مقاله کالبد شکافی بهائیت در word دارای 103 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد مقاله کالبد شکافی بهائیت در word کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است
توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است
بخشی از فهرست مطالب پروژه مقاله کالبد شکافی بهائیت در word
نوشتارها و گفته های بهاء پایه گذار بهائیت
واما آن احکام
شجره نامه میزا حسینعلی بهاء که ادعای خدائی کرد
به نام خدای اقدس اعلی
بسمه المقتدر علی ما یشاء
بسم الکام ماکانو مایکون
درنماز آنها
در قبله آنان
در نماز میت ها
درروزه و نمازآنها
درابطال حکم نماز آیات
در ابطال حکم نماز جماعت
ماه روزه و عید فطر آنها
احکام میراث آنها
در اعضاء بیت العدل که باید نه نفر باشند .
در حج آنها
درامور معیشت آنها
در حرمت دست بوسی
خطاب اوبه بندگانش
در اینکه شریعتش تغییر نخواهد پیدا کرد مگر
در اینکه استعمال ظروف طلا ونقره مباح است
در این که اواحد وواحد است وشریکی در ملک ازبرای او نیست
در تربیت اولاد
در حکم مرد وزن زناکار
در اینکه گوش دادن به غنا مباح است
در احکام دیات
در احکام زخم زدن وکتک زدن
در آداب میهمانی
در احکام صید و شکار
در صله ارحام
در خانه سوزی وقتل عمدی
درازدواج و طلاق نزد آنها
در حرمت خرید وفروش غلامان وکنیزان
در اینکه منی نزد آنها پاک است
در اینکه هر چیزی نزد آنها پاک است واصلاً نجاستی وجودندارد
در نسخ حکم باب در بیان به عدم تعلیم وتعالم ومحو جمیع کتب
خطاب او به ملوک وسلاطین
رؤسای جمهور و پادشاهان امریکا را خطاب می کند
به عثما نیان ودارالخلافه خطاب می کند
ترسا نیدن آلمان وفرانسه
خطاب به طهران
به خراسان خطاب می کند
به مداد وقلم خطاب می کند
در حکم زکوه در نزد آنها
خطاب او به علماء اسلام
در غسل کردن و ناخن گرفتن آنها
در حرمت زن پدران آنها ، بر آنان و حیاء وی از ذکر حکم پسران
در وجوب وصیت نامه نوشتن پیش از مردن نزد آنان
در اعیاد آنها
به تحقیق که عیدها ، به دو عید بزرگ منتهی می شود :
کیفیت مریض داری نزد آنها
در حکم آوردن اموال نفیسی که بندگان او جمع کرده اند به نزد او
در نوشیدن شراب و ادب نزد آنها
در اینکه پسر بزرگ خود عباس را جانشین خود قرار داد
در مذمت و نکوهش او ، از آزادی
درسئوال کردن ، نزد آنها
در تعداد ماهها
در دفن مردگان نزد آنان
بهاء صریحاً ادعای خدائی می کند
در ترغیب و تحریص وی بر ساختن دو کعبه و دو قبله در حالی که بدانها با بیت الله الحرام مناظره می کند
در آداب و معاشرت نزدآنها:
در واجب بودن تغییر اثاثه خانه در نزد آنها، هر نوزده سال
به شهر کرمان خطاب می کند
ونیز به علماء اسلام خطاب می کند
خطاب او به علماء متش یا بندگانش یا مخلوقاتش چنانکه ادعا کرده است
با بیان ازلی خطاب می کند
دردیه مقتول به خطا
منبع :
نوشتارها و گفته های بهاء پایه گذار بهائیت
میرزا حسینعلی بهاء پس از برکنار کردن برادرش میرزا یحیی (صبح ازل) و جمع نمودن با بیانی چند به گرد خویش، همانند باب دست به نگارش یک سلسله مبادی زدی که با منعکس نمودن پاره ای از آن پی به آنچه او «آئین بهائی» نامید می بریم
لازم به یادآوری نیست که فرقه بهائیت همان بابیت با تغییراتی چند می باشد
یکی از کتابهای میرزا حسینعلی بهاء «لواح» نام دارد که آن را به زبان عربی نوشته است، ناگفته نگذریم که میزان عربی میرزا حسینعلی در ردیف همان عربی باب است ولی توجیهی که بهاء ارائه می دهد حتی از توجیه باب هم مضحک تر است: وقتی در مورد غلط های دستوری بهاء از او سؤال شد گفت
صرف و نحورا باید با نوشته های من سنجید، نه نوشته های مرا با قواعد صرف و نحو!!
