراضافی  
4رعایت اعتبار امر مختوم وخسارات حادث بعد از صدور حکم  
منابع:  

بخشی از منابع و مراجع پروژه مقاله ماهیت حقوقی دیه در word

1- دکتر بهرامی بهرام ، اجرای احکام کیفری ، جلد اول ، چاپ دوم ، انتشارات موسسه فرهنگی و انتشاراتی نگاه بینه ، سال انتشار

2- دکتر جعفری لنگرودی محمد جعفر ، ترمینولوژی حقوق ، چاپ یازدهم ، انتشارات گنج دانش ، سال انتشار

3- دکتر زراعت عباس ، شرح قانون مجازات اسلامی در نظم حقوقی کنونی ، جلد اول ، چاپ اول ، انتشارات ققنوس ، سال انتشار

4- دکتر صادقی محمد هادی ، جرائم علیه اشخاص ( صدمات جسمانی ) ، چاپ هشتم ، نشر میزان ، سال انتشار

5- دکتر گرجی ابوالقاسم ، دیات ، جلد اول ، چاپ دوم ، انتشارات دانشگاه تهران ، سال
6- دکتر گلدوزیان ایرج ، حقوق جزای اختصاصی ، چاپ هفتم ، انتشارات دانشگاه تهران ، سال انتشار

7- مرتضوی سید فتاح ، شرح قانون مجازات اسلامی دیات ( مبانی فقهی ) ، جلد سوم ، چاپ اول ، انتشارات مجد ، سال

8- معاونت آموزش و تحقیقات قوه قضائیه دفتر بررسی و تدوین متون آموزشی ، مجموعه نشست های قضائی ( مسائل قانون مجازات اسلامی ) ، جلد دوم ، چاپ دوم ، انتشارات معاونت آموزش و تحقیقات قوه قضائیه ، سال انتشار

9- معاونت آموزش و تحقیقات قوه قضائیه مرکز تحقیقات فقهی ، مجموعه نظریات فقهی در امور کیفری ، جلد دوم ، چاپ اول ، انتشارات قم ، سال انتشار

10- یعقوبی گلوردی رحیم ، شرح قانون مجازات اسلامی ( در پرتو موازین پزشکی ، حقوقی و فقهی ) ، جلد اول ، چاپ اول ، انتشارات فردوسی

 

تعریف دیه

دیه کیفری نقدی است که از مجرم به نفع مجنی علیه یا قائم مقام او گرفته می شود، دیه مالی است که از طرف شارع برای جنایت تعیین شده است دیه مالی است که به سبب جنایات بر نفس یا عضو به مجنی علیه یا به ولی یا اولیای دم او داده می شود


مقدمه

دیه به عنوان یکی از نهادهای حقوقی مورد پذیرش اسلام، از لحاظ حقوقی واجد چه ماهیّتی است؟ آیا ماهیّت این نهاد، مدنی است که به منظور جبران خسارتها و زیانهایی که در نتیجه عمل مرتکب به بزه‌دیده یا اولیای او وارد شده، پرداخت می‌شود یا ماهیّتی جزایی دارد تا در زمره مجازاتها قرار گیرد و به عنوان کیفری بر مرتکب برای تنبّه و احساس درد و رنج وی اعمال ‌شود.‌ یافتن پاسخ این پرسش، علاوه بر آثار متفاوتی که بر قبول هر نظریه مترتّب می‌شود، روشن شدن مسائل علمی دیگری، از جمله جواز یا عدم جواز اخذ خسارت مازاد بر دیه را در پی دارد که خود، مطمح نظر و محلّ مناقشه بسیاری از صاحب‌نظران بوده و هست‌

بررسی تفصیلی ماهیّت حقوقی دیه ـآن چنان که در این مقاله به آن پرداخته شده است‌ـ تاکنون چندان مورد توجّه اصحاب قلم و اندیشه نبوده و تنها در چند سال اخیر در موارد معدودی، برخی نویسندگان با اشاره‌ای کوتاه و اجمالی از آن گذشته‌اند. نگارنده در این مقاله، با بیان دلایل و مستندات صاحب‌نظران و حقوقدانان درباره ماهیّت حقوقی دیه و همچنین ذکر موارد اختلاف و اشتراک دیه با قواعد مسئولیت مدنی و مجازاتهای مالی، به نقد و ارزیابی آنها پرداخته است و در پایان، دیدگاه برتر درباره ماهیّت دیه را ذکر کرده است
یکی از مجازات های تعیین شده در قانون مجازات اسلامی، دیات هستند، براساس ماده 15 قانون مجازات اسلامی دیه، مالی است که از طرف قانونگذار (شارع) برای جنایت تعیین می شود
تعریف های دیه در ماده 294 مفصل آمده است: ماده 294 قانون مجازات اسلامی می گوید: دیه مالی است که به سبب جنایات بر نفس یا عضو به مجنی علیه یا به ولی یا اولیای دم او داده می شود