و اینک ترجمه آن نوشته ها:( یادآور می شود که بهائیان و بابیان همواره سعی دارند نوشته های سران آن قوم را بهر بهائی جمع و نابود کنند که خوانندگان با خواندن محتویات آن به خوبی دلیل این کار را خواهند فهمید. تنها اظهار نظری که در مورد آن نوشته ها در اینجا منعکس می کنیم گفته کسروی است که می گوید
((… باب و بهاء در قانونگذاری ( یا به گفته خودشان: احکام) نیز بی خردیهای بسیاری از خود نشان داده اند. نوشته های باب (وبهاء) چندان بیخردانه است که چنانکه گفتیم ناچار شده اند که آنها را از میان ببرند واز مردم پوشیده دارند))
واما آن احکام
یکی از دعات خود را به نام ((عندلیب)) به کلامی طویل اول به فارسی و سپس به عربی خطاب می کند وچنین می گوید:«متن عربی»(ترجمه)
- بدان که ما همه را امر به تبلیغ کردیم و در شرایط مبلغین آنچه را که شخص بر فضیلت این ظهور و عزت و عطاء و الطاف آن انصاف دهد نازل کردیم، برای کسی که میخواهد رو به افق اعلی بیاورد سزاوار است که ظاهر و باطن خویش را از آنچه در کتاب خدا پروردگار جهانیان (یعنی کتاب شریعتی خود بهاء) نهی شده است پاک سازد و در قدم اول به آنچه رحمن در فرقان به گفته خودش (قُل الله ثُمَ ذَرهُمْ فی خوضهم یَلعبونْ) نازل فرموده تمسک جوید و رفتار کند
و آنچه را غیر از خدا است مانند خاک ببیند، این چنین نور امر در بازگشتگاه از افق آسمان اراده خدای مقتدر عزیز وهاب تابیده است و در قدم دیگر به تمام جهات خود به سوی چهره رو بیاورد وبه زبان سر و حقیقت در حالیکه رو به خانه عظم داردتوجه کند، برخیزد و بگوید (ترکت مله قوم لا یو منون وهُم بالاخره هُمْ کافرون) هرگاه کسی بدین دومقام و بدین امر فائز گردید؛ از قلم اعلا در صحیفه حمراء از اهل بهاء نوشته خواهد شد تا آنکه می گوید
- بگو الهی الهی (مقصودش خود او است) بندگانت را بر رجوع سوی خود و مشاهده در آثار علایت به چشم خود تأیید کن، ای پروردگار آنها را از دریای جود و خورشید عطایت منع مکن و از ساحت قدس خودت دور مساز. ای پروردگار تورا به نور عمر خودت که هنگام ظهور آن آثار شرک و نفاق محو می شود سؤال می کنم که تخت جهل ونادانی را با تخت علم و عرفان و عرش ظلم وستم را با کرسی عدل و انصاف عوض کنی؛ زیرا توئی مقتدر عزیز منان. تاآنکه می گوید
- به تحقیق که در عالم پیش از این و بعد از این ظاهر نگشته و نمی شود ظاهرشد، کتاب در ملکوت بیان (یعنی بیان باب) براین گواهی می دهد خوشابه حال شنوندگان، خوشابه حال فائزان. تاآنکه به فارسی چنین می گوید (ترجمه عربی)
- تفکر کن در معرضین از بیان (مقصود ازلیها هستند) آنهائی که با بالهای اوهام درفضای اوهام پرواز می کنند وتاکنون ندانسته اند که چه کسی را پروردگارشان خلق کرده است. (مقصودش این است که او خالق باب است). تا آنکه به عربی می گوید:(ترجمه)
- و باقی نماند حرفی جزء آن که انصاف داران اورا ببینندکه بر عرش ظهور برقرارگذشته است به درستیکه پروردگارت می داند و می گوید و بیشتر مردم نمی دانند
پس یکی از دعات خود رابه نام نصرالله به این گفته اش مخاطب قرار می دهد
- ای نصرالله به تحقیق تو را یادکرده است کسی که در هوای من پرواز کرده و به ریسمان من تمسک جسته است، ما تو را یاد کردیم به یادی که بدان وجوه، به سوی مالک کرم وجود توجه می کنند پس شکر کن و بگو
سپاس از برای تو می باشد که مرا یاد نمودی وآنچه را که هر حرفی از آن به عنایت و رحمت و فضل و عطای تو فریاد می کند، برای من نازل فرمودی. پروردگار! مرا می بینی که به واسطه آیات تو مجذوب گشته ام و به آتش محبت برافروخته شده ام. از تو می خواهم که مرا خود که عقل ها و دلها به واسطه آن مضطرب گشته، ثابت و راسخ بداری. نیست خدائی مگر توکه فرد و واحد و عزیزی
ای نصرالله! بر تو بهاء و عنایت خدا باشد؛ کسی که پیش از من بود، ذکر کرده است که مادرت پیش از این به ذکر من فائز شده است، خوشا به حال او ما گواهی می دهیم که به گوهری که نظیر ندارد و دری که خدا آن را اشباه و امثال مقدس داشته است فائز شده است و آن در و گوهر محبت من عزیز بدیع می باشد. کسی که پیش از من بوده و وی را به عنایت من مژده داده، و او را به انوار نیر معرفت من نورانی نموده است؛ زیرا پروردگار تو مشفق و کریم است
و باز هم یکی از دعات خود، عندلیب را بدین گفتار مخاطب ساخته است:
- ای عندلیب! من مرحوم مرفوع «حسن خان» را که از زندان معرضین ومنکرین (یعنی ازلیها) به سوی افق ابهی و رفیق اعلی بالا رفت یاد کردم، خوشا به حال او ونعمت ها بر او ارزانی باد. قسم به جان خود که او به چیزی که احدی پیش از او بدان فائز نگشته بود، فائز شده است. اکنون مقربان او بر مقام کریم می بینند، هنگامی که او می خواست حضور یابد و ملاقات کند؛ ما او بودیم و او را به چیزی که دریای غفران را در عالم امکان به موج می آورد و نسیم عنایت پروردگار جهانیان را به هیجان در می آورد، یادکردیم و آنچه را سبب روشنائی چشم عارفان است نازل کردیم و به «ارض طاء»(یعنی طهران) فرستادیم؛ به درستی که رحمت پروردگار تو تمام وجود را از غیب و شهود احاطه دارد. وای بر کسانیکه مقام او را نشناختند و کاری کردند که هر منصفی بر آن نوحه می کند و اشک عارفان بر آن جاری می شود آیا باقی می مانند.کسانیکه ستم کردند؟ یا وقتیکه گرفتار می شوند، گریز گاهی برای خودشان پیدا می کنند؟ نه قسم به بیان من که حقایق ملاء و فردوس ابهی و بهشت علیا بدان محذوب می گردند
بگو: خدایا خدایا (مقصود خودش می باشد) میان بندگان خود افت بیانداز و آن چه را از آنها می خواهی به وجود خودت به آنها معرفی کن. اگر معرفت داشته باشند؛ هرآینه بر خودشان توجه خواهند کرد و بر آنچه در روزهای تو از آنها فوت گشته، گریه خواهند کرد پروردگارا! آنها را به خودشان واگذار مکن و از تقرب به خورشید معرفتت منع مکن؛ زیرا تو به هر چه می خواهی قدرت داری. سپس اجر کسانیکه آن را نافله قرار دادند، در نزد خودت گنجی قرار بده؛ زیرا تو صاحب فضل بسیار و امین و حافظ و حارس معینی
یاد آورید مادر و خواهر را، خوشا به حال آنها و ارزانی باد برآنها نعمت ها بدرستیکه مظلوم در زندان بزرگ خواسته است که آنها را به قسمی یاد کند که اسامی آنها به دوام ملکوت خدای عزیز حمید باقی بماند. خوشا به حال تو ای کنیز من و برگ من که خدای کسی را که بر خدمت به امر من و یاد آوری من در میان بندگان من، و ثناخوانی من در میان خلقم برخواسته است؛ از توبه وجود آورده است
به تحقیق که خدای تبارک و تعالی او را به نشرآثار خودش که به نور آن آسمان و زمین روشن گشته و دلها و قلوب نورانی شده است موفق داشته است؛ ما بعضی از اجر وی را در تبلیغ امر و اظهار کلمه برای تو مقرر داشتیم
ای عندلیب! کسی که پیش از من بود او را بزرگ کرده، او را به عنایت و رحمت من که بر تمام اشیاء دارد و نور من که عالم وجود را نورانی ساخته، بشارت داده است. دراین وقت ما خواهرت را یادمی کنیم و او را به عنایت خدا، پروردگار عرش، بشارت می دهیم. ای برگ من بر تو باد بها و رحمت من
تا آنکه می گوید:
- ما کنیز دیگر خود را یاد می کنیم. خوشا به حال گوشی که نداء (یا امتی و یا عبدی) مرا بشنود وقلبی که به سوی خدای مالک روز جزا اقبال کند. ای زن خوشنود باش به اینکه من تو را یاد می کنم و به حمد پروردگار عزیز و عظیم خود تسبیح کن. ما کنیزان خود را که در اطراف می باشند یاد می کنیم و آنها را بدان چه از نزد خدای فرد خبیر برایشان مقرر گشته بشارت می دهیم، کسی که به اقبال فائز شود؛ نزد خدا از بالاترین است، خوشا به حال زنان و مردان فائز و سپاس بر خدای پروردگار جهانیان
«جناب غلامعلی» را یاد کردید. ای غلام قبل از علی، آیا می توانی با استقامتی که درهای گوشهای هرکس را که در عالم امکان است باز می کند، بیان مرا گوش کنی و آیا می توانی به بیانی که زبانهای عالم بدان سخن می گوید سخن بگوئی. بگو: نه، قسم به جان تو؛ مگر به حول و قوه تو، از برای خداوند است خزائن بیان، اگر آیه ای از آن نازل شود یا مرواریدی از آن ظاهر گردد؛ هر آینه خواهی دید که مردم از رحیق بیان خدای مولای غیر از خود مست خواهند شد، به درستیکه پروردگار تو بر هرچه می خواهد مقتدر است و او فضال کریم است
به تحقیق کسی که بر خدمت به امر من در هوای محبت من قیام کرده است تو را به آیاتی که ظاهر آن نور و باطنش رحمت است و در باطن باطن چیزی است که به این خبر بزرگ فریاد می کند یاد نموده است بر تو و بر کسانی که سطوت هر غافل مریب آنها را نمی ترساند بهاء باد
تاآنکه می گوید:
ای حسن! به صدائی که از طرف زندان می آید گوش ده: که نیست خدائی به جز او که فرد و خبیر است، هنگامیکه ستارگان آسمان بیان مرا دیدی و شراب معرفت مرا از کاسه عطای من آشامیدی، بگو؛خدایا! خدایا سپاس از برای تو است که مرا بیدار کردی ودر زندان خودت مرا یاد نمودی و زمانیکه بیشتر از بندگان از تو اعراض نموده بودند آن را بر اقبال به سوی خودت تأیید کردی
تو را سؤال می کنم به قیام محل تابش امر و مبداء صدور احکام خود و نشستن و سخن گفتن و سکوت و ظهور و ضیاء و سکون و حرکت او که مرا در تمام احوال قرار دهی که به نام تو به حکمت وبیان فریاد کنم و بر امر تو از میان تمام ادیان ثابت بمانم
شجره نامه میزا حسینعلی بهاء که ادعای خدائی کرد
پروردگار من! مرا از کوثر عنایت و قدح عطایت منع مکن ، برای من مقرر کن چیزی که مرا از این مقطع سازد و به ریسمان خودت متمسک نماید به درستیکه تو، توئی مقتدر قدیر
آنگاه می گوید:
ـ ای قلم اعلای من سید عبدالغنی را یاد کن.تا آنکه می گوید:
- به درستیکه ما دراین مقام پدرت را یاد می کنیم که بر رفیق اعلا بالا رفت (یعنی مرد) این امریست از طرف خدای رب الارباب، به درستیکه ما او را از کوثر عفو و غفران پاک نمودیم و در مقامی که قلم ها از نوشتن آن عاجز است داخل کردیم، بر او و بر کسانیکه او را به آنچه قلم اعلا دراین اعلی دراین مقام رفیع گفته استیاد می کنند، بهاء باد. به تحقیق که نسیم های عنایت و الطاف، از تمام جهات اورا فرا گرفته است؛ این از فضل خدای مالک الرقاب است به درستیکه ما دراین مقام قدرت او وکسانی را که به خدای مالک الادیان ایمان آورده اند یاد می کنیم، اینچنین، قلم هنگامیکه مالک القدم به واسطه عملیات ایادی ستم کاران در زندان اعظم خود محبوس بود، سخن گفته است
آنکه می گوید:
- ای خلیل! ندا را گوش کن که اوست خدا، خدائی جز او نیست، به تحقیق که ظاهر شده است و امر محکم متین خود را اظهار می دارد. قصص جهان و ظلم کسانی که کافراند جلو او را نمی گیرد. آنگاه به فارسی می گوید
- چیزی را که عربی آنچنین است
(ترجمه ترجمه)، ای خلیل ایرانیان همیشه زیان کارترین اهل جهان بودند به خورشید، بیانی که از بالاترین افق جهان می تابد قسم می خورم که ناله های منبر های این دیار در هر زمانی بلند است. در ابتدای این امر این ناله در ارض (طاء)(یعنی طهران) در منابری که برای ذکر حق گذاشته شده بود شنیده می شد و اکنون آن منابر جای سب مقصود جهانیان شده است (مقصود خودش است)
تأمل کن زیان کارترین احزاب (یعنی ایرانیان) چه کردند و چه گفتند! و اینچنین معرضین از بیان (یعنی ازلیان)به دنبال آن می روند
آنگاه می گوید:ما (محمد قبل از کریم را) یاد می کنیم و اورا به عنایت خدای عزیز حمید بشارت می دهیم، او را به آیات من یاد کن و به رحمت من که سبقت دارد و فضل من که وجود را احاطه کرده، بشارت بده
آنگاه چیزی به عربی می گوید: که فارسی آن اینست:« و به آتش سدره مشتعل گردید اِن شاءالله، و به نور آن منور شوید و به شاخه هایش تمسک بجوئید تا عالم را معدوم ومفقود بشمارید. برتو و برآنکسی که با شما می باشد و بر هرکس که ثابت و مستقیم باشد؛بهاء باد
آنگاه می گوید: «کسی را که موسوم به یحیی می باشد که حاضر و فائز گشته و برانصاف دراین خبر بزرگ خدا او را تأیید کرده است یاد می کنیم. ای یحیی! هنگامیکه قلم اعلی بر عرش رفیع خود قرارگرفته و سخن می گفت حاضر شدی، شنیدی و دیدی. گوارا باد بر کسیکه شراب الهام را از ایادی اعطاء پروردگارش که مالک انام است، آشامیده است و به حکمتی که ما آن را در الواح مختلفی نازل کرده ایم و بدان چه بندگان را در کتاب مبین امر کردیم ، تمسک جوید»
در یکی از رساله های مطول خویش بر بابیان ازلی اعتراض می کند وآنها را تکفیر می نماید. ما پاره های کوچکی از آن را نقل می کنیم تا شما از وضع این دو برادر روشن بشوید و آن چنین است
به نام خدای اقدس اعلی
«نامه آن جناب به منظر اکبر (یعنی به محضر خودش) واصل گردید، از پیراهن کلماتش نسیم های محبت مالک الاسماء و الصفات منتشر بود.» تا آنکه می گوید
به درستیکه آنها(یعنی ازلیها) از پشه هائی که به چشم و بینی حیوانات می نشیند پست تر، از هر غافلی غافل تر، از هر دوری دورتر و از هر نادانی نادان ترند؛ ای قوم من آنها را واگذارید تا در هواهای خود فرو روند و با آنچه در نزد آنها می باشد بازی کنند. تاآنکه می گوید
-خدا آنها را لعنت کند پس به زودی آنها به قرارگاه خودشان در هاویه برخواهند گشت، و دوستی برای خودشان نخواهد یافت. بگو: ای اهل بیان از رحمن بپرهیزید و آنچه را که فرعون و هامان و نمرود و شداد مرتکب نشده اند، مرتکب نشوید. به تحقیق که خداوند مرا مبعوث فرموده و با آیات و بینات به سوی شما فرستاده است، من آنچه را از کتب وصحف خداوند پیش ازشما آمده است و آنچه را که دربیان نازل گشته است تصدیق دارم، پروردگار عزیز منان شما، برای من گواهی می دهد
از خدا بترسید آنگاه در امر ظهور خدا انصاف دهید، اگر بدانید این از برای شما بهتر است تا آنکه می گوید
- و اما آنچه را از رزق قائم وقیوم سؤال کردی پس، بدان که فرق میان این دو اسم آن چیزی است که میان اعظم و عظیم دیده می شود و این چیزیست که بیش از من، موجب محبوب من (یعنی باب) آن را بیان نموده است (یعنی در کتابش که مرسوم به قیوم الاسما می باشد؛ چنانکه ذکر کردیم) اگر چه ما هم در کتاب بدیع ذکر نمودیم، و او نخواسته است مگر آنکه مردم را خبر دهد به اینکه آنکسی که ظاهر می شود (یعنی خود بها) بزرگتر از آن کسی که ظاهر شده است (یعنی باب) و آن قیوم بر قیم است و این هر آینه که آن حق است، زبان رحمن در جبروت(بیان) بدین گواهی می دهد، و ناگهان قائم از طرف راست عرش فریاد می کند و چنین می گوید