ماده ،295 قانون مجازات اسلامی موارد پرداخت دیه را مشخص کرده است که به اختصار در قتل های خطایی و شبه عمد و جرح شبه عمد دیه تعلق می گیرد. مقادیر دیه در زمان قتل نفس در مواد 297 تا 301 قانون مجازات اسلامی مشخص شده و مهلت پرداخت دیه در مواد 302 و 303 آمده است. مسئول پرداخت دیه قتل، خود قاتل است در مواردی خود قاتل، یا در مواردی عاقله است. عاقله به بستگان ذکور نسبی پدر و مادری یا پدری به ترتیب طبقات ارث و یا ضامن جریره گویند

صبحگاهان و شامگاهان درود می فرستم کسی را که در شهر یثرب آرام گزیده است
کم نیستند مردمانی که در زمان گذشته زندگی دارند و همواره ، پیکرهای پوسیده حوادث تلخ و شیرین گذشته را نبش و بر آن تأسف یا مباهات می نمایند .جمعی دیگر ، در زمان حال سیر می نمایند و تنها به آن چه به امروز دارند مشغول و دلخوشند و دم غنیمت می شمرند . دسته دیگر ، نمی دانند دل در گرو چه دارند ، از کجا آمده اند ، به کجا می روند ؟ با دلی سرگشته خود نیز نمی دانند اسیر نرگس مستانه کیستند ؟ گاه بر کنشت و گاه کعبه و زمانی به میخانه و دیر

در این میان ، آنها که طول عمر را در کنار عرض آن می نگرند ، گذشته را چراغ راه آینده و عبرتی برای حال و آینده می دانند ، یافت می نشوند و یا بسیار کم اند . کمند اندیشه به از دست داده های دیروز و دلبستگی به داشته های امروز و دلواپسی برای خواسته ها ، مجالسی برای تفکر و اندیشه نسبت به ;;. باقی نگذاشته است

کاش می شد قصه از این غصه ها برچیده بود . کاش می شد مهربانی قابل تکثیر بود ، کاش می شد عشق را تفسیر کرد . کاش ، خورشید محبت در پشت ابر کینه ها پنهان نبود ، تندر باران کمی آهسته بود . کاش رستم سینه سهراب را ، کاش نادر هم کمی از شیرها را در خورده بود . کاش ایوان مداین را ، آئینه عبرت بود . کاش مهر و محبت غایتی می داشتی . سرو بستان دیانت عالمی می داشتی

در تاریخ جوامع بشری از دیرباز تاکنون همواره شاهد جنگها و نزاع های بین مردم بوده ایم که باعث از بین رفتن انسان های بی گناه بی شماری شده و چه بسا بسیاری از این درگیری ها به خاطر خود خواهی بوده است

دین مبین اسلام برای جلوگیری از خونریزی و انتقام جوئی و کین خواهی عمومی یا قبیله ای که در گذشته رایج بوده ابتدا قصاص و در بعد دیات را وضع نموده و معین کرده است

واژه دیه دارای معانی متعددی از جمله : پرداخت کردن ، عقل یعنی منع کردن می باشد که احادیث و روایات زیادی در مورد دیات وجود دارد

دیه در تقسم بندی کلی به دیه نفس و دیه اعضاء تقسیم می شود و در شرع ، انواع شش گانه ای را برای تأدیه دیه مشخص کرده اند که در مباحث آتی به شرح آنها می پردازیم
مبحث اول: معنای لغوی و اصطلاحی دیه

واژه « دیات » جمع « دیه » است و فقهای اسلامی و نیز فرهنگ نویسان برای آن چند معنا ذکر کرده اند