- ای اهل بیان قسم به خداوند هر آینه این قیوم است و به تحقیق که سلطان مبین را برای شما آورده، و این همان اعظمی می باشد که هر عظیم و اعظمی در پیشگاه او به سجده می افتد، اسم اعظم برتری پیدا نکرده است مگر برای تعظیم او در هنگام ظهورات سلطنتش، و قیوم غالب نگشته است مگر برای فناء در ساحتش . چنین است امر، ولی مردم در پس پرده قرار دارند، آیا اصرح ازآنچه درباره این ظهور دربیان نازل شده است معقول است، با وجود این نگاه کن مشترکین چه کرده اند
بگو: ای قوم اینست هر آینه آن قیومی که در زیرناخنهای شما واقع است، اگر بر او رحم نمی کنید پس بر خودتان رحم کنید، قسم به خدای حق اینست جمال معلوم، به واسطه او است آنچه ظاهر گشته، او است مرقوم در لوح مسطور. بر حذر باشید که بر کسی که به لقاء او و آیاتش کافر گشته و درکتابی که به انگشت حق نگاشته شده است از مشرکان محسوب شده است (مقصود برادرش ازل است) تمسک جوئید، یقین داشته باش که او را اراده نکرده است جز اعظمیت این ظهور را بر مذکور و مستور، و برتری این اسم را بر تمام اسماء و سلطنت وی را بر ساکنان ارش و سماء وعظمت و اقتدارش را بر تمام اشیاء به ظهور وی (یعنی ظهور بها) تمام ممکنات گواهی می دهند که او ظاهریست فوق هرچیز، به طول او ذرات گواهی می دهند که او باطنی است مقدس از هر چیز. براو اسم ظاهر اطلاق می شود؛ زیرا که او با اسماء وصفات دیده می شود و به اینکه «نیست خدایی جز او»شناخته می شود و بر او اسم باطن اطلاق می شود و بر او اسم باطن اطلاق می شود، زیرا به وصفی توصیف نمی شود و به آنچه ذکر می شود، شناخته نمی شود، زیرا آنچه ذکر می شود از احداث خود او است در عالم ذکر، پس او برتر است ازآنکه به ذکر شناخته شود یا به فکری ادراک شود. ظاهر او نفس باطنش می باشد، هنگامی که به اسم ظاهر نامیده می شود باطن خوانده می شود، او به افکار و ابصار چنانکه آنچنانست علو علو و سمو سمو شناخته و درک نمی شود؛ زیرا او در منظر اعلی و افق ابهی واقع است. ونیز میگوید
آنان که به اسم وی (مقصود خودش می باشد) که در صحیفه مکنونه بدان زینت یافته و طلعت احدیت هویدا گشته و پرچم ربوبیت برافراشته شده و خیمه الوهیت برپا گشته و دریای قدم به موج درآمده و سرمست وسرمقنع بر سر اعظم ظاهر گشته است، کافرشدند؛ زیان بردند. پس قسم به جان او که بیان از بیانش وتبیان از عرفانش عاجز است؛ برتر است این قیوم (یعنی خود بها) که به واسطه او حجاب موهوم پاره شد و امرمکتوم مکشوف شد، و مهر ظرف سر به مهرش برداشته شد پس قسم به نفس رحمن وی که بیان نوحه می کند وچنین می گوید
- پروردگارا مرا برای ذکر و ثنا و معرفت نفس خود فرو فرستادی و آن کسی که به امرت برخاسته، بندگان را امر کرد که به واسطه من و آنچه خلق شده است از جمال قیوم تو محجوب نگردند، ولی این قوم آنچه را در ثبات حق تو و اعلاء ذکرت در من نائل گشته تحریف نمودند، به تو و آیات تو کافر شدند، مرا مانند سپری برای خود قرار دادند و بدان بر تو اعتراض کردند پس از آن که کلمه ای نازل نشد مگر آنکه برای اعلاء امر تو، برای اظهار سلطنت و علو قدرت و سمو مقام تو نازل شد و ای کاش نازل نشده بود. وذکر نشده بود قسم به عزتت اگر مرا معدوم قرار دهی؛ هر آینه نزد آن بهتر است از آنکه موجود باشم و بندگانت که بر ضرر تو قیام کرده اند و درباره تو اراده دارند، مرا بخوانند
تو را با قدرتت که به تمام ممکنات احاطه دارد سؤال می کنم که مرا از این فجار (یعنی با بیان ازلی) خلاص کنی تا از جمال تو حکایت کنم. ای کسی که به دست تو ملکوت قدرت و جبروت اختیار است اگر ما از مقام اسنی و دره اولی و سدره المنتهی و افق ابهی فرود آییم و بیان را از علو تبیان به سوی دنو امکان برگردانیم، هرآینه فوق میان دو اسم (یعنی قائم وقیوم) را در مقام اعداد ذکر می کنیم، و اگر جمال مکنون درنفس من، مرا خطاب کند و بگوید: ای محبوب من چشم از روی من برنگردان ، ذکر و بیان را واگذار، به غیر من مشغول شو، من می گویم ای محبوب من قضاء مثبت و قدر محتوم تو مرا فرود آورد تا در پیراهن اهل امکان ظاهر شدم دراینصورت سزاوار است که به زبان آنان و به اندازه ای که ادارک و عقول آنها رسا می کند سخن بگویم و اگر این پیراهن عوض گردد، چه کسی می تواند به من نزدیک شود؟ اگر آنچه را مرا بدان امر فرمودی از من بخواهی، من دست منع را از ذهن خود برمی دارم و دراین باره از تو طلب مغفرت می کنم
ای خدای من، ای محبوب من بر بندگان خود رحم کن و آنچه را که دلها و عقولشان استطاعت معرفت آن را دارد بر آنها نازل کن؛ زیرا توئی غفور و رحیم