1- جوهری می گوید : دیه مفرد دیات است و هاء در آن عوض واو آمده است. (ودیت القتیل الدیه) یعنی دیه مقتول را پرداختم . و در کتاب لسان العرب در حدیث قسامه آمده است : « فواده من ابل الصدقه .» یعنی دیه اش را از شتر صدقه پرداخت. و در حدیثی دیگر آمده است : « ان احبوا قادوا و ان احبوا وادوا » یعنی اگر اولیای مقتول خواستند قصاص کنند و اگر خواستند دیه بگیرند ، که در اینجا « وادوا » فعل ماضی و از باب مفاعله است

2- مرحوم دهخدا می نویسد : « دیه مالی است که بدل نفس مقتول به ولی او داده می شود و از باب تسمیه به مصدر است .و گاه اطلاق می شود به بدل اعضاء ، مثل دست و پا و آن را ارش نیز می گویند . و ارش بر بدل نفس هم اطلاق می گردد;..و به فارسی آن را خون بها می گویند و عوام پول خون نیز گویند . »

3- در جواهر الکلام درباره دیه و تعریف آن چنین آمده است : « دیات جمع دیه به کسر اول و تخفیف یاء است ، و تشدید یاء خطا است . « هاء » در آن به عوض فاءالفعل کلمه است ؛ زیرا اصل دیه « ودی » مانند « وعد » است . کلمه دیه از ودی اخذ شده که به معنی پرداخت و تأدیه خون بها است و می گویند : « ودیت القتیل ادی دیه » واژه دیه در لغت به معنی عقل « منع » است . زیرا ادای دیه مانع خونریزی می شود و یکی از معانی عقل ، منع است گاهی هم دیه به معنی دم به کار می رود که از باب تسمیه مسبب به اسم سبب است و در این جا مقصود مالی است که تأدیه اش بر شخص آزاد به سبب ارتکاب جنایت بر نفس یا غیر آن واجب می شود ، خواه مقدار و مبلغ دیه از سوی شارع معین شده باشد یا نه؛هر چند که دیه را معمولاً در مورد اول« یعنی نفس» به کار می برند و در مورد دوم « یعنی اعضاء » اصطلاح ارش و حکومت استعمال می کنند و این از قبیل تسمیه به مصدر است . »

4- در تکمله المنهاج آمده است : « دیه مالی است که در صورت وقوع جنایت بر نفس یا اعضای بدن و یا ایراد جرح باید ادا شود . »

5- از نظر امام خمینی ره : « دیه عبارت است از مالی که به جنایت بر حر در نفس یا پایین تر از آن واجب شود چه مقدر باشد یا نه به دیه نام برده می شود.»

از آن چه گذشت بدست آمد که دیه مالی است که پرداخت آن به سبب قتل یا وقوع جنایت بر عضو ، بر عهده جانی یا قائم مقام او می باشد و باید آن را به مجنی علیه یا ولی او ادا کند « برای دیه اصطلاح عقل را هم به کار برده اند و عقل به معنی بستن و پابند زدن به شتر و نیز منع است و از این روی پرداخت کنندگان دیه قتل خطئی را عاقله گویند . وجه تسمیه آن این است که در میان اعراب وقتی کسی مرتکب قتل می شد ، اهل و عشیره او شترانی فراهم می کردند و آنها را به سرای اولیای مقتول می آورند و آنجا می بستند . بدین جهت به دیه ، عقل نیز گفته اند . و نیز گفته اند : « دیه را از آن جهت عقل می گویند که با دادن شتر ، زبان اولیای مقتول را می بستند و مانع از خونخواهی آنها می شدند »

6- قانون مجازات اسلامی : در م 15 این قانون دیه چنین تعریف شده است : « دیه مالی است که از طرف شارع ، برای جنایت تعیین شده است . » این تعریف مجمل و نارسا است . زیرا در تمام موارد ، شارع دیه را تعیین نکرده است ، بلکه گاهی تعیین مقدار دیه را به حاکم واگذار کرده اند که به آن « حکومت » و مجازاً « ارش » می گوییم ، خصوصاً که لغت ارش مرادف با دیه است به هر حال شاید قانونگذار در مقام بیان تمام مقصود خویش نبوده است ، و یا منظورش تعریف دیه مقدر بوده است نه دیه به معنای اعم
در م 294 همین قانون آمده است : « دیه مالی است که به سبب جنایت بر نفس یا عضو به مجنی علیه یا به ولی یا اولیای دم او داده می شود » . این تعریف هم تمام نیست . زیرا ممکن است جنایت بر منفعت باشد ؛ مثل شنوائی یا بینائی بی آن که ظاهر عضو آسیب ببیند

مبحث دوم : تاریخچه دیه

پیش از اسلام قبایل مختلف عرب ، تابع نظام واحدی نبودند . آنان از آداتی کهن پیروی می کردند که به طور عمیق در افکار و جانهایشان نفوذ کرده بود

فلسفه وجودی دیه چیست؟

دیه در اسلام به این دلیل پیش بینی شده تا فردی که آسیب می بیند، بتواند این آسیب را جبران کند و این جبران بخشی به معالجه خود فرد برمی گردد. برخی از آسیب ها هم قابل جبران نیست و باید برای ممر درآمد خود جایی را پیدا کند. فرد آسیب دیده از طرف دادگاه به پزشکی قانونی معرفی شود و پزشکی قانونی درواقع مرجع تعیین آسیب هاست که میزان آسیب را مشخص می کند برای نمونه قطع نخاع، 4 دیه برایش تعیین می شود

ماهیت حقوقی دیه و نظرات مختلف آن

در مورد ماهیت دیه فقها و حقوقدانان نظریات مختلفی را مطرح نموده اند.یک دیدگاه این است که دیه” مجازات” است ودر این خصوص به ماده 12 قانون مجازات اسلامی استناد می کنند. 1اینان معتقدند قانونگذار صراحتاً دیه را مجازات دانسته و هر گونه سخنی بر خلاف آن اجتهاد در مقابل نص خواهد بودماده 299 ق.م.ا نیز مقرر می دارد اگر صدمه و فوت در ماه حرام واقع شود “به عنوان تشدید مجازات “یک سوم دیه به دیه مقرر در ماده 297 ق.م.ا افزوده می شود.طرفداران این نظر در اثبات این مطلب به نظر مشورتی اداره حقوقی قوه قضاییه نیز استناد می کنند که “در صورت صدور حکم بر برائت متّهم، مطالبه دیه موردی ندارد. زیرا دیه” مجازات مالی “است که بر جانی تحمیل می شود و با تبرئه شدن متّهم، مجازات منتفی می شود. (عباس زراعت/شرح قانون مجازات اسلامی/ص 34-35).گروهی از فقهای اهل سنّت نیز معتقدند دی” کیفر جنایی” است .این گروه رأی خودرا به این نکته تایید می کنند که شریعت اسلام در قتل و جرح در شبه عمد و خطاء دیرا کیفر اصلی قرار داده است و حکم کردن به دیه بستگی به درخواست افراد نداردبلکه دیه مانند هرکیفر دیگری برای جرم مقرر شده است(عوض احمد ادریس/دیه /ص338).دیدگاه دیگر در مورد ماهیت دیه آن است که دی”خسارت مالی” است و در مقابل نفس یا اعضای بدن قرار می گیرد.این گروه معتقدند درست است که دیه در مقابل جان و اعضای بدن انسان قرار دارد و جان انسان با هیچ چیز قابل قیمت گذاری نیست اما با وقوع قتل غیر عمدی نمی توان به استناد این که جان آدمی قابل تقویم نیست قاتل را رها کرد بلکه باید در مقابل از بین رفتن جان مبلغ مناسبی را به عنوان خسارت قرار دادو چون قانونگذار در برخی موارد پرداخت دیه را بر عهده خویشان قاتل قرار داده است (ماده 35 و306ق.م.ا)اگر دیه را مجازات بدانیم با اصل شخصی بودن مجازات منافات پیدا می کند.بنا براین چاره ای نیست که دیه را ضمان مالی بدانیم و مجازات بودن آن را نفی کنیم.برخی دیگر از پژوهشگران ،ماهیت دیه را “تعویض مدنی” می دانند و برای اثبات نظر خود دلیل آورده اند که دیه به خزانه عمومی (دولت)وارد نمی شود.