پس بدان که فرق در عدد 14 است و این عدد بها است وقتی که همزه شش عد محسوب می شود؛ زیرا شکل آن در قاعده هندسی شش است (شش رقومی نزد ایرانیان چنین(ء) نوشته می شود یعنی به شکل همزه) واگر قائم را تقریر کنی آنگاه فرق را پنج خواهی یافت وآن (هاء) در بها می باشد و دراین قوم بر عرشی که نام قائم است قرار میگیردچنان که (هاء) بر (واو) قرار می گیرد. ودرمقامی که همزه قائم به حساب هندسه شش عدد حساب نشود فرق (نه) عدد می شود و آن نیز هم همین اسم است و به این عدد (نه) او، جاذکره (یعنی میرزا حسنعلی بها) ظهور(نه) را در مقام اراده کرده است
این آن فرقی است که در ظاهراین دو اسم دیده می شود و ما بیان را برای تو مختصر کردیم و اگر تو فکر کنی، هر آینه از آنچه ما برای تو ذکر کردیم و بر تو القاء نمودیم چیزی را که سبب نور چشم تو و چشم های موحدین است بیرون خواهی آورد
پس به جان خودم قسم، که این فرق؛ هر آینه آیتی بزرگ است، برای کسانی که به آسمان بها پرواز کرده اند و به آنچه ما برای تو استدلال نمودیم محقق می شودکه مقصود در باطن قیمومیت اسم قیوم است بر قائم، معرفت داشته باش و از نگهدارندگان باش
به درستیکه ما این فکر را مستور داشتیم و از چشمان کسانی که در بیان ذکر شده اند پوشیده داشتیم و اینک برای تو مکشوف می داریم بگو: سپاس، به خدای پروردگار جهانیان اختصاص دارد
تا آنکه می گوید: در این مقام آنچه را از آسمان مشیت رحمن درجواب یکی از کشیش های ساکنین شهر بزرگ (یعنی قسطنطنیه) نازل گشته ذکر می کنیم تا شاید بعضی از بندگان بر بعضی از حکمت های بالغه الهیه که از دیدگان مستوراست مطلع شوند؛ قوله تعالی (یعنی گفته خود بها) نامه تو در ملکوت پروردگار رحمن واصل شد و ما آن را با روح و ریحان دریافت کردیم و پیش از سؤال جواب دادیم، تفکر کن تا بفهمی، این از فضل پروردگار عزیز مستعان تو می باشد
خوشا به حال تو که بدین جواب فائز گشتی، اگر چه آن، بر تو مستور است پس به زودی، هرگاه خدا بخواهد، به تو مکشوف می شود وآن چه که چشم ها ندیده است میبینی. ای کسی که در دریای معرفت فرو رفتی و به سوی پروردگار رحمن خود نظر افکندی بدان که این امر بزرگ است، بزرگ است، نگاه کن، پس آن کسی را که در ملکوت موسوم به پطرس است به یاد بیاور که با وجود علوشان و جلالت و قدر و بزرگی مقامش نزدیک بود قدمهایش در راه بلغزد پس دست فضل او را گرفت، از لغزش نگاه داشت و از صاحبان یقین قرارداد
اگر این نعمتی را که کبوتران بر شاخه های سدره المنتهی تکرار می کنند بشناسی؛ هر آینه یقین خواهی کرد که آنچه پیش از این ذکر شد اکنون به واسطه حق کامل شده است و اینک در ملکوت خدا از نعمت باقی ابدی می خورد و از کوثر حقایق و سلسبیل معانی میآشامد ولی مردم در حجاب بزرگند
کسانی که این ندا را (یعنی نداء بها را) شنیدند و از آن غافل شدند؛ اگر معدوم گردند؛ هرآینه برای آنها بهتر خواهد بود تا در این امر متوقف شوند ولی آنچه می بایست ظاهر شود ظاهر شد و این امر از نزد خدای مقتدر عزیز مختار واقع شد
بگو ای قوم به تحقیق که روح (یعنی بها) دفعه دیگر آمد تا آنچه را بیش از این گفته بود (یعنی وقتی بها به صورت مسیح ظهور کرده بود) تمام کند
اینچنین در الواح وعده داده شد اگر از عارفان باشید. به درستیکه او چنانکه گفته بود،می گوید و چنانکه در دفعه اول انفاق کرده بود، انفاق می کند و به کسانی که در آسمان و زمینند محبت دارد سپس بدان که وقتی که پسر روحش را تسلیم کرد تمام اشیاء به گریه افتادند ولی به واسطه انفاق روح خود هر چیزی را چنان که در جمیع خلائق می بینی و مشاهده می کنی استعداد و قابلیت داد
(خوانندگان ارجمند تمام عبارات این مرد، غلط و خارج از دستور زبان عربی است و در نتیجه معنای صحیحی از آن بدست نمی آید ولی مترجم مقصود او را به قرینه حال استنباط نموده وترجمه می کند. جای بسی تأسف است که ایادی سیاست های استعماری طوری ما را مبتلا به آن حزب گمراه کرده اند که باید عمر گرانبهای خود ا صرف ترجمه مهملات چنان پریشان گویانی کنیم. خدا همه را هدایت و از خواب غفلت بیدار کند.(مترجم)
هر حکیم که از اوحکمت ظاهر می شود و هر عالمی که علمی ابراز می کند و هر صنعتگری که صنعتی از خود ابراز می نماید و هر سلطانی که از خود قدرتی نشان می دهد، تمام آنها ازتأیید روح متعالی متصرف روح منیر او می باشد
(خوانندگان عزیز دقت کنید وببینید این مرد نادان چه دعاوی گزافی دارد وچگونه مشتی مردمان ساده را استحمار می کند آنگاه مردم را از حقیقت این امر حزب آگاه کنید. مترجم)
ما گواهی می دهیم که وقتی او به این عالم آمد برجمیع ممکنات تجلی کرد به واسطه او هر پیسی، از درد و نادانی و کوری پاک شد، هر بیماری از مرض غفلت و هوی بهبودی یافت، چشم هر کوری روشن شد و هر نفسی از آن مقتدر قدیرپاکیزه شد