چون غرامتها و مقدار آن برحسب بزرگی جنایت و کوچکی آن و همچنین بر حسب تعمد داشتن جانی و یا عدم تعمد او مختلف می شود و معتقدند دیه، مال خالص مجنی علیه است زیرا خداوند فرموده است:”ودیٌ مسلمٌ إلی أهله;”(سوره نساء/آیه 92)برخی از فقهای اهل تسنن معتقدنداین نصّ در تعویض مدنی است و آن به عوض از خون او یا حق خانواده او به خانواده مقتول داده می شود(رضوان شافعی متعافی/ الجنایات المتحه فی القانون و الشریه //ص210).و می گویند دیه را غالباً عاقله جانی تحمل می کنند و از این رو نمی توانیم آن را کیفر بدانیم زیرا در این صورت با آی کریم منافات پیدا میکند که می گوید:”لا تزِرُ وازِرٌ وزرَ اُخری”(سوره انعام/آیه 165) .در این ذمینه دکتر عوض احمد إدریس می گوید:کسانی که دی را کیفر جنایی می دانند حتی به یک دلیل از قرآن یا سنت استناد نکرده اند یا حتی قول یکی از فقهای مذاهب اسلامی را که مفید کیفر بودن باشد به عنوان شاهد ذکر نکرده اند بلکه برای إستنباط رأی خود از ملاک های جدایی میان کیفر جنایی و تعویض استفاده کرده اند مانند استفاده از اصل قانونی بودن مجازات ها و کسانی که دیه را تعویض مدنی می دانند نقشی را که دیه در برابر ضررها ایفا می کند خوب روشن نکرده اندو پایه فلسفی دیه را در قانونگذاری اسلامی بیان ننموده اند.لذا اومعتقد است دیه” تعویض شرعی” است که شارع برای آن ،نظام قانونی ویژه ای را اختصاص داده است که با نظام غیر دیه از عوض های اشیاء تلف شده متفاوت است .لازم به ذکر است بسیاری از فقهای مذاهب اسلامی در بسیاری از موارد از دیه به کلمه “ضمان “تعبیر کرده اند(بدایع الصنایع/ج10/ص4671) و معنای ضمان به اجماع فقهای مذاهب اسلامی همان تعویض است و کیفر جنایی نیست (الفتاوی الهندیه /ج 6/ص 25-الفتاوی البزازیه /ج6/ص401-المهذب /ج 2/ص198-المبسوط /ج26/ص92).در لمعه دمشقی نیز آمده است شهادت زنان در خطای موجب دیه پذیرفته می شود و در عمد موجب کیفر پذیرفته نمی شود و این به طور مؤکّد ثابت می کندکه دیه کیفر نیست(اللمعه الدمشقی /ج 8/ص553) در این رابطه دیوان عالی کشور در رأی وحدت رویه شماره 563 مورخ 28/3/1370 به خسارت بودن دیه مهر تایید زده است0(عباس زراعت/شرح قانون مجازات اسلامی/ص35).دیدگاه سومی نیز پیرامون ماهیت دیه توسط صاحب نظران مطرح گردیده که دیه هم مجازات و هم خسارت مالی است.زیرا اگر دیه را مجازات محض بدانیم با بسیاری از خصوصیات و ویژگی هایی برخورد می کنیم که از خصوصیات مجازات نیست.همچنین اگر دیه را خسارت محض بدانیم به بسیاری از خصوصیات و ویژگی هایی برخورد می کنیم که از ویژگی های خسارت نیست.بنابراین چاره ای نیست که بگوییم دیه ماهیتی میان مجازات و خسارت دارد.احتمال دیگری که در مورد ماهیت دیه توسط علمای حقوق ارایه گردیده آن است که ماهیت دیه در همه حالات یکسان نیست بلکه باید قایل به تفکیک شد 1دیه ای که از سوی غیر جانی مانند عاقله یا بیت المال یا ضامن جریره پرداخت می شود ماهیت خسارت دارد زیرا هدف از چنین دیه ای آن است که خسارت های وارد بر مجنی علیه جبران شود نه آنکه عاقله یا ;..تنبیه شوند.2دیه ای که از سوی شخص جانی پرداخت می شود خسارت کیفری است یعنی چیزی که برخی از ویژگی های خسارت و برخی از ویژگی های مجازات را دارد.