دراینجا پیسی، بر هر چیزی اطلاق می شود که بنده را از معرفت پروردگار خود محجوب بدارد وکسی که محجوب باشد پیس است و درملکوت خدای عزیز حمید یاد نمیشود
ما گواهی میدهیم که کلمه خدا، هر پیسی را پاک و هر بیماری را بهبودی و هرمریضی را پاکیزه کرد و اینکه او پاک کننده عالم است، خوشا به حال کسی که با روی منیر بدو روی آورد
سپس بدان که آنکسی که به آسمان بالا رفت به حق فرود آمد و به واسطه اونسیم های فضل برعالم عبورکرد، پروردگار تو بر آنچه می گویم گواه است
عالم به واسطه رجوع وظهور او (یعنی رجوع وظهور خودش) معطر گردید،کسانی که به دنیا و زخارف آن مشغول بودند بوی پیراهن او را نیافتند و ما آنها را بر وهمی عظیم یافتم
بگو:ناقوس به اسم او وناقور به ذکر او فریاد می کنند وخودش برای خودش گواهی می دهد خوشا به حال عارفان
ولی امروز ابرص بهبودی یافته پیش از آنکه او بگوید پاک باش، به واسطه ظهور او عالم و اهل آن از هر درد و بیماری بهبودی حاصل کرده اند، این فضلی که هیچ فضلی پیش از آن واقع نشده برتر است و این رحمتی که جهانیان را پیشی گرفته بالاتر است. ای کسی که ملکوت خدا یاد شدی از پروردگار خود قدرت بخواه وبرخیز، بگو
- ای بزرگان جهان به تحقیق که زنده کننده جهان وآتش افروز در قلب عالم آمد و منادی در «بریه قدس» به اسم (علی قبیل از نبیل) ندا در داد
و بشر الناس بلقاء الله (ای بلقاء البها) فی جنه الابهی، و قدح بابها بالفضل وجوه المقبلین، وقد کمل ما رقم من القلم الاعلی فی اسموات الله رب الاخره والاولی، والذی ارده یا کله و انه لرزق بدیع. قل قد ظهر الناس الاعظم،وتدقه یدالمشیه فی جنه الاحدیه استمعوا یا قوم ولا تکنون من الغافلین
مترجم می گوید: متن عربی این قسمت از سخنان بها را نقل کردم تا خوانندگانی که به زبان عربی آشنائی دارند آن را مورد ملاحظه قرار دهند آنگاه ارزش سخنان «بها» و مقدار فضل و کمال این خدای قرن سیزدهم را بدانند اینک چند سؤال درباره جملات این عبارت بها می کنیم
اول ـ ترکیب این عبارت بها (وقدح فتح بابها بالفضل وجوه المقبلین) چگونه است و معنی آن چیست؟
دوم ـ درعبارت (والذی اراده یا کلمه) ترجمه: کس که بخواهد آن را می خورد: معین کنید چه چیز را می خورد؟
سوم ـ درجمله (قل قد ظهر الناس الاعظم)یعنی: بگو انسان اعظم ظاهر شد. باید بگوید قل قد اظهر الانسان الاعظم آیا بها نمی دانسته است که ناس اسم جمع و انسان اسم جنس است و استعمال اسم جمع به جای اسم جنس صحیح نیست؟
چهارم ـ جمله و تدفه یدالمشیه فی جنه الاحدیه.یعنی: دست مشیت، در بهشت احدیت می کوبد. دست مشیت چه چیز را می کوبد؟
این است سبک بافندگی بها. درست در آن وقت و قضاوت کنید. انتهای کلام مترجم
ای قوم به یاری خدات برخیزید، آن قیومی که قائم به وجود او خبر داده بودآمد. به واسطه او زلزله بزرگ وفزع اکبر ظاهر شد. مخلصان به ظهورش خشنودند و مشرکان به آتش کینه می سوزند
قل اقسمکم بالله یاملاء البیان بان تنصفوا فی کلمه واحده و هی ان ربکم الرحمن ما علق هذا الامر بشیء دونه ما فعلتم به یا ملاء الظالمین هل من ذی ان واعیه او ذی بصر حدید لیسمع ویعرف قد تبکی عین الله وانتم تلعبون یا من تحیر فیکم ومن فعلکم ملاء عالون تا آنکه می گوید
بسمه المقتدر علی ما یشاء
« هذا کتاب لدی المظلوم، اَن مَن تَمَسَک بِالعلوم لعله یحرق الحِجاب الاکبر وَ یَتَوجه اِلی الله مالِک القَدَر و یَکون مِن المُنصفین، لو تسمع نغمات الورقاء علی اَفْنان سَدره البیان لتجذبک عَلی شَأن تجد نَفْسک منطقعاً غن العالیمنو انصف باعَبد، هَل الله هو الفاعل عَلی ما تشاء او ماسواه، تَبین ولا تَکُن مِنَ الصامتین لو تَقول ماسواه ما انصفت فی الامر، یشهد بِذالکَ کُل الذَرات وَعَن وَرائها رَبِک المُتکلم الصادق الامین و لو تقول انه المُخْتار قد اَظهرنی بِالحَق واَرْسلنی وَ اَنْطقنی بِالایات اَلَتی فزع عَنها مَن فی اَلسَمواتِ وَ اَلارْضین، الامن خذته نفحات اَلوحی مَن لدن رَبِکَ اَلغفور اَلرَحیم هَل یقوم مَعَ اَمْره اَمْر، وَهَلْ یَقدران یَعمَنه اَحَد عَماد اراد، لا و نَفْسَه لَوْ کنت مِنَ اَلعارِفین. فکر فی ملاء التوراه لَمْ اَعرضوا اذا اتی مَطلع الایات بسطان مبین، وَلاحِفظَ رَبِکَ لقتله العُلماء فی اَوَل یَوم نطق به اِسمِ رَبِه اَلعَزیز اَلکَریم، ثُمَ مُلاء ا الاِنجیل لَمْ اَعتَرضوا اِذا اَشرقت شمس اَلامْر مَن اُفُق الحِجاز بانوار رَبَها اضائت افئده العالِمین، کم من عالَم منع عَن العُلوم، وَ کن مَن جاهل فاز باصل المَعلوم، تَفَکر وکُن مِنَ المُوقنین، قَد امن به راعی الاغنام وَ اَعْرَض عَنْه العُلَماء کَذالِکَ یُنبک مِن ارسله الله بِامره المبرم المتین، اِن العالم من عرف العُلوم وفاز بِانوارالوَجه وَکان من المُقبِلین