(همان دید گاه سوم ).حال ممکن است این سوال مطرح شود که چه اثری بر ماهیت دیه مترتب خواهد بود.در پاسخ می توان گفت:اگر دیه را خسارت بدانیم دیه مقدار معینی نخواهد داشت بلکه میزان آن بر اساس صدمه و خساراتی که وارد شده است تعیین می شود.ولی اگر دیه را مجازات بدانیم جزء ترکه متوفی قرار می گیرد چون در زمان حیات متوفی به وجود آمده است .این در حالی است که اگر خسارت بدانیم جزء ترکه محسوب نمی شود.زیرا این خسارت برای جبران ضرر متوفی نیست و متوفی وجود ندارد تا ضررش جبران شود بلکه برای جبران ضرر ورثه متوفی می باشد.بنابراین جزء اموال ورثه در می آید و به اموال متوفی افزوده نمی شود.آیه ا لله. صانعی در این زمینه معتقدند “دیه در باب قتل عمدی که قصاص ندارد مانند این که پدری فرزندش را بکشد در حیطه مجازات است و در باب شبه عمد و یه خطای محض دیه ،خسارت محسوب می شود”.(مجمع البیان /ص670).دکتر کاتوزیان نیز در کتاب ارث خود نوشته اند ” از این بحث به دشواری می توان نتیجه گرفت زیرا دیه هر دو چهره کیفری و جبران کننده را دارد و نوعی کیفر مدنی است (همانند شرط کیفری وجه التزام) که به زیان دیده پرداخت می شود.با این وجود چهره کیفری آن غلبه دارد و وارثان به سبب وقوع جرم مالک آن می شوند.نشان دیگر، سلطه مجروح بر آن است که اختیار دارد پیش از مرگ از آن بگذرد و قاتل را عفوکند در حالی که مورث حق دخالت در اموال وارثان خود را ندارد.(کاتوزیان/ارث/ص127).نکته قابل حداقل است اما دلیل آن نیست که تمام ضرر و زیانها همان است که قانونگذار تعیین کرده است.لازم به ذکر است عدم توجه به ماهیت دیه باعث شده به فاصله سالهای 68 تا 75 دو رأی اصراری متفاوت صادر شود. سؤال دیگری که در اینجا مطرح می شود این است که آیا دیه بدل از قصاص است یا بدل از نفس؟آیا وقتی ولی دم به اخذ دیه راضی می شود این دیه برای این است که خود قاتل قصاص نشود یا دیه جای نفس را می گیرد.اگر دیه را بدل از قصاص بدانیم در این صورت دیه بدل از مجازات خواهد بود زیرا مجازات جانی قصاص است که قاتل برای فرار از قصاص و کشته نشدن باید دیه بپردازد.در این حالت دیه مذکور بدل قصاص خواهد شد.اما اگر دیه بدل از نفس قرار گیرد در این صورت شخصیت انسانی انسان مطرح می شود نه مجازات او.لذا در حالتی که ولی دم قصاص را مطالبه می کنند آن قاتل باید اعدام شود.برخی از حقوقدانان معتقدند اصولاً دیه بدل و عوض از قصاص یا ازنفس نیست بلکه جزء عفو ولی دم است.باید توجه داشت اسلام معتقد است دیه برای تقویم و تعیین ارزش انسان یا عضو از دست رفته او نیست.لذا ما معتقدیم دیه حقی است که شارع اسلام به متضرر از جرم بخشیده تا به وسیله آن قسمتی از خسارات وارده به خود را جبران کند.ولی قصاص امری است واجب که آن را به پرداخت مالی نمی توان مشروط یا معلق کرد.بنابراین باید پذیرفت دیه دین است که مدیون مکلف به پرداخت آن است ولی قصاص حکم خدا است که اجرای آن را هم بر بندگانش واجب نموده است
یکی از مسایل بسیار مهم و مورد توجه در کشور ما، امروزه بحث خسارت مازاد بر دیه است

پرسش اصلی این است که آیا این گونه خسارت‌ها قابلیت مطالبه دارند یا نه؟

برای روشن‌ترشدن بحث لازم است در ابتدا به نمونه‌های عینی زیر توجه شود

مثال اول: کارگر ماهر مکانیکی حین انجام کار به دلیل قصور کارفرما در رعایت اصول و ضوابط کار دچار حادثه و یک یا هر دو دست مشارالیه از ناحیه مچ، قطع می‌شود

پس از اخذ دیه از کارفرما، با فرض این که هزینه درمان وی بیش از دیه مورد حکم باشد، آیا می‌تواند این هزینه‌ها را جداگانه مطالبه کند؟ آیا وی می‌تواندبا تقدیم دادخواست خسارت ایام بیکاری خود یا به عبارت دیگر تقویت قوای کاری را مطالبه کند؟
مثال دوم: صنعتگری از سوی ضاربان عمداً‌ مورد آسیب قرارگرفته و هر دو دست خود را از دست می‌دهد. در نتیجه فاقد قوای کار می‌شود. آیا این فرد می‌تواند به نحو مذکور مطالبه ضرر و زیان کند یا خیر؟

فروض مزبور و صدها مثال شبیه به آنها ممکن است ذهن افراد را مشغول کند که آیا فقه شیعه یا حقوق ایران پاسخی برای این پرسش‌ها دارد یا نه؟

آنچه مسلم است اینکه موضوع بحث اختلافی است. عده ای عقیده دارند هرچه هست، همان دیه است و شارع مقدس به جز دیه چیزی پیش‌بینی نکرده و به این ترتیب به پرسش‌های مطرح شده پاسخ منفی می‌دهند،‌اما نظر مخالفی نیز وجود دارد که برای بررسی بهتر آن ابتدا لازم است تعریف دیه و ماهیت حقوقی آن روشن شود

امام خمینی (ره) در تحریرالوسیله می‌فرماید: «دیه مالی است که به جنایت برحردر نفس یا پایین‌تر از آن واجب شود. چه مقدر باشد یا نباشد. چه بسا غیر مقدر به ارش و حکومت و مقدر به دیه نامیده می‌شود.»

قانونگذار در ماده 15 قانون مجازات اسلامی نیز اشعار می‌دارد: «دیه مالی است که از سوی شارع برای جنایت تعیین شده است.» در باب ماهیت حقوقی دیه نیز اختلاف نظر است. عده‌ای عقیده برمجازات بودن آن دارند و در این راستا به ماده 12 قانون مجازات اسلامی استناد کرده و معتقدند که قانونگذار آن را در ردیف مجازات‌ها آورده است. در پاسخ می‌توان گفت که هر چند قانونگذار دیه را در ماده 12 قانون مذکور در ردیف مجازات‌ها بیان کرده؛ اما توجه به مواد بعدی قانون مجازات نبودن آن را تشدید می کند

از جمله ماده 294 اشعار می‌دارد: «دیه مالی است که به سبب جنایت به نفس یا عضو به مجنی علیه یا به ولی یا اولیای دم داده می‌شود.» اگر دیه مجازات بود، نباید به اولیای دم پرداخت می‌شد و مانند جزای نقدی باید به حساب درآمد عمومی واریز شود. نکته دیگر این که مجازات با فوت محکوم علیه زایل می‌شود. در حالی که با فوت جانی دیه از اموال وی پرداخت می‌شود. به علاوه این که مجازات‌ها جنبه شخصی دارند. در حالی که درباب دیات در مواردی عاقله محکوم و ملزم به پرداخت دیه می‌شود. از سوی دیگر مواد 330 و 331 قانون مجازات اسلامی دیه را برای جبران خسارت فرض کرده است. بنابراین با توجه به مراتب مزبور به نظر می‌رسد دیه برای جبران خسارت وضع شده است. پس از تعیین ماهیت حققی دیه این پرسش اساسی به ذهن متبادر می‌شود که اگر شارع مقدس، دیه را برای جبران خسارت وارد شده به مجنی علیه تشریع نموده، چرا تمامی خسارت جبران نگردد؟
نگارنده برخود لازم می‌داند برای روشن‌تر شدن موضوع بحث،‌مطالبی را درباره مسوولیت مدنی بیان کند. از نظر مسوولیت مدنی باید دانست که شرایط دعوی خسارت چیست؟ یا به عبارت دیگر ارکان مسوولیت کدام است؟ برای تحقق مسوولیت وجود سه عنصر ضرورت دارد: وجود ضرر،‌فعل زیانبار و رابط علیت مستقیم میان فعل زیانبار

ماهیت حقوقی دیه و نظرات یک کارشناس حقوقی

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ali mohamadi
دانشجو | مرکز دانلود | پایانامه دانشجویی | جزوه های درسی | دانلود فایل ورد و پاورپوینت | پایان نامه ها | جزوات کنکوری | جزوات درسی | پروژه های درسی | ایران پروژه | پروژه دات کام | دانلود رایگان فایل | بی پیپر | دانشجو یار | مرکز پایان نامه های فردوسی | نشر ایلیا | پی سی دانلود | مرکز پروژه های دانشجویی |