لا تَکُن مِنَ الَذینَ قالوا «الله رَبَنا» فَلما اَرسَل مطلع امره بالبرهان واجتمعوا عَلی قَتله، کَذالِکَ ینصحک قم الامر بعد اذجعله الله غنیاً عن العالمین، اَنا تَذَکرک لِوَجه الله ونلقی عَلَیک ما یثبت به ذِکرک فی الواح رَبِکَ العزیز اَلحَمید، دع اَلعلوم وَشئوناتَها ( باب نیز وقتیکه به امر به سوزانیدن کتابها و نوشته ها کرد و فرا گرفتن تمام علوم و معارف، جز کتب خود را حرام کرد، چنین گفت). ثُمَ تَمَسَک باِسم القَیوم الَذی اشرق من هذا الافق المُنیر ، تالله لَقَدْ کُنْتَ وَ اَقداً هزتنی نفجات الوَحی وَ کنت صامتاً انطقنی رَبِکَ المُقتَدر القَدیر لو لاامره اظهرت نَفسی قدا حاطت مَشیَته مَشیَتی وَ اقام علی اَمر به ورود علی سهام المُشرکین اقرأ نا نَزَلنا عَلی المَلوک لتو قربان المملوک ینطق بِما امر من لدن عَلیم خَبیر ، وتَشهَد بانه ما مَنعَه البَلاء عن ذکر مالِک الاَسماء فی السجن دعا الکل اِلی الله و ما خوفته سطوه الظالمین اسمتع ما یُنادیک به مَطلع آیات من لدن عَزیز حکیم قم امر بِحول الله وقوته منقطعاً عن الَذین اعترضوا علی الله بعد اذاتی بهذا النباء العَظیم، قُل یا معشر العُلماء خذوا اعنه الاقلام قَد ینطق القلم الاعلی بین الاًرْض و السماء ثُمَ اصمتوا التسمعوا ینادی به لِسان الکِبریاء من هذا المَنظر الکریم، قُل خافو الله و لا تدحضوا الحَق بِما عِندَکُم اَتَبِعوا من شهدت له الاشیاء (یعنی خودش) ولا تکونن من المریبین، لاینفَعکم الیَوم ما عِندَکُمْ بَلْ ما عِندَالله لَوْ کُنْتُمْمن المتفرسین ، قُل با ملاء الفرقان قداتی الموعود الذی وعدتم به فی الکتاب اتقوالله و لا تَتَبعوا کل مشرک ائیم انه اظهر علی شأن لا ینکره الا من غشته احجاب الاوهام و کان من المد حضین قُل قَد ظهرت الکَلمه التی بها فرت نقبائکم و علمائکم هذا ما خبرناکم به من قبل انه لهو العَزیز العَلیم ان العالم من شهد لِلمَعلوم وَالذی اعرص لا یصدق علیه اسم العالم لو یأتی بعلوم الاولین ، والمَعارف من عرف المَعروف والفاضل من اقبل الی هذا الفضل الذی ظهر به امر بدیع، قُل یا قوم اشربوا الرحیق المَختوم الذی فککنا ختمه بایدی الاقتدار انه هو القوی القَدیر، کذالک نصحنا کم لَعَلَکم تَدْعون الهوی و تتوجهون الی الهدی و تکونن من الموقنین ». تمام شد به طور خلاصه
این بود آنچه ما خواستیم از کتاب «الواح» برطریق اختصار نقل کنیم تا خوانندگان به مضامین آن بصیرت پیدا کنند
(مترجم می گوید: سخنان بهاء علاوه بر آنکه از لحاظ قواعد صرف و نحو زبان عربی صناعت لفظی غلط و نادرست است، ازنظر معنی هم مانند کلمات سید کاظم رشتی و سید علی محمد باب مشوش و پریشان و نامفهوم است و چنین استنباط می شود که اعصاب مغز آنان اختلال داشته است
چنانکه ملاحظه فرمودید از تمام سخنان «بهاء» تا به اینجا که نقل شد مطلب مفهومی، حق یا باطل، استفاده نشد. فقط چیزی که از مجموع کلام وی استنباط شد، آن بود که او خودش و باب را خدا می دانسته، نهایت خودش را خدای عالی تری گمان می کرده است و بیش از اتدازه متأثر ومتأسف بوده است که این مردمان نادان ، در خصوص معرضین از بیان و ایرانیان در خسران و زیان، چرا به چنین خدایانی به این درجه عالی احترام نمی گذارند؟! چرا آنان را به زندان می اندازند؟!
و نیز از نامه ای که در جواب کشیش مسیحی نگاشته بود معلوم شد که خود را برای مسیحیان عیسای مسیح معرفی می کند
دعاوی فوق الذکر بهاء اگر با عباراتی صحیح و بیاناتی فصیح ادا شده بود و اگر مدعی آن ها مانند موسی وعیسی ومحمد علیهم الاسلام دارای معجزات وخارق عادات بود؛ دراین شرایط ممکن بود از نظر مسیحیان عوام قابل قبول باشد ولی از نظر مسلمین که به هیچ موجودی حتی به موسی و عیسی ومحمد هم (با آن همه معجزات خارق عادات و با آن همه علم و حکمت و اخبار به مغبیات) اعتقاد خدائی ندارند و شبانه روزی نه مرتبه در نمازهای واجبشان به بندگی محمد یا نمونه کامل علم و حکمت خداوند گواهی می دهند، چنین دعاوی گزافی مورد تمسخر و جز یاوه سرائی و پریشان گوئی چیز دیگری تلقی نمیشود
آری بهترین دلیل بر بطلان دعاوی باب وبهاء همان دعاوی مردود و سخنان مهمل و مخلوط آنها می باشد
ما بعضی از سخنان او را ترجمه کردیم و بعضی دیگر را به عین متن عربی آن نقل کردیم تا خواندگان خودشان بخوانند و قضاوت کنند.(انتهای کلام مترجم)
اکنون به بیان احکام شریعت وی بر وجه تفصیل شروع می کنیم و نصوص احکام او را از کتابی که به گمان خودش به سبک قرآن نوشته وآن را کتاب «اقدس» نامیده است نقل می کنیم؛ تا خوانندگان هم بر قوانین و احکام شریعت او اطلاع پیدا کنند و هم به دو روش او در سخنانی که به گمان خودش، به آنها با قرآن معارضه کرده است واقف گردند. اینک بیان آن
بسم الکام ماکانو مایکون